یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024
شهید سید عدیل حسینی، مدافع حرم

حوزه/ «شهید عدیل» وقتی در پاکستان بود ، در مورد اوضاع سوریه به مادرش توضیح داد و از او برای مبارزه با تروریست ها در سوریه اجازه خواست، اما مادرش از عدیل خواست با پدر هم مشورت کند.

به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری حوزه  بعد از اهانت تروریست‌های تکفیری به حرم حضرت رقیه  و نیز حمله به مرقد مطهر حضرت زینب(س) تعدادی از شیعیان عراقی، ایرانی و افغانستانی برای دفاع از حرم راهی سوریه شدند.

حضور آنها راه را برای شیعیان کشورهای دیگر چون پاکستان باز کرد مدتی بعد با نام لشکر زینبیون سراسر جبهه‌های نبرد را به تلاطم انداختند. بسیاری از شیعیان پاکستانی که امروز در سوریه برای دفاع از حرم‌ها آماده نبرد هستند به دلیل محدودیت دولت این کشور مجبور به پنهان کردن نام و نشان خود شده‌اند تا خانواده‌های این مدافعان در پاکستان مورد اذیت و آزار گروهک‌های تندرو قرار نگیرند.

سید عدیل حسینی هم از همین دلاوران تیپ زینبیون بود که جان خود را برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) قربان کرد.

سید عدیل حسینی در سال 70 در شهر لاهور پاکستان در یک خانواده شیعی و متدین به دنیا آمد، «عدیل» نام جهادی شهید به معنای عدالت خواه است. شهید فوق دیپلمش را که گرفت در یکی از مدارس دینی پاکستان مشغول به تحصیلات حوزوی شد.

اطلاعات سیاسی و مذهبی «عدیل» و همراهی و دوستی بچه های پارچنار در مدرسه علوم دینی بسیار به او کمک کرد تا تصمیم به حضور در جبهه مقاومت بگیرد چون بچه‌های پاراچنار بسیار جنگجو و دلیر هستند، پاراچناری‌ها شیعیانی هستند که همیشه مجبور بودند خودشان از خودشان در مقابل ظلم و جنگ طالبان دفاع کنند. و در واقع «عدیل» هم از ثمرات نهضت اسلامی حضرت امام خمینی(ره) بود.

 

مادرش فرزندانش را نذر حضرت زهراء(س) کرده بود

«شهید عدیل» وقتی در پاکستان بود آرزویش برای به پیوستن به حزب الله لبنان را با مادرش بازگو کرد که با مخالفت مادر روبرو شد، اما شهید که می‌خواست عازم سوریه شود در مورد اوضاع سوریه به مادرش توضیح داد و خواستار از او اجازه خواست به سوریه برود، اما مادرش از عدیل خواست با پدر هم مشورت کند.

پدرش وقتی از تصمیم او آگاه شد گفت: ابتدا باید به تزکیه نفس بپردازی، اول باید خودت را بسازی، درس دینی ات را تمام کن و بعد برو.

عدیل دوباره سراغ مادرش رفت این بار دفترچه دل‌نویشته های مادر را آورد، مادرش در دفترچه اش نوشته بود «من همه فرزندانم را نذر حضرت بی بی فاطمه زهرا کرده ام» او دست گذاشت روی این جمله و گفت شما این جمله را همینطور نوشتی؟! در حد حرف بود یا واقعا می‌خواستی عملی هم باشد؟ وقتی شما به من اجازه جهاد نمی دهید، پس عملی هم در کار نیست.

مادرش گفت: اگر فکر می‌کنی الان وظیفه این است و از همه ی جهات کامل هستی برو من اجازه می دهم و شهید با خوشحالی شش ماه قبل از اعزام به سوریه به کشور رهبر عزیزش ایران آمد.

حضور در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا

«عدیل» که در ماه مبارک رمضان 94 به آروزیش رسید، عازم سوریه شد و توانست در علمیات آزادسازی دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا مشارکت کند. عدیل به همراه دوستش در حال آوردن آب برای رزمندگان جبهه مقاومت بود که تک تیر انداز دشمن از 200 متری او را هدف قرار داد و گلوله بعد از اصابت به پهلویش از طرف دیگر خارج شد و در 21 آبان 94 به شهادت رسید.

 

خانواده شهید عدیل می‌گویند که ورد زبان عدیل «یاالله» بود. دوستش در مورد نحوه شهادتش می گوید: عدیل گفت یاالله، من تیر خورده‌ام. من گفتم: شوخی نکن! یک مقدار راه رفتیم بعد عدیل گفت: من تیر خورده‌ام . وقتی به پهلویش دست زدم تمام دستانم خونی شد. می‌خواستم پشت کولم سوارش کنم که افتاد زمین . به بیمارستان منتقلش کردم بعد از انجام عمل جراحی چون نتوانسته بودند ضربان قلبش را به حالت عادی بازگردانند، نزدیک اذان صبح به شهادت رسید.

پدر شهید درباره عدیل می‌گوید:   

قبل از اینکه برای آخرین بار به ایران بیاید از لحاظ جسمی و رزمی آموزش‎‎‎های لازم را در پاکستان دیده و خودش را آماده کرده بود. قبل از آن دو بار دیگر هم به ایران آمده بود، اما اینبار تمام مقدماتش را فراهم کرده بود. با وجود اینکه در جامعةالمصطفی قم پذیرفته شده و شرایط خوبی برای درس خواندن برایش مهیا شده بود، اما گویی بهانهای برای رفتن به سوریه داشت.

خواهر شهید می‌گوید:

عدیل قبل از اینکه به ایران بیاید، در پاکستان طلبه بود. سه سالی درس حوزه خواند و یک سالی بود که عدیل وقت خود را صرف آموزش در زمینه تک تیراندازی میکرد و مدام برای این مسئله وقت میگذاشت. من به او اعتراض میکردم که چرا وقت خودت را با این کار‎‎ها هدر میدهی؟ میگفت آبجی وقتم را هدر نمیدهم. بیا ببین که من چطوری دشمن را هدف میگیرم؟ یک دفعه گفت آبجی بیا ببین من گلوله خوردهام. من گفتم چرا اینطوری صحبت میکنی؟ گفت من وقتی جنگ میکنم و وقتی که دشمن را میکشم، در این میان امکان دارد که من هم شهید بشوم.

 

وضیت نامه شهید:

سم الله الرحمن الرحیم.

اول از همه  از حمد و ثنای خداوند متعال شروع می‌کنم که ما را در دایره دین حق و ھمچنین در سایه ولایت اھل بیت علیھم السلام قرار داد.

احیانا اگر  مرتکب نا فرمانی یا بی ادبی شده باشم از والدین و خواھران و برادرانم بابت آن عذرخواھی می کنم و ھمچنین اگر آمدن من به این جا باعث نگرانی کسی شده باشد۔

من خودم را بدون ھیچ طمعی برای دفاع از حرم حضرت زینب (ع) حاضر کردم شاید برای خودسازی در زندگیم موقعیتی بهتر از این به دست نمی آوردم و به این حرفم یقین کامل دارم. حتی المقدور سعی می‌کنم درسهای دینی ام را در کنار جهاد ادامه بدھم۔

در ضمن بگویم که من نه از زندگیم بیزارم نه از حصول تعلیم دینی، بلکه هدفمم از آمدنم به اینجا فقط خدمت است و ھر جور خدمتی که خداوند توفیق آن را به من بدهد انجام خواھم داد.

در پایان باردیگر بابت ھر گونه اشتباھی که از بنده سر زده باشد از خانوادہ ام عذرخواهی می‌کنم.

من از پدر و مادر خود که محبت فرزندی با من را کنار گذاشته و به من فرصت دادند تا خودم را برای دختر حضرت زھرا[س]قربانی کنم ،تشکر می‌کنم. مادرم همیشه می گفت "من همه بچه هایم را به بی بی {زھرا سلام اللہ علیھا }سپردہ ام". من به مادرم افتخار می کنم و به خواهرهایم بعد از شهادتم توصیه به صبر می‌کنم.

تشکر ویژه دارم از پدر بزرگوارم که به من درس خود سازی داد و ھمین امر باعث شد که امروز من اینجا ھستم. ھدف زندگی من معرفت خدای متعال، دفاع از اھل بیت ع و خودسازی است۔

ان شاء الله خدای متعال به خانوادہ ام صبر عنایت کند۔

واالسلام

سید عدیل حسینی

 

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha