پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۵ شوال ۱۴۴۵ | Apr 25, 2024
پرستاران یزدی

حوزه/ شاعران یزدی در اولین بداهه سرایی سال 99 غزلی را به صورت دسته جمعی به مدافعان سلامت خط مبارزه با کرونا تقدیم کردند.

عالیه مهرابی، مسئول انجمن شعر اوج هنر استان یزد در گفت و گو با خبرگزاری «حوزه» در یزد، اظهار کرد: چند سالی است که شاعران استان یزد هر هفته رأس یک ساعت مشخص در یکی از شبکه های مجازی گردهم می آیند و در رابطه با جدید ترین موضوعات رسانه ای روز، غزلی را به صورت دسته جمعی با اختصاص هر بیت به یک شاعر می سرایند.

وی افزود: شب گذشته همزمان با اولین شب جمعه ماه شعبان المعظم، شاعران یزدی در سال جدید اولین بداهه انجمن شعر اوج هنر یزد را با موضوع مدافعان سلامت در قالب غزل سرودند و به پرستاران و پزشکان و مبارزان خط مقدم درمان استان یزد و کشور اختصاص دادند.

مسئول انجمن شعر اوج هنر یزد ادامه داد: در این بداهه سرایی شاعران از جمله  ایمان شایق، الهه سلطانی، فاطمه غلامی، فاطمه مهدیان، الهه سلطانی، زهرا غلامزاده، خانم امیری، ایمان شایق، الهه سلطانی، مطهره باغستانی، مرضیه ابویی، فاطمه مهدیان، آقای صالحی نیا، زهرا طالبی، زهرا غلامزاده، فاطمه غلامی و بنده حضور یافتند.
 
دستت الفبای جوانمردی، چشمان تو آواز باران است
ای مرهم زخم وطن امروز، مهرت حکایات گلستان است


در باغ میهن باغبان هستی، جان می دهی در پای شب بوها
دلگرمی دل های پر غصه، دست تو پایان زمستان است

پیغمبرانه آیه میخوانی: «سر میزند خورشید آری باز
ای غنچه ها! تاب آورید ای کاش فصل زمستان رو به پایان است»

در جبهه خط مقدم باز سنگر به سنگر عاشقی کردی
چشم جهان بر دست های توست پشت و پناهت، مهر یزدان است

بی تابی عمری پرستاری، هرچند باری روی دوشت شد 
هر چند سختی می کشی اما ، این ها برای عشق آسان است 

رخت سپید و خنده بر لبهات از شور شیرینت نشان دارد
جان را گرفتی در میان دست در درک عشقت عقل حیران است

پیچیده عطر زندگی انگار شوق بهار دیگری داری 
سر می زند صبح شکوفایی، نبض زمین در مشت ایران است

رنگ خدا پاشیده دستانت، باران بی رنگ بهارانی     
چشمان تو  آیینه آیینه طراحی نور شبستان است


از جان گذر کردی به آسانی، تو حافظ جان وطن هستی
سرباز میهن هستی و حالا، خط مقدم، خط درمان است

از مهر تو قلب وطن گرم است شب از پگاه چشم تو روشن
ای مرزبان سرزمین صبح کشور دژ و عشق تو دژبان است

دلگیری از این سرفه های سخت،در ازدحامِ شهرِ تب کرده
در چشم های خسته ات اما، امن یجیب عشق پنهان است

یک شهر در دستان تو جاری، قلب تو لبریز از فداکاریست
این شعر ها که از تو می جوشد، هر مطلعش بیتی از ایمان است

رخت سپیدت بال های توست، بالین بیمار آسمان توست 
از چشم خیست خوب فهمیدم، گاهی فرشته، شکل انسان است

دیدم که از چشمت نمایان بود,، دریایِ پر دردِ درونِ تو
عمقِ نگاهت نورِ ایمان داشت، زیرِ لبت هم صوتِ قرآن است

 حتی نشد یک بیت  ناب امشب در راه تقدیر از پرستاران
بر روی دفتر، اورم افسوس ،شاید قلم غمگینُ گریان است

پروانه های دامنت با عشق، گویی طواف عاشقی دارند
روشن تر از هر روز می تابی در سینه ات شمع فروزان است

عطر خوش پیراهن یوسف، پیچیده در پس کوچه های شهر
ای سربلند جبهه ی ایثار! سوز زمستان رو به پایان است


انتهای پیام/

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • مهرآرام حسینی IR ۱۴:۱۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۲۰
    0 0
    اجازه هست برای سخنرانی بخوانمش؟