جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ |۱۸ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 29, 2024
مفاتیح الجنان

حوزه/ محدّث عالیقدر مرحوم شیخ عباس قمی «رحمت‌الله‌علیه» صاحب کتاب شریف «مفاتیح‌الجنان» می‌فرماید: من ابتدا یک دوره به مفاتیح عمل کردم، سپس اجازۀ انتشار آن را دادم.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله مظاهری، سلسله دروس اخلاقی با موضوع «شرح چهل حدیث اخلاقی» داشته اند که مطالب شنیدنی و خواندنی این استاد اخلاق حوزه در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.

   

- حدیث سی‌ و سوّم: دو عامل پرواز مستقیم به بهشت

جلسۀ اوّل: حیا از خداوند در خلوت

   

بِسْمِ‌ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‌

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری‌ وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»

روایتی در برخی از کتب روایی نقل شده [۱] که از نظر اخلاقی بسیار آموزنده است. شهید دوّم «رحمت‌الله‌علیه» این روایت را در کتاب «مسکّن الفؤاد» آورده است. [۲] علّامه مجلسی «رحمت‌الله‌علیه» نیز در کتاب شریف بحارالانوار آن را نقل می‌کند. طبق آن حدیث، پیامبر گرامی «صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرموده‌اند:

  

«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَنْبَتَ اللَّهُ تَعَالَی لِطَائِفَةٍ مِنْ أُمَّتِی أَجْنِحَةً فَیَطِیرُونَ‌ مِنْ قُبُورِهِمْ إِلَی الْجِنَانِ یَسْرَحُونَ فِیهَا وَ یَتَنَعَّمُونَ کَیْفَ شَاءُوا فَتَقُولُ لَهُمُ الْمَلَائِکَةُ هَلْ رَأَیْتُمُ الْحِسَابَ فَیَقُولُونَ مَا رَأَیْنَا حِسَاباً فَیَقُولُونَ هَلْ جُزْتُمُ الصِّرَاطَ فَیَقُولُونَ مَا رَأَیْنَا صِرَاطاً فَیَقُولُونَ هَلْ رَأَیْتُمْ جَهَنَّمَ فَیَقُولُونَ مَا رَأَیْنَا شَیْئاً فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ مِنْ أُمَّةِ مَنْ أَنْتُمْ فَیَقُولُونَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص فَیَقُولُونَ نَشَدْنَاکُمُ اللَّهَ حَدِّثُونَا مَا کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ فِی الدُّنْیَا فَیَقُولُونَ خَصْلَتَانِ کَانَتَا فِینَا فَبَلَّغَنَا اللَّهُ هَذِهِ الدَّرَجَةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ فَیَقُولُونَ وَ مَا هُمَا فَیَقُولُونَ کُنَّا إِذَا خَلَوْنَا نَسْتَحِی أَنْ نَعْصِیَهُ وَ نَرْضَی بِالْیَسِیرِ مِمَّا قُسِمَ لَنَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ حَقٌّ لَکُمْ هَذَا» [۳]؛ وقتی قیامت می‌شود، خداوند متعال به طائفه‌ای از امّت من، دو بال عطا می‌فرماید و به‌وسیلۀ آن دو بال، به سرعت، از قبرهای خود به سوی بهشت پرواز می‌کنند. در بهشت جای می‌گیرند و هر نعمتی که بخواهند، برخوردار می‌گردند.

ملائکه از آنها سؤال می‌کنند که شما محاسبۀ اعمال و صراط و جهنّم را دیدید؟ یعنی مواقف قیامت را چگونه گذراندید که به بهشت رسیدید؟ آنان پاسخ می‌دهند: ما چیزی ندیدیم. منظور اینکه از ما حسابی نخواستند و بدون بازجویی آمدیم.

ملائکه می‌گویند: شما چه طایفه‌ای هستید؟ از امت کدام پیغمبرید؟ آنها پاسخ می‌دهند: ما از امت محمد «صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم» هستیم. ملائکه می‌پرسند: در دنیا چه کردید که به این مقام رسیدید؟

  

آنها می‌گویند: ما دو خصلت داشتیم و خداوند به فضل و رحمت خود، ما را به این مرتبه رسانید. خصلت اوّل اینکه: ما در خلوت، مرتکب گناه نمی‌شدیم، یعنی خلوت و جلوت برای ما تفاوت نداشت و همان‌طور که در بین مردم مراقب بودیم معصیت نکنیم، در خلوت و در نهان نیز گناه نمی‌کردیم.

  

دوم: توانسته بودیم مقام تسلیم و رضا به دست آوریم؛ یعنی به آنچه قسمت ما شده بود، راضی بودیم.

ملائکه به آنها می‌گویند: حق شماست که به چنین مقامی دست یافته‌اید.

از این روایت شریف استفاده می‌شود که دو عامل یاد شده، یعنی «اجتناب از گناه، در خلوت» و نیز «تسلیم و رضا» سبب ورود مستقیم انسان به بهشت، آن هم بدون محاسبه است.

از عبارت: «یَتَنَعَّمُونَ کَیْفَ شَاءُوا» نیز برداشت می‌شود که از درجات و مراتب بهشت بهره‌مند می‌گردند، امّا هرکسی با این دو بال، مستقیم به مرتبه‌ای از بهشت که جایگاه اوست و برای او تعبیه شده، می‌رسد. بهشت سه مرتبۀ کلی دارد که عبارتند از: بهشت عوام، بهشت خواص و بهشت اخصّ‌الخواص؛ بهشت عمومی برای عموم مردم است، در بهشت عدن خواص را راه می‌دهند و بهشت رضوان، جایگاه اخصّ‌الخواص است.

قرآن کریم جایگاه متّقین حقیقی را نزد خداوند متعال می‌داند: «إِنَّ الْمتّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر» [۴]

یعنی کسانی که حقیقت تقوا را درک کرده‌اند، در بهشت به مقام‌ عنداللّهی‌ که بالاترین مقام است، خواهند رسید و از قبر خود به‌طور مستقیم، به آن مقام و جایگاه دست می‌یابند.

   

معنای جملۀ اوّل آنها، این است که همه‌جا محضر خداست، ما در محضر خداییم، ادب حضور باید رعایت شود. همان که امام خمینی «قدّس‌سرّه» بارها می‌گفتند: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید».

گناه، خطرات و خسارات فراوانی برای انسان دارد. گناه، روح و بعد ملکوتی انسان را می‌کُشد و دل را سیاه می‌کند. گناه چشم، گناه زبان و سایر اعضای بدن و نیز ظلم و حقّ‌النّاس، روح آدمی را می‌میراند و کارکرد آن را نابود می‌سازد.

امام صادق «سلام‌الله‌علیه» در روایتی می‌فرمایند: اگر کسی گناه کند، یک نقطۀ سیاه در دلش پیدا می‌شود. سپس اگر توبه کند، آن گناه و آن نقطه پاک می‌شود؛ امّا اگر مرتکب گناه دوم شود، نقطۀ سیاه بیشتر می‌شود و رفته رفته در اثر گناه روی گناه، همۀ دل او سیاه خواهد شد. سپس امام صادق «سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: چنین شخصی دیگر رستگار نمی‌شود: «فَلَا یُفْلِحُ‌ بَعْدَهَا أَبَداً» [۵] .

کسی که گناه خود را تکرار و به آن عادت کند، مانند اتومبیلی که ترمزش بریده، با شتاب فراوان در سراشیبی گناه واقع می‌شود و نجات و بازگشت وی بسیار مشکل است.

امام صادق «سلام‌الله‌علیه» در روایت دیگری از قول پدر بزرگوار خویش، امام باقر «سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: مهم‌ترین عامل برای فساد دل، گناه است؛ چراکه گناه، قلب انسان را وارونه می‌کند: «مَا مِنْ شَیْ‌ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ‌ مِنْ خَطِیئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَیُوَاقِعُ الْخَطِیئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّی تَغْلِبَ عَلَیْهِ فَیُصَیِّرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ» [۶] .

   

گناه، مفاسد و تبعات ناگوار فراوان دیگری نیز در دنیا و آخرت دارد که ذکر آن مربوط به بحث فعلی نیست. [۷] آنچه در شرح روایت این جلسه، موضوع بحث ماست، اجتناب از گناه و حیا از خداوند سبحان، در خلوت است. یعنی عامل مهمّ سعادت انسان و رسیدن مستقیم و بدون محاسبه به بهشت، آن است که آدمی در خلوت و جایی که هیچ کس جز خدا او را نمی‌بیند، از خدا حیا کرده، دست از معصیت بردارد. چنان‌که اهل بهشت به ملائکه می‌گویند: «کُنَّا إِذَا خَلَوْنَا نَسْتَحِی أَنْ نَعْصِیَهُ».

عمل به این نکته، در حالی که بسیار مشکل است، بسیار لازم است. حتی می‌توان گفت: کسی که ادب حضور را در محضر خداوند متعال مراعات نکند و به ویژه در خلوت و در نهانی، مرتکب گناه شود، به نفاق اخلاقی دچار شده است.

آشکار و نهان انسان باید از نظر اجتناب از گناه، یکسان باشد. یکی از علمای اخلاق می‌فرماید: انسان متّقی آن است که بتواند اعمال خویش را روی طبقی بر سر بگذارد و در بین مردم بگرداند. همه باید مراقب باشند که اعمال آنها در خلوت و جلوت متفاوت نباشد، یعنی منافق نباشند.

پیامبر اکرم «صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم» به روایت امام صادق «سلام‌الله‌علیه» فرموده‌اند: «مَا زَادَ خُشُوعُ الْجَسَدِ عَلَی مَا فِی الْقَلْبِ فَهُوَ عِنْدَنَا نِفَاقٌ» [۸]؛ اگر خشوع ظاهری از آنچه در دل می‌گذرد بیشتر باشد، نزد ما نفاق است.

   

نفاق انواعی دارد و یک نوع آن، همین تفاوت رفتار در نهان و آشکار است. اگر اجناس یک کاسب، زیر و رو داشته باشد و روی آن با جلوۀ بیشتری ظاهر گردد، عمل او منافقانه است. به همین ترتیب، کردار انسان هم باید زیر و رو نداشته باشد و در همۀ شرایط و در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها، از حیث اجتناب از گناه یکسان باشد. امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» در توصیف ویژگی‌های مؤمنین می‌فرمایند: «أَعْمَالُهُ لَیْسَ فِیهَا غِشٌ‌ وَ لَا خَدِیعَةٌ» [۹]؛ اعمالشان بدون ‌غش و نیرنگ‌ است.

یکسان نبودن ظاهر و باطن اعمال انسان، تفاوت داشتن در نهان و آشکار و دوگانگی قول و عمل، نوعی غش نیز به‌حساب می‌آید. پیغمبر اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» از کسی که غش در او باشد، سلب ایمان کرده‌اند: «أَلَا وَ مَنْ‌ غَشَّنَا فَلَیْسَ مِنَّا» [۱۰].

گاهی اتفاق می‌افتد افراد مشهور و سرشناس و خواصّی نظیر اساتید و روحانیون، در بین مردم اعمالی نیکو دارند، امّا در خانه و نزد همسر و فرزندان، مرتکب گناه می‌شوند و ابهت خود را در نظر آنها می‌شکنند. این افراد که به نفاق اخلاقی مبتلا هستند، باید توجه داشته باشند که سرمشق همسر و فرزندان و الگوی اطرافیان خود هستند، مثلاً همسر یک طلبه، به امید پیشرفت معنوی و حرکت به سوی خدا، به خانۀ او آمده، فرزندانش انتظار عمل به اسلام و رفتار اخلاقی از او دارند؛ و اگر از او گناه یا عمل خلاف مروّت مشاهده کنند، دلسرد می‌شوند. از این گذشته، چون می‌بینند که ظاهر و باطن او یکسان نیست، او را مؤمن و با تقوا نمی‌دانند و در امور دینی و معنوی، به او تکیه نخواهند کرد.

  

امام باقر «سلام‌الله‌علیه» فرمودند: «مَنْ کَانَ ظَاهِرُهُ‌ أَرْجَحَ‌ مِنْ‌ بَاطِنِهِ‌ خَفَّ مِیزَانُهُ» [۱۱]؛ کسی که ظاهر او از باطنش برتر باشد، ترازوی اعمالش سبک و کم ارزش است.

یکی از مظاهر صداقت و راستی، تطابق عمل با گفتار و نوشتار انسان است. انسان باید قبل از دیگران، خودش به آنچه می گوید یا می‌نویسد، عمل کند.

محدّث عالیقدر مرحوم شیخ عباس قمی «رحمت‌الله‌علیه» صاحب کتاب شریف «مفاتیح‌الجنان» می‌فرماید: من ابتدا یک دوره به مفاتیح عمل کردم، سپس اجازۀ انتشار آن را دادم.

آیت‌الله العظمی بروجردی «رحمت‌الله‌علیه» می‌فرمودند: شیخ طوسی «رحمت‌الله‌علیه» بعد از تألیف کتاب «مصباح‌المتهجد»، ابتدا خودش به آنچه در کتاب بود عمل کرد، بعد طبق قاعدۀ «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ» [۱۲] قبل از چاپ، خانوادۀ خود را وادار کرد یک دوره به آن عمل نمایند.

اگر خلوص، صداقت و صمیمیت در کار باشد، همه می‌توانند آثاری نظیر «مفاتیح» یا «مصباح المتهجد» از خود به یادگار بگذارند که سالیان سال مردم از آن کتاب‌ها استفاده کنند و به مستحبات آن عمل نمایند.

   

طلبه‌ای به یکی از علمای بزرگ گفته بود: مرا با یک جمله نصیحت کنید. ایشان فرموده بود: دروغ نگو، بعد توضیح داده بود: منظور من دروغ‌های بزرگ نیست، بلکه از دروغ‌های محاوره‌ای و عادی نیز بپرهیز.

یکی از دروغ‌های عادی که در بین مردم رایج است، همین تفاوت رفتار آنها در خلوت و جلوت است. وقتی ظاهر و باطن انسان تفاوت داشته باشد، هنگامی که در بین مردم، حقیقت باطنی خویش را پنهان کند و با رفتاری خلاف واقعیت وجودی‌اش، تظاهر نماید، رفتارش بر اساس دروغ و نفاق است.

   

مثلاً گاهی افراد سؤال می‌کنند که آیا اگر نماز ما در خانه و در مسجد تفاوت داشته باشد، باطل است؟ یعنی در خانه سرسری و بدون توجه نماز می‌خوانند و در مسجد و در بین مردم، سعی می‌کنند ادب ظاهری را مراعات کنند. معلوم است که این نماز، اگر از نظر فقهی باطل نباشد، از نظر اخلاقی نماز صادقانه نیست که موجب قبول خداوند متعال گردد. نقل است که یک نفر همیشه در صف اول نماز جماعت، به نماز می‌ایستاد. یک نوبت مجبور شد در صف دوم نماز بخواند و این موضوع روی نماز او تأثیر گذاشت. بعد فهمید نمازهای قبلی او به خاطر ایستادن در صف اول خوانده شده و مقبول درگاه الهی نبوده است.

در روایتی از قول امام صادق «سلام‌الله‌علیه» آمده است که خداوند متعال می‌فرماید: «أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ‌ فَمَنْ عَمِلَ لِی وَ لِغَیْرِی فَهُوَ لِمَنْ عَمِلَهُ غَیْرِی» [۱۳].

خدای سبحان می‌فرماید من شریک خوبی هستم. هرکس در عملی، دیگری را با من شریک کند، من همۀ عمل را به شریک خود واگذار می‌کنم. گاهی انسان هفتاد سال عبادت کرده، ولی چون ریا و شرک خفی همراه آن بوده است، ناگهان در قیامت می‌بیند هیچ ندارد. گردویی با ظاهر خوب و درونی پوچ و بی‌مغز نصیب او شده است.

امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» فرمودند: انسان ریاکار، سه نشانه دارد: وقتی مردم را می‌بیند، فعّال می‌شود، در خلوت و تنهایی دست از عمل برمی‌دارد و در هر کاری، دوست دارد او را تحسین کنند. [۱۴]

این مطالب شوخی‌بردار نیست. رفتار انسان باید با یکرنگی و بدون دوگانگی باشد. همچنین همه باید با عمل نیکوی خویش، صداقت، صفا و یکرنگی را به دیگران نیز بیاموزند.

امام صادق «سلام‌الله‌علیه» می فرمایند: «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ».[۱۵]

اگر مبنای اعمال انسان صداقت و راستی باشد، فرزندان و اطرافیان او رفتار منافقانه نخواهند داشت. به قول سعدی: «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست.»

   

پیامبر اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در روایتی، هشدار داده و فرموده‌اند: «سَیَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ‌ فِیهِ‌ سَرَائِرُهُمْ‌ وَ تَحْسُنُ فِیهِ عَلَانِیَتُهُمْ»؛ زمانی فرا می‌رسد که ظاهر مردم نیکو و درونشان خبیث و آلوده است. سپس می‌فرمایند: آنان به عقاب خداوند گرفتار می‌شوند و مثل غرق شدگان دعا می‌کنند، امّا هرگز دعای آنها مستجاب نخواهد شد. [۱۶]

در واقع، دوگانگی ظاهر و باطن انسان، یکی از موانع استجابت دعا نیز به‌شمار می‌رود.

قرآن کریم در آیاتی، بر مراقبت انسان نسبت به رفتارش، چه در نهان و چه در آشکار، تأکید دارد. مثلاً در آیه‌ای می‌فرماید: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری» [۱۷]؛ یعنی خداوند متعال اعمال انسان را می‌بیند.

در آیۀ دیگر، که آیۀ مهمی است، می‌فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونََ» [۱۸]؛ هر کاری دوست دارید، انجام دهید، ولی بدانید که خداوند و رسولش و مؤمنان، یعنی اهل‌بیت «سلام‌الله‌علیهم» کردار شما را می‌بینند.

   

برخی از مفسرّین، حرف «سین» در عبارت «فسیری الله» را استقبالی گرفته و گفته‌اند: خداوند در آینده، یعنی در قیامت اعمال انسان‌ها را می‌بیند. امّا این مطلب فقط مربوط به آخرت نیست، بلکه در همین دنیا اعمال انسان در محضر خداوند متعال است.

طبق این آیۀ شریفه، علاوه بر خداوند، پیامبر اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و ائمۀ طاهرین «سلام‌الله‌علیهم» نیز اعمال انسان را می‌بینند. به ویژه در زمان حاضر، ما در محضر مقدس حضرت ولّی عصر «ارواحنافداه» هستیم و در خلوت و جلوت باید مواظب اعمالمان باشیم که گناه و معصیت در آن نباشد و از هرگونه رفتار خلاف اخلاق و خلاف مروّت اجتناب کنیم.

دومین عاملی که سبب می‌شود اهل بهشت، صاحب بال شوند و به سوی جایگاه ابدی خود در بهشت پرواز کنند، «تسلیم و رضا» در برابر اوامر و مقدّرات الهی است.

   

پی نوشت های مبحث جلسه اول:

[۱]. مجموعه ورام، ج‌۱، ص۲۳۰.

[۲]. مسکن الفؤاد ص۸۴.

[۳]. بحارالأنوار، ج ۱۰۰، ص ۱۸.

[۴]. قمر، ۵۵- ۵۴: «در حقیقت، مردم پرهیزگار در میان باغ‌ها و نهرها، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهی توانایند.»

[۵]. الکافی، ج ۲، ص ۲۷۱.

[۶]. الکافی، ج ‌۲، ص ۲۶۸.

[۷] . ر. ک: سیروسلوک؛ تقوا.

[۸]. الکافی، ج‌۲، ص۳۹۶.

[۹]. الکافی، ج‌۲، ص۲۳۰.

[۱۰]. وسائل الشیعة، ج ‌۱۷، ص ۲۸۳.

[۱۱] . من لا یحضره الفقیه، ج‌۴، ص۴۰۴.

[۱۲]. شعراء، ۲۱۴: «و خویشانِ نزدیکت را هشدار ده.»

[۱۳]. المحاسن، ج ۱، ص ۲۵۲.

[۱۴]. الکافی، ج‌۲، ص۲۹۵.

[۱۵]. کافی، ج ‌۲، ص ۷۶.

[۱۶]. الکافی، ج‌۲، ص۲۹۶.

[۱۷]. علق، ۱۴: «مگر ندانسته که خدا می‌بیند؟»

[۱۸]. توبه، ۱۰۵: «و بگو: [هر کاری می‌خواهید] بکنید، که خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست.»

-------------------------

- حدیث سی‌ و سوّم: دو عامل پرواز مستقیم به بهشت

جلسۀ دوم: رضایت به مقدّرات الهی

بِسْمِ‌ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‌

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری‌ وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»

بحث جلسۀ گذشته، به شرح روایتی از پیامبر گرامی «صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم» اختصاص داشت که در آن می فرمایند:

«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَنْبَتَ اللَّهُ تَعَالَی لِطَائِفَةٍ مِنْ أُمَّتِی أَجْنِحَةً فَیَطِیرُونَ‌ مِنْ قُبُورِهِمْ إِلَی الْجِنَانِ یَسْرَحُونَ فِیهَا وَ یَتَنَعَّمُونَ کَیْفَ شَاءُوا فَتَقُولُ لَهُمُ الْمَلَائِکَةُ هَلْ رَأَیْتُمُ الْحِسَابَ فَیَقُولُونَ مَا رَأَیْنَا حِسَاباً فَیَقُولُونَ هَلْ جُزْتُمُ الصِّرَاطَ فَیَقُولُونَ مَا رَأَیْنَا صِرَاطاً فَیَقُولُونَ هَلْ رَأَیْتُمْ جَهَنَّمَ فَیَقُولُونَ مَا رَأَیْنَا شَیْئاً فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ مِنْ أُمَّةِ مَنْ أَنْتُمْ فَیَقُولُونَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص فَیَقُولُونَ نَشَدْنَاکُمُ اللَّهَ حَدِّثُونَا مَا کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ فِی الدُّنْیَا فَیَقُولُونَ خَصْلَتَانِ کَانَتَا فِینَا فَبَلَّغَنَا اللَّهُ هَذِهِ الدَّرَجَةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ فَیَقُولُونَ وَ مَا هُمَا فَیَقُولُونَ کُنَّا إِذَا خَلَوْنَا نَسْتَحِی أَنْ نَعْصِیَهُ وَ نَرْضَی بِالْیَسِیرِ مِمَّا قُسِمَ لَنَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ حَقٌّ لَکُمْ هَذَا» [۱]؛ وقتی قیامت می‌شود، خداوند متعال به طائفه‌ای از امّت من، دو بال عطا می‌فرماید و به‌وسیلۀ آن دو بال، به سرعت، از قبرهای خود به سوی بهشت پرواز می‌کنند. در بهشت جای می‌گیرند و هر نعمتی که بخواهند، برخوردار می‌گردند.

  

ملائکه از آنها سؤال می‌کنند که شما محاسبۀ اعمال و صراط و جهنّم را دیدید؟ یعنی مواقف قیامت را چگونه گذراندید که به بهشت رسیدید؟ آنان پاسخ می‌دهند: ما چیزی ندیدیم. منظور اینکه، از ما حسابی نخواستند و بدون بازجویی آمدیم.

ملائکه می‌گویند: شما چه طایفه‌ای هستید؟ از امت کدام پیغمبرید؟ آنها پاسخ می‌دهند: ما از امت محمد «صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم» هستیم. ملائکه می‌پرسند: در دنیا چه کردید که به این مقام رسیدید؟

آنها می‌گویند: ما دو خصلت داشتیم و خداوند به فضل و رحمت خود، ما را به این مرتبه رسانید. خصلت اوّل اینکه: ما در خلوت، مرتکب گناه نمی‌شدیم، یعنی خلوت و جلوت برای ما تفاوت نداشت و همان‌طور که در بین مردم مراقب بودیم معصیت نکنیم، در خلوت و در نهان نیز گناه نمی‌کردیم.

  

دوم: توانسته بودیم مقام تسلیم و رضا به دست آوریم؛ یعنی به آنچه قسمت ما شده بود، راضی بودیم. ملائکه به آنها می‌گویند: حق شماست که به چنین مقامی دست یافته‌اید.

در آن جلسه، قدری راجع به عامل اوّل ورود مستقیم به بهشت که «اجتناب از گناه، در خلوت» بود، صحبت کردیم. در این جلسه به شرح فراز بعدی روایت، یعنی عامل دوّم ورود مستقیم و بدون محاسبۀ آدمیان به بهشت، خواهیم پرداخت.

دومین عاملی که سبب می‌شود اهل بهشت، صاحب بال شوند و به سوی جایگاه ابدی خود در بهشت پرواز کنند، «تسلیم و رضا» در برابر اوامر و مقدّرات الهی است.

   

تسلیم و رضا، گاهی در برابر اوامر و نواهی الهی، نظیر انجام واجبات و عبادات و اجتناب از گناهان و نیز اطاعت از دستورات خداوند سبحان است. مثل حضرت ابراهیم «سلام‌الله‌علیه» که نسبت به دستور خداوند، برای ذبح فرزندش، تسلیم و رضا بود. خداوند به ابراهیم دستور داد که همسر و فرزند خردسالش را به بیابانی ببرد و در آنجا تنها بگذارد. ابراهیم «سلام‌الله‌علیه» بدون چون و چرا، به فرمان الهی عمل کرد. پس از سال‌ها دوری، ابراهیم به دستور خداوند، به مکّه رفت و با کمک اسماعیل، خانۀ کعبه را بازسازی کرد. سپس خداوند فرمان داد تا حج به‌جا بیاورند. پس از اعمال حج، خداوند به ابراهیم فرمود که اسماعیل را در قربانگاه، قربانی کند. حضرت ابراهیم «سلام‌الله‌علیه» که تسلیم أوامر الهی بود، به این فرمان خداوند نیز سر ‌سپرد. حتی فرزند عزیزش، اسماعیل نیز تسلیم امر خدا شد و گفت: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» [۲].

قرآن کریم دربارۀ مقام تسلیم حضرت ابراهیم «سلام‌الله‌علیه» می‌فرماید: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ‌ لِرَبِ‌ الْعالَمینَ» [۳].

گاهی نیز تسلیم و رضا، در برابر مقدّرات خداوند تعالی است. قرآن کریم می‌فرماید: هرچه در عالَم هستی وجود دارد، با نظم و مقدار ویژه‌ای، همگی از خزانۀ علم الهی سرچشمه گرفته و به دست قدرت او موجود شده است: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» [۴]

بلاها و مصیبت‌هایی نظیر مرگ ناگهانی فرزند، که انسان در رخداد آن تقصیر ندارد، از جمله مقدّرات الهی است.

   

باید توجه شود که مصائب و مشکلات، در سه دسته بررسی می‌شوند. دستۀ اوّل مشکلاتی هستند که وقوع آنها تقصیر خود انسان است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ» [۵]؛ این مصیبت‌ها دستاورد اعمال خود شماست و خداوند سبحان، بسیاری از اعمالتان را ندیده می‌گیرد و می‌بخشد، وگرنه بیش از این دچار بلا می‌شدید. در این‌گونه مصیبت‌ها، «رضایت به بلا» بدون توبه، بازگشت، جبران و تلاش برای اصلاح وضعیّت، فایده‌ای ندارد.   

   

دستۀ دوّم، بلاهایی است که جبر جامعه برای انسان پدید می‌آورد و خودش در وقوع مصیبت، نقش و تقصیری نداشته است. نظیر وقتی که اکثر افراد مرتکب گناه می‌شوند و اشخاص بی‌گناه نیز مجبورند به آتش گناه دیگران بسوزند.

  

دستۀ سوّم، مصائبی هستند که از سوی خداوند تعالی برای آزمایش بنده یا ارتقای درجه و نظایر آن، به بندگان می‌رسد. در واقع خود بندگان و اجتماع آنها، هیچ تقصیری در وقوع این نوع بلاها ندارند. این بلاها، از «الطاف خفیّۀ» خداوند است.

الطاف خفیّه، به الطافی گفته می‌شود که ظاهر آن بلا و مصیبت است و معمولاً با سختی همراه می‌گردد، امّا باطن آن، نعمتی از جانب خداوند سبحان است که از دید بندگان مخفی می‌ماند. در مقابل این الطاف، «الطاف جلیّۀ» خداوند متعال است که به‌صورت آشکار به بندگان می‌رسد و برای همه قابل درک است.

   

به‌طور خلاصه باید گفت: اگر آدمی در برابر الطاف خفیّه و مصیبت‌هایی که خودش در رخداد آنها نقشی نداشته، «تسلیم و رضا» باشد، یعنی گلایه و شکایت از خدا نکند و شاکر الطاف خفیّه باشد، ثواب فراوانی می‌برد و سبب ارتقای رتبۀ معنوی او خواهد شد. حتی در روایات داریم، به مقام «صدّیقین» که مقام والایی است، خواهد رسید. در حدیثی از امام صادق «سلام‌الله‌علیه» آمده است: خداوند تعالی می‌فرماید: بندۀ مؤمن خود را از حالتی به حالت دیگر درنمی‌آورم، مگر آنکه حالت جدید را برایش برتر قرار می‌دهم. پس باید به تقدیر من راضی و بر بلا صبور باشد و شکر نعمت من را به‌جا آورد. در این‌صورت، ای محمّد، نام او را در شمار «صدّیقین» نزد خودم خواهم نوشت. [۶]

تسلیم و رضا، دو رکن از ارکان ایمان هستند. امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «الْإِیمَانُ أَرْبَعَةُ أَرْکَانٍ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّوَکُّلُ عَلَی اللَّهِ وَ تَفْوِیضُ الْأَمْرِ إِلَی اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ» [۷]؛ ایمان چهار رکن دارد که عبارتند از: رضایت به قضای الهی، توکّل به خدا، واگذاری امور به حق‌تعالی و تسلیم در برابر اوامر خداوند.

رسیدن به مقام تسلیم و رضا، هرچند از نظر «عملی» و در مقام «باور»، بسیار سخت است، امّا از حیث «علمی» و از نظر «دانستن» خیلی آسان است؛ به خاطر اینکه اگر کسی خداوند را قبول داشته باشد، یعنی خدا را، خدا بداند، حتی اگر توحید او با تقلید عوامانه به دست آمده باشد و بداند که خدا هست، او را مستجمع جمیع صفات کمالات می‌داند، او را عادل می‌داند و به قدرت او اقرار دارد، همچنین خداوند را عالم می‌داند، در نتیجه می‌فهمد که هرچه از خداوند سر بزند صحیح است، قدرت دارد و هرچه بندگان بخواهند می‌تواند به آنها عنایت فرماید، علم به احوال خلایق دارد و مصائب و مشکلات آنان را می‌داند، رئوف است و رأفت او از همه بیشتر است و مهربان‌تر از او نسبت به بندگانش وجود ندارد. امام صادق می‌فرمایند: «إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» [۸]؛ داناترین مردم نسبت به خدا، راضی‌ترین آنها از خدای عزّوجل‌ است.

   

همه، چه خواص و چه عوام، علم به تسلیم و رضا را دارند. بنابراین خوب می‌توانند بدانند که اگر بلاها و مصیبت‌ها، از طرف خود بندگان نباشد، مصلحت و حکمتی در آن است، هر چند خودشان به آن مصلحت یا حکمت پی نبرند. مثلاً در فقدان فرزند، انسان باید به این فکر کند که اگر فرزندش از دنیا نمی‌رفت، ولی در جوانی گناهکار و لاابالی می‌شد و علاوه بر خودش، پدر و مادر را نیز دچار نابودی و بیآبرویی می‌کرد، خوب بود؟ پس حتماً در فقدان او حکمت و مصلحتی نهفته است.

وقتی مصلحت باشد، باید انسان تسلیم و راضی شود. گاهی انسان می‌داند آنچه واقع شده به مصلحت اوست، بنابراین تسلیم می‌شود، اما نمی‌تواند راضی گردد و مرتبۀ والاتر آن است که علاوه بر تسلیم، راضی هم باشد و مصیبت خود را از الطاف خفیّۀ خداوند تعالی بداند.

هر آدمی می‌تواند با استفاده از برهان‌های خداشناسی، از نظر علمی، تسلیم و رضا پیدا کند، مخصوصاً با برهان فطرت، عمق جان انسان تسلیم و رضا را می‌داند، علم او نیز شهودی است.

   

اگر چنین علمی راجع به تسلیم و رضا برای انسان پیدا نشود، به عبارت دیگر اگر کسی نداند که باید در برابر مصلحت و حکمت خداوند، تسلیم و به آن راضی باشد، خداشناسی او ضعیف است، توحیدش اشکال دارد و عدالت خدا را نفهمیده است.

بنابراین، دانستن تسلیم و رضا از لحاظ علمی خیلی آسان است؛ امّا باید توجه شود که این مرتبه از تسلیم و رضا، گرچه لازم است، ولی کاربرد عملی ندارد. به قول مولوی:

پای استدلالیان چوبین بود                                پای چوبین سخت بی تمکین بود

در مباحث معنوی، علم خوب است، لازم است، امّا کاربرد ندارد. از جمله در مبحث قضا و قدر، دانستنی‌ها به کار نمی‌آید. شاهد عرض اینکه اگر به یک نفر انسان معمولی گفته شود: خداوند عادل نیست، عصبانی می‌شود و گوینده را کافر می‌داند و اگر بتواند او را به سختی تنبیه می‌کند. امّا خودش با اینکه می‌داند خدا عادل است، در مشکلات از خدا گله می‌کند. یعنی علم او به عدالت خداوند کاربردی نیست و در عمل، خودش خداوند را عادل نمی‌داند.

آنچه در این زمینه کاربرد دارد، «باور قلبی» است، یعنی انسان قلباً باور کند که خدا عادل است، قادر است، عالم است، رئوف است، حکیم است و آنچه واقع می‌شود و خود انسان یا جامعه، در آن تقصیر ندارد، صددرصد بر وفق حکمت و بر طبق مصلحت است و به آن راضی باشد.

   

امام سجاد «سلام‌الله‌علیه» در دعای ابوحمزۀ ثمالی، چنین باوری را از خداوند متعال درخواست دارند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ یَقِیناً صَادِقاً حَتَّی أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِی إِلَّا مَا کَتَبْتَ لِی وَ رَضِّنِی‌ مِنَ‌ الْعَیْشِ‌ بِمَا قَسَمْتَ‌ لِی‌ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین» [۹]

این باور و عمل بر طبق آن، سبب می‌شود انسان در قیامت، دو بال پیدا کند و از قبر، مستقیم به جایگاه خود در بهشت پرواز نماید. در اثر این باور قلبی انسان مصیبت را نه تنها مصیبت نمی‌داند، بلکه از الطاف خفیّۀ خداوند بر می‌شمرد و حتی آن را بهتر از نعمت می‌داند و شکر آن را به‌جا می‌آورد.

از امام صادق «سلام‌الله‌علیه» روایت شده است که هرگاه نعمتی به رسول خدا «صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌رسید، می‌فرمودند: «الْحَمْدُ لِلهِ عَلَی هَذِهِ النِّعْمَةِ» و آنگاه که با امر ناخوشایندی مواجه می‌شدند، می‌فرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ‌ عَلَی‌ کُلِ‌ حَالٍ» [۱۰].

راوی می‌گوید: از امام صادق «سلام‌الله‌علیه» سؤال کردم: مؤمن چگونه شناخته می‌شود؟ یعنی ویژگی او چیست؟ امام «سلام‌الله‌علیه» فرمودند: تسلیم در برابر خداست و در غم و شادی، در سختی و آسانی، راضی به رضای اوست. [۱۱]

   

امام حسین «سلام‌الله‌علیه» هنگام حرکت به سمت کربلا فرمودند: «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ‌ الْبَیْتِ» [۱۲]. آن امام عزیز، در روز عاشورا نیز در حالی که صدای مبارکش، در اثر ضعف و جراحت، جوهر نداشت و نمی‌توانستند بلند حرف بزنند؛ امّا زیر لب چنین زمزمه می‌کردند: «یَا إلهی صَبرًا عَلی‌ قَضائِکَ‌ وَ لا مَعبُودَ سِواکَ یَا غیَاثَ المُسْتَغیثینَ» [۱۳].

من نمی‌دانم باباطاهر تا چه اندازه به این مقام‌ها دست یافته، امّا در شعر عالی می‌گوید که:

   

   یکــی درد و یکـی درمــان پسنــدد                   یکی وصل و یکی هجران پسندد

   من از درمان و درد و وصل و هجران                   پسنــدم آنچــه را جانـان پسندد

   

البته خداوند برای کسی بد نمی‌خواهد و هرچه از جانب او به بندگان برسد نیکوست. پیامبر گرامی «صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم»، در حدیثی به روایت امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «فِی‌ کُلِ‌ قَضَاءِ اللَّهِ‌ خِیَرَةٌ لِلْمُؤْمِن» ‌[۱۴]؛ در هر قضای خداوند، برای مؤمن، خیر و نیکی وجود دارد.

البته ظاهر برخی وقایع، تلخ و سخت است، امّا باز هم همان تلخی و سختی به نفع بندگان و به مصلحت آنها خواهد بود. به قول قرآن شریف: «وَ عَسی‌ أَنْ‌ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون» [۱۵].

 امام سجّاد «سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: کسی که به مقدّر الهی، چه مورد علاقۀ او و چه مورد نفرت او باشد، راضی گردد، خداوند سبحان از بین آنچه او دوست دارد یا دوست ندارد، تنها چیزی که برایش بهتر است را مقدّر می‌فرماید. [۱۶]

   

قرآن کریم در آیه‌ای می‌فرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» [۱۷] مردان خدا، اولیای خدا، آنان‌اند که تسلیم و رضا را باور کرده‌اند و در اثر این باور، غم گذشته را نمی‌خورند و نسبت به آینده نگرانی ندارند. امام صادق «سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: رسول خدا «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» هیچ‌گاه نفرمودند: ای کاش فلان امر، این چنین نشده بود. [۱۸]

برخورداری از نفس مطمئنّه، سبب می‌شود انسان، واقعاً به مقدّرات الهی راضی باشد. آنگاه به او خطاب می‌شود: ای بندۀ من که نفس مطمئنّه پیدا کرده‌ای! ای کسی که من از تو راضی هستم، تو هم از من راضی هستی، نزد خودم بیا: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ، راضِیَةً مَرْضِیَّةً،   فَادْخُلِی فِی عِبادِی، وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» ‌[۱۹].

قرآن کریم، به بهشت رضوان که جایگاه اخصّ‌الخواص است، مقام عنداللهی می‌گوید.  

   

اگر انسان به برابر مقدّرات الهی، راضی باشد، به مقام‌های والایی در دنیا و آخرت دست می‌یابد و پاداش فراوانی خواهد برد، امّا چنانچه نسبت به تقدیرش ناراضی باشد، اوّلاً نارضایتی او نوعی ناسپاسی از خداوند است و به‌تعبیر امام صادق «سلام‌الله‌علیه» خداوند سبحان را در تقدیر خود مورد اتّهام و بدبینی قرار داده است: «مَنْ‌ لَمْ‌ یَرْضَ‌ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اتَّهَمَ‌ اللَّهَ‌ تَعَالَی فِی قَضَائِهِ» [۲۰]

ثانیاً نارضایتی او قضا را تغییر نمی‌دهد و فقط او را از اجر و ثواب و کسب درجات معنوی محروم می‌سازد. چنان‌که امام باقر «سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «مَنْ رَضِیَ بِالْقَضَاءِ أَتَی عَلَیْهِ الْقَضَاءُ وَ عَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَهُ وَ مَنْ سَخِطَ الْقَضَاءَ مَضَی‌ عَلَیْهِ الْقَضَاءُ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ أَجْرَهُ» [۲۱]؛ هرکه به قضای الهی راضی باشد، آن قضا بر وی فرود می‌آید و خداوند تعالی اجر عظیم به او می‌دهد. و هرکس از قضای الهی ناراضی باشد، آن قضا بر وی می‌گذرد، در حالی که اجر و پاداشی نخواهد برد.

به قول معروف، چنین کسی هم چوب را می‌خورد و هم مجبور است پیاز را بخورد.

امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» برای تسلیت و تعزیت به کسی که فرزند خود را از دست داده بود، فرمودند: «إِنْ‌ صَبَرْتَ‌ جَرَی‌ عَلَیْکَ‌ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَی عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُور» [۲۲]؛ اگر صبور و شکیبا باشی، تقدیر الهی بر تو جاری می‌شود و تو مستحقّ پاداش هستی، و اگر صبور نباشی و بی‌تابی کنی نیز تقدیر الهی بر تو جاری می‌شود، ولی سنگینی گناه آن برای تو می‌ماند.

   

پی نوشت ها:

[۱]. بحارالأنوار، ج ۱۰۰، ص ۱۸.

[۲]. صافات، ۱۰۲: «ای پدر من! آنچه را مأموری، بکن؛ ان شاء اللّه مرا از شکیبایان خواهی یافت.»

[۳]. بقرة، ۱۳۱: «هنگامی که پروردگارش به او فرمود: تسلیم شو، گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.»

[۴]. حجر، ۲۱: «و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازه‌ای معیّن فرو نمی‌فرستیم.»

[۵]. شوری، ۳۰: «و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و [خدا] از بسیاری درمی‌گذرد.»

[۶] . الکافی، ج‌۲، ص۶۱.

[۷]. الکافی، ج‌۲، ص۵۶.

[۸]. الکافی، ج‌۲، ص۶۰.

[۹]. اقبال الاعمال، ج ۱، ص ۷۶.

[۱۰]. الکافی، ج ۲، ص ۹۷. 

[۱۱]. الکافی، ج‌۲، ص۶۲.

[۱۲]. بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۶۷.

[۱۳]. ینابیع المودّه، ج ۳، ص ۸۲.

[۱۴]. التوحید، ص ۳۷۱.

[۱۵]. بقره، ۲۱۶: و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما بهتر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر است، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.

[۱۶]. الکافی، ج‌۲، ص۶۰.

[۱۷]. یونس، ۱۲: «آگاه باشید، که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می‌شوند.»

[۱۸]. الکافی، ج‌۲، ص۶۳.

[۱۹]. فجر، ۲۷تا۳۰: «ای نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت بازگرد. و در میان بندگان من درآی، و در بهشت من داخل شو.»

[۲۰]. بحار الأنوار، ج‌۷۵، ص۱۹۰.

[۲۱]. الکافی، ج‌۲، ص۶۲.

[۲۲]. نهج‌البلاغه، حکمت ۲۹۱.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha