چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۴ شوال ۱۴۴۵ | Apr 24, 2024
شیطان

حوزه/ مرتبۀ خطرناک‌تر که بعد از عادت به گناه پدید می‌آید، توجیه گناه است. گناه می‌کند و چون نفس لوّامه ندارد که او را سرزنش کند، دست به توجیه گناه می‌زند و برای آن علتی می‌تراشد. چنین کسی با توجیه، گناهان و اعمال ناپسند خود را به‌عنوان کار خیر مرتکب می‌شود.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله مظاهری، سلسله دروس اخلاقی با موضوع «شرح چهل حدیث اخلاقی» داشته اند که مطالب شنیدنی و خواندنی این استاد اخلاق حوزه در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.

   

- حدیث سی‌ام: سه اسلحۀ مبارزه با شیاطین از دیدگاه امام صادق «سلام‌الله‌علیه»

  

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی»

مرحوم صدوق «رحمت‌الله‌علیه» در روایتی، از امام صادق «سلام‌الله‌علیه» نقل می‌کند که می‌فرمایند: «مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ‌ قَلْبِهِ‌ وَ زَاجِرٌ مِنْ‌ نَفْسِهِ‌ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ قَرِینٌ مُرْشِدٌ اسْتَمْکَنَ عَدُوُّهُ مِنْ عُنُقِهِ» [۱]

اگر کسی دل متنبّهی نداشته باشد، اگر کسی نفس لوّامه نداشته باشد و اگر کسی رفیق خوب نداشته باشد، دشمنش را بر گردن خود سوار کرده است.

منظور از دشمن در این روایت، شیطان است. یعنی آنکه از این سه سلاح بهره نگیرد، شیطان انسی یا شیطان جنّی، او را می‌برد آنجا که خاطر خواه اوست. از این‌رو امام صادق «سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند که آدمی برای رویارویی با شیاطین، که نتیجۀ آن رستگاری است، به سه اسلحه نیاز دارد؛ قلب بیداری که او را متنبّه سازد، وجدان یا نفس لوّامه‌ای که در وقت گناه ملامتش کند و همراه صالحی که او را ارشاد نماید.

   

سلاح اوّل، قلب بیدار و موعظه‌گر است. قلب بیدار به ما یادآوری می‌کند که: همه‌جا محضر خداست، ما در محضر خداییم، ادب حضور باید مراعات شود. یعنی عمق جان ما، دل ما، ما را راهنمایی می‌کند. تمام ذکرها، وردها و عبادت ها، به خاطر این است که قلب انسان او را راهنمایی کند. اگر خداوند سبحان بر اقامۀ نماز تأکید دارد، به همین خاطر است: «وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری» [۲]، اگر روزه را واجب کرده، برای همین است: «اَلصَّومُ لِی وَ اَنَا اُجزَی بِهِ» [۳]، و بالأخره هرچه هست، برای این است که انسان از قلب بیداری برخوردار گردد که آن قلب، او را متوجّه سازد. ظاهراً اگر بگوییم: همۀ عبادات، برای این است که حال توجه برای انسان پیدا شود، اشتباه نگفته‌ایم. مثلاً اگر به ما گفته‌اند که باید «ذکر زبانی» داشته باشیم و آن ذکر زبانی کم‌کم «ذکر دل» شود تا به تدریج به «ذکر عملی» برسیم، برای چیست؟ برای خاطر اینکه ما همیشه یک منبّه و بیدار کننده‌ای در درون خود داشته باشیم. ذکر کاربرد و تأثیر فراوانی در پیشرفت معنوی انسان دارد. بی‌جهت نیست که یکی از اوّلین دستورات سلوکی علمای علم اخلاق، مداومت بر ذکر است.

قرآن کریم نیز به ‌طور جدّی از انسان می‌خواهد که دائماً اهل ذکر باشد: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیلاً» [۴].

   

این آیۀ شریفه از آیات مهم قرآن است و نزد اهل سیر و سلوک، بسیار اهمیّت دارد. امام صادق «سلام‌الله‌علیه» در ذیل این آیه می‌فرمایند: پروردگار عالم هرچه از انسان خواسته، به‌صورت محدود خواسته است، اما ذکر را نامحدود و بی‌شمار می‌خواهد. ایشان می‌فرمایند: در روزه، حج و سایر اعمال و عبادات، محدودیتی هست و تنها عملی که خداوند تعالی به تعداد کم آن راضی نیست و نامحدود می‌خواهد، ذکر می‌باشد. [۵]

  

ذکر دائمی، یعنی قلب بیدار؛ و قلب بیدار، یعنی توجه؛ و انسان باید دوام توجه داشته باشد. البته دوام توجه برای همه نمی‌شود، اما به هر اندازه که می‌شود، باید برای آن تلاش کرد.  

این دوام توجه از اوجب واجبات است. جملۀ «سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیلاً» در آیۀ شریفه، از باب مثال است؛ یعنی مرادش فقط این نیست که صبح و شام به یاد خدا باشید، بلکه منظور این است که انسان باید دائم الذکر باشد و دوام توجه داشته باشد. در اثر دوام توجه، انسان قلب بیدار پیدا می‌کند. این قلب به او تذکّر می‌دهد و بیدارش می‌کند؛ گاهی تذکّر و تنبّه او نسبت به معاد و قیامت است، گاهی به مبدأ توجه می‌دهد، گاهی نیز متذکّر سعادت و رستگاری می‌شود.

ارزش توجه و تذکّر، بنابر روایتی از امام صادق «سلام‌الله‌علیه» از یک سال عبادت بیشتر است: «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة» [۶]. آن حضرت در ادامه، آیۀ شریفۀ «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب» [۷] را تلاوت فرموده‌اند. ‌

   

در روایت دیگری، راوی می‌گوید از امام صادق «سلام‌الله‌علیه» پرسیدم: انسان چگونه بیندیشد تا تفکّر او از عبادت برتر باشد؟ فرمودند: بر خرابه‌ها و خانه‌ها عبور کند و با اندیشه بگوید: ساکنین تو کجایند؟ سازندگان تو چه شدند؟ تو را چه شده!؟ چرا سخن نمی‌گویی و پاسخ نمی‌دهی!؟ [۸]؛ یعنی تفکّر باید همراه با عبرت باشد.

عبادت‌ها نیز معمولاً بدون فکر است، بدون توجه و بدون حضور قلب است. کمتر کسی می‌تواند ادعا کند یک نماز با حضور قلب خوانده است که در آن از اوّل «الله اکبر» تا «السلام علیکم» توجه داشته است. در حالی که حضور قلب را جدّاً از همه خواسته‌اند.

امام باقر «سلام‌الله‌علیه» از قول اجداد خویش و ایشان از قول امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» فرموده‌اند: «إِنَّمَا لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا بِقَلْبِه» ‌[۹]؛ برای بنده آن نمازش به حساب می‌آید و قبول می‌شود که در آن حضور قلب‌ داشته است. امام پنجم در روایت دیگری فرموده‌اند: گاهی از نماز بندگان، نصف یا یک سوّم یا یک چهارم یا یک پنجم آن بالا می‌رود. یعنی تنها مقداری از نماز که با حضور قلب خوانده، بالا می‌رود. ما مأمور به خواندن نمازهای نافله شده‌ایم تا بدین ترتیب، نقائص نمازهای واجب تتمیم و تکمیل شود. [۱۰]

پس عبادت، حضور قلب و توجه می‌خواهد تا ارزش خود را بیابد. در اثر این توجّه‌ها و تفکّرها و مداومت بر آن، قلب بیدار برای انسان پدیدار می‌گردد که به فرمودۀ امام صادق «سلام‌الله‌علیه» یک واعظ و راهنمای درونی برای آدمی است و به منزلۀ سلاحی برای مبارزه با شیاطین، کاربرد و تأثیر دارد.  

   

سلاح دوّم، طبق روایت امام صادق «سلام‌الله‌علیه» نفس لوّامه است: «وَ زَاجِرٌ مِنْ‌ نَفْسِهِ». نفس لوّامه، به اندازه‌ای اهمیّت دارد که پروردگار عالم در قرآن شریف، آن را در کنار روز قیامت قرار داده و به هر دو قسم خورده است: «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ، وَ لا أُقْسِمُ بِا لنَّفْسِ اللَّوَّامَة» [۱۱].

وجدان اخلاقی یا نفس لوّامه، آدم را سعادت‌مند می‌کند، حتی به او دوام توجه می‌دهد. واژۀ «لوّامه» صیغۀ مبالغه است. این نیرو، در موقع گناه، اوّلاً تحذیر می‌کند و نسبت به گناه، به انسان تذکر می‌دهد. ثانیاً اگر کسی به سمت گناه رفت و وارد آن شد، از ادامۀ گناه منع می‌کند، یعنی عمق جان انسان، در درون او، مرتب هشدار می‌دهد و می‌گوید: گناه نکن، بدبخت می‌شوی! این حرف را بر زبان نیاور، غیبت و تهمت را ادامه نده، گناه است و گناه زندگی را تباه می‌کند. سوسوی وجدان عمل می‌کند و  با هشدار و تهدید، سعی می‌کند انسان را از ارتکاب گناه باز دارد. ثالثاً چنانچه کسی مرتکب گناه شد، او را ملامت می‌کند تا جبران کند. با سرزنش، از درون او فریاد می‌زند که چرا گناه کردی؟ چرا چنین شد؟ چرا مرتکب نافرمانی خداوند شدی؟ فوراً جبران کن و از گناه و اشتباه خود برگرد.

  

نفس لوّامه، در به‌جا آوردن اعمال نیک و خوبی‌ها نیز به همین ترتیب عمل می‌کند: ابتدا ترغیب و تشویق به انجام عمل شایسته می‌کند. در هنگام عمل، تحریص می‌کند و بعد از عمل نیز، انسان را برای انجام عمل پسندیده، تحسین می‌نماید.

  

اگر نفس لوّامه در درون انسان باشد و سوسوی وجدان در نهاد کسی خاموش نشود، کاربرد و تأثیر به‌سزایی در سعادت و رستگاری دارد. امّا متأسفانه نفس لوّامه بسیار ضربه‌پذیر است، یعنی غفلت، نفس لوّامه را از کار می‌اندازد. غفلت روی غفلت، سبب می‌شود که ناگهان انسان دریابد نفس لوّامه در درونش از کار افتاده است. هشدارهای وجدان خاموش شده و عمل نمی‌کند. در پی آن، برای اهمیّت به نماز شب ترغیب و تحریص نمی‌شود، لذا خواب بر نماز شب مقدم می‌شود. انگیزه‌ای برای عمل به قانون مواسات و خدمت به خلق خدا ندارد، چون تشویق درونی آن تعطیل شده، از این‌رو خودخواهی و خودگرایی، جای دیگر گرایی را می‌گیرد و خود را بر همه ترجیح می‌دهد. هنگام ارتکاب گناه نیز هیچ پند دهنده و راهنمایی از درونش او را تحذیر، تهدید و ملامت نمی‌کند. در این صورت، دچار تکرار گناه می‌شود و رفته رفته، عادت به گناه پیدا می‌کند؛ به جایی می‌رسد که قدرت ایستادگی در برابر گناه را ندارد و از روی عادت، مرتکب معصیت می‌شود. مثلاً برخی افراد عادت به دروغ‌گفتن دارند، حتی اگر مجبور نباشند و منفعتی هم بر آن مترتّب نشود، به‌طور عادی دروغ می‌گویند. در حالی که گناه دروغ خیلی بزرگ است، نه دروغی که مفسده داشته باشد، آن که قبیح‌تر این حرف‌ها است، بلکه همین دروغ معمولی گناهش خیلی بزرگ است. رسول خدا «صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند: هنگامی که مؤمن دروغ بگوید، ملائکه او را لعنت می‌کنند و بوی بد و نامطبوع دروغ او به عرش می‌رسد و حملۀ عرش نیز بر او لعنت می‌فرستند. [۱۲]

اگر نفس لوّامه در درون انسان زنده نباشد و کار نکند، دروغ، غیبت، تهمت، حق‌ّالنّاس و سایر گناهان برای او عادی می‌شود. ده ‌تا غیبت می‌کند، مثل اینکه اتفاقی نیفتاده، توجه به عظمت گناهش ندارد. ده ‌تا دروغ می‌گوید، دروغ به زن و بچه‌اش، دروغ به رفیقش، دروغ به دیگران، گویا حرف معمولی می‌زند و خودش نمی‌فهمد با این دروغ‌ها چه عاقبت خطرناکی برای خودش رقم می‌زند. دست خودش هم نیست، عادت به گناه کرده است. به یک پیرمرد گفتند: چرا چشم چرانی می‌کنی؟ گفت: می‌خواهم نگاه نکنم، نمی‌توانم، دست خودم نیست. وقتی گناه برای انسان عادت شد، حال توبه نیز پیدا نمی‌کند. کم پیدا می‌شود کسی عادت به گناه داشته باشد و حال توبه پیدا کند.

   

مرتبۀ خطرناک‌تر که بعد از عادت به گناه پدید می‌آید، توجیه گناه است. گناه می‌کند و چون نفس لوّامه ندارد که او را سرزنش کند، دست به توجیه گناه می‌زند و برای آن علتی می‌تراشد. چنین کسی با توجیه، گناهان و اعمال ناپسند خود را به‌عنوان کار خیر مرتکب می‌شود.

گاهی مشاهده می‌شود افرادی، دروغ، غیبت، تهمت و اهانت را بر خود واجب می‌دانند، آبروریزی را فضیلت می‌شمارند و مثلاً به‌ عنوان غیبت یا تهمت یا اهانت سیاسی، گناه خود را توجیه می‌کنند.   

بدتر از آن وقتی است که انسان از گناهش لذّت ببرد، یعنی به‌جای ملامت نفس لوّامه، هنگام ارتکاب گناه، با تحسین نفس محسّنه مواجه گردد. در این مرتبه، نفس لوّامه به نفس محسّنه تبدیل می‌شود و انسان را به ارتکاب گناه تشویق کرده، گناه را در نظر او شیرین جلوه می‌دهد تا از آن لذّت ببرد. [۱۳]

   

همۀ این مصیبت‌ها از خاموش شدن نفس لوّامه یا وجدان اخلاقی در وجود انسان نشأت می‌گیرد. اگر نفس لوّامه در وجود انسان زنده باشد، با تهدید و هشدار و ملامت، بالأخره او را از ارتکاب گناه باز می‌دارد. خوشا به حال آن کسانی که نفس لوّامه دارند، یعنی از یک منبع درونی و یک راهنمای باطنی برخوردارند که برای آنها نیروی کنترل‌کننده ‌است و انصافاً خوب کنترل می‌کند. راه زنده ماندن نفس لوّامه، آن است که به هشدارها و تذکراتش گوش دهیم. به ملامتش توجه کنیم و از او متابعت داشته باشیم، وگرنه خاموش می‌شود و می‌میرد.

   

سلاح سوّم، برای مقابله با شیاطین، طبق کلام نورانی امام صادق «سلام‌الله‌علیه»، رفیق و همراه صالح است که انسان را ارشاد و راهنمایی می‌کند: «قَرِینٌ مُرْشِدٌ».

   

رفیق خوب، برای کسب هر موفقیّتی مفید است. علمای بزرگ علم اخلاق، نظیر محقق همدانی، مرحوم کربلایی و مرحوم آقای قاضی «رحمت‌الله‌علیهم»، فرموده‌اند که اگر انسان نصف عمر خود را یا حتی دو سوّم عمر خود را صرف یافتن یک رفیق خوب کند و در باقیماندۀ عمر، راه را به همراه او طی نماید، ارزش دارد. [۱۴]

   

در امور علمی و درسی نیز رفیق و همراه، لازم است. یکی از اشکالات بعضی طلبه‌های زمان حاضر که به جایگاه علمی حوزه‌ها نیز ضربه می‌زند، این است که مباحثه بین آنها کم شده است. در زمان قدیم به ما می‌گفتند: مباحثه ضروری است، برای اینکه: مال بدون تجارت، سلطنت بدون سیاست و درس بدون مباحثه، به جایی نمی‌رسد و قرین موفقیّت نخواهد بود. مطلب صحیح و ارزنده‌ای است. طلبه باید با افراد متدیّن که درس را خوب فهمیده‌اند و انعطاف‌پذیر هم هستند، مباحثه کنند تا مطالب درسی در ذهن آنان تحکیم گردد.

زن و شوهر نیز باید با هم رفیق باشند و با یکدلی، همراهی و ارشاد همدیگر زندگی را بسازند. اساساً یکی از بارزترین مصداق‌های دوست و رفیق، همسر و شریک زندگی است. در روایتی از امام صادق «سلام‌الله‌علیه» نقل شده است که قدر و منزلت زن معلوم نیست، به‌عبارت دیگر، نمی‌توان قیمت روی زن گذاشت؛ اگر صالح باشد، به اندازۀ دنیا و آنچه در دنیاست ارزش دارد و چنانچه ناصالح و بد باشد، به خاک هم نمی‌ارزد، بلکه خاک از او قیمتی‌تر است. [۱۵]

   

زن‌ برای شوهر و شوهر برای زن، می‌توانند رفقای همیشگی و دائمی باشند. آنها دوستانی هستند که بدون تردید، در کردار، گفتار و میزان دین‌داری یکدیگر تأثیر به‌سزایی دارند. از این‌رو در تعالیم دینی بسیار برای دقّت در انتخاب همسر سفارش شده است. پیامبر اکرم «صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» تأکید فرموده‌اند که ملاک در انتخاب همسر، «دین» و «اخلاق» است: «إِذَا جَاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبِیر» [۱۶].

وقتی زن و شوهر، از دین و اخلاق برخوردار باشند، صداقت، صفا و صمیمیّت بین آنها حاکم می‌گردد و علاوه بر اینکه زن و شوهرند، با هم رفیق‌ می‌شوند. در نتیجه، همدیگر را ارشاد و راهنمایی می‌کنند و با خیرخواهی، کاستی‌ها، نواقص و عیب‌های همدیگر را برطرف می‌سازند.

   

در انتخاب دوست و رفیق نیز، «دین» و «اخلاق»، ملاک خوبی است. رفیق شایسته و مونس خوب، کسی است که دین و اخلاقش مطلوب باشد و در راهنمایی و ارشاد رفیق خود کوتاهی نکند، ولی متأسفانه چنین کسی کم پیدا می‌شود. بعضی دوستان، متدیّن و خوش اخلاقند، خیرخواه همدیگرند، امّا در ارشاد یکدیگر دچار رودربایستی می‌شوند. مثلاً در جلسه، یک نفر غیبت را شروع می‌کند، ولی دیگران که رفقای او و خیرخواه وی هستند، از نهی از منکر او دریغ می‌کنند. باید به او بگویند: غیبت نکن یا دست کم موضوع صحبت را عوض کنند، امّا کوتاهی می‌کنند؛ یعنی مرشد و راهنمای خوبی برای همدیگر نیستند. یکدیگر را متنبّه و بیدار نمی‌کنند، عیب‌های هم را برطرف نمی‌کنند و بالأخره برای هدایت همدیگر اقدامی ندارند.

امام صادق «سلام‌الله‌علیه» از قول پیامبر اکرم «صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»   می‌فرمایند: «الْمَرْءُ عَلی‌ دِینِ‌ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِهِ» [۱۷]؛ یعنی دوست و همنشین انسان، می‌تواند دین، اعتقادات و باورهای او را تغییر دهد.

   

بدتر از آن، رفیقی است که موجب انحراف و گمراهی انسان شود. قرآن کریم، تأکید و پافشاری فراوانی برای اجتناب از رفیق بد و ناشایست دارد. از جمله می‌فرماید: «یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی‌ یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً، یا وَیْلَتی ‌لَیْتَنی ‌لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً» [۱۸]؛ کسی که در دنیا رفیق بد دارد، در قیامت، پشیمان می‌شود و از شدّت ندامت، مرتّب پشت دست خود را می‌گزد و می‌گوید: ای کاش من با او رفت و آمد نداشتم! ای وای، دیدی به سر من چه آورد؟ دیدی مرا جهنّمی کرد؟ سپس اقرار می‌کند که شیطان انسی یا همان دوست ناصالح و گناهکار، دشمن خطرناک انسان است و برای دفاع از خود می‌گوید: او مرا گمراه ساخت: «لَقَدْ أَضَلَّنی ‌عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی» [۱۹]. بعد قرآن می‌فرماید: شیطان موجب خذلان انسان است: ‌ «وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً» [۲۰]، رفیق بد، شیطان انسی است و آدمی را منحرف می‌سازد.

در آخر آیه نیز این افراد نفرین شده‌اند: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبّ ِإِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» [۲۱]؛ رسول خدا «صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» برای اینکه آنان قرآن را زیر پا گذاشته و به آن عمل نکرده‌اند، از آنان شکایت می‌کنند. ظاهراً در قرآن کریم این میزان نکوهش و تهدید بی‌نظیر یا بسیار کم‌نظیر است.

   

رسول خدا «صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: حواریون به حضرت عیسی «سلام‌الله‌علیه» گفتند: یا روح الله! با که همنشین باشیم؟ فرمود: با کسی که دیدنش شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش به علم شما بیفزاید و کردارش شما را به آخرت تشویق نماید. [۲۲]

دو سورۀ آخر قرآن کریم حاوی مفاهیم عجیبی است. در سورۀ «فلق»، یک مرتبه به خدا پناه برده شده است، برای دو سه چیز: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‌ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق» [۲۳]، خدایا پناه می‌برم به تو از چه؟ «مِنْ شَرِّ ما خَلَق» [۲۴]، از شرّ مردم پناه به تو می‌برم. بعد می‌فرماید: «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ» [۲۵]؛ خدایا پناه می‌برم به تو در وقتی که زن وسوسه کند، تحریک کند، غریزۀ جنسی تحریک شود، و بالأخره: «وَمِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد» [۲۶]، پناه می‌برم به تو در وقتی که حسادت حسود گل کند. در این سوره، یک مرتبه به خداوند پناه می‌بریم از سه‌چهار چیز خیلی مهم.

   

اما در سورۀ «ناس»، دوسه مرتبه پناه به خدا می‌بریم، از رفیق بد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‌ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاس» از چه پناه به خدا می‌بریم؟ «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» [۲۷]، از رفیق بد، جنّی باشد یا انسی، آنکه بتواند وسوسه کند، یعنی رفیق ناباب از هر حسودی بدتر است، شرّ او نیز از شرّ هر کسی یا هر چیزی خطرناک‌تر است. حتی از شرّ غریزۀ جنسی مضرتر است. و بالأخره رفیق بد، چه شیطان انسی و چه شیطان جنّی، خیلی خطر دارد. از این‌رو در سورۀ ناس، سه مرتبه پناه برده شده است به خداوند از یک چیز: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذی یُوَسْوِسُ فی‌ صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس» [۲۸]؛ شیطان انسی باشد یا شیطان جنّی، رفیق بد، مثل نفس امّاره، درون انسان باشد یا مثل دوست ناباب، در بیرون وسوسه کند، همۀ این اقسام، مضر و خطرناکند.

   

در برخی روایات، از مجالست و همراهی با افراد فاسق، فاجر، تبهکار، بی‌باک در معصیت، احمق، دروغگو، بخیل و قاطع رحم منع شده است. [۲۹]

    

به قول سعدی:

تا توانی می‌گریز از یار بد   //   یار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها همی بر جان زند   //   یار بد برجان و بر ایمان زند

اگر کسی رفیق خوب و متدیّنی دارد که او را ارشاد و راهنمایی می‌کند، خیلی باید قدرش را بداند، بسیار ارزش دارد. از این گذشته، هرکسی خودش باید برای دیگران، به منزلۀ یک رفیق خوب باشد و خصوصیّاتی را که برای رفیق شایسته ذکر کردیم، در خودش فراهم و تقویت نماید.

   

پی نوشت ها:

[۱]. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۰۲؛ الامالی الصدوق، ص ۴۴۱.

[۲]. طه، ۱۴: «و به یاد من نماز برپا دار.»

[۳].من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۷۵.

[۴]. احزاب، ۴۱و۴۲: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را یاد کنید، یادی بسیار. و صبح و شام او را به پاکی بستایید.»

[۵]. الکافی، ج ۲، ص ۴۹۸.

[۶]. تفسیر العیاشی، ج‌۲، ص۲۰۸.

[۷]. رعد، ۱۹: «تنها خردمندانند که عبرت می‌گیرند».

[۸]. الکافی، ج‌۲، ص۵۴. .

[۹]. الخصال، ج‌۲، ص۶۱۳.

[۱۰]. الکافی، ج ۳، ص ۳۶۳.

[۱۱]. قیامت، ۱و۲: «نه! سوگند به روز رستاخیز، و [باز] نه! سوگند به  وجدان سرزنشگر.»

[۱۲]. جامع الاخبار، ص ۱۴۸.

[۱۳]. ر. ک: صبر، کیمیای سعادت انسان، صص ۸۹-۸۰.

[۱۴]. ر. ک: دراسات فی الاخلاق و شؤون الحکمة العملیه، ج ۱، ص ۱۸۹ تا ۱۹۷.

[۱۵]. معانی الاخبار، ص ۱۴۴.

 [۱۶]الکافی، ج ۵، ص ۳۴۷.

[۱۷]. الکافی، ج ‌۴، ص ۱۲۲.

[۱۸]. فرقان،   ۲۸ و ۲۷: «و روزی است که ستمکار دست‌های خود را می‌گَزد [و] می‌گوید: ای کاش با پیامبر راهی برمی‌گرفتم. ای وای، کاش فلانی را دوست [خود] نگرفته بودم.»

[۱۹]. همان، ۲۹: «او [بود که] مرا به گمراهی کشانید پس از آنکه قرآن به من رسیده بود.»

[۲۰]. همان، ۲۹: «و شیطان همواره فروگذارنده انسان است.»

[۲۱]. همان، ۳۰: «و پیامبر [خدا] گفت: پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند.»

[۲۲]. تحف العقول، ص ۴۴.

[۲۳]. فلق، ۱: «به نام خداوند رحمتگر مهربان‌  بگو: «پناه می‌برم به پروردگار سپیده دم.»

[۲۴]. همان، ۲: «از شرّ آنچه آفریده.»

[۲۵]. همان، ۴: «و از شرّ دمندگان افسون در گره‌ها.»

[۲۶]. همان، ۵: «و از شرّ [هر] حسود، آنگاه که حَسَد ورزد.»

[۲۷]. الناس، ۱ تا۳: «به نام خداوند رحمتگر مهربان‌  بگو: «پناه می‌برم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبودِ مردم.»

[۲۸]. همان، ۴تا۶: «از شرّ وسوسه‌گر نهانی؛ آن کس که در سینه‌های مردم وسوسه می‌کند، چه از جنّ و [چه از] انس.»

[۲۹]. الکافی، ج ‌۴، ص ۱۲۱.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha