شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024
امام خمینی (ره)

حوزه/ یکی از افرادی که در دفتر امام بود، می گوید: وقتی کتاب چاپ شد. پشت جلد آن به عربی نوشته بود رهبر حوزه های علمیه و من این مطلب را ندیده بودم . یک جلد از کتاب را خدمت امام بردم تا چشم امام به این کلمه افتاد ...

به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب ماه تابان به قلم حسن کشوردوست به رشته تحریردرآمده و در آن به زندگی امام خمینی (ره) پرداخته است که بخش های گوناگون آن تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.

     

* بخش سوم: آغاز قیام امام خمینی (ره) در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲

     

- فصل اول : آغاز قیام (۱۰۲)

     

دستگیری امام

به دنبال انتشار خبر دستگیری آقا در تمام کشور، مردم با بستن مغازه ها، تعطیلی دروس دانشگاه ها اقدام به تظاهرات عظیمی برای حمایت از رهبر خود نمودند.

رژیم پهلوی برای سرکوب کردن قیام مردم ، تظاهرات مردم را به خاک و خون کشید و گروهی از مردم بی دفاع را مجروح کرد یا به شهادت رساند.(۱۰۳)

بعد از دستگیری ، امام را دو - سه روزی در یک منزل مسکونی بازداشت کردند و بعد ایشان را به زندان قصر منتقل کردند. امام ده الی دوازده روز در قصر بودند و در این مدت نمی گذاشتند برایشان غذا ببرند. ظاهرا ایشان را نصیحت می کردند. آقا کتاب دعا و لباس خواسته بودند که برایشان فرستادند. بعد ایشان را به عشرت آباد بردند و دو ماه آنجا بودند. نمی گذاشتند هیچ کس پیش ایشان برود، فقط اجازه غذا دادند.

     

خانواده امام به تهران آمدند و در منزل پدر خانمشان ساکن شدند و ظهرها برای آقا غذا می بردند. بعد از دو ماه که آزاد شدند، ایشان را به داوودیه ، منزل آقای عباس نجاتی بردند.

همسر امام می گوید: روز اول با دخترانم به آنجا رفتم . من بیشتر ماندم و اتاق یکدفعه خلوت شد و همه رفتند. به ایشان گفتم : اینجا خیلی سخت است؟ انگشتشان را مالیدند به پشت گردنشان ، پوست نازکی با انگشت لوله شد. من هیچی نگفتم ، ولی خیلی ناراحت شدم . هنوز هم وقتی به یاد آن روز می افتم ، ناراحت می شود. آقای روغنی پیشنهاد کرد که آقا به خانه ایشان برود. جمعیت زیادی از ساواکی ها رو به روی منزل آقای روغنی جا گرفتند. یک منزل هم آنجا برای ما کرایه کردند تقریبا ۳۰ ساواکی آنجا بودند که رفت و آمدها را کنترل و محدود می کردند، فقط مادر و خواهرم اجازه داشتند داخل شودند. مدت هفت ماه در قیطریه بودیم تا اینکه انصاری ، رئیس ساواک وقت گفت: هر وقت بخواهید به قم بروید، برای شما ماشین می آوریم .(۱۰۴)

     

یکی از یاران امام می گوید: بعد از آزادی امام از قیطریه ، عده ای از بازاریهای تهران ناهاری ترتیب دادند و امام را دعوت کردند و در همان جلسه سر سفره ، یکی از بازاریها گفت : بازاریها برای خاطر شما چه کردند... امام گفتند: بیخود کردند ! همه تعجب کردند این ، چه حرفی است ! بعد امام فرمودند: اگر برای خدا کردند که خدا اجرشان بدهد، باید بکنند؛ اگر برای من کردند، من چیزی را ندارم بدهم . (۱۰۵)

با این جمله ، امام به آنها فهمانده بودند که کارها باید برای رضای خدا باشد و از ایشان نباید توقعی داشته باشند و تمام آنهایی که از نزدیک با امام ارتباط داشتند، می دانستند که از امام به هیچ وجه نباید توقع مادی داشته باشند.

امام پس از آزادی از قیطریه ، همراه خانواده به قم رفتند و از عید تا سیزده آبان ، یعنی هشت ماه آنجا بودند تا اینکه مسأله کاپتولاسیون پیش آمد.

     

مبارزه با طرح کاپیتولاسیون

در تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۴۳ مجلس شورای ملی برای مصونیت بخشیدن مستشاران و دیگر تبعه امریکا در ایران ، لایحه کاپیتولاسیون را تصویب کردند. پس از تصویب این قانون ، امام به خشم آمدند. رژیم که فهمیده بود، امام نسبت به این مسأله واکنش نشان می دهند، یکی از بستگان نزدیک ایشان را، که با رژیم نیز در ارتباط بود، خدمت امام فرستاد. هدف این بود که امام قانع شوند و از امریکا صحبتی به میان نیاورند.

این شخص پس از ورود به قم از آنجا که نتوانسته بود از امام اجازه ملاقات بگیرد، با حاج آقا مصطفی صحبت کرده بود و گفته بود الان جو به اندازه ای حساس است که امریکا دارد میلیونها تومان در این مملکت خرج می کند تا وجهه کسب کند. الان انتقاد از امریکا و حمله به آن ، به مراتب از حمله به شاه خطرناکتر است . اگر امام برنامه ای برای سخنرانی دارند، مواظب باشند که به امریکا چیزی نگویند، حتی به شاه هم حمله بکنند، مهم نیست .

به این ترتیب امام فهمیدند که نقطه ضعف رژیم در کجاست . به همین دلیل در سخنرانی تاریخی ضد کاپیتولاسیون که در قم ایراد کردند فرمودند... رئیس جمهور امریکا بداند که امروز در این کشور یکی از منفورترین افراد بشر است . امروز قرآن با او خصم است ، امت ایران با او خصم است ... قانونی در مجلس بردند... اگر یک خادم امریکایی ، اگر یک آشپز امریکایی ، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد. (۱۰۶)

     

فصل دوم : تبعید به ترکیه

پس از سخنرانی امام در سیزدهم آبان ۱۳۴۳، شبانه به منزل ایشان در قم ریختند و در حالی که ایشان مشغول نیایش بودند، بازداشت و به همراه نیروهای امنیتی به فرودگاه مهرآباد تهران اعزام کردند.

     

دستگیری امام

همسر امام در رابطه با واقعه دستگیری ایشان می گوید: یک شب دیدم که ریختند پشت در خانه ، من در ایوان بودم ، با آنکه دیوار بلند بود، یکی رفته بود بالای دیوار، آقا طرف دیگر حیاط بودند و من این طرف حیاط، دوباره دیدم یک نفر دیگر پرید بالای دیوار، صدا کردم : آقا؛ ناگهان در بین خانه ما و بیرونی را با لگد زدند. آقا صدای مرا شنیدند، بلند صدا زدند: در را شکستید. من دارم می آیم . یکدفعه یکی دیگر هم پرید بالای دیوار و من دیگر ترسیدم . نزدیک سحر بود. آقا آمدند بیرون و داد زدند: در شکست ! بروید بیرون ، من می آیم . همینکه دیدند آقا از اتاق بیرون آمده اند و به طرف من می آیند، از دیوار پایین پریدند، آقا آمدن مهر و کلید در قفسه شان را به من دادند و گفتند: این پیش تو باشد تا خبر دهم و از آن در بیرون رفتند. من مهر و کلید را پنهان کردم و به هیچ کس نگفتم . هنگام بردن امام ، احمد که در آن موقع پانزده - شانزده ساله بود، بیدار شد و پرسید: آقا کو؟ گفتم : از این در رفت. تو نرو؛ ولی از رفت و زود برگشت و گفت : چند قدم که رفتم ، یکی از ساواکی ها هفت تیرش را به سمت من نشانه گرفت ، که از جلو بیایی می زنمت ، و من نرفتم .(۱۰۷)

     

دختر امام درباره شب دستگیری پدر می گوید: وقتی که امام را بردند، مادر نگرانمان با پوشش چهار قطعه لحاف و پتو، باز هم بشدت می لرزید. وقتی جویای حالشان شدم ، گفت : دخترم ! حالم خوب است ؛ اما نمی دانم چرا اینقدر می لرزم. این سخن چنان قلبم را سوزاند که هنوز هم یادآوری آن دشوار است . آن روز بر خانواده ما همچون ایران کربلا گذاشت . برای در امان بودن از ستم و تعدی رژیم ما را از کوچه های تنگ و باریک پشت باغ قلعه به میدان حرکت دادند و در دو سوی مسیر، زنها و بچه ها که هنوز از واقعه مطلع نبودند و شاید هم ما را نمی شناختند، به تماشا ایستاده بودند. در آن ایام از آنچه بر ما گذشت ، هیچ چیز به امام نگفتیم ؛ زیرا نمی خواستیم مایه رنجش بیشتر او باشیم . (۱۰۸)

امام در مورد دستگیری خود می گوید: آنجا ماشین مرا عوض کردند؛ یعنی مرا از آن فولوکس کوچک که به خاطر باریکی کو چه آورده بودند، به یک ماشین بزرگتر بردند.(۱۰۹)

مأموران پس از آنکه مرا گرفتند، به داخل اتومبیل بردند و به سرعت خیابانهای قم را پشت سر گذاشتند و به سمت تهران به راه افتادند؛ ولی پیوسته با نگرانی به پشت سر خود و این طرف نگاه می کردند و وقتی من پرسیدم از چه می ترسید و نگران هستید؟ گفتند: می ترسیم مردم ما را تعقیب کنند و به دنبال ما بیایند، چون مردم شما را دوست دارند...

والله من نترسیدم ؛ ولی آنها می ترسیدند. آنقدر می ترسیدند که اجازه ندادند برای نماز صبح پیاده شوم و گفتند: می ترسیم مردم برسند و نمی توانیم چنین اجازه ای بدهیم ؛ و از این رو من ناچار شدم همانگونه که بین دو مأمور در اتومبیل نشسته بودم ، نماز خود را نشسته بخوانم. (۱۱۰)

توی ماشین - موقع رفتن - به چاه نفت که رسیدیم ، گفتم : تمام این بدبختی های ما به خاطر این نفت است . شما چرا این جور می کنید؟ از آنجا تا تهران من با اینها صحبت کردم و یکی از اینها که پیش من نشسته بود تا تهران گریه کرد. (۱۱۱)

مرا مستقیم تا فرودگاه آوردند. هواپیما آماده بود. داخل هواپیما که رفتیم ، دیدم یک قسمت را پتو انداخته بودند و تا اندازه ای برای نشستن، منظمش  کرده بودند، معلوم شد این هواپیمای باری است . آنها گفتند چون هواپیمای مسافربری آماده نبود، ما خواستیم شما را با این هواپیما ببریم تا این کار به سرعت انجام شود. من گفتم نخیر، به خاطر اینکه نمی خواستید من در میان جمعیت باشم که بروم (۱۱۲)

     

عصر آن روز ساواک خبر تبعید امام را به اتهام اقدام علیه امنیت کشور ! در روزنامه ها منتشر ساخت . علی رغم فضای خفقان ، موجی از اعتراضها به صورت تظاهرات در بازار تهران ، تعطیلی طولانی مدت دروس حوزه های قم و مشهد و سایر شهرها، ارسال طومار و نامه ها به مراجع تقلید و ارسال تلگرام ها و نامه ها متعدد دانشجویان مسلمان پیرو امام در خارج از کشور به مقام های ترکیه و سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر جلوه گر شد.

تبعید امام به ترکیه با دستور مستقیم امریکا بوده است ، چون ترکیه کشور لائیک (غیرمذهبی) بود و می خواستند مانع فعالیتهای ایشان بشوند. (۱۱۳)

در ترکیه ابتدا امام را به هتلی در بلوار پلاس ، طبقه چهارم ، اتاق شماره ۵۱۴، که از قبل مهیا شده بود، بردند.

این هتل در مرکز شهر آنکارا قرار داشت و چون خبرنگاران به آنجا آمدند، بعد از ظهر چهاردهم آبان ، امام خمینی را به ساختمان فتوتم انتقال دادند. پس از تغییرات پیاپی محل اقامت امام ، در ۲۱ آبان ایشان را به شهر بورسا یکی از بنادر ترکیه ، واقع در غرب آنکارا - حوالی دریای مرمره - منتقل کردند و در یکی از ساختمان های جنوبی آن اسکان دادند. (۱۱۴)

در همان روزهایی که امام وارد ترکیه شدند و کاغذی خواستند و آموختن زبان ترکی را شروع کردند و در اولین نامه که به ایران نوشتند، کتاب صحیفه سجادیه خواستند. امام حدود یک ماه و نیم به تنهایی در این بندر زندگی می کردند. آن دوران تنهایی و غربت ، امام را سخت آزار می داد.

پس از دستگیری و تبعید امام به ترکیه ، رژیم شاه پسر امام ، آقا مصطفی را دستگیر و پس از دو ماه زندانی در قزل قلعه ، در روز سیزده دیماه همان سال به ترکیه تبعید کرد. (۱۱۵)

     

حضور آقا مصطفی در ترکیه تأثیر عاطفی بسیاری بر روی پدر گذاشت؛ اما مدافع و خدمتگزار و حتی آشپز پدر بود. لباسهای ایشان را می شست؛ مونس و غمخوارشان بود و به این ترتیب بیشترین تأثیر را از امام گرفته بود و به همان نسبت نیز بیشترین تأثیر عاطفی را بر ایشان گذاشته بود. (۱۱۶)

     

نفوذ امام در بین مردم ترکیه

امام از نظر سیاسی در ترکیه محدود شده بودند. مقامهای ایرانی و ترک برای آنکه ایشان را خانه نشین کنند و از هر گونه ارتباط با مردم مسلمان ترکیه باز دارند، به ایشان فشار آوردند که لباس روحانی را از تن در آورند.

رژیم ایران برای اینکه امام از آن محدود خارج نشوند و به میان مردم نروند، به ایشان گفتند: شما نمی توانید به داخل اجتماع بروید. به خاطر اینکه لباس روحانی ممنوع است و دولت ترکیه به لباس متحدالشکل عنایت دارد. اگر می خواهید به اجتماع بروید؟ باید لباس ترک به تن کنید.

به این ترتیب ، امام را مجبور کردند که لباس روحانی را از تن بیرون بیاورند و لباس ترک را بپوشند، به امید آنکه شاید همین تغییر لباس باعث بشود که امام دیگر میان اجتماع ظاهر نشوند؛ ولی امام علیرغم این توطئه با همان وضع می آمدند، قدم می زدند و به خیابان می رفتند.

یکی از گزارش های سرهنگ افضلی که همراه امام به ترکیه رفته بود، این بود که ایشان مرتب بیرون می روند و قدم می زنند و این وضع نگران کننده است و نباید ایشان را تنها گذاشت . (۱۱۷)

امام در جواب نامه یکی از دوستانشان نوشته بودند: دولت ایران می خواست که در ترکیه خیلی به من بد بگذرد؛ اما ملت ترکیه به من احترام کردند، خوش گذشت .

معلوم شد افرادی که در بورسا امام را شناخته بودند، خیلی به امام احترام گذاشته بودند و به امام بابا می گفتند. (۱۱۸)

      

تألیف کتاب تحریر الوسیله

در یک سالی که امام در ترکیه بودند، ایشان کتاب تحریرالوسیله را تألیف کردند که در آن احکام عبادی اسلام را همراه با احکام سیاسی اسلام نوشتند. این کار امام بعد از چند قرن که احکام سیاسی از رساله های علمی رخت بربسته بود، بهترین گامی بود که در تبعیدگاه ترکیه برداشته شد.

ترکیه ، مرکز رواج سیاست استعماری جدایی دین از سیاست است . در آنجا هرگونه دخالت روحانی و سیاست محکوم است ؛ اما می بینیم که امام در این مرکز کتابی تألیف می کنند و سیاست را با دیانت می آمیزند و احکام سیاسی را در کنار احکام عبادی ذکر می کنند. (۱۱۹)

یکی از افرادی که در دفتر امام بود، می گوید: وقتی کتاب چاپ شد. پشت جلد آن به عربی نوشته بود رهبر حوزه های علمیه و من این مطلب را ندیده بودم . یک جلد از کتاب را خدمت امام بردم تا چشم امام به این کلمه افتاد، آنقدر ناراحت شدند که کتاب را به زمین زدند و فرمودند: به من نمی گویند ! باید این نوشته از بین برود. من جرأت نکردم حرفی بزنم . آمدم بیرون و به آن شخصی که متصدی این کار بود گفتم که باید این نوشته از بین برود، فایده ندارد. کتاب را به چاپخانه بردند و همان شخصی که متصدی چاپخانه بود، تعجب کرده بود. چون او تا آن موقع چنین جریانی را ندیده و نه شنیده بود. به همین دلیل گفته بود: این آقا کیست ؟ ! (۱۲۰)

      

در مهرماه ۱۳۴۴، یازده ماه پس از تبعید امام به ترکیه ، رژیم شاه به علت فشاری که از سوی افکار ملت و افکار عمومی جهانی و بعضی از علمای ایران ، از جمله آیت الله سید احمد خوانساری آمد، محرمانه اعلام کرد که بزودی امام را به عراق روانه می کند و به این وضع پایان می دهد.

بنابراین در سیزده مهرماه ، امام را به همراه فرزندشان، آیت الله مصطفی خمینی سوار هواپیما کردند و به بغداد فرستادند. (۱۲۱)

      

پی نوشت ها:

۱۰۲- امام خمینی طی مبارزاتی از جمله : مبارزه با لایحه انجمنهای ایالتی ، مبارزه با انقلاب سفید شاه ... و استقبال و درخواست مردم ، رهبری نهضت جدیدی را در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به دست گرفته که این نهضت در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به ثمر رسید و منجر به استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران شد.

۱۰۳-پیام زن ؛ ویژه نامه یکصدمین ...؛ ص ۲۴۰

۱۰۴-پابه پای آفتاب ؛ ج ۱، ص ۵۲ - ۵۳

۱۰۵-همان ؛ ج ۴ ص ۲۶۰

۱۰۶- همان ج ۳، ص ۱۴۷

۱۰۷- همان ؛ ج ۱ ص ۵۳ - ۵۴

۱۰۸-پابه پای آفتاب ؛ ج ۱، ص ۱۲۴

۱۰۹- همان ؛ ص ۸۳

۱۱۰- همان ؛ ج ۲ ص ۱۶۹

۱۱۱- همان ؛ ج ۱، ص ۸۳

۱۱۲- همان ؛ ص ۱۵۷

۱۱۳- بعد از پیروزی در اسناد لانه جاسوسی امریکا در ایران آمده بود: این سید را فرستادیم که الان در ترکیه آب خنک می خورد. نقل از حاج احمد آقا، فرزند امام . کتاب پابه پای آفتاب ، ج ۳ ص ۶۴

۱۱۴- پیام زن ؛ ویژه نامه یکصدمین ...؛ ص ۲۵۵

۱۱۵- همان ؛ ج ۱، ص ۵۴

۱۱۶- همان ؛ ج ۲، ص ۴۴

۱۱۷- همان ؛ ج ۳، ص ۱۵۴

۱۱۸- همان ؛ ص ۲۷۴

۱۱۹- همان ؛ ص ۱۵۳

۱۲۰- همان ؛ ج ۲، ص ۹۸

۱۲۱- همان ؛ ج ۳، ص ۱۵۰

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • علی IR ۱۳:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۵
    0 0
    بالاخره واکنش امام به رهبر حوزه چی بود؟ ما که چیزی نفهمیدیم