به گزارش خبرگزاری حوزه، هشتاد سال قبل در چنین روزی احمد کسروی به فتوای علمای انقلابی شیعه به دست فداییان اسلام ترور انقلابی شد.
وی به بهانۀ دفاع از ملیت و قومیت ایرانی حملات وسیعی را علیه اسلام آغاز کرد؛ سطحینگری او و همقطارانش در آن ایام از خلال کتب و نشریات وقت هویدا بود.
او افکار انتقادی و اجتماعی تند خود را با عباراتی تندتر و خشنتر اظهار نمود، از اینرو با عکسالعمل قوی جامعه مذهبی ایران مواجه گشت. او فرقهای به نام کسرویگرایی یا همان پاکدینی را تشکیل داد و معتقد بود اسلام دیگر به پاکی گذشته نیست.
در کودکی به مکتب رفت و در مدرسه طالبیه تبریز به تحصیلات حوزوی مشغول شد و در مسجد اجدادی خانوادگی به اقامه جماعت پرداخت. او با مشروطه خواهان و متجددان آشنا شد و آثار آنها را مطالعه میکرد که او را متحول کرد و از طلبگی دست کشید و در ۲۴ سالگی لباس روحانیت را کنار گذاشت.او در مدارس به تدریس پرداخت و پس از آن در دادگستری مشغول کار شد و پس از روی کار آمدن رضاخان از سوی او به ریاست عدلیه خوزستان منصوب شد. وی در سال ۱۳۰۵ به ریاست بازرسی کل کشور منصوب شد و پس از ده سال مشاغل قضائی به شغل وکالت دادگستری پرداخت.
فعالیت گسترده و خصوصیات منفی
کسروی علاوه بر روزنامهها و ماهنامهها، کتابها و رسالههای بسیاری در زمینههای مختلف تالیف کرد که تعداد آنها بیش از هفتاد جلد بهصورت رسالههای کوچک است. تالیفات وی را میتوان از لحاظ مفهوم و محتوی بر سه دسته طبقهبندی کرد: کتابهای تاریخی، کتابهای تحقیقی در زبانشناسی و کتابهای انتقادی در زمینههای اجتماعی، ادبی و مذهبی. تاریخ مشروطه ایران و تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، از نوشتههای برجستۀ کسروی است.
کسروی به لحاظ منش و روش اخلاقی و عملی، واجد خصوصیات منفی زیر بود: محدودیت اطلاعات و در عینحال اظهارنظر و داوری تند و جزمی در همه زمینهها و موضوعات علمی، بیذوقی و کجسلیقگی، کیش شخصیت و استبداد به رای، جزماندیشی و یکدندگی، پرخاشگری و خشونتزبانی، قلمی و حتی یدی با مخالفان فکری و سیاسی، و بالاخره عناد و غرضورزی.
شهرت کسروی، عمدتاً مرهون تکرویهای فکری و عملی، بهویژه تالیفات بحثانگیز او میباشد که درباره موضوعات گوناگون (تاریخی، مذهبی، عرفانی و ...) تحریر نموده است و اساساً همین مخالفتهای «بیپروا» با باورها و عقاید اصولیِ هموطنان مسلمان خویش (همچون نگارش کتاب «شیعیگری» بر ضدّ عقاید تشیع، و سوزاندن بعضی از کتب مذهبی و عرفانی نظیر مفاتیحالجنان و دیوان سعدی و حافظ) بود که به بحثها و جنجالهای بسیاری در زمان او دامن زد و نهایتاً موجبات خشم مسلمانان، و تکفیر و قتل وی را فراهم ساخت.
مواضع تند کسروی بر ضد آیین تشیع و پیشوایان آن، بسیاری از آثار وی (از آن جمله: تاریخ مشروطه ایران) را دقیقاً و عمیقاً پوشش داده و بررسی این مساله، میتواند نقطه شروع خوبی برای آشنایی با «زاویه نگاه» و «شیوه عمل» وی در عرصه تاریخنگاری مشروطیت باشد.
امام خمینی و مبارزه با افکار کسروی
امامخمینی نخستین کسی بود که در نخستین سند مبارزاتی خود که مربوط به ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ است، به علما انتقاد شدید کرد که چرا هنگامی که یک بیسر و پا یعنی کسروی تشیع و اسلام را به باد ناسزا گرفت و در مرکز تشیع به امامصادق(ع) و امامغایب(ع) جسارت کرد، کسی اعتراضی نکرد.
ایشان در خرداد ۱۳۴۲ که در بازداشتگاه قیطریه تهران به سر میبرد، در نامهای از سید محمدصادق لواسانی، تاریخ مشروطیت اثر کسروی را درخواست کرده است و ضمن اشاره به ابعاد منفی مطالب تاریخی کسروی، کسروی را نویسنده زبردستی شمردهاست که در نهایت دیوانه شده و مانند بسیاری از شرقیها که تا چند کلمه یاد میگیرند، ادعای آنان بالا میرود، کتابهای دعا و عرفانی را میسوزاند.
ایشان با تعبیر «مرد خبیث» از وی، علت آتشزدن دعاها را عدم فهم تأثیر آن در نفس انسان دانسته و خاطرنشان کردهاست. امثال کسروی که دعا را تضعیف میکنند، بیچارههایی هستند که فهم درستی از دعا ندارند و در واقع اسلام را تضعیف میکنند و وی شاید دعاهای ماهها و روزها بهویژه دعاهای ماه شعبان، رجب و رمضان را در طول عمر خود یک بار هم نخوانده باشد و از اینرو از فهم زبان قرآن، ائمه(ع) و عرفان عاجز بود، نمیتوانست معنای آنها را درک کند و از طریق آنها به مدارج بالا دست یابد؛ از اینرو تصمیم گرفت دعاها را پایین آورد و در آخر عمر ادعای پیغمبری کند.
امامخمینی که بعدها اسلامشناسی کسروی، مناخیم بگین، صدام حسین، انورسادات و جیمی کارتر رئیسجمهور آمریکا را در یک ردیف دانستهاست، در گذشته از متدینان و جوانان غیرتمند خواسته بود اوراق کسروی و ناسزاهای او به مقدسات دینی را بخوانند و درصدد چارهجویی برآیند و تأکید کرد با جوشش ملی، جنبش دینی و ارادهای قوی ریشه ناپاکانی مانند کسروی را از زمین برکنند؛ زیرا امثال کسروی، ودیعههای خدایی را دستخوش هوا و هوس کرده و کتابهای دینی را که با خونهای پاک شهدا به دست دیگران رسیده، آتش میزنند؛ کتابهایی را میسوزانند که از فداکاری امامحسین(ع) و رنجهای خاندان پیامبر(ص) به دست رسیدهاست.
نوشتهها، عقاید و کارهای کسروی دقیقا در راستای اهداف رضاشاه قرار داشت و به قولی در همین دوران بود که او زیر چتر حمایت مستقیم دولت به نشر آثار خود دست زد و طرفداران زیادی نیز یافت. کسروی معتقد بود، سلسلۀ پهلوی ادامه دهنده و زنده کنندۀ همان افتخار و شکوه شاهان هخامنشی و ساسانی است و رضاشاه همان کسی است که بهزودی همۀ متصرفات آن دوران را از دست غاصبان پس میگیرد.
اما بعد از شهریور ۱۳۲۰ در نگرش خود تجدیدنظر کرد. او نتیجۀ عبرتانگیز قدرت ظاهری حکومت رضاشاه را بروز شکست شهریور ۱۳۲۰ دانست. در نتیجه پس از سقوط استبداد رضاشاهی او را مورد ملامت قرار داد و در اینباره در کتاب فرهنگ چیست؟ خود نوشت: «شما دیدید که رضاشاه همگی مردم را به سر خود بلکه در زیردست خود داشت. همهچیز کشور در اختیار او میبود . . . پس آن رسواییهای افسوسانگیز شهریور ۱۳۲۰ چرا پیش آمد؟
محدودیت اطلاعات و داوریهای تند و خام
کسروی متاسفانه راجع به همه چیز (از دین، فلسفه و عرفان تا ادب، فرهنگ، تاریخ و اقتصاد) نظر میداد و اسفبارتر آنکه اصرار داشت نظر خویش را نیز (به هر طریق که شده) به کرسی نشاند و در واقع، بر دیگران تحمیل کند و در این راه، حتی از توهین به مقدسات میلیونها هموطن (مسلمان و شیعه) خویش دریغ نمیکرد و کتابهایی چون دیوان سعدی و حافظ و کتاب مفاتیح الجنان را (که باب میلش نبود) در شعلههای آتش میافکند و جشن کتابسوزان میگرفت!
نورالدین چهاردهی، پژوهشگر سختکوش فِرَق و مکاتب در دوران ما، که از نزدیک با کسروی دیدار و معاشرت داشته، معتقد است: «کسروی از علوم اسلامی، ناآگاه بود و حتی بدون آشنایی به علم فلسفه و شقوقش و تاریخ ادیان و ملل و نحل و عرفان و تصوف ... [با این حال] مفاد مندرجات هر کتاب و رساله در دسترسش قرار میگرفت با بحث انتقادی به جوابگویی برمیخاست. از ادبیات بیگانه حتی نحوه سرودن اشعار را نیز واقف نبود.» سهراب یزدانی، فاطمه سیاح و دکتر کاتوزیان، ناقدان آثار کسروی، نیز از کمبود اطلاعات، بلکه ناآگاهی وی از اندیشهها و مکاتب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هنری مغربزمین، که وی درباره آنها نظر میداد، سخن گفتهاند.
اطلاع از مکاتب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی غربی، به کنار؛ کسروی حتی از عرفان و ادب اسلامی کشور خویش نیز (که به اسم تصوف، سخت با آن میستیزید) اطلاع ناچیزی داشت.
سعید نفیسی ضمن «مغرضانه خواندن» اظهارات کسروی «درباره سعدی، حافظ، تصوف و تشیع» افزوده است: «بالاتر از همه، به کسانی پرخاش کرد که اصلاً درباره آنها اطلاع نداشت. تولستوی و آناتول فرانس را نخوانده بود و بدیشان خردههای نادرست میگرفت.» هوشنگ اتحاد نیز تصریح کرده است: «آنچه درباره نقد ادبی و بررسی شعر شاعران ایرانی ...، بهویژه حافظ و مولوی، نوشته از نوعی خامی و سادگی و عدم آگاهی از جوهر هنر و زیباییهای آثار ادبی سرچشمه گرفته است....».
احمد سروش، نویسنده و روزنامهنگار معاصر نیز، که به قول خود: «چند سالی با» کسروی «در اداره» روزنامه «پرچم همکاری نزدیک داشته و مدتی با وی رفیق حجره و گرمابه بوده» و «حتی چندی با» او «در یک زندان به سر برده» است، معتقد است: «من با کسروی تبریزی بر سر مسائل دینی، اجتماعی، ادبی، فلسفی اختلاف عقیده بسیار داشتم. دشمنی کسروی با ادبیات فارسی از آنجهت بود که وی «لطف» شعر فارسی را درک نمیکرد و نیز با اینکه مردی تاریخنویس و وقایعنگار بود، هدف شعرای بلندپایه و بزرگی چون حافظ و مولانا جلالالدین رومی و فردوسی را نمیشناخت و از اید[ه]آل بلند این مردان بلند آوازه، که کاری را که سردارانی چون ابومسلم با شمشیر نتوانستند به پایان برند با نوک خامه جهانشکاف پیش بردند بیخبر بود!»
سهراب یزدانی، اطلاعات فلسفی کسروی را به مسائل فلسفی یونان باستان محدود دانسته و او را از اندیشههای فلسفی نوین غرب، بیخبر شمرده، اما احمد سروش، که از نزدیک با کسروی حشر و نشر داشته، کسروی را حتی از فلسفه یونان نیز بیاطلاع قلمداد کرده است. به نوشته سروش، «کسروی تحصیل فلسفه نکرده بود و به همینجهت با آن سخت مخالف بود و فلسفه را چیز بیهوده و زائدی که زاده خیال جمعی از آدمیان است میپنداشت! کسروی با اینکه مردی محقق و متتبع و مورخ و زبانشناس بود، با علوم جدید آشنایی نداشت و از مکاتب فلسفی جدید و قدیم سخت ناآگاه بود و دریافتهای خود را حقیقت محض پنداشته روی آن پافشاری شگفتانگیزی میکرد.
تفکرات کسروی موجب شد تا به عضویت در لژ فراماسونری درآید. کسروی با اینکه در کتاب تاریخ مشروطه ایران از جریان فراماسونری در ایران اظهار کماطلاعی میکند، اما محققان به آشنایی کسروی با کنسول انگلیس در خوزستان و ارتباط او با خان بهادر حقوقبگیر انگلیس منشی سرشناس حاکم سیاسی انگلیسها در کربلا بعد از اشغال عراق اشاره کردهاند.نوالدین مدرسی درباره کسروی مینویسد: «از دیرباز درصدد برآمدم که علتالعلل دگرگونی اعتقادات کسروی را دریابم... پرسش خودم را مطرح ساختم (او این سؤال را از سید محمدعلی امام شوشتری که برادرش سید نورالدین امام از نزدیکان و دوستان کسروی در ایام اقامت او در شوشتر بود، پرسید)، برای اولین بار فاش کرد که کسروی ماسون بود و رئیس یک لژ»، در واقع کسروی در بصره بهوسیله خان بهادر وارد فرقه فراماسونری شد.
ترور انقلابی
روند طغیان فکری کسروی احساسات دینی بزرگان را در مراکز حوزوی بهشدت جریحهدار کرده بود. در این راستا سیدمجتبی نواب صفوی در نجف، از علمای بزرگ نجف کمک خواست و استفتا کرد و بیشتر مراجع و فقهای نجف مانند سیداسدالله مدنی و سیدابوالقاسم خویی و علامه امینی با او همراهی کردند.
آیات عظام خوئی ۲ دینار، حاج سیدمحمود شاهرودی ۲ دینار و آیتالله سیداسدالله مدنی ۱۳ دینار و یکی از علما ۵۰ تومان جهت مخارجی که در پیش داشت به نواب داد.
علامه امینی نیز مخارج سفر او را تأمین کرد. نواب صفوی به ایران آمد چند جلسه با کسروی گفتگو کرد؛ اما او به عقاید خود اصرار میورزید و نواب به ارتداد کسروی یقین پیدا کرد؛ هر چند خود نواب موفق به ترور او نشد، زیرا گلوله در تفنگ او گیر کرد و تنها توانست او را زخمی کند؛ ولی کسروی در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در ۵۵ سالگی به دست سید حسین امامی یکی از اعضای فداییان اسلام در اتاق بازپرسی در وزارت عدلیه به قتل رسید.
هادی حمیدی
منابع:
کتاب تفسیر سوره حمد ص۳۳
کتاب کشف اسرار ص ۷۴
ویکی امام خمینی
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ویکی فقه
نظر شما