دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۲۱
وسواس استفاده همسر از اینستاگرام؛ چطور خودم را نجات دهم؟

حوزه/ زمانی که نقش مرد به‌عنوان قوام‌بخش خانواده مورد انتظار است، مردانی که این نقش را به‌درستی ایفا نمی‌کنند، به نوعی از بنیان خانواده فاصله می‌گیرند. این افراد، با احساس ضعف و عدم مسئولیت‌پذیری، گاهی نه تنها ستون خانواده نیستند، بلکه موجب فروپاشی آن می‌شوند. داستان‌های مختلف این مردان نشان‌دهنده تضادهایی است که باعث می‌شود همسران و فرزندانشان احساس تنهایی و بی‌پناهی کنند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام رضا یوسف زاده از کارشناسان و مشاوران موضوع خانواده در پرسش و پاسخی به موضوع «قوّام بودن مرد خانواده در ثبات، اعتماد و حکمت» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می شود.

بسم الله الرحمن الرحیم؛ در نگاه دینی، یکی از ویژگی‌های اساسی مرد در خانواده، «قَوّام بودن» است. اما قوام بودن یعنی چه؟ یعنی مرد باید شخصیتی استوار، تاب‌آور، محکم و قابل اتکا داشته باشد؛ وجودی که به‌راحتی دچار فروپاشی رفتاری یا هیجانی نشود.

نشانه‌ این قوام، «ثبات» است؛ ثبات در تصمیم‌گیری و ثبات در رفتار. این دو، نقش کلیدی در ایجاد آرامش در فضای خانواده دارند. اعضای خانواده باید خیال‌شان از این بابت راحت باشد که مرد خانه در موقعیت‌های گوناگون، رفتار باثبات و پیش‌بینی‌پذیری دارد.

وسواس استفاده همسر از اینستاگرام؛ چطور خودم را نجات دهم؟

اما زمانی که تصمیم‌ها مدام تغییر می‌کنند، رفتارها ناپایدار می‌شوند و مرد خانه در هر موقعیت رفتاری متفاوت و غیرمنتظره نشان می‌دهد، نتیجه‌اش افزایش احساس ناامنی در محیط خانواده خواهد بود. این احساس ناامنی، به‌ویژه در همسر و فرزندان، سبب می‌شود آن‌ها دیگر نتوانند با اطمینان به چنین مردی تکیه کنند.

در چنین وضعیتی، خیمه‌ی خانواده در حقیقت به ستونی شکسته و فرسوده تکیه داده‌ است. زندگی در خانه‌ای که ستون اصلی‌اش سست یا در حال تخریب است، حس امنیت نمی‌دهد؛ شبیه زندگی زیر سقفی است که هر لحظه ممکن است روی سر اعضای خانه آوار شود.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روایتی فرموده‌اند: «پیش از آن‌که رفتاری از شما سر بزند، بیندیشید.» در همین راستا، پیش‌تر به تکنیکی به نام «تکنیک ستاره» (STAR) اشاره شد؛ روشی که در آن فرد پیش از انجام هر رفتار، تنها برای یک دقیقه به آنچه می‌خواهد انجام دهد فکر می‌کند.

مثلاً وقتی همسر سؤالی مطرح می‌کند، مرد می‌تواند با آرامش بگوید: «اجازه بده کمی درباره‌اش فکر کنم.» این سکوت کوتاه، فرصتی طلایی برای اندیشیدن فراهم می‌کند. ما مردها بیش از آنچه تصور می‌شود به «فکر کردن» نیاز داریم.

پس از این مکث و تفکر، می‌توانیم نظر خود را بیان کنیم. در اینجا جمله‌ی معروفی که می‌گوید «حرف مرد یکی است» را باید با دقت معنا کنیم.

این جمله زمانی صحیح است که مرد، سخن درست و منطقی می‌زند و خانواده نیز با او همراه و راضی‌اند، اما اگر سخنی غیرمنطقی بیان کرده‌، یا خانواده با آن مخالف‌اند و راضی نیستند، مردی که واقعاً قوام و حکیم است، باید آمادگی اصلاح حرف خود را داشته باشد.

تغییر نظر در اینجا نشانه‌ی ضعف یا بی‌ثباتی نیست، بلکه نشانه‌ی بلوغ رفتاری و انعطاف عقلانی است.

سؤال مخاطبین:

* چهار سال پیش پیام‌های مشکوکی از همسرم دیدم که نگرش من نسبت به او تغییر کرد. با اینکه توضیح داد مسئله‌ای نبوده، هنوز به اینستاگرام می‌رود و من نمی‌توانم با این موضوع کنار بیایم. چگونه باید با این احساسات برخورد کنم؟

اینکه شما این تجربه‌ی تلخ را داشته‌اید و پیام‌هایی را در گوشی همسرتان دیده‌اید، طبیعی است که احساساتی چون ناامیدی، بی‌اعتمادی و سردرگمی در شما ایجاد شده باشد.

این شوکِ ناگهانی، به‌خصوص وقتی به‌درستی حل و مدیریت نشود، می‌تواند تا مدت‌ها در ذهن و روان فرد باقی بماند.

واقعیت این است که هرچند آن پیام‌ها پاک شده و توضیحی کلی داده شده، اما چون هنوز ارتباطی میان همسرتان و فضای مجازی، به‌ویژه اینستاگرام، وجود دارد، این «هیجان منفی» همچنان در شما زنده مانده است.

در چنین شرایطی، اولین گام، حل مسئله و مواجهه‌ی صادقانه با آن است. ما نیازمند «گفت‌وگوی شفاف» درباره این موضوع هستیم.

لازم است در فضایی آرام، صمیمی و به دور از قضاوت، به همسرتان بگویید: «چهار سال پیش چیزی دیدم که ذهن و قلبم را تا امروز درگیر کرده، و واقعاً نیاز دارم درباره‌اش صحبت کنیم.»

تأکید می‌کنم، هدف این گفت‌وگو نباید «محکوم کردن» باشد، بلکه باید برای «حل مسئله» باشد. ما در خانه، قاضی دادگاه یا داور مسابقه نیستیم که بخواهیم مچ بگیریم یا پیروز میدان باشیم. ما در یک رابطه‌ی انسانی، عاشقانه و تعاملی زندگی می‌کنیم. پس وقتی چهار سال است با هم زندگی کرده‌اید، شایسته است که این گره را باز کنید.

در این گفت‌وگو، احساسات خود را با «خودافشایی» بیان کنید؛ اما در زمان مناسب. مثلاً نه درست زمانی که همسرتان در حال استفاده از اینستاگرام است و شما ناگهان عصبانی می‌شوید. چنین واکنش‌هایی باعث می‌شود او هم در موقعیت دفاعی و قضاوت قرار گیرد و گفت‌وگوی شما بی‌نتیجه بماند.

انتخاب زمان و مکان مناسب، لحن آرام، ذهن مرتب و هدف مشخص، از مؤلفه‌های کلیدی یک گفت‌وگوی مؤثرند. پس زمانی را انتخاب کنید که آرام هستید، هیچ مسئله‌ی تازه‌ای در میان‌تان پیش نیامده، و می‌توانید با شفافیت و آرامش سخن بگویید.

بعد از گفت‌وگو، باید با هم درباره «مرزها و حریم‌های فردی و مشترک» صحبت کنید. مثلاً مشخص کنید که چارچوب استفاده از فضای مجازی چیست؟ حریم خصوصی شما کجاست؟ چگونه می‌خواهید اعتماد را بازسازی کنید؟

اگر پس از این گفت‌وگوها، به یک تفاهم مشترک رسیدید، نوبت به گام مهم «بخشش» می‌رسد. اگر واقعاً در این چهار سال هیچ لغزش دیگری رخ نداده، و همسرتان برای حفظ رابطه تلاش کرده، وقت آن رسیده که از آن لغزش بگذرید و به سمت ارتقای رابطه گام بردارید.

یکی از اصول مهم سواد رسانه‌ای در زندگی متأهلی، «اعلام صریح متأهل بودن» در پروفایل فضای مجازی است. همان‌طور که حلقه‌ی ازدواج نمادی از تعهد است، پروفایل کاربری شما هم باید شفاف و نشان‌دهنده وضعیت تأهل‌تان باشد. این یکی از نشانه‌های وفاداری است.

همچنین لطفاً از نام واقعی خود در فضای مجازی استفاده کنید. از گذاشتن نام‌های مذهبی یا کلیشه‌ای مانند «یا زهرا»، «منتظر تا ظهور» و امثال آن به‌جای نام واقعی‌تان خودداری کنید.

این خلاف قواعد سواد رسانه‌ای است. اگر دوست دارید، این عبارات را در بخش «حرف دل» یا توضیحات شخصی پروفایل‌تان بیاورید، اما هویت واقعی شما باید روشن باشد.

ما باید فضای مجازی را مانند دنیای واقعی قانون‌مند کنیم. چون اگر نکنیم، بچه‌های ما وارد همین محیطِ بی‌قاعده می‌شوند و دود این بی‌نظمی و بی‌مرزی، مستقیماً به چشم آن‌ها خواهد رفت. مجازی هم امروز دیگر واقعی شده، پس باید قانون، شفافیت و حریم را در آن جدی بگیریم.

* چگونه می‌توان این دو جمله متناقض، «برای درمان ازدواج نکنید» و «رابطه زوجی می‌تواند درمان دردهای دوران کودکی باشد» را تفسیر کرد و مفهوم درست آنها را درک کرد؟

نه بنده اشتباه عرض کرده‌ام، نه روان‌شناسان دیگر بی‌اطلاع هستند! موضوع دقیقاً همین‌جاست. آن جمله‌ که گفتیم: «برای درمان ازدواج نکنید»، بر این نکته تأکید دارد که آمادگی روان‌شناختی و شخصیتی پیش از ازدواج از اهمیت بالایی برخوردار است.

بارها هم در پاسخ به سؤالات مشابه اشاره کرده‌ایم که فرد باید ابتدا با خودش به تفاهم برسد، زخم‌های روانی‌اش را ترمیم کند و در وضعیت نسبتاً پایداری وارد رابطه شود، اما آن جمله‌ی دیگر، یعنی اینکه «یک رابطه‌ی زوجی سالم می‌تواند بسیاری از دردها و آلام روان‌شناختی را درمان کند»، نیز کاملاً درست و علمی است.

شاید ظاهر این دو گزاره با هم متضاد به‌نظر برسند، اما در واقع هرکدام جایگاه خود را دارند.

بگذارید دقیق‌تر توضیح بدهم: اگر فردی با زخمی عمیق، مثلاً احساس ناامنی شدید یا ترومای حل‌نشده‌ای از کودکی وارد رابطه‌ای شود، آن زخم ممکن است اجازه ندهد یک ارتباط سالم و ایمن شکل بگیرد.

در چنین شرایطی، توصیه‌ی ما این است که ابتدا آن زخم‌ها را تا حد امکان التیام دهید، سپس وارد رابطه شوید. این یعنی «برای درمان ازدواج نکنید».

اما وقتی فردی به یک بلوغ نسبی رسیده، و حالا وارد یک رابطه‌ی عاطفی سالم می‌شود ـ رابطه‌ای که در آن حمایت عاطفی، همدلی، گوش‌دادن فعال، تعامل مثبت و پذیرش وجود دارد ـ

آنگاه همان رابطه می‌تواند مکمل مسیر بهبودی روانی فرد باشد. مثلاً اگر کسی از کودکی احساس ناامنی داشته باشد، تجربه‌ی یک زوجیت امن می‌تواند به او احساس امنیت بدهد. یا اگر فردی همیشه با دردِ شنیده‌نشدن بزرگ شده، یک همسر شنوا و همدل می‌تواند به او آرامش و التیام بدهد.

پس اینجا دقیقاً تفاوت مشخص می‌شود: اگر مشکل حل‌نشده‌ی درونی مانع شکل‌گیری رابطه‌ی سالم باشد، ابتدا باید آن را برطرف کرد، اما وقتی این آمادگی اولیه وجود دارد، رابطه‌ی زوجی می‌تواند بستر رشد، درمان و آرامش باشد.

* وقتی با همسرم بحث می‌کنم، او می‌خواهد سکوت کنم، اما من نمی‌توانم در آن لحظه سکوت کنم و احساس نیاز به صحبت دارم. چگونه می‌توانم این فضا را مدیریت کنم؟

مدیریت بحث‌ها، تعارض‌ها و ناراحتی‌ها در محیط خانواده یکی از چالش‌برانگیزترین موضوعات روابط زوجین است، به‌ویژه زمانی‌که سبک مدیریت تعارض در زن و شوهر با یکدیگر متفاوت باشد.

یکی از سبک‌های رایج، «سبک اجتناب» است. در این سبک، فرد سعی می‌کند در مواجهه با تعارض، از درگیرشدن مستقیم پرهیز کند. یعنی به‌جای اینکه مسئله را باز کند و درباره‌اش گفت‌وگو کند، ترجیح می‌دهد آن را مطرح نکند و منتظر بماند تا با گذر زمان آرام شود یا به‌خودی‌خود حل گردد. بعضی افراد نیز اساساً معتقدند که بحث‌کردن فایده‌ای ندارد، یا فکر می‌کنند همسرشان درکشان نمی‌کند؛ در نتیجه، ترجیح می‌دهند وارد گفت‌وگو نشوند.

در مقابل، برخی افراد «سبک گفت‌وگومحور» دارند. این افراد باور دارند باید صحبت کرد، بحث کرد، حتی گاهی تنش را تجربه کرد تا مسئله حل شود. بعضی‌ها معتقدند حتی اگر کار به جرّ و بحث بکشد، ولی در نهایت به راه‌حلی برسیم، بهتر از این است که اصلاً صحبت نکنیم.

حالا وقتی یکی از طرفین، سبک اجتناب دارد و دیگری سبک گفت‌وگو، طبیعی است که برخورد این دو سبک با هم تعارض ایجاد کند. مانند همین سؤال شما: همسر شما تمایل دارد در لحظه سکوت برقرار شود، اما شما نیاز به صحبت‌کردن دارید.

نکته‌ی اول برای مدیریت چنین شرایطی، «درک نیازهای یکدیگر» است.

باید درک کنیم که همسر شما وقتی سکوت می‌کند، لزوماً به این معنا نیست که به شما یا مسئله بی‌توجه است. ممکن است او از این طریق در حال مدیریت هیجان خودش باشد؛ شاید می‌خواهد با فاصله‌گرفتن، عصبانیتش را کنترل کند.

یا شاید در تجربه‌های قبلی از گفت‌وگو نتیجه نگرفته و حالا احساس می‌کند گفتن فایده‌ای ندارد. حتی ممکن است از نظر او، زمان مناسبی برای بحث نیست. در واقع، در ذهن خودش دارد کاری می‌کند که به نفع رابطه باشد.

از طرف دیگر، نیازهای خودتان را هم باید شفاف و صادقانه با او در میان بگذارید.

مثلاً بگویید: «وقتی بحث نیمه‌تمام می‌ماند و تو فاصله می‌گیری، من احساس ناامنی می‌کنم، ذهنم آشفته می‌شود، نمی‌توانم آرام بمانم.» این نوع خودافشایی، یکی از راه‌های مهم و مؤثر در ایجاد درک متقابل است.

من همیشه به مراجعینم می‌گویم: «زن و مرد باید برای هم کتاب باز باشند.» یعنی باید بدانند در ذهن و دل یکدیگر چه می‌گذرد. هرچه شفافیت بین زوجین بیشتر باشد، شناخت دقیق‌تری نسبت به یکدیگر پیدا می‌کنند و رابطه‌ای بالغ‌تر و عمیق‌تر خواهند ساخت.

نکته‌ی دوم: یک «زمان مناسب» برای گفت‌وگو تعیین کنید.

وقتی همسرتان می‌گوید که الان نمی‌خواهد صحبت کند، بپذیرید، اما نگذارید موضوع رها شود. پیشنهاد دهید که بعد از یک مدت مشخص گفت‌وگو کنید. مثلاً بپرسید: «الان نمی‌خواهی حرف بزنی، اما کی می‌توانیم صحبت کنیم؟ نیم‌ساعت دیگر؟ یک ساعت بعد؟»

بسیاری از آقایان نیاز دارند که «به غار تنهایی خودشان بروند»، ذهنشان را مرتب کنند و بعد آماده‌ی گفت‌وگو شوند. شما می‌توانید به او این فضا را بدهید، اما همزمان برای خودتان هم اطمینان ایجاد کنید که این گفت‌وگو در آینده‌ای نزدیک اتفاق خواهد افتاد.

وقتی زمان مناسب فرا رسید و هر دو آرام‌تر بودید، گفت‌وگویی مؤثر و بدون قضاوت را شکل دهید. در این مکالمه، نه سبک شما باید غالب شود، نه سبک او؛ بلکه باید به یک مدل «تعدیل‌شده و مشترک» برسید. مدلی که هم به شما امکان بیان بدهد، هم به همسرتان فضای آرامش برای مشارکت در حل مسئله بدهد.

در ابتدای مسیر شاید این کار سخت به‌نظر برسد، اما به مرور با تمرین، مهارت‌آموزی و همدلی، به یک عادت سالم تبدیل می‌شود.

درست مانند یادگیری دوچرخه‌سواری؛ ابتدا ممکن است سخت و همراه با ترس باشد، اما بعد از مدتی به کاری طبیعی، راحت و حتی لذت‌بخش بدل می‌شود.

* بعد از چهل‌وسه سال زندگی مشترک، عروس‌دار و داماددار و سه نوه دارم، تازه متوجه شدم که شوهرم با چند نفر رابطه داشته و دارد. او با پررویی هم می‌گوید: «بله، من این کار را کرده‌ام». حالا با این همه سال تحمل و سختی، نمی‌دانم باید چه کاری کنم، در حالی‌که همسرم همواره ادعای نماز و عبادت دارد.

چنین واقعیتی می‌تواند احساسات منفی متعددی را در زن ایجاد کند؛ احساساتی مثل تحقیر، ناامیدی، خشم، دل‌شکستگی، و حتی بی‌ارزشی. افزون بر آن، اگر دیگر اعضای خانواده نیز متوجه این موضوع شده باشند، می‌تواند بحران‌های روانی و عاطفی شدیدی را درون خانواده ایجاد کند و تعادل احساسی همه‌ی اعضا را به‌هم بزند.

گفت‌وگو با فردی که بدون هیچ تردیدی یا احساس شرمساری، به رابطه‌اش با دیگران اذعان می‌کند، به‌شدت چالش‌برانگیز است.

در این مرحله، نخستین گام این است که از خود بپرسیم: «چه شد که همسر من به این نقطه رسید؟» این پرسش بسیار کلیدی‌ست. چرا؟ چون ما در حال پاسخ‌دادن به مخاطب گرامی‌مان هستیم و برای آن‌که کمکی اصولی و ریشه‌ای صورت گیرد، باید ابتدا ابعاد پنهان ماجرا را بشناسیم.

به تعبیر شما، این آقا با کمال پررویی اعلام می‌کند که رابطه داشته است. این یعنی یا دچار نوعی آسیب جدی درونی شده یا روابط بین‌فردی میان شما دو نفر طی سالیان، آن‌قدر آسیب‌دیده و فرسوده شده که او دیگر حتی دغدغه‌ی حال شما را نیز ندارد.

در اینجا می‌توان دو احتمال عمده را مطرح کرد:

۱. آسیب‌های درونی: ممکن است فرد، خود در طول زندگی مشترک دچار زخم‌های عاطفی و روانی شده باشد، بدون اینکه آن‌ها را ابراز یا حل کند. چنین آسیب‌هایی می‌توانند به شکل رفتارهای جبرانی یا واکنشی خود را نشان دهند.

۲. آسیب‌های تعاملی: یعنی رابطه‌ی زن و شوهر در طول سال‌ها آن‌قدر پر از تعارض، دلخوری و ناکامی بوده که یکی از طرفین در نهایت دچار نوعی بی‌تفاوتی مزمن می‌شود و حتی گاه در قالب «انتقام عاطفی» اقدام به رفتارهای آسیب‌زا می‌کند.

نکته‌ی مهم دیگر این است که این موقعیت با حالتی که فرد به‌صورت پنهانی رابطه دارد، بسیار متفاوت است. وقتی کسی رابطه‌اش را مخفی نگه می‌دارد، نشانه‌ای از احساس گناه یا ترس از افشاست؛ اما در این‌جا، مرد نه تنها رابطه را پنهان نکرده، بلکه صراحتاً اعلام کرده است.

همین امر نشان می‌دهد که ریشه‌های عمیق‌تری در این رفتار نهفته است و نمی‌توان موضوع را صرفاً به یک «خیانت زناشویی» فروکاست.

به همین دلیل، اولین توصیه‌ی جدی ما، مراجعه‌ی فوری به یک مشاور متخصص، معتمد و مورد اعتماد است؛ چه به صورت فردی و چه در قالب زوج‌درمانی.

این مراجعه نه‌تنها برای بررسی عمیق‌تر ریشه‌های مسئله ضروری‌ست، بلکه برای حفظ سلامت روان شما و تصمیم‌گیری درست در ادامه‌ی مسیر نیز حیاتی است.

توضیح دیگر اینکه اگر مردی رابطه داشته باشد، ولی آن را انکار کند یا توجیه نماید یا تلاش کند پنهان بماند، نشانه‌ای‌ست که هنوز سعی می‌کند تصویر خود را حفظ کند یا از تخریب بیشتر رابطه جلوگیری کند. اما در موقعیتی که شما توصیف کردید، که همسرتان به‌صراحت و با بی‌اعتنایی می‌گوید: «بله، من رابطه داشته‌ام»، نشان از سطحی عمیق‌تر از بی‌احساسی و بی‌مسئولیتی دارد که حتماً نیازمند بررسی دقیق است.

حالا چه باید کرد؟

توصیه‌ی اول ما این است: به خودتان فرصت دهید. عجله نکنید. تصمیم‌گیری در چنین شرایطی نباید شتاب‌زده باشد. ابتدا باید یک ارزیابی دقیق از احساسات، توان روانی و شرایط شخصی خودتان داشته باشید. این مرحله، مرحله‌ی «بازسازی درونی» شماست.

در این مسیر باید چند اصل را در نظر داشته باشید:

۱. عزت نفس خود را حفظ کنید

خطای همسرتان به هیچ وجه به این معنا نیست که شما کوتاهی کرده‌اید یا نقصی در شما بوده است. این تصور اشتباه که «اگر من بهتر بودم، این اتفاق نمی‌افتاد» را از ذهن بیرون کنید. عزت نفس و کرامت انسانی شما نباید قربانی خیانت دیگران شود.

۲. از افشای موضوع خودداری کنید

تا حد ممکن از گسترش این مسئله در میان اعضای خانواده، فرزندان یا بستگان جلوگیری کنید. هرچه تعداد افرادی که از موضوع مطلع می‌شوند بیشتر شود، کنترل شرایط سخت‌تر خواهد شد و ممکن است آسیب‌های جانبی آن گسترش پیدا کند.

۳. مراجعه‌ی حتماً و مؤکد به مشاور متخصص، متعهد و آگاه

چه به‌صورت فردی و چه در صورت امکان به‌صورت زوجی. اگر همسرتان برای شرکت در جلسات مشاوره مقاومت نشان می‌دهد – که با توجه به بی‌تفاوتی او بعید نیست – باز هم شما به‌تنهایی این مسیر را آغاز کنید. شما نیاز به احیای روانی، بازیابی عزت نفس، و تصمیم‌گیری آگاهانه دارید.

۴. در صورت امکان، پیشنهاد گفت‌وگو به همسرتان بدهید

اگر حاضر بود، در فضایی امن، تحت نظر مشاور، می‌توانید وارد فرآیند گفت‌وگو شوید. اگر هم نیامد، تمرکزتان را بر بازیابی خودتان بگذارید.

شما بعد از سال‌ها تلاش، رنج و فداکاری، مستحق آرامش، احترام و مراقبت هستید. نباید اجازه دهید رفتار سرد و بی‌مسئولیتی یک نفر، شأن و ارزش انسانی‌تان را زیر سؤال ببرد.

* خانمم به تربیت فرزندان اعتقادی ندارد و معتقد است که بچه‌ها باید خودشان درست و غلط را تشخیص دهند. از دید من، روند تربیت آنها در حال افول است. در این شرایط، چه اقداماتی باید انجام دهم؟

گاهی در خانواده‌ها، اختلاف دیدگاه میان پدر و مادر درباره نحوه تربیت فرزندان پیش می‌آید. در موردی که شما مطرح کرده‌اید، به نظر می‌رسد همسرتان معتقد است که کودکان باید خودشان در مسیر زندگی، خوب و بد را تشخیص دهند.

این بدان معناست که ایشان نه تنها بی‌تفاوت نیست، بلکه رویکردی خاص و متفاوت به تربیت دارد؛ رویکردی که بیشتر بر استقلال کودکان و رشد درونی آن‌ها تکیه دارد. از سوی دیگر، شما نگران هستید که این نوع نگاه باعث بی‌سامانی و ضعف در تربیت فرزندانتان شود.

واقعیت این است که اختلاف در سبک‌های فرزندپروری میان والدین، اگر بدون مدیریت رها شود، می‌تواند بر رشد و سلامت روانی فرزندان تأثیر منفی بگذارد.

بنابراین، لازم است که ابتدا تلاش کنید با همسرتان به یک نقطه اشتراک و تفاهم برسید. هر چه الگوی تربیتی پدر و مادر هماهنگ‌تر باشد، فرزندان با اطمینان و امنیت بیشتری رشد می‌کنند.

برای رسیدن به این تفاهم، نخستین گام «گفت‌وگو» است؛ گفت‌وگویی بدون قضاوت و تنش، همراه با شنیدن دیدگاه‌های یکدیگر.

نگرانی‌ها و دیدگاه‌های خود را درباره تربیت فرزندان با همسرتان مطرح کنید و از او بخواهید که نگاهش را با جزئیات برایتان توضیح دهد. سعی کنید با هم به اصول مشترکی برسید و در برابر فرزندان، یک پیام یکپارچه منتقل کنید.

اما اگر دیدید که گفت‌وگو به نتیجه نمی‌رسد و همسرتان حاضر به همکاری نیست یا شما نمی‌توانید سبک خود را تعدیل کنید، راه بعدی «مدیریت مسئله» است. یعنی شما به جای تلاش برای تغییر همسر، تمرکزتان را بگذارید بر اینکه چگونه خودتان به‌تنهایی بتوانید نقش تربیتی مؤثر ایفا کنید.

در این مسیر، چند پیشنهاد کاربردی وجود دارد:

نخست، از همان روش‌هایی که همسرتان به آن‌ها باور دارد بهره ببرید. مثلاً اگر ایشان بر آزادی و انتخاب تأکید دارد، شما می‌توانید با قصه‌گویی، توضیح و تبیین مفاهیم اخلاقی، کمک کنید فرزندان قدرت تشخیص درست از نادرست را به دست آورند.

داستان‌ها ابزارهایی بسیار تأثیرگذار هستند و می‌توانند بدون تحمیل و تنبیه، فرزندان را با مفاهیم مهم زندگی آشنا کنند. از داستان‌های دینی، فرهنگی یا حتی شخصیت‌های خیالی مثبت استفاده کنید.

دوم، نقش پدرانه خود را با قدرت و مهربانی ایفا کنید. برای فرزندانتان وقت بگذارید، با آن‌ها گفت‌وگو کنید، الگو باشید و از طریق رفتار و عمل، مفاهیم تربیتی را منتقل کنید.

حتی اگر مادر آن‌طور که شما انتظار دارید دخیل نیست، حضور مؤثر شما می‌تواند بخش زیادی از این خلأ را جبران کند.

و در نهایت، اگر احساس کردید که این اختلاف جدی است و ممکن است در آینده آسیب‌های بزرگ‌تری به همراه داشته باشد، حتماً از یک مشاور خانواده کمک بگیرید. مشاور می‌تواند به‌عنوان یک ناظر بی‌طرف، ریشه‌های اختلاف را شناسایی کرده و به شما و همسرتان کمک کند تا راه‌حلی سازنده و توافقی پیدا کنید.

به‌خاطر داشته باشید که در تربیت، بن‌بستی وجود ندارد؛ یا مسئله را حل می‌کنیم، یا مدیریت، و اگر هیچ‌کدام ممکن نبود، با درایت و صبر، مدارا می‌کنیم. مهم این است که آرامش خانواده حفظ شود و فرزندان در محیطی امن و متعادل رشد کنند.

برای دانلود صوت این پرسش و پاسخ اینجا را کلیک کنید

منبع: رادیو معارف

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha