سه‌شنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۷:۳۰
خط قرمزهای گفت‌وگوی پدر با دختر

حوزه/ قرآن کریم با تأکید بر کرامت انسانی، نقش پدر را در تربیت دختران پررنگ ساخته است. با دقت در آیات قرآنی، اهمیت تربیت دختران بر پایه احترام و عزت نفس به وضوح دیده می شود. کرامت دختران نه‌تنها بر اعتمادبه‌نفس و سلامت روانی آن‌ها تأثیر دارد، بلکه عاملی کلیدی در کاهش آسیب‌های اجتماعی است. پدرانی که ارتباطی مبتنی بر احترام و محبت با دختران خود دارند، نقش مهمی در تقویت هویت و ارزش‌های اخلاقی آن‌ها ایفا می‌کنند.

اشاره؛

کرامت دختران بر اعتمادبه‌نفس و سلامت روانی آن‌ها تأثیر دارد و پدرانی که ارتباطی مبتنی بر احترام و محبت با دختران خود دارند، نقش مهمی در تقویت هویت و ارزش‌های اخلاقی آن‌ها ایفا می‌کنند.

گفت و گوی زیر حاصل سلسله نشست‌های مجازی «رابطه پدر-دختری در آینه علم و دین» پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم است. در این گفت و گو به موضوع نقش پدر در حفظ کرامت دختر، توسط دکتر مریم حاجی عبدالباقی، استادیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامی پرداخته شده است و حوزه نیوز به انتشار متن این نشست خواهد پرداخت:

محورهای اصلی این نشست:

نقش پدر در شکل‌گیری عزت نفس دختران

اهمیت درک ویژگی‌های دختران و پرهیز از تحقیر آن‌ها

نقش کرامت در حفظ هویت و ارزش‌های دختران

بررسی روایات مرتبط با محبت پدرانه در سیره اهل‌بیت (ع)

شیوه‌های صحیح انتقاد و برخورد با دختران

نقش پدر در شکل‌گیری عزت و کرامت دختر

در قرآن کریم سه مرتبه در سه جایگاه مختلف به مسئله زنده به گور کردن دختران اشاره شده است.

در هیچ‌یک از این موارد، قرآن به صراحت مشخص نکرده است که این عمل توسط مرد یا زن انجام می‌شده و ممکن است پدر یا مادر اقدام به این کار کرده باشند.

* اشارات قرآن به زنده به گور کردن دختران

اشاره اول:

در سوره تکویر، آیات ۸ و ۹، آنجا که خداوند حوادث هولناک آستانه قیامت را بیان می‌کند:

«وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ، بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»

«و هنگامی که از دختر زنده به گور شده پرسیده شود، به کدامین گناه کشته شد؟»

نکته قابل توجه این است که این سوره مکی است و در زمانی نازل شده که هنوز حکومت دینی تشکیل نشده و موقعیت پیامبر(ص) در مکه بسیار شکننده بوده و تعداد مسلمانان نیز اندک بوده است.

با این حال، قرآن جهت‌گیری خود را به سمت حفظ حقوق دختر نشان می‌دهد.

اشاره دوم:

در سوره زخرف (سوره مکی) آیه ۱۸:

«أَوَمَن یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ»

«آیا کسی که در زیور و زینت پرورش می‌یابد و هنگام جدال و دعوا بیان روشنی ندارد [شایسته است فرزند خدا باشد]؟»

اشاره سوم:

در سوره نحل (سوره مکی) آیه ۵۸ و ۵۹:

«وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَیٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ یَتَوَارَیٰ مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ ۚ أَیُمْسِکُهُ عَلَیٰ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ ۗ أَلَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ»

«و هنگامی که یکی از آنها را به دختر مژده دهند، صورتش سیاه می‌شود در حالی که خشم خود را فرو می‌خورد به خاطر بدیِ این خبر که به او داده شده، از قوم و قبیله خود روی می‌پوشاند [و متواری می‌شود] آیا او را با خواری نگه دارد یا در خاک پنهانش کند؟ بدانید چه بد داوری می‌کنند!»

* نمونه‌ای تاریخی

در برخی منابع اهل سنت آمده است که فردی نقل کرده: «من دختری را که همسرم به دنیا آورده بود، بردم تا در خاک دفن کنم. هنگامی که این کار را انجام می‌دادم، آن کودک انگشت مرا گرفت (همانطور که کودکان خردسال معمولاً انگشت را می‌گیرند). من دچار احساسات شدم و در تردید بودم که آیا خاک بر رویش بریزم یا نه، اما سرانجام نتوانستم این ننگ را تحمل کنم و او را زنده به گور کردم.»

* انواع کودک‌کشی در جاهلیت

کودک‌کشی در دوران جاهلیت به چند دلیل انجام می‌شد:

۱. کودک‌کشی به دلیل فقر (اشاره شده در سوره انعام، حدود آیه ۱۵۰)

۲. کودک‌کشی از ترس فقر (اشاره شده در سوره اسراء)

۳. کودک‌کشی دختران به خاطر ننگ پنداشتن آنها

* موضع قرآن در مورد کودک‌کشی

قرآن کریم با صراحت با این عمل مخالفت کرده است. در سوره ممتحنه، آیه ۱۲:

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَیٰ أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ ۙ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»

«ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، دزدی نکنند، زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند، و در هیچ کار شایسته‌ای مخالفت فرمان تو نکنند، با آنها بیعت کن و برای آنها از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است.»

* مبارزه قرآن با تبعیض و بی‌عدالتی

قرآن کریم در همان دوران مکه، وقتی که هنوز اصالت پیامبر(ص) مورد تشکیک بود و او را به شاعری، جنون و امثال آن متهم می‌کردند، جهت‌گیری خود را به سمت دفاع از کرامت دختر و مبارزه با برده‌داری نشان داد.

در سوره بلد نیز به مسئله آزادسازی بردگان پرداخته شده است:

«فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ فَکُّ رَقَبَةٍ»

«پس چرا انسان از گردنه صعب العبور نمی‌گذرد؟ و تو چه می‌دانی که آن گردنه صعب العبور چیست؟ آزاد کردن برده است.»

این آیات نشان می‌دهد که قرآن، آزاد کردن برده را به عنوان راهی برای پیمودن گردنه‌های کمال به سوی خدای متعال و عبور از سختی‌های قیامت معرفی می‌کند.

اکنون این مسئله‌ی فرزندکشی، آیا شبیه به سقط‌ جنین‌هایی است که امروزه انجام می‌شود؟ یا اینکه از جنس فشارهایی بوده است که مرد بر همسر خود، یعنی پدر بر مادر وارد می‌کرده تا کودک را از بین ببرد؟

به‌عبارتی، مرد می‌گفته که «این فرزند را نمی‌خواهم، تحملش را ندارم» و زن برای آن‌که از سرزنش مرد یا حتی از مجازات و تنبیه احتمالی او در امان بماند، دست به قتل فرزند خود می‌زده است. آیه‌ی مربوطه ظرفیت پذیرش هر دو احتمال را دارد.

ممکن است در ذهن برخی این پرسش شکل گیرد که امروزه دیگر چنین اتفاقاتی نمی‌افتد. امروزه، اصل فمینیسم و اصالت زن مورد توجه است و در جهان شرایط دگرگون شده است، اما همین چند سال پیش، یعنی حدود هشت سال پیش، دانشجوی یکی از اساتید زن به بنده مراجعه کرد. او از بستگان یکی از دوستان نزدیکش بود و گفت:

«وقتی مشخص شد فرزند ما دختر است، شوهرم گفت که دیگر تو را نمی‌خواهم، قصد طلاق دارم، خانه را ترک کرد و رفت. درحالی‌که من تصمیم داشتم فرزندم را حفظ کنم.»

تصور کنید این مرد که با یک پزشک ازدواج کرده بود، تا نه ماه به خانه بازنگشت. پس از تولد کودک نیز تا یکی دو ماه همچنان رفتارهای سرد و بی‌توجهی ادامه یافت تا اینکه کم‌کم دلش نرم شد و به خانه بازگشت.

* آثار و مصادیق مختلف زنده به گور کردن دختران در جوامع امروزی

اگرچه موضوع مربوط به دوران جاهلیت و فرهنگ قبیله‌ای آن دوران است، اما آثار و مصادیق آن هنوز هم در برخی جوامع و خانواده‌ها وجود دارد.

در اینجا، اشاره‌ای به آیه‌ای در قرآن می‌شود. در عین اینکه گفته می‌شود: «چرا گمان داریم بیشتر موارد زنده‌به‌گور کردن دختران توسط پدران صورت می‌گرفته؟»

تقریباً می‌توان با یقین گفت که اغلب این اعمال به دست پدران انجام شده است. دو دلیل عمده برای این فرض وجود دارد:

نخست اینکه زن به‌عنوان مادر، به‌واسطه‌ی نیروی غریزی و عاطفی خود، دشوارتر می‌تواند به چنین اقدامی دست بزند

و دوم اینکه مردان در جامعه‌ی آن زمان به دنبال جایگاه و منزلت اجتماعی بودند و داشتن دختر را مایه‌ی سرافکندگی و ننگ می‌دانستند.

در این زمینه قرآن موضع روشنی اتخاذ می‌کند. به‌گونه‌ای که ضمن رد این عمل شنیع، شرک مشرکان را نیز به چالش می‌کشد. قرآن در سوره‌ی نحل، آیات ۵۷ تا ۵۹ می‌فرماید:

«وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُم مَّا یَشْتَهُونَ * وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَیٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَارَیٰ مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَیٰ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ»

«و برای خدا دخترانی را قرار می‌دهند - منزه است او - و برای خود آنچه را دوست دارند [پسران]. و هرگاه یکی از آنان را به [دختر] مژده دهند، چهره‌اش سیاه می‌شود و از خشم درون می‌سوزد. از قوم خود پنهان می‌شود از شدّت شرمی که از مژده‌ی دختر دارد؛ آیا با خواری او را نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند؟ چه بد داوری می‌کنند!»

این آیات نشان می‌دهد که این باور که دختر داشتن مایه‌ی ننگ است، همزمان با نسبت دادن صفاتی که خود ناپسند می‌دانند به خداوند، به شدت مورد نکوهش قرآن است.

این تقبیح، نه‌تنها یک رسم جاهلی را نقد می‌کند، بلکه هم‌زمان شرک مشرکان را نیز افشا می‌نماید.

همان‌گونه که در سوره‌ی انعام نیز آمده است، آنان قسمت‌های خوب گوشت قربانی را برای بت‌ها کنار می‌گذاشتند و آنچه را برای خدا می‌نهادند، در عمل نیز به بت‌ها اختصاص می‌دادند. خداوند در آنجا می‌فرماید:

«وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِیبًا فَقَالُوا هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَٰذَا لِشُرَکَائِنَا فَمَا کَانَ لِشُرَکَائِهِمْ فَلَا یَصِلُ إِلَی اللَّهِ وَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَی شُرَکَائِهِمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ» (انعام، ۱۳۶)

حال به آیه‌ی دیگر قرآن که مورد بحث قرار گرفته بازمی‌گردیم:

«أَوَمَن یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ» (زخرف، ۱۸)

«آیا [برای خدا] کسی را برمی‌گزینند که در زیور و زینت پرورش می‌یابد و در گفت‌وگو و جدال ناتوان است؟»

در این آیه، نوعی نگاه جامعه‌ی جاهلی نسبت به دختران بیان شده است. یعنی کسی که در زیور و زینت رشد می‌کند و در عرصه‌ی جدال و گفت‌وگو (که در آن فرهنگ، ویژگی مهم مردانگی بود) توانمندی کافی ندارد.

جامعه‌ی آن روز، که عمدتاً قبیله‌نشین و درگیر جنگ و غارت بود، از مردان به‌عنوان حامیان قبیله و خانواده انتظار دفاع و ایستادگی داشت. وجود دختر را، از یک‌سو به دلیل ضعف در دفاع، و از سوی دیگر، به‌دلیل احتمال اسارت و بردگی توسط دشمنان، مایه‌ی ننگ و ذلت می‌دانست.

قرآن در برابر این توصیف که «دختر در زیور و زینت رشد می‌کند»، سکوت می‌کند و آن را رد نمی‌نماید.

این سکوت به‌معنای تأیید نیست، بلکه نوعی بهره‌برداری حکیمانه است. در واقع، ممکن است این ویژگی، که از لطافت روح دختران ناشی می‌شود.

اگر اتاق دختری را با اتاق پسری مقایسه کنیم، تفاوتی محسوس در ظرافت، زیبایی، نظم و هنر دیده می‌شود.

میل به زیور و زینت، اگر در چارچوب عقلانی و متعادل باشد، بازتابی از روح لطیف زنانه است. چنین تمایلی به‌هیچ‌وجه مایه‌ی حقارت یا اهانت نیست، بلکه می‌تواند موجب لطافت فضای خانه شود. پدری که به این ویژگی با دید درست بنگرد، به‌جای تحقیر، باید آن را تأیید کرده و پاس بدارد.

بنابراین، این مسئله که میل دختر به زیور و زینت باید از سوی پدر و مادر، به‌ویژه پدر، مورد توجه قرار گیرد و نباید نادیده گرفته یا تحقیر شود، امری اساسی است.

* نقش های هنرمندانه خاص در دختران و توجه پدر به آنها

اگر بخواهیم دختر و پسر را با یکدیگر مقایسه کنیم، مشاهده می‌کنیم که پسر از نیروی جسمانی برخوردار است و دختر از ظرافت و تدبیر. نیروی جسمانی پسر ممکن است در مسیر قلدری و زورگویی قرار گیرد، اما در عین حال می‌تواند در مسیر دفاع از حق، عدالت‌خواهی و جهاد نیز به‌کار گرفته شود.

در مورد دختر نیز وضع به همین‌گونه است. دختر به‌واسطه سیاست‌ورزی و قدرت در ایفای نقش، باید مورد توجه قرار گیرد.

این قدرت نقش‌آفرینی، که خود نوعی کید محسوب می‌شود، در تربیت نقشی بسیار مؤثر و کلیدی دارد. اگر این ظرافت در سیاست‌ورزی، تدبیر و کید وجود نداشته باشد، بنیان خانواده از هم خواهد پاشید.

برای روشن شدن مطلب، مثالی ساده اما مهم قابل ذکر است: فرض کنید مادری قصد دارد غذای خود را به کودک خردسال خود بدهد. او برای این منظور، با نوعی نمایش کودکانه عمل می‌کند؛ مثلاً می‌گوید: «هواپیما آمد! فرودگاه آماده باش! دهن باز کن که هواپیما فرود بیاد!» یا مثلاً می‌گوید: «گنجشکه داره می‌آد غذای تو رو بخوره!»

این نوع رفتار که از بازی و نقش‌آفرینی در کوچک‌ترین موقعیت‌های روزمره نشأت می‌گیرد، از سنین پایین آغاز می‌شود و تا مراحل بالاتر رشد نیز ادامه می‌یابد.

خود من شاهد بودم که روزی به خانه معلم قرآنم رفتم، همسر ایشان نیز معلم قرآن بود. دیدم که آن دو در حال گفت‌وگو درباره روش تربیت کودکشان هستند.

کودکشان که حدوداً یک ساله بود، چیزی را طلب کرده بود. پدر معتقد بود که باید با قاطعیت و صداقت به او پاسخ منفی داد و اگر دست‌درازی کرد، باید با تنبیه فیزیکی (مثلاً زدن روی دست) از این کار بازداشته شود.

در مقابل، مادر بر این باور بود که باید ذهن کودک را با چیزی دیگر مشغول کرد تا آن خواسته را فراموش کند و در عوض، چیزی جذاب‌تر در اختیارش قرار داد.

مطمئناً همه ما به درستی روش مادر اذعان داریم. این ویژگی نقش‌آفرینی و سیاست‌ورزی باید در دختر از سوی پدر، مادر و محیط آموزشی دیده و تقویت شود.

همواره گفته‌ام که میل دختر به زینت و زیور، نه‌تنها طبیعی، بلکه دارای اهمیت تربیتی است.

* توجه به احساسات دختران در مدارس

برای نمونه، در دوران مدرسه، به ما گفته می‌شد که جامدادی‌ای ساده، مستطیلی و دارای زیپ به همراه بیاوریم؛ یا کفش‌هایی ساده بپوشیم.

امروزه بر این باورم که چنین نگاهی اشتباه است. هرچند نباید مدرسه به سالن مد تبدیل شود، اما این نگاه ساده‌گرایانه، بیشتر برای مدارس پسرانه مناسب است.

در مدارس دخترانه باید به‌گونه‌ای دیگر عمل کرد. مثلاً می‌توان از دختران خواست که زیباترین جامدادی را طراحی و تزئین کنند، به‌گونه‌ای که هم قیمت مناسب داشته باشد، هم خلاقانه باشد، هم از روی تقلید نباشد و هم دارای ظرافت و زیبایی باشد. در این صورت، می‌توان به طراحی‌های موفق جایزه داد.

اگر این میل و قدرت درونی دختران در محیط مدرسه و خانواده دیده نشود، کجا باید فرصت بروز پیدا کند؟

در نظام آموزش و پرورش ما، توجه به سیاست‌ورزی و کید کمتر دیده می‌شود. در گذشته، در برنامه درسی دختران واحدی تحت عنوان «خانه‌داری» وجود داشت که برخی از سیاست‌های رفتاری و تربیتی خانواده را به دختران آموزش می‌داد.

بی‌توجهی به احساسات دختر، می‌تواند سرآغاز تحقیر شخصیت او باشد. برخی از پدران که در فضایی خشن رشد کرده‌اند یا نیازهای متفاوتی داشته‌اند، ممکن است ناخودآگاه این تمایل درونی دختر به ظرافت و زینت را نادیده بگیرند یا بد تعبیر کنند.

این در حالی است که قرآن، در داستان عزیز مصر و همسرش، زمانی که عزیز می‌گوید: «این از کید شما بود، که همانا کید شما زنان عظیم است»، هیچ نفی یا نقدی نسبت به کید زنان ندارد.

* تفکیک کیدهای نفسانی و الهی در دختران

این سکوت، به معنای تأیید ضمنی است. حال اگر بخواهیم دقیق‌تر نگاه کنیم، باید میان «کید نفسانی» و «کید الهی» تفاوت قائل شویم.

در سوره یوسف، کید زلیخا علیه یوسف، کیدی نفسانی و خودمحورانه است؛ همان‌طور که کید زنان دیگر و کید برادران یوسف نیز حول منافع شخصی‌شان بود، اما کید یوسف علیه برادرانش، کیدی الهی است، چرا که هدف او اصلاح رابطه میان پدر و برادران بود و در نهایت نیز به همین هدف دست یافت؛ چنان‌که برادران گفتند: «الله تو را بر ما برتری داد».

از این رو، اگر قدرت کید در زن، در مسیر خانواده و اصلاح قرار گیرد، می‌تواند نتایج بسیار مؤثری داشته باشد؛ می‌تواند مردی معتاد را به زندگی بازگرداند، یا فرزندی ناهنجار را درمان کند.

نکته مهم دیگر از مبحث «وَ خَصامٍ غَیْرِ مُبین» (مخاصمه غیرمبین) برگرفته از آیه شریفه است. خصام به معنای رویارویی است؛ خواه این مواجهه، زبانی باشد، مانند جدال و بحث بین دادستان و وکیل در دادگاه، یا گفت‌وگویی پرتنش میان دو فرد که در قالب مشاجره لفظی یکدیگر را نقد و تخطئه می‌کنند.

همچنین خصام می‌تواند مجادله فکری، عقیدتی یا سیاسی باشد. در سطحی دیگر، خصام به تقابل فیزیکی و نبردی اطلاق می‌شود که دو طرف با هدف شکست یا حذف یکدیگر به مقابله می‌پردازند.

در این آیه، توصیف زن به عنوان فردی درگیر در «خصام غیر مبین» آمده است. تعبیر «غیر مبین» از دو زاویه قابل تبیین است:

یا به معنای ناتوانی در سلطه و احاطه بر جریان جدل است

یا به معنای ناتوانی در بیان شفاف و روشنگرانه در چنین مواجهاتی.

در هر دو صورت، زن به دلیل غالب بودن احساساتش، در این میدان‌ها معمولاً نمی‌تواند حق خود را آن‌گونه که باید، به‌روشنی و با تسلط کامل بیان کند.

اگر طرف مقابل این ویژگی را بشناسد، می‌تواند از این نقطه‌ضعف سوءاستفاده کند؛ ممکن است با یک جمله، زن را به گریه بیندازد، او را بشکند و از ادامه مجادله بازدارد، یا حتی باعث شود که ترس بر او چیره شود و در برخوردهای فیزیکی نتواند از خود دفاع کند.

قرآن در برابر این ویژگی سکوت نکرده و با طرح آن، این تفاوت را به رسمیت شناخته است، اما مهم‌تر از آن، باید تأمل کرد که «آیا این ویژگی به نفع جامعه است یا به ضرر آن؟»

پاسخ این پرسش با تأمل روشن می‌شود:

اگر زن در میدان خصومت، پا به پای مرد توانایی مقابله و برتری‌جویی داشته باشد، دیگر چه کسی مسئولیت نگهداشت خانواده و تربیت فرزندان را بر عهده خواهد گرفت؟

پس این ویژگی نه به‌عنوان کاستی، بلکه به‌مثابه یک ضرورت در طراحی حکیمانه ساختار خانواده مطرح است.

پدر باید این ویژگی را در دخترش ببیند؛ همان‌گونه که غیرت در مرد امری ضروری است، این تفاوت در دختر نیز باید پذیرفته و محترم شمرده شود.

این بدان معنا نیست که غیرت نباید در دختر وجود داشته باشد، بلکه باید میزان و نوع آن متناسب با جایگاه زنانه باشد. زیرا اگر دختر با همان شدت و صلابت وارد میدان شود، آسیب‌های بیشتری متوجه او و خانواده‌اش خواهد شد. بنابراین، درک این تفاوت‌ها به‌هیچ‌وجه نباید به تحقیر دختر بینجامد.

* هنر جنگ نرم در دختران

نقد من متوجه پدرانی است که افتخار می‌کنند دخترشان همانند یک پسر، در کشتی‌گرفتن و قدرت‌نمایی تبحر دارد؛ اما این‌ها از ظرافت‌های «جنگ نرم» غافل‌اند.

جنگ نرم چیست؟

اجازه دهید با مثالی آن را روشن کنم: به یاد دارم زمانی که فرزندانم خردسال بودند، کارتونی را تماشا می‌کردند که در آن دو پهلوان در ده مرحله با هم رقابت می‌کردند. در نه مرحله نخست هر دو هم‌سطح پیش می‌رفتند، اما مرحله دهم متفاوت بود.

در این مرحله، چالشی در کار بود که باید یک پر را از دیواری بلند عبور می‌دادند. پهلوان نخست، با تمام زور و توان خود، از صبح تا عصر تلاش کرد تا این پر را با نیروی بدنی به آن‌سوی دیوار پرتاب کند؛ اما موفق نشد و نهایتاً از فرط خستگی از پای افتاد.

پهلوان دوم اما تنها چند بار تلاش کرد و سپس با تأمل، به راه‌حلی رسید؛ با آرامش نشست و با فوت‌های پیاپی پر را به سمت بالا هدایت کرد تا سرانجام آن را از دیوار گذراند.

تفاوت مرد و زن در همین‌جاست. این‌گونه نیست که مرد نتواند چنین کاری کند، بلکه زن این توان را بیشتر و مؤثرتر داراست.

این بدان معناست که زن ظرفیت خاصی در عرصه نرم و عاطفی دارد؛ ظرفیت تأثیرگذاری از راه مهر، لطافت و ظرافت. این توانایی باید از سوی مرد دیده شود، درک شود و مورد احترام قرار گیرد؛ نه آنکه نادیده گرفته شده یا بی‌ارزش شمرده شود.

* تأملی در پرسش و پاسخ های حضرت (ع) و حضرت زینب (س)

بعد از مباحث قرآنی به متون روایی وارد شویم.

کتابی که اکنون پیش رو دارم، اثر ارزشمند مرحوم سید محمدکاظم قزوینی با عنوان «زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) از ولادت تا شهادت» است.

نویسنده همین سبک نگارش را نیز درباره حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) به کار گرفته است. در صفحه ۳۶ این کتاب، نقل شده است که روزی حضرت زینب از پدر بزرگوارشان، حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پرسیدند:

«پدرجان، آیا ما را دوست دارید؟» حضرت پاسخ دادند: «معلوم است دخترم، مگر ممکن است شما را دوست نداشته باشم؟ شما میوه دل من هستید.»

در ادامه، حضرت زینب پاسخ می‌دهند: «پدرجان، محبت مختص خدای متعال است و مهربانی از آنِ ماست.»

این بیان، مفهومی بسیار ژرف در خود دارد. این سخن تنها بیانگر جایگاه بلند حضرت زینب نیست که از کودکی چنین درکی از تفاوت محبت و مهربانی دارد، بلکه نشان‌دهنده شناخت دقیق ایشان از توحید ناب است.

یعنی در نظر حضرت زینب، محبت حقیقی و مطلق، تنها سزاوار خدای متعال است؛ زیرا عشق، بنا بر حکمت الهی، نمی‌تواند متوجه چند چیز باشد و از نظر معرفتی، وحدت‌محور است.

در همین کتاب، در پاورقی صفحه ۳۷، نقل شده که حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، حضرت زینب را روی دامن خود نشانده بودند و با ایشان گفت‌وگو می‌کردند.

حضرت به دخترشان فرمودند: «دخترم، بگو یک.» حضرت زینب گفتند: «یک.»

بعد حضرت فرمودند: «حالا بگو دو.» در این هنگام، حضرت زینب پاسخ دادند:«نه، من نمی‌گویم دو.»

حضرت علی با محبت پرسیدند: «چرا نور چشمم؟ چرا نمی‌گویی دو؟»

حضرت زینب پاسخ دادند: «با دهانی که گفتم یک، دیگر دو نمی‌گویم.»؛ یعنی من فقط وحدت و توحید رو می توانم بگوییم نه دوئیت و غیر توحید را.

این نکته‌ دقیق و معرفت‌مندانه نشانی از شناخت عمیق حضرت زینب سلام الله علیها نسبت به مفهوم توحید است.

غرض از بیان این داستان، نشان دادن این گفت‌وگوی پدر و دختری، صمیمی و کم‌نظیر است و ممکن است نمونه‌های مشابه آن کمتر به دست ما رسیده باشد.

در مورد امام حسین علیه‌السلام نیز در منابع تاریخی و روایی آمده که ایشان نسبت به حضرت سکینه عشق و محبتی عمیق ابراز می‌داشتند. نقل شده که حتی برای ایشان شعر می‌سرودند و می‌فرمودند: «آن‌قدر رباب و سکینه را دوست دارم که خانه‌ای که آنان در آن هستند، برایم محبوب است و به آن خانه دلبسته‌ام.»

این نمونه‌ها از ابراز عاطفه‌ی شدید نسبت به دختران، در سیره‌ی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز بسیار بیشتر به چشم می‌خورد.

* رحمت و حسنه بودن در ذات دختران

نمونه‌هایی چون برخاستن پیامبر به احترام حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، گرفتن دست ایشان، و مقدم داشتن دیدار با دخترشان پیش از هر دیدار دیگر، بارها روایت شده و نیازی به تکرار ندارد چرا که به‌خوبی شناخته شده‌اند.

روایاتی از پیامبر اکرم وجود دارد که می‌فرمایند: «دختران نجیب، فرزندان نیکویی هستند.»

در ادامه می‌فرمایند: «داشتن یک دختر، پوششی است از آتش دوزخ برای پدر و مادر؛ داشتن دو دختر، سبب ورود به بهشت می‌شود؛ داشتن سه دختر، موجب معافیت از جهاد و معافیت از زکات خواهد شد.»

در جایی دیگر از حضرت نقل شده که فرموده‌اند: «پسر، نعمتی است از جانب خداوند؛ ولی دختر، رحمتی است و حسنه‌ای از سوی خدا.»

و چون روز قیامت روز حساب است، از نعمت، حساب خواسته خواهد شد، اما نسبت به رحمت و احسان، پرسشی در کار نیست. یعنی لطف خداوند بدون مطالبه و حساب است.

حال اگر پدری دختری داشته باشد و حرمت او را نگاه دارد، به او احترام بگذارد، این دختر در آینده به مادری تبدیل خواهد شد که محور خانه است؛ حتی اگر در آینده به هر دلیل، مادر نشود، باز هم نقش محوری او در زندگی خانوادگی پابرجاست. زیرا اگر دختری در کودکی مورد بی‌احترامی قرار بگیرد، یا از سوی پدر تحقیر شود، ممکن است نتواند در آینده، نقش مادری را درست ایفا کند.

فرض بگیریم که این دختر هرگز هم بچه‌دار نشود، صرف اینکه دختری مورد محبت و توجه پدرش باشد، وقتی وارد زندگی مشترک شد، زندگی‌اش را با عزت و وقار پیش خواهد برد.

شوهرش با احترام به او نگاه خواهد کرد. اما اگر دختری در خانه، با تحقیر و بی‌توجهی بزرگ شده باشد، آیا چنین دختری می‌تواند فرزندانی تربیت کند که دارای عزت‌نفس باشند؟

آیا دختری که توسری‌خور بار آمده، می‌تواند فرزندی مبارز و شجاع و با عزت نفس پرورش دهد؟

این یکی از غفلت‌هایی‌ست که در طول هزاران سال، در تربیت دختران دیده شده. مثل اینکه تنها کسی را ببینیم که در میدان بازی گل می‌زند، ولی آن کسی را که آن گل‌زن را پرورش داده و تمرین داده را نبینیم.

درست در همین‌جاست که اگر عزت دختر، حرمت دختر، کرامت دختر و جایگاه دختر حفظ نشود، این دختر نمی‌تواند در زندگی خانوادگی‌اش موفق شود.

سؤالات مخاطبین:

* سؤال اول:

* در این روایت، تفاوت نگاه به دختر و پسر چیست که پسر را «نعمت» و مشمول محاسبه می‌داند، اما دختر را «رحمت و حسنه» می‌شمارد که حساب و کتابی برای آن نیست؟ آیا این به معنای مسئولیت بیشتر در قبال پسر و لطف محض الهی در مورد دختر است؟

برای روشن شدن این مسئله، ابتدا باید به یک تقسیم‌بندی مهم در آموزه‌های دینی توجه کنیم. آنچه خداوند به بندگانش عطا می‌کند، به دو دسته کلی قابل تقسیم است: نعمت‌ها و فضل‌ها.

نعمت، به آنچه گفته می‌شود که در برابرش مسئولیت و تکلیف خاصی به انسان واگذار می‌شود. فضل، اما لطفی بی‌منت و بی‌تکلیف است که خدای متعال از روی رحمت خود به بنده عطا می‌کند.

در قرآن و روایات، نمونه‌هایی از این تمایز وجود دارد. برای مثال، حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهماالسلام دو پیامبر بزرگ الهی بودند.

آن‌ها علاوه بر مقام نبوت، دارای ویژگی‌هایی خاص نیز بودند؛ مانند فهم زبان حیوانات و تسلط بر باد.

این ویژگی‌ها، به‌خودی‌خود عامل قرب الهی یا ورود به بهشت نیستند، بلکه نعمت‌هایی‌اند که اگر از آن‌ها درست بهره‌برداری شود، انسان را به کمال می‌رسانند، و اگر خدای‌نکرده سوءاستفاده‌ای صورت گیرد، می‌توانند عامل انحطاط و سقوط شوند. به‌عبارتی، این نعمت‌ها مسؤولیت‌زا هستند.

در همین راستا، روایتی از پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله وجود دارد که مضمون آن چنین است: «پسر نعمت است و دختر رحمت.»

نعمت، آن‌گونه که در آیه «ثم لتسئلن یومئذٍ عن النعیم» آمده است، مستلزم حساب‌کشی است؛ یعنی انسان باید پاسخگو باشد که با این نعمت چه کرده است. اما رحمت، لطفی بی‌منت است و به تعبیر دیگر، عطیه‌ای الهی است که از جنس پاداش و فضل است، نه مسؤولیت‌زا.

از سوی دیگر، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در روایات متعددی، صفات خاصی را برای دختران بیان کرده‌اند.

از جمله فرموده‌اند: «دختران با برکت‌اند، دلسوزند، و آمادگی برای خدمت‌رسانی دارند.»

این ویژگی‌ها، برخاسته از روحیه لطیف، عطوفت درونی، و توان عاطفی بالای دختران است که آنان را در عرصه‌های محبت‌ورزی، تربیت، و همدلی، مستعدتر و کارآمدتر می‌سازد.

در جای دیگر پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند: «هر کس دو دختر را سرپرستی کند تا به بلوغ برسند، من و او مانند این دو انگشت ـ و دو انگشتشان را کنار هم قرار دادند ـ در بهشت با هم خواهیم بود.» این روایت، نه صرفاً برای دوران صدر اسلام بلکه حکمی عام و همیشگی است و برای همه‌ی دوران‌ها مصداق دارد.

* سؤال دوم

* در شرایطی که پدر نیاز دارد از دختر خود انتقاد کند یا او را مورد تنبیه قرار دهد، چگونه می‌توان کرامت و حرمت دختر را حفظ کرد؟ به‌عبارتی، شیوه صحیحِ انتقاد و برخورد تربیتی پدر با دختر چگونه باید باشد تا عزت‌نفس او آسیب نبیند؟

نکته بسیار مهمی در این پرسش نهفته است که توجه به آن برای هر پدر، ضروری و حیاتی است. طبیعت دختران با ویژگی‌های روانی و عاطفی خاصی همراه است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

خاطرم هست در دوران تحصیل، معلمی داشتیم که به‌طور هم‌زمان در مدارس پسرانه و دخترانه تدریس می‌کرد. او تجربه جالبی را با ما در میان گذاشت. می‌گفت: «وقتی در مدرسه دخترانه، حتی یک تذکر ساده به دانش‌آموزان می‌دهم، بعضی از آن‌ها به‌شدت ناراحت می‌شوند، بغض می‌کنند یا گریه‌شان می‌گیرد. اما در مدرسه پسرانه، اگر حتی دانش‌آموزی را با تندی از کلاس بیرون کنم، نه‌تنها ناراحت نمی‌شود، بلکه دفعه بعد با همان روحیه به کلاس بازمی‌گردد.»

این تفاوت، به‌روشنی نشان‌دهنده ظرافت روحی، نیاز به احترام، و حساسیت بالای دختران است. دختران از جهت عاطفی، لطیف‌تر، دقیق‌تر و احساس‌مدارترند و در نتیجه، از کوچک‌ترین بی‌احترامی یا کلام نامناسب، عمیقاً متأثر می‌شوند.

در واقع، در روابط انسانی، افراد بسیاری هستند که نمی‌توان با آن‌ها به شیوه‌ای خشک و صریح سخن گفت؛ بلکه باید با ملاحظه، دقت، لطافت، و جمله‌بندی‌های دقیق و محترمانه با آن‌ها ارتباط برقرار کرد.

بر این اساس، پدر نباید به‌هیچ‌وجه در برخورد با دختر، همان شیوه‌ای را به کار ببرد که با پسر به کار می‌برد. امروزه، با تبلیغ مفاهیمی مانند برابری مطلق میان دختر و پسر، گاهی تفاوت‌های فطری و روانی آن‌ها نادیده گرفته می‌شود.

ظرافت وجودی و لطافت روانی دختر، ایجاب می‌کند که در تربیت و گفت‌وگو با او، رویکردی متفاوت و مهربانانه اتخاذ شود.

به‌عنوان مثال، اگر پسری نمره ضعیفی گرفته باشد، پدر ممکن است با صراحت بگوید: «خیلی بد عمل کردی. از دستت ناراحتم. اصلاً انتظار نداشتم چنین نمره‌ای بگیری. از من نمره قبولی نداری.»، اما همین نوع گفت‌وگو با دختر نه‌تنها اثربخش نیست، بلکه به کرامت او آسیب می‌زند.

پدر در این‌گونه مواقع، باید با ادبیاتی آمیخته به محبت و احترام سخن بگوید. مثلاً بگوید: «من از تو انتظار بیشتری داشتم. باور نمی‌کردم که چنین نتیجه‌ای بگیری. من به تو ایمان دارم و همیشه منتظر بهترین‌ها از سوی تو هستم. این نمره برای کسی مثل تو نیست. تو می‌تونی پدرت رو خوشحال کنی، می‌تونی باعث افتخار من باشی. با این نتیجه، من ناامید شدم.»

استفاده از واژگان انگیزشی، بیان امید پدر به دختر، و تقویت حس افتخار و اعتماد در او، تأثیری بسیار بیشتر و عمیق‌تر از انتقاد صریح و خشن دارد.

هدف از انتقاد، اصلاح رفتار است، نه شکستن شخصیت. بنابراین، در برخوردهای تربیتی، باید مهربانی، احترام، و درک ویژگی‌های عاطفی دختر در اولویت باشد.

بدین‌گونه است که کرامت دختر در موقعیت‌های تربیتی حفظ می‌شود، و در عین حال، اصلاح رفتاری نیز به شکلی مؤثر تحقق می‌یابد.

* سؤال سوم

* آیا ایجاد احساس کرامت در دختران می‌تواند در مقاومت آن‌ها در برابر فشارهای اجتماعی، به‌ویژه در موضوعاتی مانند حفظ حجاب، مؤثر باشد؟ به‌عبارت دیگر، آیا دختری که دارای حس کرامت و عزت‌نفس بالاست، نوع پوشش و حجابش در جامعه تفاوتی با دختری که فاقد این حس است دارد؟

بدون تردید، احساس کرامت درونی نقش بسیار مؤثری در رفتار بیرونی دختر، به‌ویژه در زمینه پوشش و حجاب، ایفا می‌کند.

دختری که برای خود شأن، حرمت و جایگاه قائل است، نیازی به تأیید گرفتن از دیگران با ظواهر ندارد. او نمی‌خواهد با نوع لباس، لحن صدا یا نحوه آرایشش، احترام یا توجه جلب کند، چرا که احترام را پیش از آنکه در نگاه دیگران بجوید، در درون خود یافته است.

در این‌باره جمله‌ای از دکتر شریعتی بسیار گویاست. ایشان می‌فرماید: «زنی که با صدای النگوهایش اعلام شخصیت می‌کند، شخصیتش در حد همان النگوهاست. اما زنی که شخصیت خود را بر پایه ایمان و علم شکل داده، نیازی به جلوه‌گری و خودنمایی ندارد.»

این جمله، گرچه بارها تکرار شده، اما حقیقتی عمیق را در خود دارد. وقتی فردی کرامت درونی داشته باشد، نیازی به خودنمایی و «تبرّج» ندارد، زیرا عزت و حرمت را در باطن خود تجربه می‌کند.

با این حال، نکته‌ای مهم نیز باید در نظر گرفته شود؛ آن‌گاه که از مسئله حجاب سخن می‌گوییم، نباید به دام قضاوت‌های سطحی و کلیشه‌ای بیفتیم. متأسفانه، نگاه غالب در جامعه این است که زنانی که حجاب کامل ندارند یا آرایش‌های تند و ظاهر پرزرق‌وبرق دارند، انسان‌هایی ناسالم یا منحرف‌اند.

این در حالی است که بسیاری از این افراد، درگیر رنج‌ها، آسیب‌ها و مشکلات متعدد روانی یا خانوادگی هستند و گاه جلوه‌گری ظاهری برای آن‌ها نوعی مکانیسم دفاعی و فرار از واقعیت تلخ زندگی است.

زن ذاتاً به زینت و زیبایی علاقه دارد. گاه این میل در شرایطی بروز می‌یابد که او احساس امنیت، توجه یا دوست‌داشتنی بودن ندارد. بنابراین، باید در مواجهه با چنین دخترانی، با نگاه همدلانه و پدرانه برخورد کرد. چه منِ نوعی پدر باشم، چه همسر، دوست، یا حتی ضابط قانونی، باید به‌جای نگاه طردکننده، پیامم این باشد که:

«من کنار تو هستم. نگرانت نیستم. می‌دانم سختی‌هایی داری. کمک می‌کنم مشکلاتت حل شود.»

در واقع، کسی که ظاهری متفاوت از چارچوب‌های ما دارد، لزوماً «از جهنم نیامده»، بلکه ممکن است خودش گرفتار «جهنمِ زندگی» باشد.

ما مأمور اصلاحیم، نه قضاوت. نگاه از موضع بالا، تندخویی و تحقیر، نه‌تنها فایده‌ای ندارد، بلکه آن فرد را بیشتر در لاک دفاعی و دوری از حقیقت فرو می‌برد.

بنابراین، باید ریشه‌دار شدن حس کرامت درونی را در دختران تقویت کرد تا حجاب و حیا نه از سر اجبار، بلکه از دل عزت و آگاهی بجوشد.

برای دانلود صوت اینجا را کلیک کنید

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha