به گزارش خبرگزاری حوزه، امام رضا(علیهالسلام) بنابر نظر مشهور مورّخان، وی در یازدهم ذیالقعده سال ۱۴۸ هـجریقمری، در مدینه منوّره متولد شد. (الکافی، جلد۱،صفحه۴۸۶). نام مبارکشان «علی»، کنیۀ آن حضرت، «ابوالحسن» و دارای القاب متعدّدی از جمله؛ رضا، صابر، فاضل، قرة اعین المؤمنین (نور چشم مؤمنان) و... هستند. (الهدایة الکبری، صفحه۲۷۹؛ کشف الغمة فی معرفةالأئمة، جلد۲، صفحه۲۸۴)
به مناسبت سالروز ولادت با سعادت حضرت رضا(علیهالسلام) با حجتالاسلام محمدصالح مشفقیپور به گفتگو نشستیم.

ابعاد شخصیتی امام رضا(علیهالسلام) را چه طور توصیف می کنید؟
شخصیت حضرت علیبن موسیالرضا(علیهالسلام) امام هشتم ما شیعیان به قدری درخشان و برجسته است که نه فقط از جانب دوستان بلکه از جانب مخالفین و دشمنان مورد تمجید و تعریف قرار گرفته است. شخصیت ایشان چه به لحاظ اخلاقی، چه عبادی، چه علمی و فرهنگی و چه سیاسی و اجتماعی، آن هم در آن شرایط و اوضاع خاص زمان حیات مبارک ایشان بسیار جالب توجه و قابل تأمل و الگو گیری است.
برای آشنایی با گوشهای از شخصیت عبادی، اخلاقی و اجتماعی ایشان، خوب است توصیف ابراهیمبنعباس را که یکی از دانشمندان و نویسندگان هم عصر با امامرضا(علیهالسلام) بود، نقل کنم. او میگوید: «هرگز ندیدم حضرت رضا(علیهالسلام) با سخن خود کسی را برنجاند و یا سخن کسی را قبل از تمام شدن آن قطع کند. هرگز درخواست و حاجت کسی را که قادر بر انجام آن بود، رد نفرمود. نه پاهای خود را در مقابل همنشین خود دراز میکرد و نه در مقابل او تکیه میداد. هیچ وقت ندیدم به احدی از اطرافیان و غلامان خود ناسزا بگوید و یا آب دهان بر زمین بیندازد. هنگام خنده ابداً قهقهه نمی کرد بلکه خندهاش تبسم بود. همه غلامان خود حتی دربان و همچنین مهتر و نگهبان چهارپایان را بر سر سفره خود مینشاند.
شبها کم میخوابید و بیشتر شبها را احیاء و شب زندهداری میکرد. بسیار روزه میگرفت و هرگز سه روز، روزه در ماه از او فوت نمیشد و آن را معادل روزه تمام عمر معرفی میفرمود. به شدت اهل کار خیر و صدقه مخفیانه بود به ویژه در شبهای تاریک. هر کس ادعا کند که کسی را مثل او در فضیلت و شخصیت دیده است، باور نکنید.» (عیون أخبار الرضا، جلد۲، صفحه۱۹۷)
البته گفتهاند: خوشتر آن باشد که حُسن دلبران گفته آید در حدیث دیگران. شخصیت والا و برجسته ایشان مثل سایر ائمه طاهرین(علیهمالسلام)، طوری بود که دشمنان هم به آن معترف بودند. به عنوان نمونه مأمون، آن حاکم سیّاس و البته دشمن قسم خورده حضرت که در نهایت هم ایشان را به شهادت رساند، در مورد ایشان خطاب به بنیعباس که او را سرزنش کرده بودند که چرا امامرضا(علیهالسلام) را به عنوان ولیعهد معرفی کرده، گفته است: «الآن در روی زمین کسی در فضل، عفت، زهد، تقوا و خداشناسی به مقام او نمیرسد و کسی مثل او مورد پسند عام و خاص نیست و بیعت من با او برای ولایتعهدی جز به خاطر جلب رضای پروردگار نیست.» (الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، سید بن طاووس، صفحه۲۷۹) البته واضح است که مأمون این حرفها را گرچه اعتراف به شمهای از فضائل بیشمار امام رضا(علیهالسلام) است، ولی برای اهداف شوم و پلید سیاسی خود میزد؛ چرا که اگر واقعا میخواست به چنین حرفهایی عمل کند، طبیعتا باید اصل حکومت را به حضرتش واگذار میکرد و حق را به حقدار میرساند.

احادیث اهل بیت(علیهمالسلام) در خصوص امام رضا(ع)
به نظر میرسد در مورد احادیثی که در مورد امام رضا(علیهالسلام) به دست ما رسیده است، دو موضوع کلی بیشتر به چشم میخورد. البته باید بررسی بیشتری انجام داد و بنده هم استقراء ناقصی داشتم و همه روایات را ندیدم. اما در میانِ آنچه دیدم، دو موضوع کلی نسبت به ایشان در روایات پر رنگتر هست:
۱. موضوع زیارت ایشان که روایات متعددی هم از خود ایشان و هم از رسول خدا(صلاللهعلیهوآله) و بعضی ائمه دیگر(علیهمالسلام) مثل امام کاظم(علیهالسلام)، امام جواد(علیهالسلام) و امام هادی(علیهالسلام) وجود دارد. در این موضوع فقط یک روایت از رسولخدا(صلیالله علیهوآله) نقل میکنم که فرمودند: «ستُدفن بَضعةٌ منّی بأرض خراسان لا یزورها مؤمنٌ إلا أوجب الله عزوجل له الجنة و حرّم جسدَه علی النار.» «پارهای از تن من در خاک خراسان دفن خواهد شد که هیچ مؤمنی آن را زیارت نخواهد کرد مگر آن که خداوند بهشت را بر او واجب و بدنش را بر آتش دوزخ حرام میگرداند.»
این روایت را شیخ صدوق(رحمهالله علیه) در کتاب عیون أخبار الرضا(علیهالسلام)، جلد۲، صفحه۲۸۶، در یک فصلی تحت عنوان «باب فی ذکر ثواب زیارة الإمام علیبن موسیالرضا(علیهالسلام)» ذکر کرده است که بیش از سی روایت در این فصل در مورد زیارت ایشان است.
۲. موضوع دوم، بحث امامت حضرت است که در روایات امام صادق(علیهالسلام) و به طور ویژه امام کاظم(علیهالسلام) به صورت متعدد به آن اشاره شده است. به نظر میرسد علت این تأکید ویژه هم شرایط زمانی خاص امام رضا(علیهالسلام) و شکلگیری جریان واقفیه بعد از شهادت امام کاظم(علیهالسلام) بود که حضرات معصومین(علیهمالسلام) با معرفی ویژهای سعی کردند که امام بعدی شیعیان را کاملا مشخص کنند تا جای شک و شبههای نماند.
حتی در روایتی خواندم که راوی میگفت: امام کاظم(علیهالسلام) فرزندش علی(علیهالسلام) را جهت معرفی به امامت بلند کرد همان طور که رسول خدا(صلیالله علیهوآله) امام علی(علیهالسلام) را در روز غدیر بلند کرد و معرفی کرد. (عیون أخبارالرضا، جلد۱، صفحه۳۷)
در این موضوع هم به جهت تبرک و تیمن، یک روایت از امام کاظم(علیهالسلام) نقل میکنم که خطاب به یکی از اصحاب خود فرمودند: «ان علیا ابنی و وصیی و الحجة علی الناس بعدی و هو أفضل وُلدی فان بقیتَ بعدی فاشهد له بذاک عند شیعتی و أهل ولایتی المستخبِرین عن خلیفتی مِن بعدی» «علی پسرم، وصی و حجت بر مردم بعد از من است. او بهترین فرزندم است. اگر بعد از من زنده بودی، این را نزد شیعیان و دوست دارانم و کسانی که خواستار شناخت جانشین بعد از من هستند، شهادت بده.»
این روایت را شیخ صدوق(رحمهالله علیه) در کتاب عیون أخبار الرضا(علیهالسلام)، جلد۱، صفحه۳۵، در یک فصلی تحت عنوان « باب نص أبیالحسن موسیبنجعفر علیهالسلام علی ابنه الرضا علیبن موسیبنجعفر علیهالسلام بالإمامة و الوصیة» ذکر کرده است که حدود سی روایت در این فصل نقل شده است.

هجرت تاریخی امام رضا(علیهالسلام) چه تغییر و تحولی در معرفت مردم ایران نسبت به خاندان رسالت و امامت ایجاد کرد؟
البته باید توجه داشت که این هجرت به اجبار مأمون اتفاق افتاد و حضرت راضی به این کار نبودند. اما از فرصت پیش آمده استفاده کرده و تهدید را تبدیل به فرصت کردند. این هجرت، تأثیرهای علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زیادی برای جامعه اسلامی آن روز و از جمله ایران در بر داشت.
یکی از تأثیرات بزرگ سیاسی این بود که مردم به این حقیقت بیشتر پی بردند که مکتب دیگری به عنوان مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) وجود دارد که اتفاقا اصالت دارد و علیرغم درگیری چندین ساله خلیفه با برادرش و قتل او برای حکومت، اما امام رضا(علیهالسلام) به عنوان رئیس آن مکتب اصیل، حاضر به پذیرش ولایتعهدی نیست و مجبور به پذیرش آن میشود.
به هر حال با این که یکی از اهداف مأمون برای این دعوت اجباری از حضرت، دور کردن مردم از مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) بود، اما امام رضا(علیهالسلام) با هوشمندی و علم سرشار و خداداد خود، کاری کردند که در مدت حضور کوتاهشان در ایران(حدود سه سال) اتفاقا گرایش مردم به سوی این مکتب افزایش پیدا کرد، شناختها بیشتر و عمیق تر شد و مقدمات استبصار و گسترش تشیع در ایران فراهم شد.
حضرت رضا(علیهالسلام) از طریق مناظره ها و گفتگوهای علمی در مرکز سیاسی جهان اسلام در آن روز، حقانیت اسلام و مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) را به رخ اندیشمندان جهان و مسلمانان کشید و عدم مشروعیت مکتب خلافت را ظاهر کرد. ضمنا خود مسیر حرکت حضرت از مدینه به سمت خراسان و مرو، علیرغم تلاش دستگاه خلافت برای کم اثر کردن آن و دور کردن شیعه از ایشان، ولی تأثیرات گستردهای داشت.
امام رضا(علیهالسلام) در مسیر حرکت خود، در شهرها و مناطق مختلفی توقف داشتند و با مردم و شیعیان گفتگو میکردند و مردم به صورت مستقیم آن فرزند رسول خدا(صلیالله علیهوآله) را میدیدند و محبت ایشان را بیش از پیش در دل میپروراندند. یکی از مهمترین این دیدارها و توقفها در مسیر، توقف امام رضا(علیهالسلام) در نیشابور است که مردم زیادی و از جمله علما و محدثین زیادی به استقبال ایشان رفتند و امام رضا(علیهالسلام) آن حدیث معروف سلسلة الذهب را که اعتقاد ناب تشیع در موضوع امامت هست را بیان فرمودند.
حضرت جمعیت را به سکوت فراخواندند و با ذکر حدیثی که اسناد آن را از امام کاظم(علیهالسلام) تا رسول خدا(صلیالله علیهوآله) متصل کردند، از قول خداوند متعال فرمودند: «کلمه لا اله الا الله دژ من است، هر کس در دژ من وارد شود، از عذاب من در امان خواهد بود.» بعد از آن که مرکب حضرت حرکت کرد، امام سر از کجاوه بیرون آوردند و فرمودند: «بشروطها و أنا من شروطها.» البته شروطی دارد و من از آن شروط هستم. یعنی مهمترین رکن ایمان یعنی توحید را مشروط به قبول امامت خود که به معنای امامت سایر ائمهاطهار(علیهمالسلام) هم هست کردند.

با توجه به این که خصلت رأفت و علم در میان تمام ائمهاطهار(علیهمالسلام) رواج دارد و آن بزرگان به این صفت آراسته و شناخته شده هستند، چرا امام رضا(علیهالسلام) به امام رئوف و عالم آل محمد(علیهمالسلام) مشهور هستند؟
پاسخ را در دو بخش عرض میکنم. بخش اول مربوط به لقب «عالم آل محمد» است. آنچه بنده در روایات در حد استقراء ناقصم دیدم، ظاهرا ما سه تعبیر «العالم»، «العالم من آل محمد» و «عالم آل محمد» داریم. در این خصوص چند نکته عرض می کنم که باعث روشن شدن پاسخ سؤال میشود:
۱. تعبیر «العالم من آل محمد» در بعضی روایات وجود دارد که به صورت کلی و عمومی برای همه ائمهاطهار(علیهمالسلام) استفاده شده است. به عنوان نمونه در یک روایتی در مورد بعضی احادیث از ما خواسته شده است که آن ها را به خداوند، پیامبر(صلیالله علیهوآله) و عالمِ از آل محمد(صلوات الله علیهم اجمعین) برگردانیم. (کافی، جلد۱، صفحه۴۰۱)
۲. با توجه به شرایط خاص زمان ائمههدی(علیهمالسلام)، گاهی شیعیان برای رعایت تقیه از القابی برای اشاره به حضرات معصومین(علیهمالسلام) استفاده میکردند. لقب «العالم» هم گاهی به همین منظور استفاده میشده است و منظور از آن به صورت کلی، امام معصوم هست که گرچه غالبا برای امام کاظم(علیهالسلام) استفاده شده است؛ ولی برای سایر ائمهاطهار(علیهمالسلام) از جمله امام صادق(علیهالسلام) و امام هادی(علیهالسلام) هم استفاده شده است. (روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، مجلسی اول، جلد۱، صفحه۱۵۸)
۳. در بعضی نقلها مشاهده میشود که ظاهرا مردم لقب «عالم آل محمد» را برای امام صادق(علیهالسلام) و امام کاظم(علیهالسلام) استفاده میکردند. (رجال کشی، جلد۲، صفحه۶۳۴. / دلائل الإمامة، محمد بن جریر طبری شیعی، صغحه۳۱۹)
۴. اما آنچه در مورد امام رضا(علیهالسلام) نقل شده است، این است که توسط امام معصوم یعنی پدر بزرگوارشان امام کاظم(علیهالسلام) و جدشان امام صادق(علیهالسلام)، این لقب برای ایشان استفاده شده است. راوی می گوید که میشنیدم که امام کاظم(علیهالسلام) به صورت مکرر به فرزندان خود میفرمود: «هذا أخوکم علی بن موسی عالم آلمحمد(صلواتالله علیهم اجمعین)، فاسألوه عن أدیانکم واحفظوا ما یقول لکم، فإنی سمعت أبی جعفر بن محمد(علیهالسلام) غیر مرة یقول لی: إن عالم آل محمد(صلالله علیهم اجمعین) لفی صلبک، ولیتنی أدرکته فإنه سمیّ أمیر المؤمنین علی(علیهالسلام)». (إعلام الوری بأعلام الهدی، شیخ طبرسی، جلد۲، صفحه۶۴) «این برادرتان، علی بن موسی، عالم آلمحمد(صلالله علیهماجمعین) است، مسائل دین خود را از او بپرسید، و آنچه به شما می گوید نگهدارید، زیرا من بارها از پدرم جعفر بن محمد(علیهالسلام) شنیدم که می فرمود: عالم آلمحمد(صلالله علیهماجمعین) در صلب تو است، و ای کاش من او را دیدار می کردم، و او هم نام أمیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) است.»
بنابراین قطعا همه ائمههدی(علیهمالسلام) معدن علم و دانش بودهاند، اما چه بسا دلیل شهرت امام رضا(علیهالسلام) به لقب عالم آل محمد(صلواتاللهعلیهم) همین بوده است که پدرشان امام کاظم(علیهالسلام) این لقب را به صورت ویژه برای ایشان به کار بردهاند.
شاید علت چنین کاری از جانب امام کاظم(علیهالسلام) این بوده است که میخواستند حضرت رضا(علیهالسلام) را به عنوان جانشین خود معرفی کنند و از این لقب استفاده کردهاند؛ چه این که در بعضی روایات دیگر حضرت برای امام رضا(علیهالسلام) از تعبیر «أفقه وُلدی» فقیهترینِ فرزندانم یاد کرده اند.(عیون أخبار الرضا، جلد۱، صفحه۳۲)
یک وجه دیگر شهرت امام رضا(علیهالسلام) به چنین لقبی هم شاید این باشد که حضرت در عصری زندگی میکردند که نشستها، مناظرات و گفتگوهای علمی زیادی بین فرق و ادیان مختلف برگزار میشد و خود خلیفه وقت هم به دلایلی به آن اهمیت میداد؛ در نتیجه این صفت علم در حضرت ثامنالحجج(علیهالسلام) بروز و ظهور بیشتری داشت.
اما در بخش دوم و مربوط به لقب «رئوف» باید عرض کنم که قدیمیترین روایتی که بنده برای این لقب در مورد امام رضا(علیهالسلام) پیدا کردم مربوط میشود به یک زیارت نامه حضرت که در بحار الأنوار، جلد۹۹، صفحه۵۵ ذکر شده است و ظاهرا منقول از امام جواد(علیهالسلام) است. در آن زیارت نامه این تعبیر آمده است: «السلام علی الامام الرئوف».
به هر حال آنچه مسلم است این است که تمام ائمه معصومین(علیهمالسلام) مظهر لطف و رأفت الهی هستند و الآن شیعیان عموما وقتی تعبیر امام رئوف را به کار می برند، منظورشان حضرت امام رضا(علیهالسلام) است.
انتهای پیام/











نظر شما