به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله مکارم شیرازی در نوشتاری به ماجرای صلح حدیبیه پرداختند و گفتند:
پاسخ اجمالی:
صلح حدیبیه، صلحی بود که در سال ششم هجرت، میان پیامبر(ص) و مسلمانان که تعدادشان بالغ بر هزار و چهارصد تن بود با قریش مکه امضا شد و به جنگ های مدام مسلمانان و مشرکان موقتا پایان داد. به موجب آن قرار شد مسلمانان به مدینه بازگردند و اجازه خواهند داشت سال آینده مراسم حج خود را برگزار کنند مشروط به این که تنها سه روز در مکه بمانند و سلاحی جز سلاح مسافر همراه نداشته باشند و... .
پاسخ تفصیلی:
در سال ششم هجرت، ماه «ذی القعده» پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به قصد عمره، به سوی «مکّه» حرکت کرد، و همه مسلمانان را تشویق به شرکت در این سفر نمود، گروهی خودداری کردند، ولی جمع کثیری از «مهاجران»، «انصار» و «اعراب بادیه نشین»، در خدمتش عازم «مکّه» شدند.
این جمعیت، که در حدود یک هزار و چهارصد نفر بودند، همگی لباس احرام بر تن داشتند، و جز شمشیر، که اسلحه مسافران محسوب می شد، هیچ سلاح جنگی با خود بر نداشتند.
هنگامی که به «عسفان» در نزدیکی «مکّه» رسید، با خبر شد که «قریش» تصمیم گرفته از ورود او به «مکّه» جلوگیری نماید، پیامبر(صلی الله علیه وآله) به «حدیبیه» رسید («حدیبیه» روستائی است در بیست کیلومتری «مکّه»، که به مناسبت چاه، و یا درختی که در آنجا بوده، به این نام، نامیده می شد،)
حضرت فرمود: همین جا توقف کنید، عرض کردند: در اینجا آبی وجود ندارد، پیامبر(صلی الله علیه وآله) از طریق اعجاز، از چاهی که در آنجا بود، آب برای یارانش فراهم ساخت.
در اینجا سفیرانی میان «قریش» و پیامبر(صلی الله علیه وآله) رفت و آمد کردند، تا مشکل به نحوی حل شود، سرانجام «عروة ابن مسعود ثقفی» که مرد هوشیاری بود، از سوی «قریش» خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد، پیامبر(صلی الله علیه وآله) به او فرمود: من به قصد جنگ نیامده ام و تنها هدفم زیارت خانه خدا است، ضمناً «عروه» در این ملاقات، منظره وضو گرفتن پیامبر(صلی الله علیه وآله) را که اصحاب اجازه نمی دادند، قطره ای از آب وضوی او به روی زمین بیفتد، مشاهده کرد، هنگام بازگشت به «قریش» گفت: من به دربار «کسری» و «قیصر» و «نجاشی» رفته ام، هرگز زمامداری در میان قومش را به عظمت «محمّد»(صلی الله علیه وآله) در میان یارانش ندیدم، اگر تصور کنید که آنها دست از «محمّد»(صلی الله علیه وآله) بردارند، اشتباه بزرگی است، شما با چنین افراد ایثارگری روبرو هستید، تصمیمتان را بگیرید.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) به «عمر» پیشنهاد فرمود به «مکّه» رود، و اشراف «قریش» را از هدف این سفر، آگاه سازد، «عمر» گفت: «قریش» با من عداوت شدیدی دارد، من از آنها بیمناکم، بهتر این است: «عثمان» به این کار مبادرت ورزد، «عثمان» به سوی «مکّه» رفت، چیزی نگذشت که در میان مسلمانان شایع شد، او را کشته اند، در اینجا پیامبر(صلی الله علیه وآله) تصمیم بر شدت عمل گرفت، و در زیر درختی که در آنجا بود، با یارانش تجدید بیعت کرد، که به نام «بیعت رضوان» معروف شد، با آنان عهد بست که تا آخرین نفس، مقاومت کنند، ولی، چیزی نگذشت که «عثمان» سالم بازگشت، و به دنبال او «قریش»، «سهیل بن عمرو» را برای مصالحه خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرستادند، و تأکید کردند که امسال، به هیچ وجه ورود او به «مکّه» ممکن نیست.
بعد از گفتگوهای زیاد، پیمان صلحی منعقد شد که، یکی از موادش همین بود: مسلمانان آن سال را از عمره چشم بپوشند، و سال آینده به «مکّه» بیایند، مشروط بر این که بیش از سه روز نمانند، و سلاحی جز سلاح مسافر، با خود نیاورند، و مواد متعدد دیگری دائر بر امنیت جانی و مالی مسلمانانی که از «مدینه» وارد «مکّه» می شوند، همچنین ۱۰ سال متارکه جنگ میان مسلمین و مشرکین، و آزادی مسلمانان «مکّه» در انجام فرائض مذهبی، در آن گنجانیده شد.
این پیمان، در حقیقت یک پیمان عدم تعرضِ همه جانبه بود، که به جنگ های مداوم و مکرر بین مسلمانان و مشرکان موقتاً پایان می داد.
«متن پیمان صلح» از این قرار بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به «علی»(علیه السلام) دستور داد بنویس: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیْم».
«سهیل بن عمرو» که نماینده مشرکان بود، گفت: من با چنین جمله ای آشنا نیستم، بنویس «بِسْمِکَ اللّهُمَّ»!
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود بنویس: «بِسْمِکَ اللّهُمَّ».
آن گاه فرمود: بنویس: «این چیزی است که «محمّد» رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) با «سهیل بن عمرو» مصالحه کرده».
«سهیل» گفت: ما اگر تو را «رسول اللّه» می دانستیم، با تو جنگ نمی کردیم، تنها اسم خودت، و اسم پدرت را بنویس.
پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فرمود مانعی ندارد، بنویس: «این چیزی است که «محمّد بن عبداللّه» با «سهیل بن عمرو»، صلح کرده، که ده سال متارکه جنگ شود تا مردم امنیت خود را بازیابند».
علاوه بر این: «هر کس از «قریش» بدون اجازه ولیّش نزد «محمّد» بیاید (و مسلمان شود) او را بازگردانند، و هر کس از آنها که با «محمّد» هستند نزد «قریش» بازگردد، بازگرداندن او لازم نیست»!.
«همه قبائل آزادند، هر کس می خواهد، در پیمان «محمّد» وارد شود، و هر کس می خواهد در پیمان «قریش»».
طرفین متعهدند: نسبت به یکدیگر خیانت نکنند (و جان و مال یکدیگر را محترم بشمارند).
از این گذشته، «محمّد» امسال، باز می گردد، وارد «مکّه» نمی شود، اما سال آینده قریش به مدت سه روز از «مکّه» بیرون می روند تا یارانش به زیارت بیایند، اما بیش از سه روز توقف نکنند (مراسم عمره را انجام دهند و بازگردند)، به شرط این که جز اسلحه مسافر، یعنی شمشیر، آن هم در غلاف، سلاح دیگری به همراه نداشته باشند.
بر این پیمان صلح، گروهی از مسلمانان و مشرکان گواهی داده، و کاتب عهدنامه «علی بن ابیطالب»(علیه السلام) بود. (۱)
مرحوم «علامه مجلسی» در «بحار الانوار»، بعضی مواد دیگر این صلح نامه را نیز نقل کرده، از جمله این که:
«اسلام در «مکّه» باید آشکار باشد، و کسی را مجبور در انتخاب مذهب نکنند، و اذیت و آزاری به مسلمانان نرسانند».(۲)
این مضمون در تعبیر سابق نیز اجمالاً وجود داشت.
در اینجا پیامبر(صلی الله علیه وآله) دستور داد، شترهای قربانی را که به همراه آورده بودند، در همانجا قربانی کنند، سرهای خود را بتراشند، و از احرام خارج گردند.
اما این امر، برای جمعی از مسلمانان سخت ناگوار بود; چرا که بیرون آمدن از احرام، بدون انجام مناسک عمره، در نظر آنها امکان پذیر نبود، ولی، پیغمبر(صلی الله علیه وآله) شخصاً پیشگام شد، شتران قربانی را، نحر فرمود، و از احرام بیرون آمد، و به مسلمانان تفهیم نمود که این استثنائی است در قانون احرام و قربانی، که از سوی خداوند قرار داده شده است.
مسلمین، هنگامی که چنین دیدند، تسلیم شدند، و دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله) دقیقاً اجرا شد، و از همانجا آهنگ «مدینه» کردند، اما کوهی از غم و اندوه بر قلب آنها سنگینی می نمود؛ چرا که در ظاهر قضیه، مجموع این مسافرت، یک ناکامی و شکست بود، ولی خبر نداشتند که در پشت داستان «صلح حدیبیه»، چه پیروزی هائی برای مسلمانان و آینده اسلام، نهفته است، و در همین هنگام بود، که سوره «فتح» نازل شد، و بشارتِ فتح عظیمی را به پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) داد.(۳)، (۴)
مطالب مرتبط:
پی نوشت:
(۱). «تاریخ طبری»، جلد ۲، صفحه ۲۸۱ (با مقداری تلخیص).
(۲). «بحار الانوار»، جلد ۲۰، صفحه ۳۵۲.
(۳). «سیره ابن هشام»، جلد ۳، صفحه ۳۲۱ ـ ۳۲۴، تفسیر «مجمع البیان»، تفسیر «فی ظلال»، «کامل ابن اثیر»، جلد ۲، و مدارک دیگر، با تلخیص فراوان.










نظر شما