خبرگزاری حوزه| هنوز قافله راه نیفتاده است، اما دلهای ما مدام در حال رفت و برگشت هستند؛ نه بین مرزها، بلکه بین سؤالها.
آیا آمادهایم؟ آیا این حرکت، فقط سفری زمینیست یا هجرتی که روح را هم جابجا میکند؟
جلسات ستاد یکییکی تشکیل میشود. هر کارگروه دنبال سهم خودش از این عهد بزرگ است. صداها جدیاند، نگاهها متمرکز، و میزها پر از برگهها و چکلیستها؛ اما در میان این نظم ستادی، یک بیقراری روحانی جریان دارد.
چیزی شبیه اضطراب زینبی؛ اضطراب از جا نماندن، از روایت نکردن، از فقط «رفتن» بی «ماندن».
هر زائری که فرم ثبتنام را پر میکند، انگار یک عهدنامه امضا کرده است. عهدی برای ساختن روایت. برای اینکه اگر کسی ندید، او ببیند. اگر کسی ننوشت، او بنویسد.اگر کسی عبور کرد، او بماند در عمودهای مسیر. در گوشهای از ستاد، تیم رسانه دارند سناریو مینویسند. نه سناریوی فیلم، سناریوی روایت.
چه روایتهایی باید ساخته شود؟ چه صحنههایی باید ثبت شود؟ چه واژههایی باید زاده شود تا اربعین امسال، فقط یک سفر نباشد؟ همه آمده بودند؛ با چادرهای مشکیشان، با چشمهایی که میان وظیفه و شوق حیران است. وقتی صحبتها تمام می شود، کسی چیزی نمی گوید، اما همه میدانند که فردا روزی، اولین قدمهایشان، قدمهای یک قافله رواییست.
همه در دل نجوا می کنند: «این سفر، فقط رفتن نیست. این سفر، نه آغاز است، نه پایان؛ فقط ادامهی عهدیست که سالها پیش، کنار گودال قتلگاه بسته شد...»
انتهای پیام










نظر شما