پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
داوود صبوری بیان کرد: مسیر نجف تا کربلا، قابِ گمشده سینمای ایران

حوزه/ داود صبوری با اشاره به داستان‌های فردی زائران در مسیر اربعین تأکید کرد: اگر فیلم‌سازان بتوانند با نگاهی هنری و انسانی به این روایت‌ها بپردازند، آثار تولیدشده نه‌فقط در ایران، بلکه در سطح بین‌الملل نیز مخاطب خواهند داشت.

راهپیمایی عظیم اربعین، تنها یک مناسک مذهبی نیست، بلکه نمایشی سترگ از ایمان، وفاداری، عشق، ایثار و جهاد فرهنگی در مقیاسی بی‌سابقه است. این حرکت انسانی، با حضور میلیون‌ها زائر از سراسر جهان، واجد عناصری کم‌نظیر برای روایت‌پردازی، درام‌سازی و بازآفرینی هنری است که در کمتر پدیده‌ای مشابه آن یافت می‌شود. واقعیت این است که راهپیمایی اربعین، صحنه‌ای زنده و جاری از ترکیب شور و شعور، درد و امید، حرکت و معناست که ظرفیت دارد به یکی از اصلی‌ترین مضامین سینمای مقاومت و معنویت تبدیل شود.

داوود صبوری، تهیه‌کننده فعال سینمای دفاع مقدس، با تأکید بر این موضوع، راهپیمایی اربعین را گنجینه‌ای دراماتیک برای خلق آثار فاخر هنری می‌داند. از نگاه او، این آیین تنها یک مراسم دینی نیست، بلکه مجموعه‌ای از داستان‌های ناگفته، چهره‌های ناشناس، انتخاب‌های اخلاقی، فداکاری‌های عاشقانه و موقعیت‌هایی سرشار از کشمکش است که هر یک می‌تواند هسته‌ی مرکزی یک فیلم تاثیرگذار باشد. صبوری معتقد است که با نگاه هنرمندانه و درک درست از عمق مفهومی این رخداد، می‌توان جهانی‌ترین پیام‌ها را در قالبی بومی و فرهنگی به تصویر کشید.

وی همچنین معتقد است که درک درست از ماهیت این حرکت مردمی، مستلزم نگاهی عمیق و هنری است، نگاهی که از سطح ظواهر عبور کرده و به لایه‌های درونی معنویت، رنج، غربت و ارادت برسد. صبوری در این گفت‌وگو بر این باور پافشاری می‌کند که سینمای ما برای عبور از بحران‌های تکرار و سطحی‌نگری، نیازمند پرداختن به موضوعات الهام‌بخش و هویت‌ساز نظیر اربعین است، که هم قابلیت جهانی‌سازی دارد و هم برگرفته از ژرفای فرهنگ دینی ماست.

در همین راستا، خبرگزاری حوزه پیرامون ظرفیت‌های هنری و دراماتیک راهپیمایی اربعین و همچنین روند تولید فیلم اتاقک گلی، با داوود صبوری، تهیه‌کننده این اثر سینمایی، گفت‌وگویی انجام داده که در ادامه با آن همراه می‌شویم.

با توجه به سابقه فعالیت حرفه‌ای شما در عرصه تولیدات نمایشی، به عنوان یک تهیه‌کننده سینما و کسی که با الزامات هنری و محتوایی آثار تأثیرگذار آشنایی دارد، به نظر شما چه ویژگی‌های خاصی در راهپیمایی اربعین وجود دارد که آن را به پدیده‌ای مستعد برای روایت‌های سینمایی یا نمایشی بدل می‌کند؟ آیا این ظرفیت را صرفاً باید در جنبه آیینی آن جستجو کرد یا لایه‌های عمیق‌تری برای واکاوی دارد؟

راهپیمایی اربعین صرفاً یک آیین مذهبی نیست که صرفاً به خاطر جنبه‌های مناسکی‌اش مورد توجه قرار گیرد، بلکه پدیده‌ای است انسانی، تمدنی و معرفتی که در لایه‌های درونی خود حامل معنای عمیق‌تری است. این حرکت بزرگ مردمی، برخاسته از عشق، ایثار و تعهد به حقیقتی است که قرن‌هاست جریان دارد. اگر بخواهیم آن را با لحظات درخشان تاریخی مثل فتح خرمشهر یا عملیات‌های بزرگ دوران دفاع مقدس مقایسه کنیم، باید گفت اربعین همان‌قدر که در جغرافیا گسترده است، در جان انسان‌ها نیز نفوذ دارد و می‌تواند بستر شکل‌گیری روایت‌هایی باشد که کرامت انسان را محور قرار می‌دهند.

اربعین، بیش از آن‌که به لحاظ سیاسی یا مناسکی اهمیت داشته باشد، پدیده‌ای است که می‌توان آن را به عنوان میدانی برای انسان‌شناسی معاصر بررسی کرد. این‌که انسان امروز، خسته از بی‌عدالتی و مصرف‌زدگی، پا در مسیری می‌گذارد که سخت، ناشناخته و همراه با رنج است، اما در آن معنا پیدا می‌کند، نشان‌دهنده ظرفیت دراماتیک و فلسفی این حرکت است. در این مسیر، انسان با خودش روبرو می‌شود، از خود عبور می‌کند و به چیزی فراتر از فردیت خود می‌رسد. این همان عنصری است که سینما به دنبال آن است: تحول شخصیت، عبور از بحران، رسیدن به تعالی.

اگر بخواهیم دقیق‌تر به موضوع ورود کنیم، به نظر شما مهم‌ترین موانع و چالش‌هایی که مانع از پرداخت دراماتیک عمیق به موضوع اربعین در سینما یا تلویزیون می‌شوند، چه چیزهایی هستند؟ چرا با وجود گستردگی این حرکت و استقبال عمومی، آثار نمایشی شاخص و جریان‌سازی درباره آن تولید نشده است؟

یکی از اساسی‌ترین موانع، نگاه سطحی و گزارشی به پدیده اربعین است. متأسفانه بسیاری از مدیران فرهنگی و متولیان رسانه، به جای آن‌که اربعین را به عنوان بستری برای تولید معنا در هنر ببینند، آن را فرصتی برای گزارش عملکرد و نمایش فعالیت‌های اجرایی می‌دانند. در چنین فضایی، هنرمند مجال پیدا نمی‌کند که به عمق ماجرا نفوذ کند، چرا که از او خواسته می‌شود ظاهر مناسک را بازنمایی کند، نه تحول درونی انسان را. این نگاه رسمی و آمارمحور، بزرگ‌ترین مانع خلق آثار ماندگار درباره اربعین است.

چالش دیگر، نبود فضای مردمی و مشارکت آزادانه در تولید محتواست. راهپیمایی اربعین، حرکتی مردمی است و دقیقاً به همین دلیل باید با زبان مردم و از دل تجربه‌های انسانی روایت شود، نه با نگاه مدیریتی از بالا به پایین. هرگاه هنر از سیاست‌زدگی رهایی یابد و به بطن انسان و تجربه زیسته او بپردازد، می‌تواند اثری خلق کند که نه‌فقط مخاطب داخلی بلکه جهانی را درگیر خود کند. هنرمند باید بتواند آزادانه از فلسفه اربعین بپرسد، آن را تجربه کند و در قالب داستان یا تصویر بازآفرینی کند. تا زمانی که این بستر فراهم نشود، آثار تولیدی یا صرفاً تبلیغاتی خواهند بود یا گزارشی.

شما به عنوان تهیه‌کننده‌ای که تجربه عملیاتی در تولید آثار نمایشی دارید، آیا معتقدید پرداختن به راهپیمایی اربعین صرفاً باید محدود به تصویرسازی مستقیم از مسیر پیاده‌روی و مناسک شود؟ یا امکان دارد این واقعه را در قالب داستانی انسانی و شخصیت‌محور، در بستری غیرمستقیم و استعاری روایت کرد؟

قطعاً پرداختن صرف به تصویر مستقیم راهپیمایی اربعین، اگرچه می‌تواند مفید باشد، اما به تنهایی کافی نیست و در بسیاری از مواقع نیز سطح روایت را پایین می‌آورد. اربعین بیش از آن‌که صرفاً مسیری برای پیمودن باشد، سفری درونی و شخصی است. انسانی که وارد این مسیر می‌شود، در واقع در حال عبور از یک بحران یا دغدغه درونی است. بنابراین باید بتوان این پدیده را از زاویه انسانی، در قالب یک داستان شخصیت‌محور روایت کرد. داستان‌هایی که در آن قهرمان با خود، گذشته، و آینده‌اش روبرو می‌شود و در خلال این مسیر به درک تازه‌ای از زندگی، مرگ، عشق و حقیقت می‌رسد.

در بسیاری از آثار نمایشی که تاکنون در حوزه اربعین ساخته شده، تمرکز اصلی بر مناسک و مسیر بوده است. اما درام نیازمند تعارض، شخصیت، تحول و گره‌گشایی است. اگر در دل مسیر راهپیمایی، قصه یک مادر داغ‌دیده، یک نوجوان درگیر هویت، یک مرد در آستانه فروپاشی روحی یا یک زن جستجوگر حقیقت روایت شود، آن‌گاه می‌توان اربعین را نه صرفاً به عنوان یک موقعیت آیینی، بلکه به عنوان یک «زمین بازی» دراماتیک که در آن معنا تولید می‌شود، دید. این نگاه است که می‌تواند تولید اثر هنری را از سطح مناسکی به عمق فکری و معرفتی ارتقا دهد.

برخی معتقدند که اربعین به دلیل ابعاد جمعی‌اش، تنها در قالب مستند قابل بازنمایی است و امکان روایت داستانی از آن محدود است. به نظر شما این تحلیل چقدر درست است؟ آیا می‌توان اربعین را به بستر یک فیلم سینمایی داستانی تبدیل کرد؟ اگر بله، چه تمهیداتی نیاز دارد؟

دیدگاه محدودسازی اربعین به قالب مستند، ناشی از آن است که برخی تصور می‌کنند تنها واقع‌نمایی مستند می‌تواند عظمت این حرکت را بازگو کند. اما به اعتقاد من، این نگرش هم محدودکننده است و هم غیرخلاقانه. بله، مستند قدرت عجیبی در نمایش واقعیت دارد، اما سینمای داستانی قدرتی فراتر دارد: روایت حقیقت از دل تخیل. اگر اربعین را صرفاً به عنوان رویدادی فیزیکی ببینیم، شاید قالب مستند کافی باشد. اما اگر آن را پدیده‌ای انسان‌ساز، هویتی و فلسفی بدانیم، بدون تردید قالب داستانی نیز جایگاه مهمی خواهد داشت.

سینمای داستانی می‌تواند از درون یک کاراکتر، از بحران درونی یک شخصیت شروع کند و او را در مسیر اربعین قرار دهد. مثلاً فردی که به دلایلی ناگزیر وارد این مسیر می‌شود و در طی این سفر، با مفاهیمی چون فداکاری، بخشش، مرگ، عشق و امید مواجه می‌شود. در این صورت اربعین، پس‌زمینه‌ای برای روایت است، نه خود روایت. اتفاقاً این نوع پرداخت می‌تواند مخاطب غیرایرانی یا غیرشیعه را نیز جذب کند، چون به تجربه انسانی می‌پردازد، نه صرفاً مناسک دینی. برای چنین اثری باید کار پژوهشی عمیق انجام شود، شخصیت‌پردازی دقیق صورت گیرد، و کارگردانی با حس و فهم عمیق فرهنگی انجام شود.

اگر در آینده امکان ساخت مجموعه‌ای بلند و داستانی درباره اربعین برای شما فراهم شود، ترجیح می‌دهید آن را در قالب سینما بسازید یا تلویزیون؟ با توجه به بستر و مخاطب هر رسانه، فکر می‌کنید کدام یک تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت؟

پاسخ به این سؤال وابسته به نوع نگاه و هدف از تولید اثر است. اگر بخواهیم اثری با تأکید بر تحول شخصیت، پرداخت سینمایی و مخاطب خاص خلق کنیم، قطعاً سینما بستر مناسب‌تری است. اما اگر هدف، جریان‌سازی اجتماعی، فرهنگ‌سازی و مخاطب گسترده باشد، تلویزیون انتخاب بهتری خواهد بود. هر دو رسانه قدرت خاص خود را دارند. سینما در ایجاد تجربه‌ای عمیق، شاعرانه و ماندگار توانمند است. اما تلویزیون به واسطه دسترسی عمومی و حضور در خانه‌ها، ابزار مهمی برای تأثیرگذاری اجتماعی و تربیتی به شمار می‌رود.

ترجیح شخصی من این است که برای اربعین، ابتدا مجموعه‌ای تلویزیونی ساخته شود که قصه‌محور باشد، نه صرفاً گزارشی یا مناسبتی. مخاطب باید با شخصیت‌ها همذات‌پنداری کند، همراهشان شود و در پایان، خود را بازشناسی کند. اگر در این قالب موفقیتی حاصل شد و مخاطب جذب شد، آنگاه می‌توان نسخه سینمایی آن را نیز تولید کرد. تکرار تجربه حج و کربلا بدون تغییر زاویه‌دید و زبان روایت، نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت. باید جسارت داشت، تجربه کرد و روایت تازه‌ای را بنیان گذاشت.

در فضای تولیدات نمایشی کشور، آنچه تاکنون درباره اربعین ساخته شده است عمدتاً روایت‌هایی مستقیم، سطحی و گاه تکراری بوده‌اند که عمق معرفتی و فلسفی این حرکت بزرگ را منتقل نمی‌کنند. به نظر شما دلیل این تکرار و عدم تنوع روایی در تولیدات چیست؟ چرا جریان خلاقانه و روایت‌محور در این زمینه شکل نگرفته است؟

یکی از مهم‌ترین دلایل این تکرار، نبود جسارت در ورود به لایه‌های انسانی و وجود یک نگاه محافظه‌کارانه به مقوله‌های دینی و آیینی است. بسیاری از نویسندگان، تهیه‌کنندگان و حتی مدیران فرهنگی، در مواجهه با مفاهیمی مانند اربعین، دچار نوعی احتیاط یا تقدس‌گرایی افراطی می‌شوند و از ترس اشتباه‌کردن یا برداشت غلط مخاطب، ترجیح می‌دهند به کلیشه‌ها و تصویرهای تکراری بسنده کنند. در حالی‌که واقعیت اربعین آن‌قدر وسیع، پیچیده و زنده است که اگر با نگاهی خلاق و هنرمندانه به آن نزدیک شویم، می‌توان هزاران روایت نو از دل آن بیرون کشید.

دلیل دیگر آن است که بسیاری از تولیدکنندگان به تجربه زیسته اربعین دسترسی ندارند. آن‌هایی که اربعین را از نزدیک ندیده‌اند، صرفاً از گزارش‌ها و کلیپ‌ها برداشت می‌کنند و این برداشت سطحی نمی‌تواند الهام‌بخش روایت‌های تازه و عمیق باشد. اگر هنرمند خودش راه را پیموده باشد، با زائران همسفر شده باشد، در گرما، بی‌خوابی، خستگی، عطش، محبت و بی‌ادعایی آن مسیر زندگی کرده باشد، آن‌گاه سوژه‌ها خود به خود به ذهنش می‌آیند. این هنر نیاز به شهود دارد، نه صرفاً تخصص.

برخی بر این باورند که چون مخاطب امروز با فضای دیجیتال، سرگرمی‌های متنوع و قصه‌های پرکشش روبروست، نمی‌توان با مفاهیم معنوی یا آیینی مانند اربعین او را درگیر کرد. به عنوان تهیه‌کننده، این نگاه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا اصولاً مخاطب امروز ظرفیت درگیر شدن با روایات معرفتی را دارد؟

این نگاه را نه‌تنها نادرست بلکه خطری جدی برای آینده روایت‌های فرهنگی می‌دانم. مخاطب امروز اگرچه در معرض حجم بالایی از اطلاعات، سرگرمی‌های بصری و محتواهای متنوع قرار دارد، اما همچنان در جستجوی معنا، هویت و حقیقت است. اگر یک اثر نمایشی بتواند به درستی و با زبان امروز، معنویت را در قالب درام و روایت انسانی عرضه کند، مخاطب نه‌تنها آن را پس نمی‌زند، بلکه با جان و دل آن را می‌پذیرد. نکته مهم این است که ما باید بتوانیم فاصله میان فرم و محتوا را برداریم؛ محتوا را حفظ کنیم اما فرم را روزآمد و جذاب کنیم.

اشکال اصلی ما در روایت‌های آیینی این است که اغلب زبان روایت، کهنه، خطابه‌ای و بیرون‌مانده از زیست روزمره مخاطب است. اگر قصه‌گویی بلد باشیم، اگر شخصیت‌هایی بسازیم که واقعی باشند، بحران‌هایشان باورپذیر باشد و مسیر تحول‌شان منطقی و تدریجی ترسیم شود، هیچ تفاوتی ندارد که موضوع چه باشد، حتی مفاهیمی چون اربعین هم می‌توانند در دل قصه جان بگیرند. مخاطب به دنبال حقیقت است، نه کلیشه. ما باید با او صادق باشیم، نه مبلغ صرف.

در صورت فراهم شدن امکان تولید، اگر بخواهید فیلمی درباره اربعین بسازید، آیا ترجیح می‌دهید یک اثر سینمایی با محوریت شخصیت واحد تولید کنید یا مجموعه‌ای داستانی که در آن چند شخصیت و چند روایت هم‌زمان روایت شوند؟ دلیل انتخاب شما چیست؟

اگر بخواهم اثری ماندگار درباره اربعین بسازم، ترجیح من ساخت مجموعه‌ای اپیزودیک یا چندروایتی خواهد بود؛ چراکه اربعین خود یک حرکت چندلایه، چندملیتی و چندگفتمانی است. هر کس با نیتی متفاوت می‌آید، با تجربه‌ای منحصر به فرد مواجه می‌شود و با نگاهی خاص بازمی‌گردد. ساخت مجموعه‌ای که در آن چند شخصیت اصلی از طبقات، قومیت‌ها، سنین و دغدغه‌های مختلف در قالب یک کاروان همراه شوند و مسیر را طی کنند، این امکان را می‌دهد که وجوه گوناگون اربعین را به تصویر بکشیم؛ از تحول شخصی گرفته تا مواجهه با اجتماع و خدا.

در عین حال، اگر فیلمنامه‌ای بتواند بر یک شخصیت مرکزی متمرکز شود، اما از خلال او، جهان پیرامونش را به ما نشان دهد، آن نیز می‌تواند موفق باشد. اما با توجه به ذات چندصدایی و بین‌المللی اربعین، فرمت چندروایتی هم از نظر بصری جذاب‌تر خواهد بود و هم عمق بیشتری به روایت می‌دهد. ترکیب روایت‌های مرد، زن، کودک، روحانی، رزمنده، مهاجر، جوان غرب‌زده یا تازه‌گراییده، می‌تواند اربعین را نه در قالب یک روایت بسته، بلکه به عنوان منظومه‌ای زنده و متکثر عرضه کند.

با توجه به اینکه بخش مهمی از مخاطبان ما در خارج از کشور زندگی می‌کنند، به‌ویژه در جوامع غربی، به نظر شما چگونه می‌توان روایت اربعین را به گونه‌ای طراحی کرد که برای مخاطب غیرمسلمان یا غیرفارسی‌زبان نیز قابل درک و پذیرش باشد؟ آیا اربعین توان جهانی‌شدن دارد؟

پدیده اربعین، اگر درست معرفی شود، می‌تواند در سطح جهانی درخشیده و تأثیرگذار باشد. این راهپیمایی نماد مقاومت، عشق، ایثار، فداکاری و بازگشت به حقیقت است. مفاهیمی که در بطن اربعین وجود دارند، فراتر از مرزهای مذهبی و جغرافیایی هستند و می‌توانند برای هر انسانی قابل درک باشند. بسیاری از مفاهیم بنیادین اربعین، مانند ایستادگی در برابر ظلم، محبت بی‌منت، کرامت انسانی و همراهی با مظلوم، ارزش‌های جهانی‌اند و همه انسان‌ها، با هر دین و فرهنگی، با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنند.

مشکل در زبان روایت است. ما باید بتوانیم با زبانی جهانی، ساده و هنری، این پیام‌ها را منتقل کنیم. استفاده از فرم‌های سینمایی بین‌المللی، اجتناب از شعارزدگی، تمرکز بر تجربه انسانی و پرهیز از اصطلاحات خاص یا گفتمان بسته، به ما کمک می‌کند که روایت اربعین را برای مخاطب غیرمسلمان نیز جذاب کنیم. وقتی مخاطب خارجی ببیند که زنی تنها، با اندوهی بزرگ، اما با امیدی در دل، هزاران کیلومتر پیاده می‌رود تا با حقیقتی ابدی تجدید بیعت کند، آن‌گاه معنای ایمان و عشق را بهتر درک خواهد کرد. ما باید جهانی فکر کنیم و محلی روایت کنیم، نه بالعکس.

اگر بخواهید تجربه شخصی خودتان از مواجهه با فضای اربعین را در قالب یک فیلم، یک قاب یا یک جمله خلاصه کنید، آن تجربه چه خواهد بود؟ و چطور می‌توان این حس را به مخاطب منتقل کرد؟

برای من، اربعین یعنی سفر از خویشتن به خویشتن. یعنی لحظه‌ای که انسان، در میان میلیون‌ها نفر، تنهای تنها می‌شود و در دل شلوغ‌ترین مسیر، صدای خودش را می‌شنود. این تجربه نه در قالب جمله که فقط در چهره‌های زائران، در سکوت پاها، در قطره‌اشک‌ها، و در نگاه‌هایی که به ضریح نمی‌رسد ولی جان را تسلیم می‌کند، معنا پیدا می‌کند. اربعین لحظه‌ای است که انسان فرو می‌ریزد تا دوباره ساخته شود. اگر بخواهم آن را در یک قاب خلاصه کنم، تصویری خواهد بود از پدری که کودک بیمار خود را بر دوش گرفته و در میان گردوغبار، به امید شفا قدم برمی‌دارد؛ این تصویر، برای من خلاصه اربعین است.

برای رساندن این حس به مخاطب، چاره‌ای جز صداقت نداریم. هنرمند باید اربعین را زندگی کرده باشد تا بتواند آن را منتقل کند. نباید شعار بدهیم، نباید خطابه بخوانیم. باید ببینیم، تجربه کنیم، و بعد از دل این تجربه، روایتی بیرون بکشیم که زنده باشد. روایتی که قلب تماشاگر را نشانه برود، نه فقط ذهن او را. اگر فیلمی بتواند آن لرزش پنهان در دل زائر را بازتاب دهد، رسالت خود را به انجام رسانده است. و من، روزی آن فیلم را خواهم ساخت.

انتهای پیام

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha