حجت الاسلام و المسلمین مجتبی خندان از اساتید حوزه علمیه قم در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه در ساری، با اشاره به جایگاه والای امامزاده ناصرالحق (ع) اظهار داشت: ایشان از علمای بزرگ امامیه و مجاهدی نستوه بودند که به فرموده آیت الله العظمی جوادی آملی نقش وافری در ترویج تشیع داشتند، از این رو برای شناخت بهتر این مروج بزرگ تشیع که نقشی کلیدی در تاریخ ایران ما داشته است، لازم است تا گوشه هایی از زندگانی ایشان را از نگاه دانشنامه جهان اسلام مرور نماییم.
استاد حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: در دانشنامه جهان اسلام می خوانیم: «حسن اطروش»، شهرت ابومحمد حسن بن علی حسینی، ملقب به ناصر کبیر، ناصر اطروش و الناصرللحق، از فرزندزادگان امام حسین (ع) و سومین فرمانروای علویان طبرستان در سده سوم است.
وی افزود: نسب امامزاده ناصرالحق به عمرالاشرف، فرزند امام زینالعابدین (ع) می رسد. وی جدّ مادری علم الهدی (شریف مرتضی) و شریف رضی، و مادرش کنیزی خراسانی تبار بود، حسن در حدود سال ۲۳۰ در مدینه به دنیا آمد. از آغاز زندگی او اطلاع روشنی در دست نیست. به نوشته علم الهدی مرتبه علمی و زهد و فقاهت او برای همه معلوم بوده است. ابوطالب هارونی، مشهور به ناطق بالحق (متوفی ۴۲۴)، نیز از دانش گسترده و زهد و عبادت او خبر داده و گفت، وی نزد مشایخ کوفه و دیگر شهرها درس خواند و از آنان روایت کرد و آنان نیز از او روایت کردند، از جمله ابوجعفر محمد بن منصور مرادی (شاگرد قاسم بن ابراهیم رَسّی)، بشر بن عبدالوهاب اموی، حسین بن علی مشهور به حسین الشاعر، (برادر امامزاده ناصرالحق که ظاهرا حسن اطروش از طریق او کتاب المسائل علی بن جعفر عُریضی را روایت کرده است) و عالم و محدّث مشهور امامی احمد بن محمد بن عیسی قمی.
حجت الاسلام و المسلمین خندان ابراز کرد: امامزاده حسن ناصرالحق در دوران حسن بن زید بن محمد، از فرزندزادگان امام حسن (ع) و معروف به داعی کبیر، به طبرستان مهاجرت کرد و پس از مرگ حسن بن زید در ۲۷۰، به برادر او محمد بن زید پیوست. آنگاه برای دعوت مردم به سوی محمد بن زید، پنهانی به خراسان سفر نمود. رافع بن هَرْثمه (والی خراسان) پس از کشته شدن احمد بن عبداللّه خُجُستانی، با اطلاع یافتن از این امر، او را زندانی کرد و بر آن شد که با شکنجه، اسامی یارانش را به دست آورد. در نتیجه ضربات تازیانه، بر شنوایی حسن بن علی صدمه وارد شد و از این رو به اطروش (ناشنوا) و اصمّ شهرت یافت، اما به نوشته ناطق بالحق (به نقل از یکی از مؤلفان) و نیز مُحَلِّی، دستگیری و شکنجه حسن اطروش به دستور احمد بن عبداللّه خجستانی، حاکم نیشابور (مقتول در ۲۶۸)، و بنابراین در زمان حسن بن زید بوده است. در هر صورت، وی با کمک محمد بن زید از زندان رهایی یافت و نزد او بازگشت.

وی تصریح کرد: امامزاده ناصرالحق به سبب مقام علمی و فضل بسیار، نزد حسن بن زید و محمد بن زید محترم بود، اما کارگزار این دو نبود، فقط گاهی تقسیم پول بین علویان را به او می سپردند، وی مدت کوتاهی به اکراه، منصب قضا را برعهده گرفت. پس از شکست و کشته شدن محمد بن زید در ۲۸۷ در جرجان، که حسن اطروش نیز با وی همراه بود، حسن از طریق دامغان به ری رفت و از آنجا به دعوت جَستان بن وهسودان، پادشاه دیلم، که با اطروش سابقه دوستی داشت، راهی دیلمان شد، جَستان که با وی بر پایبندی به دیانت و دوری گزیدن از گناه عهد بسته بود، او و خانواده اش را پناه داد و با او بیعت کرد. آن دو یک بار در ۲۸۹ و بار دیگر در ۲۹۰، به طبرستان لشکر کشیدند، اما کاری از پیش نبردند.
استاد دانشگاه کاشان تصریح کرد: امامزاده ناصرالحق در دیلم مستقر شد و مردم ناحیه دیلمان را به اسلام فراخواند، سپس وارد گیلان شد و اسلام را به آنان عرضه کرد و گروه بسیاری در مشرق سپیدرود (گیلانِ بیهپیش) مسلمان شدند. نارضایی بومیان از ملوکشان، در روی آوردن مردم به حسن اطروش نقش مهمی داشت، وی پس از آن، برای نخستین بار مدعی امامت شد و به رسم علویان، قَلَنْسوه (کلاه دراز) برسرگذاشت و لقب الناصر للحق را اختیار کرد، وی در این هنگام جستان بن وهسودان را به دلیل شراب خواری و پایبند نبودن به شرع، ترک کرد و بعدها با گرفتن عهد اکید از جستان در تقید به شرع، بار دیگر با او همکاری نمود.
وی اضافه کرد: به نوشته ابن واصل، مؤلف تاریخ صالحی، بین جستان و حسن اطروش چند جنگ روی داد، ولی سرانجام جستان با امامزاده ناصرالحق صلح و بیعت کرد. اشعار اطروش درباره پیمان جستان موجود است. حسن پس از این موفقیت، مرزهای غربی قلمرو خود را امنیت بخشید. ناکامی او در سلطه بر طبرستان سبب گردید که بار دیگر به دیلمان و گیلان بازگردد. از آن پس، وی برای حفظ گیلانِ بیه پیش، مدتی از سال را در هوسَم (رودسر کنونی) و بقیه آن را در گیلاکُجانِ دیلمان اقامت کرد، آملی و مسعودی به مساجدی اشاره کرده اند که اطروش در این مدت بنا کرد.
حجت الاسلام و المسلمین خندان بیان کرد: امامزاده ناصرالحق بار دیگر برای فتح طبرستان کوشید، وی در ۲۹۳ لشکری به فرماندهی پدر ماکانِ کاکی و پدر فیروزان به طبرستان فرستاد، ابوالعباس عبداللّهبن محمد، حاکم طبرستان، این سپاه را شکست داد و شمار زیادی از ایشان، از جمله ماکانِ کاکی و فیروزان، به قتل رسیدند و بقیه سپاهیان به دیلمان گریختند، علی بن بلال آملی، گذشته از ذکر کوشش های حسن اطروش برای فتح طبرستان، به دیگر لشکرکشی های او اشاره ای کوتاه نموده است، بنابراین گزارش حسن افزون بر سه تهاجمی که برای فتح آمل نمود، دو بار به مناطق دیگر یورش برد. آملی درباره هدف حسن از سفرهای جنگی و مناطقی که به آنها حمله کرده بود، توضیح نداده است، علت ناکامی حسن در فتح طبرستان را باید در سیاست ابوالعباس عبداللّه در قبال دیلمیان و اهالی طبرستان جستجو نمود.
وی بیان کرد: امامزاده ناصرالحق، گذشته از رفتار خوب با مردم طبرستان، با اکرام و احسان به علویان مهاجر به این ولایت، ایشان را با خود همراه ساخت و از سران دیالمه با دادن هدایایی دلجویی کرد، این اقدامات ابوالعباس، وضع داخلی رویان و طبرستان را برای پذیرش امامزاده ناصرالحق نامساعد کرد و دیلمیان نیز از همکاری با او در حمله به طبرستان سر باز زدند، اما احمد بن اسماعیل سامانی پس از چندی ابوالعباس را عزل کرد و سلّام نامی را در ۲۹۷ به جای او به حکومت طبرستان فرستاد، سلّام در دوران کوتاه حکومتش، روشی برخلاف ابوالعباس در پیش گرفت. وی هدایای سران دیالمه را قطع کرد و این کار موجب از سرگیری یورش های دیلمیان به طبرستان شد؛ البته او موفق شد دیلمیان را هزیمت دهد، اما در برابر شورش اهالی آمل کاری از پیش نبرد و از شهر اخراج گردید. بدین ترتیب، احمد بن اسماعیل سامانی مجبور شد بار دیگر ابوالعباس عبداللّه را به حکومت طبرستان اعزام نماید.
استاد حوزه علمیه اظهار کرد: پس از مرگ ابوالعباس در صفر ۲۹۸، محمد بن ابراهیم صَعْلوک، حاکم ری به دستور امیر سامانی به طبرستان رفت و حکومت آنجا را برعهده گرفت، او نیز رسوم ابوالعباس را تغییر داد و هدیه دادن به رؤسای دیلم را قطع کرد، این امر موجب نارضایی سران دیلمیان شد، حسن اطروش از این فرصت بهره جست و آنان را بر ضد محمد بن ابراهیم صعلوک برانگیخت.
وی تأکید کرد: با گرد آمدن گیل ها و دیلمیان، وی در جمادی الآخره ۳۰۱، برای سومین بار، عازم فتح طبرستان شد. گزارشی از این حوادث را ابن اسفندیار و منابع زیدی آورده اند. از گزارش گردیزی می توان دریافت که حسن اطروش پس از محاصره چالوس (شالوس) و پیش از فتح آن شهر، به سوی آمل شتافته است. محمد بن ابراهیم صعلوک پس از شکست، به آمل گریخت و از راه جرجان به ری رفت، حسن در آمل، مشایخ و فقها را مجاب کرد که از سامانیان حمایت نکنند. از این رو، در غیاب عامل سامانیان، او در جمادی الآخره ۳۰۱ برای ورود به آمل با مشکلی مواجه نگشت.
حجت الاسلام و المسلمین خندان خاطرنشان کرد: بعد از استقرار حسن اطروش در آمل، عبداللّه بن حسن عقیقی، از علویان ساری مردم را به بیعت با وی دعوت نمود و با گروهی بی شمار به او پیوست، آنگاه، حسن دسته ای از گیل ها و دیلمیان را با عقیقیِ مذکور، به نبرد با شهریار بن بادوسبان فرستاد، در این نبرد عقیقی شکست خورد و به قتل رسید. محمد بن عبداللّه عُزَیر برای مقابله با حسن اطروش، از بخارا به طبرستان اعزام شد، وی چهل روز در طبرستان اقامت کرد، هرچند ابن اسفندیار از اقدامات محمد بن عبداللّه سخنی به میان نیاورده اما با توجه به سکه ای که از امیر نصر بن احمد سامانی در سال ۳۰۲ در آمل ضرب شده است، می توان دریافت که محمد بن عبداللّه موفق به تسخیر آمل گردیده است.
وی گفت: امامزاده حسن ناصرالحق از آمل به چالوس رفت و مجدداً به آمل بازگشت و بر آن شهر و طبرستان استیلا یافت، به نظر می رسد که او در سفرش به چالوس موفق شد گروهی از گیل و دیلم را به خدمت خود درآورد و با کمک ایشان قوای سامانیان را از آمل اخراج کند. وی پس از چیرگی دوباره بر آمل، پسرش ابوالقاسم جعفر را حاکم ساری (ساریه) کرد، که موجب رنجش فرمانده لشکرش، حسن بن قاسم بن حسن، از علویان حسنی، گردید.
استاد حوزه علمیه قم عنوان کرد: از گفته ابن اسفندیار چنین برمی آید که امامزاده ناصرالحق برای بهبود مناسباتش با صاحبان اراضی نیز اقداماتی کرد، از جمله در هنگام گرفتن خراج خواست به جای نظام مالیاتی قدیم، ده یک (زکات) اخذ کند، اما در پی مخالفت با این روش، همان شیوه کهن را اجرا کرد. با این حال، خصومت اشراف زمین دار بومی با او ادامه یافت. درخواست های هرمزدکامه (صاحب تمیشه) و شروین بن رستم از حکومت بخارا موجب گردید که امیرنصر سامانی، الیاس بن محمد بن یسَع را برای فتح طبرستان اعزام کند، اما الیاس در فتح ساری ناکام ماند و با ابوالقاسم جعفر صلح کرد و این امر به مصالحه شروین بن رستم با حسن اطروش انجامید. بدین ترتیب، استیلای حسن اطروش بر طبرستان تثبیت شد.
وی خاطرنشان کرد: امامزاده ناصرالحق از آن پس بیشتر به نماز و عبادت پرداخت و از امور سپاه کناره گرفت و آنها را به حسن بن قاسم سپرد، که نارضایی پسران حسن اطروش را در پی داشت، متقابلاً حسن بن قاسم در جلب نظر بزرگان و رجال کوشید.
حجت الاسلام و المسلمین خندان یادآور شد: منابع زیدی به محبوبیت حسن بن قاسم، به دلیل زهد او تصریح نموده اند، همین منابع اشاره کرده اند که پسران امامزاده ناصرالحق اهل سَداد نبودند، از این رو مردم متدین به حسن بن قاسم تمایل داشتند. جایگاه پسران حسن اطروش نزد پدر و خطری که از جانب ایشان متوجه حسن بن قاسم بود، موجب بیم حسنبن قاسم از حسن اطروش گشت، به طوری که او را در قلعه لاریجان زندانی کرد، این اقدام با واکنش منفی اهالی آمل مواجه شد و گروهی از سپاهیان اطروش، به فرماندهی لیلی بن نعمان، نیز به طرفداری از اطروش برخاستند که به آزادی او و فرار حسن بن قاسم انجامید.
وی بیان کرد: حسن بن قاسم به گیلان رفت و با لقب داعی صغیر، مدعی امامت شد و گروهی از گیلها با او بیعت کردند، مسعودی به مناسبات امامزاده ناصرالحق با حسن بن قاسم اشاره ای کوتاه کرده است، به نوشته او، بین آنان بر سر طبرستان جنگ ها رخ داد. سرانجام با دخالت علویان قرار شد که حسن بن قاسم نزد حسن اطروش بازگردد و از سوی او ولیعهد و فرمانده سپاه گردد، حسن اطروش به این قرار عمل کرد و نوه خود را به همسری حسن بن قاسم درآورد و او را در سال ۳۰۳ به حکومت جرجان رساند، حسن اطروش پس از سه سال و سه ماه حکومت، در ۲۵ شعبان ۳۰۴ در شهر آمل درگذشت، وی را در خانه قاسم بن علی در شهر آمل به خاک سپردند و قبر او مورد توجه زیدیان بود و ابن اسفندیار در قرن هشتم گفته که مرقد او زیارتگاه مردم و محل مجاورت اهل زهد است، این مزار اکنون نیز محل شناخته شده ای در آمل است. وی در این شهر مدرسهای نیز بنا کرده بود که تا روزگار ظهیرالدین مرعشی باقی بوده است.
انتهای پیام. /










نظر شما