خبرگزاری حوزه | جنگها صرفاً در میدان نبرد رقم نمیخورند؛ بلکه در سطوح گوناگون دیپلماسی و رسانه نیز ادامه مییابند. در دوران معاصر، بهویژه با گسترش ابزارهای ارتباطی، رسانه نهتنها بازتابدهنده جنگ، بلکه بخشی از آن شده است؛ به گونهای که میتوان از «جنگ رسانهای» بهعنوان یکی از ارکان اصلی نبردهای نوین یاد کرد. در واقع، میدان نبرد سختافزاری در کنار میدان نرمافزاری رسانه و میدان سیاسی-دیپلماتیک یک «مثلث راهبردی» را شکل میدهند که هر ضلع بدون دیگری ناقص خواهد بود.
با این نگاه، بررسی دو تجربه مهم – جنگ هشتساله تحمیلی عراق و جنگ دوازدهروزه رژیم صهیونیستی علیه ایران – نشان میدهد که چگونه جایگاه رسانه از یک ابزار جانبی در دهه ۱۹۸۰ به یک بازیگر اصلی در سالهای اخیر تغییر یافته است. پرسش کلیدی اینجاست که رسانه در این دو جنگ چه نقشی ایفا کرد و چگونه توانست بر دیپلماسی و نتایج سیاسی جنگ اثرگذار باشد؟
رسانه در جنگ ۸ ساله
جنگ ایران و عراق (۱۳۵۹–۱۳۶۷) در شرایطی آغاز شد که ایران تازه انقلاب اسلامی را پشت سر گذاشته و هنوز در تثبیت نهادهای سیاسی و رسانهای داخلی خود بود. در چنین شرایطی، فقدان دسترسی گسترده به رسانههای بینالمللی و ضعف ساختار اطلاعرسانی، موجب شد روایت مسلط جنگ در سطح جهانی، روایتی باشد که رسانههای غربی و عربی تولید میکردند. این رسانهها عموماً در کنار رژیم بعث عراق قرار داشتند و تصویر ایران را بهعنوان «متجاوز»، «انقلابی افراطی» یا «کشوری منزوی» به جهان ارائه میدادند.
در مقابل، عراق از حمایت گسترده رسانهای برخوردار بود. شبکههای عربی منطقه و بسیاری از رسانههای غربی، عراق را «سد دفاعی در برابر گسترش انقلاب اسلامی» معرفی میکردند. این روایتسازی رسانهای نهتنها افکار عمومی جهانی را تحت تأثیر قرار داد، بلکه در تصمیمسازیهای دیپلماتیک و حمایتهای سیاسی-نظامی قدرتهای بزرگ از عراق نیز بازتاب یافت.
با وجود این ضعفها، ایران بهتدریج تلاش کرد رسانه را بهعنوان بخشی از دیپلماسی جنگ فعال کند. انتشار تصاویر جنایات عراق در بمباران شیمیایی حلبچه و افشای استفاده صدام از سلاحهای کشتارجمعی نمونهای از موفقیت ایران در شکستن انحصار رسانهای غرب بود. این تصاویر و گزارشها توانستند تا حدودی افکار عمومی را علیه عراق بسیج کنند و فشارهای اخلاقی بر حامیان غربی او وارد سازند، هرچند این فشارها هرگز به قطع کامل حمایتها منجر نشد.
بهطور کلی، رسانه در جنگ هشتساله بیش از آنکه ابزاری برای قدرتافزایی ایران باشد، عرصهای بود که محدودیتها و ضعفهای جدی جمهوری اسلامی در آن آشکار شد. ایران میدان نظامی قدرتمندی داشت و دیپلماسی نیز توانست در مقاطعی دستاوردهای مهمی همچون صدور قطعنامه ۵۹۸ را به ثبت برساند، اما غیبت یک روایت رسانهای مؤثر سبب شد دستاوردهای سیاسی و میدانی ایران در افکار عمومی جهانی بازتاب کامل نیابد.
رسانه در جنگ ۱۲ روزه
چهار دهه پس از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، جنگ ۱۲ روزه میان رژیم صهیونیستی و کشور عزیزمان نشان داد که رسانه دیگر صرفاً بازتابدهنده جنگ نیست، بلکه خود به یکی از عرصههای اصلی نبرد تبدیل شده است. برخلاف دهه ۱۹۸۰ که رسانههای بینالمللی عمدتاً در انحصار قدرتهای بزرگ قرار داشتند، در جنگ ۱۲ روزه شاهد حضور شبکههای اجتماعی، رسانههای مستقل و کانالهای خبری مقاومت بودیم که توانستند روایت رسمی رژیم صهیونیستی را به چالش بکشند.
رسانهها و کنشگران فضای مجازی در ایران با استفاده از رسانههای نوین توانست «روایت میدان» را مستقیماً به جهان منتقل کنند. تصاویر و ویدئوهای لحظهای از بمباران شهرها و مراکز هسته ای، شهادت کودکان و تخریب خانههای غیرنظامیان در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشد و افکار عمومی جهانی را علیه اسرائیل بسیج میکرد. این بار برخلاف جنگهای گذشته، رسانههای غربی نیز ناچار شدند بخشی از این واقعیتها را پوشش دهند، چراکه فشار افکار عمومی و جریان آزاد اطلاعات اجازه پنهانسازی را نمیداد.
در کنار این، رسانههای مقاومت توانستند معادله «بازدارندگی روانی» ایجاد کنند. پوشش گسترده شلیک موشکها به عمق سرزمینهای اشغالی و نشان دادن ناتوانی سامانه گنبد آهنین در مقابله کامل با این حملات، بهخودیخود یک دستاورد رسانهای بود که توانست بر روحیه جامعه اسرائیل و محاسبات سیاسی رهبران تلآویو اثر بگذارد.
نکته مهم آن است که رسانه در جنگ ۱۲ روزه به بازوی دیپلماسی مقاومت بدل شد. افکار عمومی جهانی به سرعت فشارهایی بر دولتهای اروپایی و آمریکا وارد آوردند و در بسیاری از شهرهای غربی تظاهرات گستردهای در حمایت از ایران شکل گرفت. این موج رسانهای و مردمی در نهایت به عاملی مؤثر در تسریع روند آتشبس تبدیل شد. در واقع، میدان نظامی مقاومت با رسانه تکمیل شد و دیپلماسی را در موقعیتی قرار داد که بتواند رژیم صهیونیستی را به توقف تجاوز وادار کند.
به این ترتیب، اگر رسانه در جنگ ۸ ساله عمدتاً نقطهضعف ایران بود، در جنگ ۱۲ روزه به نقطهقوت تبدیل شد؛ نقطهای که توانست توازن قدرت را نه فقط در میدان، بلکه در عرصه دیپلماتیک و سیاسی نیز دگرگون سازد.
مقایسه تطبیقی
مرور تجربه رسانهای در دو جنگ نشان میدهد که اگرچه ماهیت و زمینههای این دو نبرد متفاوت بود، اما نقش رسانه در هر دو بهطور مستقیم بر دیپلماسی و نتایج سیاسی اثرگذار بوده است. در جنگ هشتساله، ایران بهعنوان یک دولت تازهانقلابکرده و فاقد ابزارهای ارتباطی گسترده، نتوانست روایت خود را به شکل مؤثر در سطح بینالمللی بازتاب دهد. ضعف رسانهای سبب شد بسیاری از دستاوردهای میدانی ایران یا در افکار عمومی جهان دیده نشود و یا در روایتهای رقیب کمرنگ جلوه کند. نتیجه آن بود که دیپلماسی ایران ناچار شد در فضایی نابرابر به کار خود ادامه دهد و بار اصلی مشروعیتبخشی به جنگ را به دوش میدان نظامی و مقاومت مردم بگذارد.
در نقطه مقابل، جنگ ۱۲ روزه نمونهای از تکامل تجربه نظام ایران اسلامی در بهرهگیری از رسانه بود. ایران توانست از ابزارهای رسانهای نوین برای مشروعیتبخشی به مبارزه خود استفاده کند. روایت میدانی مقاومت بهسرعت در رسانههای اجتماعی منتشر شد، افکار عمومی جهانی را برانگیخت و دیپلماسی مقاومت را تقویت کرد. برخلاف تجربه ایران در دهه ۱۹۸۰، این بار رسانه نهتنها ضعف نبود، بلکه به عاملی تعیینکننده در تحمیل آتشبس و جلوگیری از ادامه تجاوزات اسرائیل تبدیل شد.
بهعبارت دیگر، تفاوت اصلی میان دو جنگ را میتوان در نسبت میان میدان، دیپلماسی و رسانه مشاهده کرد:
در جنگ ۸ ساله: میدان قدرتمند، دیپلماسی محدود، رسانه ضعیف.
در جنگ ۱۲ روزه: میدان محدودتر، دیپلماسی انعطافپذیر، رسانه قدرتمند و اثرگذار.
این تطبیق نشان میدهد که در عصر کنونی، رسانه نه یک ابزار جانبی، بلکه بخشی از راهبرد جنگ و دیپلماسی است. اگر در دهه ۱۹۸۰ میدان میتوانست تا حدی بدون رسانه پیش برود، در دهه ۲۰۲۰ هر موفقیت میدانی بدون بازتاب رسانهای عملاً ناتمام است.
جمعبندی
تحلیل دو تجربه مهم – جنگ هشتساله عراق و جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران – نشان میدهد که دیپلماسی جنگ در دنیای امروز بدون حضور رسانه معنای کاملی ندارد. در جنگ ۸ ساله، میدان و دیپلماسی تا حد زیادی بر دوش مقاومت و سیاست خارجی ایران قرار داشت، اما غیبت یک بازوی رسانهای کارآمد موجب شد دستاوردهای سیاسی و نظامی ایران در سطح جهانی آنگونه که باید منعکس نشود. همین ضعف، یکی از دلایل اصلی تداوم حمایتهای بینالمللی از عراق بود و نشان داد که در جنگهای مدرن، روایت رسانهای میتواند بهاندازه توپ و تانک سرنوشتساز باشد.
در نقطه مقابل، ایران در جنگ ۱۲ روزه نشان داد که رسانه میتواند بهعنوان «ضلع سوم مثلث قدرت» عمل کند. میدان نظامی با اتکا به توان موشکی مقاومت، رسانه با افشای جنایات رژیم صهیونیستی و دیپلماسی با بهرهگیری از فشار افکار عمومی جهانی، ترکیبی ایجاد کردند که رژیم اشغالگر و آمریکای جنایت کار را به طرح آتشبس واداشت. در این تجربه، رسانه نهتنها مکمل میدان و دیپلماسی بود، بلکه در بسیاری موارد پیشتاز و جهتدهنده آن نیز شد.
بهطور کلی، میتوان گفت:
۱. رسانه امروز بخشی از میدان جنگ است و جدایی آن از دیپلماسی یا نبرد نظامی ممکن نیست.
۲. مشروعیت سیاسی در عرصه بینالمللی بیش از هر زمان دیگری به «روایت رسانهای» وابسته است.
آینده جنگها – چه در سطح دولتها و چه در سطح جنبشهای مقاومت – بهگونهای خواهد بود که هر پیروزی میدانی بدون تثبیت رسانهای و دیپلماتیک، ناقص و ناپایدار خواهد بود.
بر این اساس، اگر ایران در جنگ هشتساله از کمبود رسانهای رنج برد، در جنگ ۱۲ روزه توانست از رسانه بهعنوان نقطه قوت استفاده کند. این تحول بیانگر تغییر بنیادین در ماهیت جنگهای معاصر است: جنگها نه فقط در سنگرها، بلکه در قاب دوربینها و صفحههای مجازی نیز تعیین تکلیف میشوند.
محمد حائری شیرازی










نظر شما