دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۱
در آینه اشعار؛ تصویری از حضرت زینب(س)

حوزه/ پنجم جمادی‌الاولی سالروز میلاد حضرت زینب(س) بانوی بزرگ اسلام و قهرمان صبر و فصاحت است و شاعران و مراجع تقلید در اشعاری به توصیف عظمت و نقش بی‌بدیل ایشان در واقعه عاشورا پرداخته‌اند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت زینب کبری علیهاالسلام دختر حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب وحضرت فاطمه زهرا علیهماالسلام در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری در شهر مدینه منوّره متولّد شدند. نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامی ‌شان ام الحسن و ام کلثوم و برخی از القاب آن حضرت از جمله صدّیقة الصغری، عصمة الصغری، ولیة اللّه العظمی، ناموس الکبری، شریکة الحسین، و عالمه غیر معلّمه، می توان نام برد.

نام‌گذاری حضرت زینب کبری، توسط پیامبر اکرم صورت گرفت. گفته شده جبرئیل از سوی خداوند این نام را به پیامبر رسانده است.در کتاب اَلخَصائِصُ الزَّینَبیّة آمده است پیامبر(ص) او را بوسید و گفت: «حاضران امّتم، غایبان را از کرامت این دخترم زینب آگاه کنند؛ همانا او مانند جده‌اش خدیجه است.» زینب در لغت به‌معنای «درخت نیکونظر و خوشبو» و «زینت پدر» آمده است.

دیوان کمپانی/علامه محمدحسین غروی اصفهانی

شاهباز طمعم باز عندلیب شیدا شد یا که طوطی نطقم طوطی شکرخا شد

رفرف خیالم رفت تا مقام او ادنی یا براق عقلم را جا بعرش اعلی شد

مشتری شدم از جان مدح زهره روئیرا منشی عطارد را خامه عنبر آسا شد

گوهری نمایان شد از خزانۀ غیبی وز کتاب لاریبی آیه ای هویدا شد

از معانی بکرم زال چرخ شد واله حسن دختر فکرم باز در تجلی شد

یکه تاز فکرت را باز شد دو ته زانو تا بمحدت بانو همچو چرخ پویا شد

در حریم آن خاتون ره نیابد افلاطون اسم اعظم مکنون رسم آن مسمی شد

اوست بانوی مطلق در حرمسرای حق بزم غیب را رونق آن جمال زیبا شد

برج عصمت کبری دخت زهرۀ زهرا کو بغرۀ غراء مهر عالم آرا شد

از فصاحت گفتار و ز ملاحت رفتار سرّ حیدر کرّار در وی آشکارا شد

گلشن امامت را گلبن کرامت بود باغ استقامت را رشک شاخ طوبی شد

طور علم ربانی طور حکم سبحانی با کمال انسانی در جمال حورا شد

عقل بندۀ کویش، عشق زندۀ بویش وامق مه رویش صد هزار عذرا شد

عرش فرش درگاهش پیش کرسی جاهش در پناه هرگاهش کل ما سوی الله شد

آسمان زمین بوسش ماه شمع فانوسش پرده دار ناموسش ساره بود و حوا شد

کعبه الامانی بود رکنها الیمانی بود مستجار جانی بود لیک اسیر اعدا شد...

شعر آیت الله صافی گلپایگانی به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری

جهان ز مولد زینب چو خویشتن آراست
عنایت ازلی جلوه کرد از چپ و راست

زنی چگونه زنی فخر عالم و آدم
زنی که چون پدر و مام عروةالوثقی است

ولیّةالله و عین‌الله و لسان‌الله
زنی بزرگ که الگوی دانش و تقوا است

زنی کریمه زنی عالم علوم خفی
زنی که پایه‌ی قدرش ز آسمان بالا است

زنی ستوده، زنی اسوه وقار و جلال
زنی که خواهر و همرزم سیدالشهدا است

زنی بزرگ زنی قهرمان کوفه و شام
زنی که معدن صبر و عفاف و شرم و حیا است

زنی چگونه زنی آیت کمال ابد
زنی که درگه او مشعر و منا و صفا است

زنی تهمتن و شیر افکن و علی هیبت
زنی که بانوی بی‌مثل روز عاشوراست

زنی معلّمه‌ی مکتب نبوت و وحی
که خود معلّمه‌ی مکتب کمال و وفا است

زنی عظیمه، بزرگ و عزیز و نیرومند
زنی که باقی از او انقلاب کرب و بلا است

عظیمه گر چه همی بوده است و خواهد بود
و لیک زینب کبری عظیم در عظما است

زنی به منطق و گفتار حیدر کرّار
زنی که در شرف و مجد، ثانی زهرا است

مقام و مشهد او در دمشق و قاهره هست
دلیل آن که حقیقت، مدار عزّ و بقا است

از آن خطابه که در مجلس یزید سرود
هنوز ولوله و شور در زمین و سما است

چنان نمود یزید پلید را محکوم
که تا ابد بر تاریخ، ساقط و رسوا است

رساند ناطقه‌ی او به گوش عالمیان
که عزّ و مجد و کرامت از آن آل عبا است

بیان نمود در آن خطبه فصیح و بلیغ
که حق ز باطل و باطل ز حق همیشه جدا است

ره حسین و علی راه حق و توحید است
ره یزید و معاویه راه شرک و خطا است

سخن ز قدر و جلالش نمی‌توان گفتن
که درک شأن و مقامش ورای بینش ما است

سرود «لطفی صافی» مر این چکامه‌ی نغز
اگر قبول شود بس برای هر دو سرا است

مرحوم استاد حمید سبزواری

ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیده حق نگر ساقی کوثر روشن

در سرا پرده عصمت که ملک راه نداشت
از جمالت دل صدّیقه اطهر روشن

یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب
که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن

تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست
که ز مهر تو شده سینه حیدر روشن

غنچه جان شبیر از گل روی تو شکفت
وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن

آیت لطف خدایی و به هر دل تابی
گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن

نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد
که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن

«زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس
که شد از نام دلارای تو دفتر روشن

در سرا پرده عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی

ادب آموخته مکتب طاهایی تو
تربیت یافته دامن زهرایی تو

زینت قامت دین، زیور رخسار شرف
مظهر کامله عفّت و تقوایی تو

گل گلزار نبی، میوه بستان علی
خانه فاطمه را شمع دلارایی تو

عبرت آموز زنانی به حجاب و به وقار
برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو

حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک
غنچه گلبن انسیه حورایی تو

عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند
که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو

در صف حشر که هنگام شفاعت باشد
مادرت فاطمه را همره و همپایی تو

در سراپرده عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی

آیت عظمی زینب/ استاد حسن لطفی

سِر علی سِتر علی سُکر علی راز علی
همه ی حرف خداوند از آغاز علی

گفت معراج علی آن همه اعجاز علی
در حرا یا که حرم باز علی باز علی

از علی گفتم و گفتند که اما زینب
نقطه ی با علی و نقطه ی زهرا زینب

پنج تَن می شود اینگونه مجسم: زینب
همه از جَدّ و اُم و اَب همه با هم زینب

پنج تَن نقطه شده تا بنویسم زینب
پنج نقطه زده ام تا بزنم دَم زینب

نامِ او اول علی بعد، علی زینب شد
آیه ی اعظم علی آیتِ عُظمی زینب

واژه ای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را
قلمی کو که نویسد به زبان بانو را

که چُنین خاک ندیده است چُنان بانو را
که جهان حیرتِ محض است جهان بانو را

فاطمه باید از این نام بگیرد پرده
بسکه در فهمِ جهان هست معما زینب

از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین
بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین

مادرش گفت حسین و پدرش گفت حسین
از دلش گفت حسن از جگرش گفت حسین

همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت
همه دیدند حسین است سراپا زینب

آمده تاکه ببینند غمی جاری را
آمده تاکه بگوید به بلا آری را

به سرِ دوش کشد بیرقِ بیداری را
تا به عباس دهد درسِ علمداری را

آمده تا بنویسند پس از اعجازش
کربلا کربُبلا گشت ولی با زینب

معنیِ محض شهود است که آرایه ندید
عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید

سایه ی روشن او را زنِ همسایه ندید
غیرِ عباس و حسینش به سرش سایه ندید

بعد از آن خطبه شد و خطبه ی او تیغِ دو دَم
بعد از آن خصم خس و پهنه ی دریا زینب

فاطمه رفت ولی نه دلِ خانه او بود
جایِ زهرا همه شب شمعِ شبانه او بود

سه امام اند به گِردش که بهانه او بود
سپرِ هر سه در آن ظلمِ زمانه او بود

مادری کرده برای سه امامش جا داشت
که بگویند به او اُمِ ابیها زینب

زیرِ دینش همه مدیون بلاءِ زینب
کعبه تا کرببلا زیر لواءِ زینب

زنده شد دینِ خدا پس به خداءِ زینب
باء بسمِ لله ما هست زِ باءِ زینب

اول فاتحه شد آخر نامش یعنی
مانده قرانی اگرمانده به یک یا زینب

مثل یک آه بلند آه که جانکاه گذشت
عمرش اندازه ی پنجاه و چهار آه گذشت

با حسین و حسنش آه چه کوتاه گذشت
کَس نفهمید چه بر او همه ی راه گذشت

همه ی راه بجای همه او خورد زمین
همه ی راه سپر بود به هرجا زینب

آن پیمبر که به هنگام سخن گریه کُنَد
گفت هر کس به غمِ زینب من گریه کُنَد

می بَرد گرچه به یک پلک زدن گریه کُنَد
اَجر آنکه به حسین و به حسن گریه کُنَد

در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم
هفت دفعه قسم ماست به عُلیا زینب

روضه اش بود که دیدی کفنش را بُردند
ناله اش بود چرا پیرهنش را بُردند

تیغ ها زودتر از نیزه تنش را بُردند
خورجین ها سرِ دور از بدنش را بُردند

همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت
نخی از مقعنه ی عصمتِ کبری زینب

سید حمیدرضا برقعی

گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب

من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد
جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد

من در اعماق خیالم … چه بگویم از تو
که در این مرحله لالم چه بگویم از تو

چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است!
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است!

چه بگویم که خداوند روایتگر توست
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست

روبروی تو که قرآن خدا وا می شد
لب آیات به تفسیر شما وا می شد

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره ی ” اعطینا ” شد

عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت
به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha