دوشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۶
راهنمای اصطلاحات | ژئوپولیتیک به زبان ساده

حوزه/ ژئوپولیتیک همان جایی است که جغرافیا از دل کوه‌ها، دریاها و مرزها برخاسته و به بزرگ‌ترین بازی قدرت جهان تبدیل می‌شود؛ میدانی که در آن زمین، آینده کشورها را رقم می‌زند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، در دنیای امروز که اصطلاحات و مفاهیم علمی و تخصصی، بخش مهمی از گفت‌وگوها و محتوای رسانه‌ها را تشکیل می‌دهند، توضیح این واژه‌ها به زبان ساده و روان اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده است تا همه بتوانند معنا و پیام آن‌ها را به راحتی درک کنند.

ریشه و معنای واژه (ژئوپولیتیک: جغرافیا در خدمت قدرت)

ژئوپولیتیک (Geopolitics) از دو کلمه یونانی ساخته شده: «ژئو» (Geo) به معنای زمین یا جغرافیا، و «پولیتیک» (Politics) به معنای سیاست. این واژه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم وارد زبان‌های اروپایی شد و امروز یکی از مهم‌ترین مفاهیم در روابط بین‌الملل است. به زبان ساده، ژئوپولیتیک یعنی مطالعه رابطه بین جغرافیا و قدرت سیاسی: چگونه موقعیت جغرافیایی، منابع طبیعی، آب و هوا، کوه‌ها، دریاها و مرزها بر سیاست کشورها و رقابت‌های بین‌المللی تأثیر می‌گذارند.

این واژه را نخستین بار سیاست‌مدار و جغرافی‌دان سوئدی به نام رودلف شلن در سال ۱۸۹۹ به کار برد. او می‌خواست نشان دهد که جغرافیا فقط یک علم خشک و کتابی نیست، بلکه می‌تواند سرنوشت ملت‌ها را رقم بزند. اما ژئوپولیتیک به عنوان یک نظریه جدی در اوایل قرن بیستم توسط جغرافی‌دان انگلیسی هالفورد مکیندر و ژنرال آلمانی کارل هاوسهوفر توسعه یافت.

نظریه‌های کلاسیک ژئوپولیتیک

مکیندر در سال ۱۹۰۴ نظریه معروف "قلب زمین" (Heartland) را ارائه کرد. او گفت هر کسی که اروپای شرقی را کنترل کند، قلب زمین (آسیای مرکزی و روسیه) را در دست دارد، و هر کسی که قلب زمین را داشته باشد، جهان را کنترل می‌کند. این نظریه تا امروز در سیاست‌های روسیه و رقابت‌های قدرت‌های بزرگ در منطقه اوراسیا تأثیرگذار است. مکیندر معتقد بود که قدرت‌های دریایی مثل بریتانیا باید مانع از یکپارچه شدن قلب زمین تحت یک قدرت واحد شوند.

در مقابل، آلفرد ماهان، دریاسالار آمریکایی، نظریه "قدرت دریایی" را مطرح کرد. او می‌گفت کنترل دریاها کلید قدرت جهانی است و کشوری که بتواند خطوط کشتیرانی و بنادر مهم را کنترل کند، بر اقتصاد و سیاست جهان حکومت می‌کند. این نظریه پایه استراتژی نیروی دریایی آمریکا شد و تا امروز در حضور نیروی دریایی آمریکا در تمام اقیانوس‌های جهان دیده می‌شود.

نیکلاس اسپایکمن، استاد آمریکایی، نظریه "حاشیه‌زمین" (Rimland) را ارائه کرد و گفت نه قلب زمین، بلکه مناطق ساحلی اروپا و آسیا که بین قدرت‌های دریایی و قاره‌ای قرار دارند، اهمیت استراتژیک دارند. او معتقد بود کنترل این مناطق - از اروپای غربی تا خاورمیانه و جنوب شرقی آسیا - کلید قدرت جهانی است. این نظریه بعدها پایه سیاست "مهار" آمریکا علیه شوروی در جنگ سرد شد.

کاربردها و مثال‌های عملی

ژئوپولیتیک امروزه در همه جا استفاده می‌شود: در سیاست خارجی کشورها، در تحلیل جنگ‌ها و بحران‌ها، در اقتصاد و تجارت جهانی، و حتی در برنامه‌ریزی شهری و ملی. وقتی می‌گوییم چین در حال ساخت بنادر در پاکستان و آفریقا است، یا روسیه به دنبال دسترسی به آب‌های گرم است، یا آمریکا پایگاه نظامی در خلیج فارس دارد، همه اینها تحلیل‌های ژئوپولیتیکی هستند.

مثلاً خاورمیانه به دلیل داشتن بیشترین ذخایر نفت جهان و قرار گرفتن در مسیر تجاری بین آسیا، اروپا و آفریقا، همیشه کانون رقابت قدرت‌های بزرگ بوده است. یا مثلاً تنگه هرمز که بیش از ۳۰ درصد نفت جهان از آنجا عبور می‌کند، یک نقطه ژئوپولیتیک حیاتی است. یا اینکه چرا روسیه همیشه به دنبال کنترل کریمه بوده: چون تنها بندر آب گرم روسیه در دریای سیاه آنجاست.

طرح «یک کمربند، یک جاده» چین هم یک استراتژی ژئوپولیتیک بزرگ است: چین می‌خواهد با ساخت راه‌ها، راه‌آهن‌ها و بنادر از چین تا اروپا، نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را گسترش دهد و جایگزین آمریکا به عنوان قدرت برتر جهان شود. یا رقابت بر سر قطب شمال که با گرم شدن زمین و آب شدن یخ‌ها، منابع عظیم نفت و گاز و مسیرهای کشتیرانی جدیدی باز شده است.

ژئوپولیتیک در دوران جدید

امروزه ژئوپولیتیک فقط محدود به جغرافیای فیزیکی نیست. "ژئوپولیتیک انرژی" درباره کنترل منابع نفت، گاز و انرژی‌های تجدیدپذیر صحبت می‌کند. "ژئوپولیتیک سایبری" به رقابت کشورها در فضای مجازی می‌پردازد. حتی "ژئوپولیتیک فضایی" درباره رقابت برای کنترل ماهواره‌ها و فضا صحبت می‌کند. تغییرات آب و هوایی هم یک بعد ژئوپولیتیک جدید ایجاد کرده: کشورهایی که زودتر غرق می‌شوند، کشورهایی که خشکسالی دارند، و رقابت بر سر منابع آب.

ژئوپولیتیک به ما نشان می‌دهد که پشت هر جنگ، رقابت قدرت‌ها برای منابع حیاتی، مسیرهای راهبردی و جایگاه برتر نهفته است. این دانش توضیح می‌دهد چرا برخی کشورها برای گسترش نفوذ، دسترسی به انرژی و کنترل جغرافیا، به زور، فشار یا کشورگشایی روی می‌آورند.به قول ناپلئون: «جغرافیا، سرنوشت است

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha