خبرگزاری حوزه | گوینـد جوانی عاشق دختری میشود؛ به گونهای که در ناراحتی به سر میبرد و این موضوع را به پدر دختر اطلاع میدهند.
پدر دختر میگوید: به شرطی به ازدواج دخترم با وی حاضر میشوم که با پیر ولی کشتی بگیرد و بر وی غالب شود.
جوان، پیر ولی را ملاقات کرده و جریان خود را میگوید و به وی میگوید من اهل کشتی گرفتن نیستم، ولی برای اینکه به مقصود خود نایل آیم، کاری کن تا در کشتی گرفتن بر تو غلبه کنم. پیر ولی بر اثر مردانگی که داشته، قبول میکند.
روز کشتی فرا میرسد و مردم برای تماشا جمع میشوند. پیر به میدان میآید و مبارز میطلبد. آن جوان پیش میآید و در همان ابتدا وی را برداشته و به زمین میزند.
پیر بر میخیزد و از شرم جامهی خویش را به سر کشیده و به کوهی میرود و به عبادت مشغول میشود.
او میگوید: «آنچه از کمالات معنوی به من دادند، در آن وقتی بود که آن جوان مرا میان زمین و آسمان برداشته بود». این است نتایج یک هوا کُشی.
منبع: ثمرات حیات، ج ۱، ص ۱۷۶










نظر شما