به گزارش خبرگزاری حوزه، یک تفسیر عمیق قرآنی با استناد به آیه ۲۵۶ سوره بقره، اصل «عدم اجبار در دین» را نه به عنوان بیتفاوتی نسبت به حق، بلکه به عنوان احترام به عقلانیت و آزادی اراده انسان در تشخیص راه روشن هدایت از گمراهی تبیین میکند. این تحلیل، با تشریح مفهوم «عروة الوثقی» و ضرورت «کفر به طاغوت»، مسیر تحقق ایمان واقعی را ترسیم و نتایج پیروی از جبهه حق و باطل را در زندگی دنیوی و اخروی بررسی میکند.
لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (بقره/ ۲۵۶)
در دین هیچ اجباری نیست، [بنابراین هرکسی باید با آزادی و اختیار و با بهکارگیری عقل، دین را انتخاب کند؛ زیرا] راه هدایت از ضلالت [بهوسیلۀ وحی و پیامبر و امامِ معصوم] روشن و مشخص شده است، پس هرکس به طاغوت [که هر شیطان فریبنده و بت و هر طغیانگری] کفر بورزد، و به خدا مؤمن گردد، مسلّماً به محکمترین دستگیره، که گسستنی برای آن نیست چنگ زده و خداوند شنوا و داناست.
«لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ»
عدم اکراه در دین
یکی از مسائل بسیار مهم و دقیق قرآنی ـ که گاه از سوی کج فهمان یا غرضداران، مورد سوء استفاده نیز قرار میگیرد ـ مسئله عدم اکراه در دین است.
برخی گمان کرده اند که: عبارت «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» در این آیه شریفه، به معنای آزادی مطلق انسان در انتخاب دین است؛ آن هم دین به معنای گسترده آن، که شامل تمام باورهای غلط و شیطانی هم می شود. در صورتی که این آیه، به هیچ وجه ناظر به این مطلب نیست و اصلاً کاری به عقاید انسان ندارد؛ بلکه آیه شریفه در ارتباط با خود حضرت حق است و کار او را بیان می کند؛ یعنی: پروردگار شما، دین را امری قهری و اکراهی قرار نداده است؛ زیرا در این صورت، نه ارزشی داشت و نه بهشت و عذابی بر بود و نبود آن، مترتب می شد.
در واقع، آیه شریفه، حکایت از این دارد که اگر کسی به امری از امور معتقد است و ظرف این اعتقاد، قلب اوست، به زور اسلحه و شمشیر، نمی توان اعتقادی دیگر را به قلب و باطن او نفوذ داد؛ چرا که اگر واقعاً معتقد به چیزی است ـ چه حق باشد و چه باطل ـ بر اعتقادش می ماند، گرچه ممکن است به دلیل اجبار یا ترس، چیز دیگری را به زبان آورد.
حکمت جنگ و جهاد نیز در اسلام، برای این نبوده که مسلمانان، مردم سرزمین های غیراسلامی را با زور و اسلحه، وادار به قبول دین کنند؛ بلکه در اسلام، جهاد برای دفاع از دین و اهل ایمان و عقب راندن دشمن و شکست دادن توطئه طاغوتیان است؛ طاغوتیانی که آتش جنگ را شعله ور ساختند تا چراغ دین را خاموش و شیرازه ملّت اسلام را از هم بگسلند.
بلکه توسّل به اکراه، مخصوص کسانی است که نمی توانند یا نمی خواهند امور فرهنگی خود را بیان کنند یا فهم طرف مقابل را قاصر از فهم برنامه های خود می بینند؛ و در این صورت است که به زور متوسّل شده مردم را برای تقویت خود، یا خالی کردن جیبشان، به اسارت فرهنگی یا سیاسی می کشند.
این در حالی است که خداوند متعال در ادامه آیه می فرماید: «قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» یعنی روشن بودن راه هدایت از ضلالت.در فرهنگ خدا و دین حق، همه قوانین و احکام، حکیمانه است، چنان که فلسفه و حکمت بسیاری از آنها برای اهل خِرد و دانش نیز روشن است.
همه انسانها از هردسته و صنف و از هر گروه و نوعی، با بهرهمندی از عقل و اندیشه، می توانند مسیر «رشد» را ـ که همان یافتن راهکار و جادّه مستقیم است ـ و همچنین مسیر غَیّ» را به معنای بیرون افتادن از این جادّه یا فراموش کردن مقصد، به خوبی بفهمند. بر این اساس، هیچ جای اجبار و اکراهی در دین نیست؛ بلکه با روشن بودن صراط مستقیم و راه ضلالت، عقل هر انسانی به او می گوید که: راه رشد را آزادانه انتخاب کن و از پیمودن راه ضلالت، اجتناب نما !
آری، با روشن بودن حقیقت و آگاهی به این که آراسته شدن انسان به هدایت، از پاداش الهی نیز برخوردار است و نیز آلوده شدن به ضلالت، موجب کیفر است، شارع دین یا حکومت دینی یا عالم دین، دیگر چه نیازی به اجبار مردم به قبول دین دارد؟
بر اساس این حقیقت قرآنی، انسان، آزاد است که دین یا بی دینی، حق یا باطل، خدا یا شیطان، ابو لهب یا احمد صلی الله علیه و آله، معاویه یا علی علیه السلام، حسین علیه السلام یا یزید، بهشت یا دوزخ را انتخاب کند؛ و اگر در این انتخاب حسّاس، راه هدایت را برنگزیند، مقصّر خود اوست، نه کسِ دیگر؛ و به قول شاعر:
چندین چراغ دارد و بی راه می رود // بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش (گلستان سعدی)
به راستی، بهترین راه برای عرضه دین، آن است که تفسیری محکم از قرآن، ترجمه ای استوار از احادیث امامان علیهم السلام را به همراه کتاب های اخلاقی تربیت یافتگانِ مکتب اهل بیت علیهم السلام، به شخص عرضه کنند و از او بخواهند که به دقّت و با رعایت انصاف، مطالعه نماید، تا پس از تبیین هدایت و ضلالت، به انتخاب یک طرف، دست یازد.
قطعاً اکثر مردم، با فهم حقایق اسلام ـ که در آیات محکم قرآن و روایات استوار، منعکس است ـ با اختیار خود، دین حق را پذیرفته و سعادت دنیا و آخرت خود را تأمین می کنند.
سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره، بسیار کارگشا است که میفرماید:
«الْأُمُورُ ثَلاثَةٌ: أَمْرٌ تَبَیَّنَ لَکَ رُشْدُهُ فَاتَّبِعْهُ، وَ أَمْرٌ تَبَیَّنَ لَکَ غَیُّهُ فَاجْتَنِبْهُ، وَ أَمْرٌ اخْتُلِفَ فِیهِ فَرُدَّهُ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ (الخصال، ج ۱، ص ۱۵۳، ح ۱۸۹؛ بحار الأنوار، ج ۲، ص ۲۵۸، ح ۱)
امور، سه گونه است: امری که هدایت آمیز بودنِ آن بر تو آشکار است، پس پیرو آن باش! و امری که گمراهی اش بر تو آشکار است، که از آن، کناره بگیر! و امری که مورد اختلاف است، که آن را به خدای ـ عزّ و جلّ ـ برگردان !
«فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ...»
لزوم کفر به طاغوت و ایمان به خدا
درباره «توحید» و مسائل پیرامون آن، در تفسیر آیات ۱۶۳ و ۲۵۵ از سوره مبارکه بقره، مطالب مفصّلی، بیان شد. (ر.ک تفسیر حکیم)
آن چه در این آیه، جلب توجّه می کند، آن است که: کفر به طاغوت، در این آیه شریفه، بر ایمان به خدا مقدّم شده است؛ که دلیل آن می تواند این باشد که: تحقّق ایمان واقعی، تنها در صورت کفر ورزیدن به طاغوت و اجتناب از معبودهای باطل و پیروی نکردن از فرهنگ های ضدّ خدا، میسّر است، چنان که این حقیقت، در کلمه طیّبه «لا إله إلاّ اللّه» نیز به نوعی نهفته است؛ چرا که معنای این شعار توحیدی، نفی هر نوع معبود باطل و چنگ زدن به توحید است.
به عبارتی دیگر: ایمان حقیقی به خداوند، از ترکیب دو مسئله «حذف همه معبودهای ساختگی» و «انتخاب معبود حقیقی» تحقّق می یابد.
عُروة الوُثقی، دستاویزی ناگسستنی
«عُروه» در لغت، به معنای دستگیره ؛ و «وُثقی» نیز از مادّه «وثق» به معنای محکم و استوار است ، چنان که به تعهّدات محکم نیز به همین جهت «میثاق» گفته می شود؛ به عنوان نمونه، «میثاق» در آیه شریفه ۲۵ از سوره مبارکه رعد، به همین معنا به کار رفته است.
در این آیه شریفه، به صراحت، اعلام شده است: کسی که در اعتقاد و عمل، به طاغوت ـ در همه شکل های آن ـ کفر ورزد و اسیر فرهنگ مخرّب آن نشود و از روی اخلاص، به عرصه توحید و ایمان، قدم گذارد، به مطمئن ترین دستگیره نجات، چنگ زده است؛ «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی»؛ دستگیره ای که هیچ گسستنی در آن، راه ندارد؛ «لاَ انفِصَامَ لَهَا».
مرحوم علاّمه مجلسی درباره تعبیر «تمسّک به عُروة الوُثقی» مطلبی را با تعبیر «قیل» نقل کرده که شایان توجّه است؛ و آن، این که: «عُروه، به دستگیره دلو و کوزه، گفته میشود؛ و تشبیه به عُروه، بدان جهت است که: هر کس دستگیره چیزی مانند کوزه را بگیرد، تمام آن را مالک شده است؛ همچنین است اگر کسی به اسلام تمسّک جوید، تمام خیرات را به دست آورده است». (بحار الأنوار، ج ۶۵، ص ۳۵۲. )
معنای عُروة الوُثقی در روایات اهل بیت علیهم السلام
در روایات اهل بیت علیهم السلام «عُروة الوُثقی» به مفاهیم متعدّدی چون: ایمان به خدا ، تسلیم ، محبّت اهل بیت علیهمالسلام تفسیر شده است. چنان که در برخی روایات نیز به شخص امیر مؤمنان علی علیه السلام تفسیر شده است؛ به عنوان نمونه، در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه وآله آمده است:
«مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی الَّتِی لاَ انْفِصَامَ لَهَا، فَلْیَسْتَمْسِکْ بِوِلاَیَةِ أَخِی وَ وَصِیِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ؛ فَإِنَّهُ لاَ یَهْلِکُ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ، وَ لاَ یَنْجُو مَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَادَاهُ»؛ (معانی الأخبار، ص ۳۶۸، ح ۱؛ بحار الأنوار، ج ۳۸، ص ۱۲۱، ح ۶۸.)
هر کس دوست دارد به دستگیره محکمی که گسسته شدنی در آن نیست، تمسّک جوید، باید به ولایت برادر و وصیّ من علیّ بن ابی طالب، تمسّک بجوید؛ زیرا هر کس او را دوست بدارد و پیروی کند، هلاک نمی گردد؛ و کسی که به او کینه بورزد و با او دشمنی نماید، نجات نخواهد یافت.
در روایت دیگری از خود امیرالمومنین علی علیه السلام آمده است:
«أَنَا صِرَاطُ اللّهِ الْمُسْتَقِیمُ، وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَی الَّتِی لاَ انْفِصامَ لَها»؛ (تصحیح الاعتقاد، ص ۱۰۸؛ بحار الأنوار، ج ۸، ص ۷۰، ذیل ح ۹۱.)
منم راه مستقیم پروردگار و دستگیره محکمی که گسسته شدنی در آن نیست.
نیز در کتاب کفایه الأثر روایت شده است که: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز صبح را همراه با مردم خواند، سپس به آنان رو کرده، فرمود:
«مَعَاشِرَ أَصْحَابِی، مَنْ أَحَبَّ أَهْلَ بَیْتِی حُشِرَ مَعَنَا، وَ مَنِ اسْتَمْسَکَ بِأَوْصِیَائِی مِنْ بَعْدِی فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی».
فَقَامَ إِلَیْهِ أَبُوذَرٍّ الْغِفَارِیُّ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللّهِ، کَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَکَ؟ قَالَ: «عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ».
فَقَالَ: کُلُّهُمْ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ؟ قَالَ: «کُلُّهُمْ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی؛ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ، وَ الْمَهْدِیُّ مِنْهُمْ»؛ (کفایة الأثر، ص ۷۴؛ بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۳۱۰، ح ۱۵۰.)
ای گروه اصحاب من! هر که اهل بیت مرا دوست بدارد، با ما محشور خواهد شد؛ و هر که به جانشینانِ پس از من، تمسّک جوید، به تحقیق، به عُروة الوُثقی، متمسّک شده است.
در این هنگام، ابو ذر غفاری برخاست و گفت: ای رسول خدا! امامان پس از شما چند نفرند؟
فرمود: به تعداد نقبای بنی اسرائیل (که ۱۲نفر بوده اند).
پرسید: آیا تمامشان از اهل بیت شما هستند؟
فرمود: تمام ایشان از اهل بیت من هستند؛ نُه نفر از نسل حسین؛ و مهدی نیز از آنان است.
ناگفته نماند که: هیچ تنافی بین این روایات نیست؛ چرا که لازمه ایمان، تسلیم در برابر دستورات الهی است؛ و دست یافتن به دستورات حق، تنها در پرتو قرآن و تعالیم اهل بیت علیهم السلام ممکن است، چنان که امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» فرمود: «اهل ذکر، ما (اهل بیت علیهم السلام) هستیم». (عیون أخبار الرضا علیهالسلام، ج ۱، ص ۲۳۹، ضمن ح ۱؛ بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۱۷۳، ح ۲۰.)
نیز امام باقر علیه السلام به «سَلَمة بن کُهیل» و «حَکم بن عُیَینة» فرمود:
«شَرِّقَا وَ غَرِّبَا، فَلاَ تَجِدَانِ عِلْماً صَحِیحاً إِلاَّ شَیْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»؛ (الکافی، ج ۱، ص ۳۹۹، ح ۳؛ وسائل الشیعة، ج ۲۱، ص ۴۷۷، ح ۲۷۶۳۲.)
شرق و غرب را درنوردید؛ یقیناً هیچ دانش صحیحی را نخواهید یافت مگر چیزی که از نزد ما اهل بیت علیهم السلام صادر شده باشد.
راههای تمسّک به عُروة الوُثقی
بر اساس آیه کریمه، تمسّک به عُروة الوُثقی، موجب نیل به هدایت ـ که هدف نهایی کمال انسانی است ـ میگردد؛ ولی پرسشی که این جا مطرح است، این است که: راههای تمسّک به عُروة الوُثقی کداماند؟
ناگفته نماند: اشاره به «عُروة الوُثقی» و تمسّک به آن، علاوه بر این آیه شریفه، آیه ۲۲ از سوره مبارکه لقمان نیز آمده است، که در آنها، به نوعی راههای تمسّک به «عُروة الوُثقی» نیز بیان شده است.
به طور کلّی، با توجّه این دو آیه کریمه، راههای تمسّک به «عُروة الوُثقی» عبارت اند از:
- کفر به طاغوت؛ «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ».
- ایمان به خدا؛ «وَ یُؤمِنْ بِاللَّهِ».
- همه وجود را به سوی خدا نمودن؛ «وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللّهِ».
- احسان و نیکی؛ «وَهُوَ مُحْسِنٌ».
امّا «کفر به طاغوت» ـ چنان که اشاره شد ـ به معنای زیر بار فرهنگ کفر نرفتن؛ و «ایمان به خدا» به معنای باور به توحید و پذیرفتن لوازم آن ـ یعنی نبوّت و ولایت ـ می باشد.
امّا منظور از «به سوی خدا نمودنِ همه وجود»، اخلاص در دین و قصد تقرّب به خدا در انجام افعال؛ و به عبارت دیگر: التزام به اوامر و نواهی پروردگار در علم و عمل می باشد.
با توجّه به آن چه گفته شد، ترک این چهار شاه راه مهم ـ یعنی: ایمان به طاغوت، کفر به پروردگار، روی گردانی از حضرت حق و ترک احسان ـ موانع تمسّک به «عُروة الوُثقی» خواهند بود؛ امّا با التزام به آنها، تمسّک به «عُروة الوُثقی» تحقّق یافته، هدایت تضمینی، ولایت پروردگار، فرجام نیک و خروج از تاریکی ها به سوی نور، نصیب متمسّکان خواهد شد؛ چنان که در مقابل، نتیجه عدم تمسّک به آن، درماندگی، عذاب سنگین، ولایت شیطان و خروج از نور به سوی تاریکی ها خواهد بود.
در پایان آیه شریفه، خداوند متعال، از دو نام «سمیع» و «علیم» خود یاد نموده است؛ «وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»؛ چرا که ایمان در مرحله اقرار زبانی، با نام «سمیع» ـ به معنای شنوا بودن ـ و در مرحله قلب نیز با نام «علیم»، تناسب دارد؛ یعنی: خداوند، شنوای اقرار شما به توحید و دانای به یقین قلبی شما است.
مراد از طاغوت
لفظ «طاغوت» بر وزن «فَعَلوت» از «طغیان» گرفته شده و به معنای سرکشی و عبور از حدود می باشد.
چنان که از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود: هر آن چه مانع راه حق و گمراه کننده انسان به سوی ضلالت باشد، طاغوت است. مرحوم علاّمه مجلسی، در این رابطه مینویسد:
«در روایات، طاغوت به شیطان و به پیشوایان گمراه کننده، تفسیر شده است؛ ولی ترجیح در آن است که تعمیم داده شود، تا تمام معبودان غیر خدایی و بازدارندگان از سبیل اللّه را شامل شود». (بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۱۳۱. )
ایشان در جایی دیگر از کتاب شریف بحار الأنوار در تفسیر «طاغوت» مینویسد:
تَفْسِیرُ الطَّاغوتِ: الشَّیْطَانُ وَ الْأَصْنَامُ، و کُلُّ مَعْبُودٍ غَیْرَ اللّهِ، وَ کُلُّ مُطَاعٍ بَاطِلٍ سِوی أَوْلِیَاءِ اللّهِ، وَ قَدْ عَبَّرَ الْأَئِمَّةُ علیهمالسلام عَنْ أَعْدَائِهِمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الرِّوَایَاتِ وَ الزِّیَارَاتِ بِالْجَبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاَّتِ وَ الْعُزّی؛ (همان، ج ۲۸، ص ۴۲. )
تفسیر طاغوت، عبارت است از: شیطان، بتها و هر معبودی غیر خدا و هر اطاعت شونده ای جز اولیای حق. ائمّه علیهم السلام نیز در بسیاری از روایات و زیارات، از دشمنانشان، به جبت و طاغوت و همچنین به لات و عزّی، تعبیر کرده اند.
همچنین در تفسیر قمی، مراد از «طاغوت»، غاصبان حقّ آل محمّد علیهم السلام عنوان شده است. (تفسیر القمی، ج ۱، ص ۴۸.)
ماهیّت شیطانی طاغوت
ماهیّت اصلی طاغوت، غیر خدایی بودنِ آن است. در حقیقت، طاغوت، حرکت و جریانی است که محوریّت آن، با شیطان است؛ و دیگر طاغوت ها نیز دام و ابزار شیطان برای سیطره بر انسان ها و افکار و رفتار آنان، محسوب می شوند.
بر اساس آیات قرآن مجید، اطاعت از طاغوت ـ که سبب گمراهی است ـ ویژگی کافران بوده و چنان در اندیشه آنان اثر می گذارد که آیات الهی را تکذیب کرده ، حاضرند برای تقویت شیطان، در مقابل جبهه حق و در رکاب شیطان بجنگند.
پیامدهای پیروی از طاغوت
فرهنگ الهی توحید، فرهنگ هدایت و ضامن سلامت دنیا و آخرت است؛ و طبیعتاً هر فرهنگی که در مقابل آن قرار گیرد، هیچ نتیجه ای جز ضلالت و نابودی ندارد.
بر اساس آیات قرآن کریم، ایمان به طاغوت و پیروی از آن، موجب: ضلالت ، محرومیّت از نصرت الهی ، لعن حضرت حق ، خروج از ولایت خدا و ورود به ولایت شیطان است؛ و در آخرت نیز دستاوردی جز عذاب سنگین الهی ندارد؛ عذابی که هیچ قدرتی، مانع از آن نمی شود.
این مطلب، بسیار روشن است؛ زیرا مسیر شیطان و طاغوت، مسیری غیر از مسیر حق است؛ و نتیجه گام نهادن در آن نیز کاملاً متفاوت خواهد بود. بنا بر این، پیروی از طاغوت، هیچ نتیجه مثبتی در پی نخواهد داشت؛ چون هر آن چه که خیر و صلاح است، در مسیر هدایت حق ـ که همان مسیر ایمان و تسلیم است ـ نهفته شده است؛ و هر آن چه در غیر این راه است، سرابی بیش نیست.
منبع : تفسیر حکیم، ج ۵، ص ۲۹۱










نظر شما