حوزهنیوز: آشنایی با شیوههای برخورد یهود با انبیاء الهی و شناخت ماهیت آنان و بررسی مواضع فکری و مواضع عملی آنان در مقابله با اسلام و معارف الهی، چهارمین بخش از گفتگو با حجتالاسلاموالمسلمین حاجی صادقی را شامل میشود.
مواضع فکری یهود
بخش نخست این بحث به مواضع فکری یهود مربوط میشود که اقسام آن به ترتیب در ذیل بیان میشود:
در ادامه مباحث یهود در این بخش اشارهای به مهمترین مواضع فکری یهود خواهیم داشت
حس گرایی
شاید یکی ازمهمترین مواضع فکری یهود روحیه حس گرایی یهود است و این حس گرایی را در مواضع مختلفی نشان داده است مانند سوره بقره آیه 55 « وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» زمانی که موسی با عدهای از خواص جهت دریافت وحی رفته بودند از موسی خواستند تا خدا را آشکارا ببینند و گفتند : ما ایمان نمیآوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم و خدا باوری را مبتنی بر «حس گرایی» و «رویت حسی» کردند و خدا این نسبت را به همه بنی اسرائیل میدهد و در واقع آن هفتاد نفر نماینده تفکر یهودیان بودند.
ممکن است کسی بگوید این درخواست؛ درخواست موسی نیز بوده است در سوره اعراف آیه 143 آمده است « وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ»، پس این اشکال درباره موسی هم وارداست؟
به شهادت روایات موسی باور داشت که دیدن خدا با چشم ظاهری ممکن نیست اما به اصرار قوم بنی اسرائیل؛ در واقع موسی از زبان قوم یهود این درخواست را کرد زیرا جمعی از جاهلان بنی اسرائیل اصرار داشتند که باید خدا را ببینند تا ایمان آورند (آیه 153 نساء گواه) و او از طرف خدا ماموریت پیدا کرد که این تقاضا را مطرح کند تا همگان پاسخ کافی بشنوند
نمونه دوم حس گرایی: در دورانی که موسی به کوه طور رفته بود و عوام بنی اسرائیل همراه با هارون در انتظار موسی (ع) به سر میبردند به گوساله پرستی رو آوردند و منشاء آن نیز همان حس گرایی بنی اسرائیل بود، داستان گوساله پرستی در 7 جای مختلف مطرح شده است مانند آیات 51؛ 54؛ 92؛ 93 سوره بقره؛ سوره نساء آیه 153؛ سوره اعراف آیه 147 و سوره طه آیه 88.
نمونه سوم حس گرایی : علی رغم معجزات فراوانی که قوم موسی دیدند و با اعجاز از رود نیل گذر کردند اما وقتی قبائل و اقوامی را دیدند که بتهای زیبایی را میپرستند از موسی طلب بت کردند « وَ جاوَزْنا به بنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ( سوره اعراف آیه 138).
2-نسبت ناتوانی دادن به خدا
وقتی آیاتی بر پیامبر خدا نازل شد که ای مردم به خدا قرض بدهید « مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً » بقره آیه 245، پیدا بود که منظور از قرض دادن؛ قرض دادن به بندگان نیازمند خداست؛ قرآن آنقدر خدا و مردم را به هم نزدیک میبیند که رفع نیاز بندگان خدا را رفع نیار خدا معرفی میکند و خدا با این ادبیات میگوید: آیا کس هست تا به خدا قرض بدهد؟ قوم یهود گفتند: پس خدا فقیر است که از ما قرض میخواهد؟! و این مطلب را از روی لجاجت گفتند نه از روی نادانی، لذا گفتند چرا از ما قرض میخواهد؟
نگاه اسلام به این موضوع
ما میدانیم علت اینکه خدا میگوید : نیاز فقرا را بر طرف کنید ناتوانی حق متعال نیست بلکه میخواهد تا روحیه گذشت در انسان تقویت شود لذا اگر اسلام بر انفاق پافشاری میکند، هدف، تنها رفع نیاز نیازمند نیست، بلکه رشد و تعالی روح آدمی از مهمترین دستاوردهای این دستور الهی است «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون » آل عمران آیه 92 شما به رستگاری نمیرسید مگر اینکه اهل انفاق شوید.
در روایت آمده است شخصی در زمان پیامبر (ص) به پیامبر (ص) وصیت کرد پس از مرگش دو انبار خرما را بین فقرا تقسیم کند و رسول الله (ص) اینکار را انجام داد و در نهایت بعد از بازرسی انبار رسول خدا یک دانه خرما یافتند و گفتند: اگر این یک دانه خرما را به دست خود انفاق کرده بود از این دو تا انبار خرمایی که به دست من رسول خدا (ص) داده شد ثواب آن بیشتر بود؟! معلوم میشود که اسلام تنها به دنبال رفع نیاز نیازمندان نیست بلکه اسلام به دنبال انسان سازی است و احکام اسلامی ابزاری برای تعالی انسان میباشد.
3-قائل شدن فرزند برای خدا
« وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (30سوره توبه آیه 30 ) بعید نیست بگوییم که قائل شدن مسیحیت به اینکه عیسی فرزند خدا است از یهود سر چشمه گرفته است. قرآن میگوید این حرف، حرف کافرانی است که قبل از یهود و نصاری زده میشد و "عزیر" بعد از موسی محترمترین شخص نزد بنی اسرائیل است و او را به عنوان فرزند خدا معرفی میکنند و در اینکه چرا او را فرزند خدا میدادنند دو احتمال داده شده است اول اینکه؛ "عزیر" جوهر مادی این دنیایی ندارد و اینکه یهود میگوید عزیر فرزند خداست به همان معنایی است که مسیحیان میگفتند عیسی فرزند خداست و آیه دال بر این مطلب است، احتمال دوم این است که «عزیر» را ابنالله میخوانند و این از باب تکریم و تعظیم و تشریف است و البته این نسبت را برای خود نیز قائل بودند « وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُه» مائده 18 ما عیال خدا و دوستان او هستیم و منظورشان این بود که ما خواص خدا هستیم اما به نظر من چون عزیر و مسیح دریک آیه بیان شده است این که عزیر را ابن الله میخوانند از باب تعظیم نبوده است؛ بلکه همان حرف مسیحیت را در باره عیسی میگفتند.
علامه طباطبایی و گروهی از اهل تحقیق به دنبال این مطلب هستندتا اثبات کنند آنچه که در عهدین آمده است و برای خدا فرزند قائل شدهاند با عقاید بودائیان و برهمانیان که به خدای پدر و خدای مادر و خدای همسر و... اعتقاد داشتند مقایسه کند در یونان باستان و روم باستان به خدایان متعددی معتقد بودند تا جایی که گاهی تعداد خدایان از تعداد انسانها بیشتر میشد و لی در بین آنها تعدادی مشهور بودند و این تفکراتی که در مسیحیت و یهود گفته میشود ریشه در همان تفکرات گذشتگان دارد لذا قرآن میگوید اینها همان حرفی را میزنند که قبل از ایشان کافران بیان میکردند و اینها ظاهرا پیرو دین الهیاند اما مواضع آنها؛ مواضع همان کافران قبلی است و بسیاری از معارف عهدین با عقاید بودائیان و برهمانیان مطابقت دارند و در بسیاری از داستانها عینا همان را بیان کردهاند (المیزان ح 9 ص 244 )
انسان هر چه هم اوج بگیرد هرگز به مرتبه ربوبیت نمیرسد و از سواد امکان خارج نمیشود و این نسبت خدایی و فرزند خدایی دادن جایز نیست.
4-شرک در تدبیر و ربوبیت
در فرهنگ دینی همه ادیان از بزرگترین جلوههای توحیدی یعنی توحید ربوبی است. توحید ربوبی دو بعد دارد: «ربوبیت تکوین» یعنی تدبیر این عالم در دست اوست و «ربوبیت تشریع» یعنی؛ تنها فرمانده هم اوست و تنها اوست که حق فرماندهی بر انسانها را داراست و حتی ولایت پیامبر رابه عنوان قائم مقامی خدا میدانیم و پیامبر (ص) تجلی بخش ولایت الهی است.
از انحرافات یهود این بود که احبار و رهبان را به عنوان رب و مدبر زندگی خود قرار میدادند « اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (سوره توبه آیه 31) » دانشمندان خود را معبودهایی در برابر خدا قرار میدادند.
توحید تنها یک اندیشه فلسفی صرف نیست بلکه یکی از ابعاد آن بعد جامعه سازی و فرد سازی آن است. یکی از جلوههای توحیدی این است که حاکمیت منحصر به اوست و غیر او کسی حق حاکمیت ندارد و در دین اسلام پیامبر تجلی بخش ولایت الهی است لذا نافرمانی کردن از رسول خدا، نافرمانی و تمرد از ولایت الله است.
ولایت فقیه در راستای حاکمیت خدا
یکی از اشکالاتی که در زمان حاضر مطرح میشود اشکالی است که به مسئله ولایت فقیه شده است و میگویند ولایت فقیه نشاندن اراده یک نفر بجای اراده جمعی است و این نوعی استبداد است؟ غافل از اینکه در اسلام هیچ کس حق حاکمیت ندارد و تنها اراده خداست که حکومت میکند لذا امام صادق علیه السلام فرمود : اگر فقیه عادل حکمی کرد و شما نپذیرفتید رد خدا کردهاید « فإنّی قد جعلتُهُ علیکم حاکماً فإذا حکم بحکمنا، فلم یُقبل منه، فإنّما به حکم اللَّه استخفّ، و علینا قد ردّ، و الرادُّ علینا الرادُّ علی اللَّه، و هو علی حدّ الشرک باللَّه». الکافی ج : 1 ص : 67
اختلافات بین شیعه و سنی هم تنها بحث بر سر خلافت امیر المومنین و ابوبکر نیست و دعوا عمیقتر از این حرفهاست بلکه دعوا و منازعه مسئله توحید است چرا که اهل سنت میگویند : بعد از رحلت پیامبر همشأن نبوت او و همشأن ولایت پیامبر (ص)، خاتمه یافت و از این به بعد حکومت شأن مردمی پیدا کرده است و در تفکر اسلامی این نوعی شرک است؛ معنای توحید ربوبی این است که غیر از خدا کسی حق حاکمیت ندارد، مشرکین مکه در توحید ربوبی تکوینی لغزیدند، اما یهودیان در توحید ربوبی تشریعی لنگ میزنند و قرآن برای اینکه ما را متوجه این مطلب کند که پیامبر حرفی بدون اذن الهی نمیزند با کلمه "لو" که حرف عدم وقوع است میگوید : وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ (44) لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ (46) سوره الحاقه، اگر بر فرض محال پیامبر حرفی از خود بزند و حرف ما را نزند؛ اولاً که محال است اما اگر اینکار را کرد اول بازداشتش میکنم و بعد از آن رگ حیات او را میزنم.
5- برتری طلبی و نژاد پرستی
یهود بر این باور است که قوم برترند « وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائه آیه 18 »
شأن نزول این آیه این است که عدهای از بزرگان یهود در برابر رسول خدا (ص) اعتراض کردند و گفتند : غضب خدا نسبت به ما مانند غضب پدر و مادر نسبت به فرزند است و زود بر طرف میشود و چون همه یهودیان این تفکر را داشتند، قرآن این حرف را به همه ایشان نسبت داد و از بزرگترین عوامل ظلم یهود نسبت به دیگران همین حس نژاد پرستی ایشان است.
پاسخ : هیچ گروه و طبقه خاصی بر دیگری فضیلت ندارد و در فرهنگ ادیان الهی هیچ کس برتر از دیگری خلق نمیشود بلکه امتیارات و فضائل، اکتسابی است مثلا اگر علم فضیلت دارد و امر به کسب آن شده است. « قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ؛ ( سوره زمر آیه 9)، قرآن میگوید ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ علیم خَبیرٌ ( سوره حجرات آیه 13) و در ادامه میگوید این اختلافات موجب فضیلت نیست اما گرامیترین شما نزد من با تقوی ترین شماست.
6- کفر از روی عناد و لجاجت
عناد همراه با کفر از دیگر مواضع فکری یهود است گاهی کسی شبهه علمی دارد و اگر خدا را باور ندارد به خاطر این بوده که نتوانسته به مطلب برسد اما گاهی کفر دارد و نپذیرفتن او به واسطه شبهه علمی نیست بلکه از روی عناد است اگر پیامبر را رد میکنند نه به خاطر این است که حقانیت او را نیافتند، بلکه کفر ایشان از روی عناد است، یهود قبل از اینکه پیامبر مبعوث شود به مشرکین میگفتند : صبر کنید تا پیامبر موعود مبعوث شود « وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْکافِرینَ (89سوره بقره آیه 89 ) » یهود قبل از بعثت بر کفار وعده فتح میدادند، اوس و خزرح قبل از پیامبر از کفار بودند و یهودیان توسط اوس و خزرج اذیت میشدند پیامبر مبعوث شد و اوس و خزرج ایمان آوردند اما یهودیان ایمان نیاوردند و این نپذیزفتن از روی لجاجت و عناد بود در جای دیگر آمده است « الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ( سوره انعام آیه 20) » یعنی ایشان شبهه علمی نداشتند اما در عین حال نپذیرفتند.
7- تلاش برای گمراهی دیگران
تهاجم فرهنگی برای گمراه کردن امت اسلامی « وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ( سوره آل عمران آیه 69)» یهود تلاش میکند که اگر نمیتواند با جنگ سخت کار خود را پیش ببرد جنگ نرم داشته باشند، در شأن نزول این آیه آمده است که یهود میخواست با شیطنت عدهای از مسلمانان را به کفر بکشاند اما خدا با این آیه ایشان را رسوا کرد یکی از بهترین راههای رفع دشمنی دشمنان، شناخت ماهیت دشمنان است لذا قرآن میگوید اگر شما باور کنید که یهودیان دشمن شما هستند به راحتی فریب آنان را نمیخورید.
8- انحراف درباره انبیا الهی
یهود یا تکذیب کننده یا کشنده انبیاء الهی بوده، وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بعده بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ به روح الْقُدُسِ أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ به ما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَریقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَریقاً تَقْتُلُونَ ( سوره بقره آیه 87)هرگز به انبیاء به عنوان رسولان الهی نگاه نمیکردند و انبیا گذشته را نیز تکذیب میکردند و این تکذیب مختص به رسول خدا (ص) نبود.
9- عدم تعبد درباب احکام الهی
از آنجایی که یهودیان تکلیف گرا نبودند، حس گرایی آنها سبب شد در برابر فرمان الهی بایستند یکی از داستانهایی که خدا با تندی نسبت به ایشان بر خورد میکند زمانی است که قوم یهود را از دست فرعون نجات میدهد و به سرزمین فلسطین میرساند و میگوید وارد این سرزمین شوید و حاکم ظالم آن را سر نگون کنید و یقینا خدا شما را یاری میکند گفتند « قالُوا یا مُوسی إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّاهاهُنا قاعِدُونَ ( سوره مائده آیه 24) » «ای موسی، تا وقتی آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پای در آن ننهیم. تو و پروردگارت برو[ید] و جنگ کنید که ما همین جا مینشینیم.
راحت طلبی کار را بجایی رساندند که حاضر نبودند به جنگ بروند و این هم بر خاسته از روحیه کفر ایشان است و دین را تا جایی انجام میدادند که سختی نباشد؛ باز در جریان تعطیلی روز شنبه این جریان مشهور است که در شنبهها صید ماهی ممنوع شد ولی ایشان راههای فرعی درست کردند و روز شنبه ماهی وارد گودال میشدند و راه را میبستند و در یکشنبه صید میکردند و کلاه شرعی درست میکردند، فرار کردن از زیر حکم الله با کلاه شرعی کار درستی نیست.
بخش دوم : مواضع عملی یهود در برابر خدا و اسلام
1- پیمان شکنی
یهودیان اقدامات عملی فراوانی داشتند اولین آنها که قرآن به عنوان یک روش عملی بیان میکند «پیمان شکنی» است «أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (سوره بقره آیه 100) هر بار که ایشان پیمانی بستند جمعی آن را شکستند؛ یکی از اقدامات یهود پیمان شکنی است، قسم میخوردندو بعد آن را میشکستند سوره بقره آیات 83، 84 و 93 بر این مطلب دلالت دارد و مهمترین عامل آن هم ضعف ایمان ایشان است و به خاطر حس گرایی، متوجه نیستند که خدا بر تمام اعمال ایشان احاطه دارد و به مجازاتهای مترتب بر آن هم توجه ندارند و اگر ایمان داشتند این کار را نمیکردند برخی از پیمانهایی که ایشان شکستند : مانند پیمانی که درکوه طور بستند و بعد آن را نقض کردند که در سوره بقره آیات 83 – 85 آن را بازگو کرده است و مفاد آن از این قرار بود که بجز خدای یگانه پرستش نکنند و به پدر و مادر نیکی کنند؛ به خویشان و بستگان نیکی کنند؛ نسبت به ایتام نیکی کنند؛ نسبت به فقرا نیکی کنند؛ در سلوک و معاشرت اجتماعی و معاشرت با مردم شایسته و پسندیده عمل کنند؛بر پا دارنده نماز و رابطه با خدا باشند؛ نسبت به حقوق مردم و محرومان و زکات کوتاهی نکنند؛ خون یکدیگر را نریزند؛ کسی را ا ز خانه و وطن آواره نکنند؛ برای آزادی اسرا فدیه دهند؛ و این پیمانی است که خدا در قرآن آیات 40، 63، 64سوره بقره به آن اشاره دارد؛ باز از ایشان پیمان گرفته شد که اگر پیامبر خاتم مبعوث شد به او ایمان آورند اما این بار هم پیمان شکستند که آیه 77 آل عمران این مطلب را بیان میکند. همچنین وقتی که با موسی پیمان بستند که او را همراهی کنند اما زمانی که به ایشان گفتند وارد سرزمین فلسطین شوند و با طاغوتها جهاد کند وارد نشدند؛ باز در زمان پیامبر (ص) یهود بنی نظیر و بنی قریضه با پیامبر (ص) عهد بستند که با مشرکین همکاری نکنند اما پیمان شکستند و در جریان جنگ احزاب و خندق با مشرکان علیه پیامبر همکاری کردند موارد دیگر بسیاری نیز وجود دارد که نشان از پیمان شکنی یهود دارد.
2- مقابله عملی با انبیا الهی
تکذیب و قتل انبیاء از دیگر مواضع عملی یهود است « لَقَدْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ به ما لا تَهْوی أَنْفُسُهُمْ فَریقاً کَذَّبُوا وَ فَریقاً یَقْتُلُونَ ( سوره مائده آیه 70) »اگر رسولی مبعوث میشد که طبق هوی و هوس آنها حرف نمیزد، یا او را مسخره میکردند و تکذیب میکردند و یا او را میکشتند.
3- ایجا مانع در راه خدا
"صد عن سبیل الله" از دیگر خصائص یهود است راهزنی بندگان خدا از صراط هدایت کار شیطان است و زمانی که شیطان مطرود شد گفت « قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ ( سوره اعراف آیه 16) »همین کار را شیاطین انس مثل یهود انجام میدهند « فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَهادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ کَثیراً ( سوره نساء آیه 160)» ایشان تلاش میکردند کسی به راه هدایت نرود و قرآن نسبت به این مسئله حساسیت خاصی دارد و با انسانهای فاسد و گمراه کننده برخورد سختی میکند و ترحم در مقابل ایشان را ظلم بر دیگران میداند. یهودیان «صد عن سبیل الله» میکنند و از راههای مختلف برای این هدف استفاده میکردند مانند انفاق مال برای «صد عن سبیل الله» الان هم هزینههای فراوانی برای، القا شبهه و شک خرج میکنند؛ تحریف آیات از روشهای دیگر یهود برای این هدف شوم است؛ نسبتهای ناروا به خدا؛ کتمان حقیقت؛ ایجاد اختلاف و جو سازی؛ بدعت؛ تکذیب و روشهای مختلف دیگر از عملکردهای یهود برای «صد عن سبیل الله» و گمراه کردن بندگان خدا میباشد.
4- استهزا دین و دینداران
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ( سوره مائده آیه 57) » یکی دیگر از از اقدامات مشترک یهود و مشرکین به سخره گرفتن دین خدا و عقاید الهی و مسلمانان است و وقتی نمیتوانستند در برابر منطق قوی مسلمانان مقابله کنند از راه استهزا وارد میشدند مثلا اذان گفتن مسلمانان را مسخره میکردند و این مطالب در گذشته یهود هم سابقه دارد
5-گسترش فساد
« وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ ( سوره مائده آیه 64) یکی دیگر از مواضع عملی یهود مقابله با حرکت اصلاح گرایانه انبیا الهی بود و ایشان به دنبال فساد بودند و تلاش داشتند دیگران را به فساد بکشانند و در مقابل شعار انبیاء که اصلاحات بود، مقابله کنند « إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ (سوره هود آیه 88)» کسی میتواند مصلح باشد که خود صالح باشد.