پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۵ شوال ۱۴۴۵ | Apr 25, 2024
پیامبر

حوزه/ نیم نگاهی به شخصیت بانوی جلیل‌القدر حضرت نفیسه خاتون سلام‌الله‌علیها عالمه‌اى که خود، معلمه ده‌ها عالم و متعلم علوم آل‌محمد صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود و در طول عمرش شش‌هزار بار ختم قرآن کرد و در هنگام قرائت قرآن و با زبان روزه روح پاکش به دیار دوست شتافت.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، شرح حال این بانوی عالمه به قلم حجةالاسلام والمسلمین محمدمهدی فقیه بحرالعلوم  رامنتشرمی کند.

بانوی جلیل‌القدر حضرت نفیسه خاتون سلام‌الله‌علیها دختر جناب حسن‌بن زیدبن امام حسن مجتبى علیه‌السلام و عمه حضرت عبدالعظیم حسنى علیه‌السلام، در سنه 145ق در مکه معظمه متولد شد و در مدینه منوره با زهد و عبادت به سر برد.

ایشان با اسحاق الموتمن، پسر حضرت امام جعفرصادق علیه‌السلام ازدواج کرد و از آن صلب پاک، یک پسر و یک دختر به نام‌هاى قاسم و ‌ام‌کلثوم به دنیا آورد.

گفته شده است که ایشان با شوهر و فرزندان خود از مدینه به مصر رفته و هفت سال در آن‌جا به سر برد و در ماه رمضان سنه 208ق، در سن 63 سالگى به سراى قرب الهى شتافت. به علت وفات این جلیله مخدره، ماتم بزرگى سراسر مصر را فرا گرفت و این روز از ایام مشهور روزگار شد.

با اعلام این خبر از بلاد و نواحى اطراف، مردان و زنان براى تشییع جنازه آن بانوی پرهیزگار به مصر ‌آمدند و دسته دسته بر پیکر پاک ایشان نماز ‌گذاشتند.

در آن شب به احترام این سیده جلیله، شمع‌ها برافروخته شد و از هر خانه که در مصر بود، صداى گریه و شیون به گوش مى‌آمد و تأسفى عظیم بر مردم مصر هویدا شد.

مرحوم حاج شیخ عباس قمى قدس‌سره در منتهى‌الآمال(ج‌2/ص300) به نقل از تاریخ طبرى (ج5/ص174) مى‌نویسد: هنگامى که نفیسه خاتون رحلت نمود، اسحاق‌بن جعفرالصادق علیه‌السلام خواست بدن همسرش را از مصر به مدینه آورد و در بقیع به خاک سپارد. مردم نزد امیر شهر رفتند تا وى اسحاق را از این امر باز دارد، اما اسحاق نپذیرفت.

مصریان اموال بسیارى براى او جمع کردند تا از آن اندیشه برگردد، اسحاق هم‌چنان قبول ننمود. مردم مصر شب را با اندوه و سختى به روز آوردند و چون بامداد رسید، خدمت اسحاق جمع شدند و حال او را دگرگون دیدند.

سبب را از او سؤال کردند، گفت: دیشب رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را در خواب دیدم که به من فرمودند: «اموال ایشان را رد کن و سیده نفیسه را نزد ایشان دفن نما، «لانّ الرّحمة تنزل علیهم ببرکاتها»؛ رحمت خدا به برکت وجود خانم بر اهل مصر نازل مى‌شود». سرانجام سیده را در مزار «درب السباع» دفن کردند و اسحاق المؤتمن با دو فرزند خود عازم مدینه شد.

*فرزندان و بازماندگان حضرت نفیسه خاتون سلام‌الله‌علیها

مورخان علمای نسب‌شناس گفته‌اند حاصل ازدواج اسحاق‌بن جعفر علیهماالسلام با سیده ‌نفیسه سلام‌الله‌علیها دو فرزند به نام‌های قاسم و ام‌کلثوم، (حضرت صادق/2/300) می‌باشد و عده‌ای خاطرنشان نموده‌اند از این دو ، فرزندی بر جای نماند ولی برخی از مورخان و شرح حال نگاران طوایفی از دانشمندان، سادات و مشاهیر را از این خاندان ذکر کرده‌اند. یکی از پسران اسحاق که تاریخ نویسان از او به عنوان حسین یاد کرده‌اند به حران مهاجرت کرد و نخستین فرد این دودمان بود که به حلب رفت و پس از ازدواج با دختر یکی از رجال این دیار توانگر شد. وی موفق گردید در زمانی که مذهب حنفی در حلب حکمفرما بود تشیع را به آن‌جا ببرد. (اعیان‌الشیعه، سیدمحسن امین/5/45) ابوابراهیم محمد حرانی ـ از نوادگان حسین ـ شاعری اهل فضل بود که ابوالعلامعری او را ستود و از این‌رو به ممدوح شهرت یافت و اولین فرد این خاندان بود که نقابت طالبیان حلب را در زمان سیف‌الدوله حمدانی عهده‌دار گردید. (عمدةالطالب/230) پس‌از وی فرزندان و نوادگانش تا چند قرن عهده‌دار این مقام بودند. نواده او زهره دارای دو پسر به نام‌های علی و حسن بود که از نسل هر دو بزرگانی پدید آمدند. زهره نیای بزرگ این دودمان نواده‌ای به نام زهره‌بن حسن‌بن زهره دارد که با صفت صغیر از نیای خود (موصوف به کبیر) مشخص می‌شود. (دانشنامه جهان اسلام، مقاله یحیی رهایی درباره بنی‌زهره) به گفته سیدمحسن امین فرزندان این خاندان هم‌چنان در جایی به نام فوعه ـ از نواحی حلب ـ دارای قدر و منزلت و نفوذ اجتماعی هستند و شجره‌نامه‌ای که به تأیید بزرگان و مشاهیر دانشوران رسیده است، در دست دارند، برخی از آنان نیز در عراق و آذربایجان به سر می‌برند. (اعیان‌الشیعه/1/201)

* خاندان بنی زُهره

بنی زُهره خاندانی از سادات شیعه دوازده امامی هستند که بسیاری از آنان اهل علم و سیاست و دارای تألیفات بوده‌اند و دانشورانی بزرگ نزد آنان به کسب دانش و معرفت اهتمام ورزیده‌اند، این شجره پاک و آراسته به پرهیزگاری و علم منسوب به اسحاق‌بن جعفرالصادق(ع) هستند و گاه آنان را اسحاقیون خوانده‌اند، این هم یکی دیگر از افتخارات سیده‌نفیسه است که افرادی از بازماندگان او و شوهرش در نشر فرهنگ قرآن و عترت و نیز گسترش تشیع و صیانت از علویان و سادات تلاش کرده‌اند و در صفحات تاریخ نام خویش را به‌عنوان انسان‌های دانشمند و سیاستمدار ثبت کرده و به درخشندگی و فروزندگی تشیع افزوده‌اند.

*برخی از دانشوران بنی زهره  

1. عزالدین ابوالمکارم حمزه‌بن زهرةالحسینی الحلبی معروف به ابن‌زهره و سیدبن زهرة (511 ـ 585ق)؛ وی فقیه، اصولی، متکلم، نحوی و از ثقات و نقیب سادات حلب و مشهورترین فرد این خاندان است تا آن‌جا که هرگاه زهره بدون قرینه‌ای به‌کار رود مقصود او است. وی نواده زهره کبیر است و نسبش با هشت واسطه به اسحاق‌بن جعفر‰ می‌رسد، نوشته‌ای با خط خوش که بر لوح قبرش کشف شده این ادعا را تأیید می‌نماید. ابن‌زهره علاوه بر پدرش که مردی فاضل و از فقهای امامیه بود نزد ابوعبدالله حسین یا طاهر صوری فقیه شیعی، ابن‌نقاش فقیه مصولی و شاگرد یکی از تلامذه شیخ مفید، ابن‌حاجب حلبی که استاد قرائت و فرد زاهدی بود شاگردی کرد.

از شاگردان و راویان او می‌توان برادرش عبدالله علی‌بن زهره، محمد‌بن عبدالله‌بن علی‌بن زهره، محمدبن المشهدی مؤلف کتاب المزار، معین‌الدین سالم‌بن بدران مصری مازنی (فقیه فاضل)، محمدبن ادریس حلی و عزت‌الدین ابوالحرث محمدبن حسن بغدادی را نام برد.

ابن‌زهره افزون بر پایه بلند علمی، رهبری شیعیان را در حلب عهده‌دار بود. به‌گونه‌ای که وقتی صلاح‌الدین ایوبی در سال 570 هجری حلب را محاصره کرد و حاکم نوجوان این شهر که صالح‌بن نورالدین زنگی نام داشت، از مردم با التماس استمداد نمود تا از شهر دفاع کنند، شیعیان حلب حمایت خود را مشروط به شرایطی کردند از جمله آن‌که در مسایل معاملات و نکاح آنان ابوالمکارم ابن‌زهره مرجع باشد که حاکم حلب پذیرفت. ابن‌زهره در مسایل فقهی، اصولی و کلامی تألیفات قابل توجهی دارد که برخی از آن‌ها پاسخ به استفتائات می‌باشد. از مجموع نوزده جلد کتاب‌هایش معروف‌ترین آن‌ها «غنیةالنزوع الی علم‌الاصول والفروع» می‌باشد که یک چهارم آن به مباحث اصولی اختصاص دارد و پس‌از آن دوره کامل فقه همراه با استدلالی کوتاه در برخی موارد، نگارش یافته است. ابن‌زهره کتاب معروفی در بحث امامت تحت عنوان «قبس‌الانوار فی نصرةالعترةالاخیار» دارد. تنوع موضوع آثارش بیانگر وسعت دامنه دانش اوست و به همین دلیل مورخان و تراجم‌نویسان جلالت و فقاهت او را ستوده‌اند و نظریاتش به‌عنوان یک فقیه متقدم همواره مورد توجه فقهای امامیه بوده است. ابن‌زهره در سال 580 هجری دارفانی را وداع گفت و در دامنه کوه جوشن واقع در غرب حلب و حوالی مشهدالسقط به خاک سپرده شد. در سال 1279 هجری محل دفنش کشف شد. (روضات‌الجنات/2/374 ـ 375؛ ریاض‌العلماء، میرزا عبدالله افندی/2/202 ـ 203؛ اعیان‌الشیعه/6/249؛ امل‌الامل/2/93؛ منتهی‌الامال/1/299)

2. جمال‌الدین ابوالقاسم عبدالله‌بن علی‌بن زهرةالحسینی الحلبی (531 ـ 580ق)؛ برادر سیدبن زهره که تألیفاتی در فقه و اصول داشت و از ثقات رجال شیعه به شمار می‌آید. (التجرید فی‌الفقه عن‌الحجج والادله و جواب سؤال عن‌العقل) از جمله آثار این فقیه و متکلم شیعی می‌باشد.

3. محیی‌الدین ابوحامد محمدبن عبدالله‌بن زهرةالحسینی الحلبی (تولد پس‌از سال 564ق) وی از فقیهان و مشایخ ثقه راویان شیعه است که شرح‌حال نویسان مقام علمیش را ستوده‌اند. به گفته خودش ابن‌ادریس حلی جد مادریش بوده است و او نزد وی دانش آموخته است. وی از پدر و عموی خویش و ابن‌شهرآشوب و شاذان‌بن جبرئیل قمی روایت کرده و شخصیت‌هایی چون محقق حلی، یحیی‌بن سعید حلی و سیدعلی‌بن طاووس از شاگردان او بوده‌اند. ابن‌‌عدیم حلبی نیز او را جزو مشایخ خویش می‌شمارد. کتاب الاربعون حدیث از آثار اوست و از جمله احادیث مندرج در آن نامه حضرت امام جعفرصادق علیه‌السلام می‌باشد که خطاب به والی اهواز، عبدالله نجاشی نوشته است. (تنقیح‌المقال، علامه مامقانی/3/بخش اول/144؛ بحارالانوار/106/141؛ الذریعه/1/426، دانشنامه جهان اسلام، ذیل بنی‌زهره، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ذیل آل‌زهره)

4. ابوعلی حسن‌بن زهرةالحسینی: فاضل، ادیب و شاعر بود. وی که متولد سال 564 هجری می‌باشد، از افراد سرشناس سلسله بنوزهره و فرزند زهرة صغیر بود که مورخان مقامش را تکریم کرده‌اند. مورد اشاره جد اعلای بنوزهره به شمار می‌رود که علامه حلی اجازه معروف خود را برای آنان نوشته است. وی علاوه بر آن‌که از علوم گوناگون برخوردار گشت، شعر می‌سرود و از خطی خوش و نثری جالب برخوردار بود، او را حافظ قرآن و آشنای به فقه امامیه و شافعی معرفی کرده‌اند. سخنوری خوش سخن با سیمای جذاب و دارای دیانت و سیاست بود و از درایتی خوب و رفتاری پسندیده بهره‌مند بود و مردم از او استفاده می‌کردند. علاوه بر عهده‌داری نقابت علویان، مقام دبیری در دربار الملک‌الظاهر الغازی (فرزند صلاح‌الدین ایوبی) را نیز پذیرفته بود، ولی خوشایند او واقع نگردید و پس‌از چندی استعفا کرد. چندین مرتبه به‌عنوان سفیر دربار الملک‌الظاهر غازی با سلاطینی از کشورهای روم، موصل، اربل، مصر، دمشق، و بغداد ملاقات کرد. با فوت الملک‌الظاهر جانشین وی، عزیز، مقام وزارت را به حسن‌بن زهره پیشنهاد کرد، ولی او قبول ننمود و پس‌از آن به‌سوی حجاز رفت که اعمال حج به‌جای آورد اما به هنگام بازگشت دچار بیماری شد و در جمادی‌الاول سال 620 هجری رحلت نمود. فرزندانش ابوالحسن علی (متولد 592 هجری) و ابوالمحاسن عبدالرحمان (متولد 606 هجری) از محدثان به‌شمار می‌آیند و ابن‌صابونی از آنان روایت شنیده است. (طبقات اعلام‌الشیعه (الانوار الساطعة فی المائةالسابعة) شیخ آقا بزرگ تهرانی، ص 39؛ لسان المیزان، ابن‌حجر؛ اعیان‌الشیعه/5/73 ـ 74؛ بغیةالطلب فی تاریخ حلب، ابن‌عدیم/5/390؛ تکلمة اکمال‌الاکمال فی‌الانساب والاسماء والالقاب، ابن‌صابونی/186)

5. بدرالدین حسن‌بن محمدبن علی‌بن الحسین‌بن زهرةالحسینی؛ الحلبی از دانشوران نیمه دوم قرن هشتم هجری که نقیب اشراف و ناظر بیمارستان حلب بوده است. (دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مقاله هادی عالم‌زاده، ذیل آل‌زهره)

6. علاءالدین ابوالحسن علی‌بن ابراهیم‌بن محمدبن علی‌بن حسن‌بن زهره، از دانشمندان بزرگ شیعه که ثقه هم بوده است. وی از علامه حسن‌بن یوسف‌بن المطهرالحلی اجازه روایت خواست و او در نامه‌ای مشتمل بر تجلیل فراوان از وی به نامبرده، فرزند، برادر و برادرزادگانش اجازه داد تا تمام تألیفات خودش و نیز کتب فقهی، لغوی، فلسفی، منطقی و کلامی را که نزد اساتید خوانده یا به او اجازه روایت آن‌ها داده شده بود روایت کنند. این اجازه که به اجازه بنوزهره موسوم می‌باشد، در تاریخ 25 شعبان سال 723 هجری کتابت شده و علامه مجلسی آن‌را که به اجازه کبیر هم مشهور است، در اثر معروف خود آورده است. (بحارالانوار/104/137 ـ 60) دیگر از کسانی که نامشان در این اجازه آمده عبارتند از: بدرالدین ابوعبدالله محمدبن ابراهیم (متوفی حدود 733 هجری)، امین‌الدین ابوطالب احمدبن محمدبن ابراهیم (718 ـ 775ق) است و افزون بر این اجازه در تاریخ چهاردهم ربیع‌الاول سال 756ق از محمدبن حسن‌بن یوسف حلی ـ فرزند علامه ـ اجازه یافته است که تمامی آن‌چه در اجازه کبیر آمده است روایت کند. (همان/59) عزالدین جمال‌الدین ابومحمد حسن‌بن محمد‌بن ابراهیم (از دانشوران شیعه) شرف‌الدین ابوعبدالله حسین‌بن علی‌بن ابراهیم فقیه نامدار. یادآور می‌شود علاءالدین ابوالحسن علی‌بن ابراهیم در سال 755 هجری دارفانی را وداع گفت. (درباره وی بنگرید به امل‌الآمل/2/171؛ ریاض‌العلماء/3/328؛ روضات‌الجنات/2/374؛ دانشنامه جهان اسلام، ذیل بنوزهره، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ذیل آل‌زهره)

7. الشریف محمدبن علی‌بن محمد الحسن‌بن زهره (متوفی در حدود سال 779 هجری) این سید علوی به ایران مهاجرت کرد و از دانشوران عصر خویش استفاده نمود و با برخی از علمای خراسان و ماوراءالنهر دیدار نمود و پس‌از فراهم آوردن توشه‌ای علمی به حلب بازگشت. وی کتاب مشارق‌الانوار (این کتاب غیر از مشارق‌الانوار شیخ حافظ رجب برسی مدفون در شمال زواره زادگاه نگارنده می‌باشد) را از فقیه محدث و مفسر معروف شمس‌الدین ابوعبدالله محمدبن محمد فیروزآبادی شنید و بخشی از آن‌را در حلب از وی روایت کرد. (دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ذیل آل‌زهره) سیدشریف تاج‌الدین‌بن محمدبن حمزةبن زهرة در کتابی به نام «غایةالاختصار فی اخبارالبیوتات العلویة المحفوظة من‌الغبار» در ذکر بیت اسحاقیین نوشته است: سپاس خداوند متعال را که ما خاندان را از بیت زهره قرار داد که نقبای حلب می‌باشند.

بنا به اعتقاد محدث قمی جد ایشان یعنی زهرةبن ابی‌المواهب علی نقیب حلب فرزند محمد نقیب فرزند ابی‌سالم محمد مرتضی مدینه است که از شهر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌‌وآله‌وسلم به حلب انتقال یافته است و وی فرزند احمد مدنی می‌باشد که در بحران اقامت داشت و او فرزند امیر شمس‌الدین محمد مدنی و وی فرزند امیرالموقر الحسین‌بن اسحق الموتمن فرزند امام جعفر صادق علیه‌السلام است و این بیت در حلب و تابع آن شهرت وافری دارند. (منتهی‌الآمال/1/299)

دیگر از فرزندان اسحاق موتمن، محمد می‌باشد که طایفه‌ای به نام بنوالوارث در شهرستان ری از نسل او بوده‌اند و از آنهاست احمدبن محمدبن ابی‌حمزةبن ‌محمدبن اسحاق. و نیز حمزةالنجاربن ناصربن حمزةبن ناصربن حمزةبن محمدبن علی‌بن محمدبن محمدبن احمدالوارث. ابن‌طباطبا گفته است این افراد از مدینه به‌سوی کوفه مهاجرت کرده و از آن‌جا به ری رفته‌اند. گروهی از بازماندگان حسن‌بن زید به مصر و نصیبین رفتند. از جمله این افراد می‌توان میمون‌بن عبدالله‌بن حمزةبن الحسن‌بن علی‌بن الحسن‌بن اسحاق و نیز اسحاق‌بن محمدابن الحسن‌بن اسحاق و محمدبن الحسین‌بن احمدبن الحسن‌بن محمد‌بن الحسن را نام برد. عده‌ای چون جعفربن محمدبن حسن و برادرش محمد زاهد به قم و ری رفتند. (عمدةالطالب/230)

ذهبی خاطرنشان می‌نماید که گروهی از اولاد اسحاق در نیشابور اقامت گزیدند و نیز سیدی علوی در سبزوار (بیهق) بود که به اسحاق‌بن جعفر انتساب داشت. (تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام/415؛ بانوی با کرامت: 193 ـ 201)

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha