سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه» ، حيا از جنبه هاى مختلف، داراى تقسيمات متفاوتى است. تقسيم حيا با چهار ملاك صورت مى گيرد. ملاك اوّل، تقسيم بر اساس كاربرد حياست كه آيا در جاى خود به كار رفته يا نه. ملاك دوم، تقسيمِ حيا بر اين اساس است كه آيا پيش از عمل رُخ داده يا پس از عمل و ملاك سوم، تقسيم حيا بر اساس انواع ناظرهاست و ملاك چهارم بر اين اساس است كه موقعيت قبيح، آيا از سنخ «فعل» است يا «فكر».
* ملاك اوّل
حيا از اين جهت كه در چه مواردى به كار رفته و از چه چيزهايى حيا شده است، به دو قِسم تقسيم مى شود: حياى مثبت و حياى منفى. حيا به عنوان يك قابليت، وقتى در جاى خود به كار رود، «حياى مثبت» ناميده مى شود؛ امّا اگر در جايى به كار رود كه موضع حيا نيست، «حياى منفى» ناميده مى شود. (1) از حياى مثبت، به شرم و حيا تعبير مى شود و از حياى منفى، به «كم رويى».
رسول خدا مىفرمايد: «الحَياءُ عَلى وَجهَينِ. فَمِنهُ ضَعفٌ و مِنهُ قُوَّةٌ و إسلامٌ و إيمانٌ». (2)
حيا بر دو قِسم است: يك قسم آن، ضعف و ناتوانى است و قِسم ديگر آن، توانايى و اسلام و ايمان است.
در اين روايت از ريشه هاى روان شناختى اين دو قِسم (يعنى ضعف و قوّت نفس) براى ناميدن آنها استفاده شده است. مراد از حياى ناتوانى، حياى كم رويى است و مراد از حياى توانايى، حيايى است كه مورد تأييد دين است و به مقتضاى ايمان، صورت مى گيرد. همچنين در روايت ديگرى آمده است: «الحَياءُ حَيائانِ: حَياءُ عَقلٍ و حَياءُ حُمقٍ». (3)
حيا دو گونه است: حياى خِرد و حياى حماقت.
مراد از حياى خِرد، همان حياى معروف است و مراد از حياى حماقت، كم رويى است. از آن جا كه عقل، ريشه حياى مثبت است، آن را حياى خِرد ناميده اند و از آن جا كه حماقت، ريشه كم رويى است، آن را حياى حماقت ناميده اند. در ادامه روايت ياد شده، آمده است: «فَحَياءُ العَقلِ هُوَ العِلمُ و حَياءُ الحُمقِ هُوَ الجَهلُ». (4)
حياى عقل، همان علم است و حياى حماقت، همان جهالت.
بنابراين، از حياى مثبت با تعبيرهايى چون: قوّت، عقل، علم، اسلام و ايمان ياد شده و از حياى منفى با تعبيرهايى چون: ضعف، حماقت و جهالت یاد شده است. (5)
* ملاك دوم
ملاك تقسيم دوم، اين است كه آيا حيا پيش از عمل قبيح (نابه هنجار)، رخ داده يا پس از آن. كسانى كه اهل حيا نيستند، نه پيش از عملْ شرم مى كنند و نه پس از آن؛ امّا كسانى كه اهل حيا هستند، ممكن است پيش از عمل، شرم كنند و ممكن است پس از عمل، شرمگين شوند. حياى پيش از عمل، حيا از «انجام دادن كار» است و حياى پس از عمل، حيا از «كار انجام شده» است. ممكن است پيش از انجام دادن عمل نابه هنجار، حيا برانگيخته نشود. در اين صورت، شخص، مرتكب آن عمل مى شود؛ امّا پس از انجام دادن عمل كه هيجان گناه فروكش مى كند، اين امكان وجود دارد كه عمل انجام شده، مورد ارزيابى و توجّه قرار گيرد. در اين ارزيابى، كسانى كه نسبت به عمل انجام شده بى تفاوت باشند، بهره اى از حيا نبرده اند؛ امّا كسانى كه اهل حيا باشند، توجّه به كار قبيح انجام شده، حيا را در آنان بر مى انگيزد و از كارى كه انجام داده اند، خجل و شرمسار مى شوند. بنابراين، از اين منظر، دو قِسم حيا داريم: حياى پيش از عمل و حياى پس از عمل.
نكته ديگر، اين كه برخى معتقدند كاربرد واژه حيا، براى شرم از «انجام دادن كار» است و كاربرد واژه خجالت، براى شرم از «كار انجام شده»: خجالت، مربوط به كارِ انجام شده است و حيا مربوط به كارى كه در پيش است. (6)
اين مطلب را روايات حيا تأييد نمى كند. در روايات، واژه حيا در هر دو قِسم به كار رفته است.
* ملاك سوم
اين تقسيم بر اساس تفاوت ناظرها صورت مى گيرد. ناظرها انواعى دارند كه بحث آن گذشت. از اين منظر، حيا نيز بر چند قِسم است: حيا از مردم، حيا از خود، حيا از پيامبر و ائمّه (ع)، حيا از فرشتگان، و حيا از خداوند.
* ملاك چهارم
اگر از اين دريچه بنگريم كه كار قبيح، هم مى تواند از قبيل «فعل» باشد و هم از قبيل «فكر»؛ تقسيم ديگرى به وجود مى آيد. گذشته از فعل، فكر نيز از كارهاى انسان است كه مى تواند زشت يا زيبا باشد و به همين جهت، فكر قبيح نيز مى تواند شرم برانگيز باشد. پس بر اين اساس، دو گونه حيا وجود دارد: حيا از انجام دادن فعل قبيح و حيا از فكر قبيح.
حيا از فكر قبيح را مى توان در اين حديث يافت كه امام على عليه السلام مى فرمايد: «يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَستَحيِيَ إذَا اتَّصَلَت لَهُ فِكرَةٌ في غَيرِ طاعَةٍ». (7)
براى مؤمن، شايسته است كه وقتى فكرى در غير طاعت خداوند به ذهنش راه يافت، شرم كند.
فكر، عمل نيست و آنچه به عمل درنيايد، عقوبت ندارد؛ امّا اين، با صدق كردن مفهوم حيا منافات ندارد؛ زيرا اولًا عقوبت نداشتن به معناى قبيح نبودن نيست و ثانياً ملاك حيا، ترس از مجازات نيست كه هرجا مجازات نباشد، حيا هم مطرح نشود. فكر قبيح نيز همانند فعل قبيح، قبيح است و بنابراين، مى تواند شرم برانگيز باشد.
به بيان ديگر، قلمرو فكر، ويژگى هاى خود را دارد و اين قلمرو مى تواند زشت يا زيبا باشد. آيا اگر اتاق فكر و انديشه انسان آلوده شود، جاى شرمندگى ندارد؟ اين گونه نيست كه فقط فعل قبيح، آلاينده باشد. فكر قبيح نيز آلاينده است.
حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: «إنَّ موسى نَبِىَّ اللَّهِ أمَرَكُم أن لا تَزنوا وأنَا آمُرُكم أن لا تُحَدِّثوا أنفُسَكُم بِالزِّنا فَضلًا عَن أن تَزنوا، فَإِنَّ مَن حَدَّثَ نَفسَهُ بِالزِّنا كانَ كَمَن أوقَدَ في بَيتٍ مُزَوَّقٍ فَأَفسَدَ التَّزاويقَ الدُّخانُ وإن لَم يَحتَرِقِ البَيتُ». (8)
موسى (ع)، پيامبر خدا، به شما امر كرد كه زنا نكنيد و من به شما امر مى كنم كه فكر زنا هم نكنيد تا چه رسد كه آن را مرتكب شويد، زيرا كسى كه فكر زنا بكند، همانند كسى است كه در خانه زيبا و آراسته اى آتش بيفروزد. دود، زيبايى خانه را از بين مى برد، هر چند آن را به آتش نكشد.
از اين روايت به خوبى روشن مى شود كه فكر آلوده، خانۀ انديشه را مى آلايد. نمى توان دو نفر را كه يكى به گناه مى انديشد و ديگرى يا به گناه نمى انديشد و يا بلكه به عبادت مى انديشد، يكسان دانست. آن كه به عبادت و بندگى مى انديشد، خانۀ انديشه اش آراسته و نورانى است، و كسى كه نه به گناه مى انديشد و نه به عبادت، خانه انديشه اش سالم، امّا ساده و معمولى است؛ و امّا كسى كه به گناه مى انديشد، خانۀ انديشه اش آلوده است و از دود گناه، سياه و تار. بدون شك، روان اين افراد را نمى توان در يك سطح دانست. (9)
*چه موقع روان آلوده ها شرمگین می شوند
از آنچه بیان شد روشن گشت كه آلودگى روان، يك واقعيت است؛ امّا پرسشْ اين است كه: اين واقعيت، چه وقت مى تواند شرم برانگيز باشد و چه هنگام، روانْ آلوده ها شرم خواهند كرد؟
پاسخ، اين است كه شرمگين شدن در اين فرض، بسته به ويژگى هاى فرد دارد. كسى كه محرّك حياى او مردم يا فرشتگان باشند، ممكن است شرمگين نشود؛ چرا كه مردم از باطن افراد، بى خبرند و فرشتگان نيز بر نيّت افراد، نظارت ندارند (10) و به همين جهت، محرّكى براى شرم وجود نخواهد داشت. امّا به احتمال زياد، كسى كه محرّك حياى او «خود» او يا «خدا» يا «حجّت هاى خدا» باشند، شرمگين مى شود؛ چون هر سه ناظر، به درون خانۀ انديشه راه دارند و از باطن فرد، آگاهند. انسان به نفسِ خويش، آگاه است.
اگر كسى براى خويش ارزش قائل باشد، از فكر گناه نيز شرمنده مى شود. انسان كريم النفس از انجام دادن فعل نابه هنجار، شرمنده مى شود؛ چه در عمل باشد و چه در فكر.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «ما يَصنَعُ أحَدُكُم أن يُظهِرَ حَسَناً و يُسِرَّ سَيِّئاً، ألَيسَ يَرجِعُ إلى نَفسِهِ فَيَعلَمَ أنَّ ذلِكَ لَيسَ كَذلِكَ وَاللَّهُ عز و جل يَقولُ: بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ» (11). (12)
چه مى كنند برخى از شما كه خوبى را [در عمل] به نمايش مى گذارند و پليدى را [در انديشه] پنهان مى سازند. آيا به نفس خويش، مراجعت نمى كنند و نمى بينند كه اين گونه نيست، حال آن كه خداوند مى فرمايد:" بلكه انسان بر نفس خويش آگاه است"؟
خداوند متعال نيز بر نهان و آشكار انسان، آگاه است (13) و به اذن خداوند، حجّت هاى او نيز از چنين قدرتى برخوردارند. (14) همه اينها ايجاب مى كند كسانى كه به حضور اين عواملْ اعتقاد دارند، از فكر قبيح نيز شرمنده شوند. نتيجه اين شرمندگى، پاك ماندن خانۀ انديشه خواهد بود.
پاورقی:
(1). فرض سوم هم اين است كه حيا در جاى خود به كار نرود. اين حالت، بىحيايى، پُررويى و تجرّىناميده مىشود كه در بخش چهارم به آن پرداخته مىشود.
(2). الخصال، ج 1، ص 55 (ح 76)؛ تحف العقول، ص 360؛ قرب الإسناد، ص 22؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 242.
(3). الكافى، ج 2، ص 106؛ تحف العقول، ص 45؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 331.
(4). همان.
(5). تبيين چگونگى ارتباط مفاهيم هر دو قِسم، از مباحث مهمّى است كه مىتواند روشنگر حقايق بيشترى باشد و از اينرو، اين موضوع، خود، نيازمند پژوهشى مستقل است.
(6). معجم الفروق اللغوية، ص 212.
(7). غررالحكم ودررالكلم، ح 10924؛ عيون الحكم والمواعظ، ص 553 (ح 10187).
(8). الكافى، ج 5، ص 542؛ بحار الأنوار، ج 14، ص 331.
(9). اين تفاوت مىتواند موضوع بررسى روانشناختى و ميدانى قرار گيرد.
(10). ر. ك: بخش اوّل، فصل سوم: ناظرها و انواع نظارت/ فرشتگان.
(11). قيامت، آيه 14.
(12). الكافى، ج 2، ص 295؛ الأمالى، مفيد، ص 214؛ بحار الأنوار، ج 7، ص 87.
(13). ر. ك: بخش اوّل، فصل سوم: ناظرها و انواع نظارت/ خداوند.
(14). ر. ك: بخش اوّل، فصل سوم: ناظرها و انواع نظارت/ حجّتهاى الهى.
منبع: پژوهشى در فرهنگ حيا