چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ |۹ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 11, 2024
امام خمینی

حوزه/ چه عزتى بالاتر از ايـن كـه روحـانـيـت بـا كـمـى امـكـانـات، تـفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشه مـسـلمـانان جارى ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حيات و معنويت هزاران محقق به شكوفه نشسته است. راستى اگر كسى فكر كند كه استعمار، روحانيت را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نمى كند، ساده انديشى نيست؟

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، صحیفه نور بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران مملو از مطالب زیبا و خواندنی است که در این نوشتار «پـــيـــام امـــام خـــمـيـنـى(ره) خـطـاب بـه مـراجـع اسـلام، روحـانـيون سراسر كشور و ... در مورد استراتژى آينده انقلاب و حكومت اسلامى» تقدیم علاقمندان می گردد.

* پـــيـــام امـــام خـــمـيـنـى(ره) خـطـاب بـه مـراجـع اسـلام، روحـانـيون سراسر كشور و ... در مورد استراتژى آينده انقلاب و حكومت اسلامى

بسم الله الرحمن الرحيم

خـدمـت حضرات روحانيون سراسر كشور و مراجع بزرگوار اسلام، مدرسين گرام و طلاب عزيز حوزه هاى علميه و ائمه محترم جمعه و جماعات دامت بركاتهم .

صـلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طيبه شهيدان خصوصا شهداى عزيز حوزه ها و روحانيت. درود بر حاملان امانت وحى و رسالت پاسداران شهيدى كه اركان عظمت و افتخار انـقـلاب اسـلامـى را بـر دوش تـعـهـد سـرخ و خـونـيـن خـويـش حـمل نموده اند. سلام بر حماسه سازان هميشه جاويد روحانيت كه رساله علميه و علميه خود را بـه دم شـهـادت و مـركب خون نوشته اند و بر منبر هدايت و وعظ و خطابه ناس از شمع حـيـاتشان گوهر شب چراغ ساخته اند. افتخار و آفرين بر شهداى حوزه و روحانيت كه در هـنـگـامـه نـبـرد رشـتـه تـعـلقـات درس و بـحـث و مـدرسـه را بـريـدنـد و عقال تمنيات دنيا را از پاى حقيقت علم برگرفتند و سبكبالان به ميهمانى عرشيان رفتند و در مجمع ملكوتيان شعر حضور سروده اند.

سـلام بـر آنـان كـه تـا كـشـف حـقـيـقت تفقه به پيش تاختند و براى قوم و ملت خود منذران صادقى شدند كه بندبند حديث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پيكرشان گـواهـى كرده است و حقا از روحانيت راستين اسلام و تشيع جز اين انتظارى نمى رود كه در دعـوت بـه حـق و راه خـونـين مبارزه مردم خود، اولين قربانى ها را بدهد و مهر ختام دفترش شـهـادت بـاشـد. آنـان كه حلقه ذكر عارفان و دعاى سحر مناجاتيان حوزه ها و روحانيت را درك كـرده انـد در خـلسـه حـضـورشـان آرزويـى جـز شـهـادت نـديده اند و آنان از عطاياى حضرت حق در ميهمانى خلوص و تقرب جز عطيه شهادت نخواسته اند. البته همه مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسيده اند. يكى چون من عمرى در ظلمات حصارها و حجاب ها مـانـده اسـت و در خـانـه عـمـل و زنـدگـى جـز ورق و كـتـاب مـنـيـت نـمـى يـابد و ديگرى در اول شـب يـلداى زنـدگـى سـيـنـه سـيـاه هـوس هـا را دريـده اسـت و بـا سـپيده سحر عشق عقد وصـال و شـهـادت بـسـتـه اسـت. و حـال من غافل كه هنوز از كتم عدم ها به وجود نيامده ام، چـگـونـه از وصـف قـافـله سـالاران وجـود وصـفـى بـكـنـم ؟ مـن و امثال من از اين قافله فقط بانگ جرسى مى شنويم، بگذارم و بگذرم. ترديدى نيست كه حوزه هاى علميه و علماى متعهد در طول تاريخ اسلام و تشيع مهمترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كجروى ها بوده اند. علماى بزرگ اسلام در همه عمر خود تـلاش نـمـوده انـد تـا مـسـايـل حـلال و حـرام الهـى را بـدون دخل و تصرف ترويج نمايند.

اگـر فـقـهـاى عـزيـز نـبودند، معلوم نبود امروز چه علومى به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بيت عليهم السلام به خورد توده ها داده بودند. جمع آورى و نگهدارى علوم قرآن و آثـار و احـاديـث پـيـامبر بزرگوار و سنت و سيره معصومين عليهم السلام و ثبت و تبويب و تنقيح آنان در شرايطى كه امكانات بسيار كم بوده است و سلاطين و ستمگران در مـحـو آثـار رسـالت هـمـه امـكانات خود را به كار مى گرفتند، كار آسانى نبوده است كه بـحـمـدالله امـروز نتيجه آن زحمات را در آثار و كتب با بركتى همچون كتب اربعه و كتاب هـاى ديـگـر مـتـقـدمـيـن و مـتـاخـريـن از فـقـه و فـلسـفـه ، ريـاضـيـات و نـجـوم و اصول و كلام و حديث و رجال ، تفسير و ادب و عرفان و لغت و تمامى رشته هاى متنوع علوم مـشـاهـده مـى كـنـيـم.

اگـر مـا نـام ايـن هـمـه زحـمـت و مـرارت را جـهـاد فـى سبيل الله نگذاريم، چه بايد بگذاريم؟

در بُعد خدمات علمى حوزه هاى علميه سخن بسيار است كه ذكر آن در اين مختصر نمى گنجد. بـحـمـدالله حـوزه هـا از نـظـر مـنـابـع و شـيوه هاى بحث و اجتهاد غنى و داراى ابتكار است . تصور نمى كنم براى بررسى عميق همه جانبه علوم اسلامى طريقه اى مناسب تر از شيوه علماى سلف يافت شود. تاريخ بيش از هزار ساله تحقيق و تتبع علماى راستين اسلام گواه بـر ادعـاى مـا در راه بـارور سـاخـتـن نـهـال مـقـدس اسـلام اسـت . صـدهـا سـال اسـت كـه روحـانـيـت اسـلام تـكيه گاه محرومان بوده است، هميشه مستضعفان از كوثر زلال مـعـرفـت فقهاى بزرگوار سيراب شده اند. از مجاهدات علمى و فرهنگى آنان كه به حـق از جـهاتى افضل از دماء شهيدان است كه بگذريم ، آنان در هر عصرى از اعصار براى دفـاع از مـقـدسـات ديـنـى و مـيـهـنـى خـود مـرارت هـا و تـلخـى هـايـى متحمل شده اند و همراه با تحمل اسارت ها و تبعيدها، زندان ها و اذيت وآزارها و زخم زبان ها، شـهـداى گـرانـقدرى را به پيشگاه مقدس حق تقديم نموده اند. شهداى روحانيت منحصر به شـهـداى مـبـارزه و جـنـگ در ايـران نيستند، يقينا رقم شهداى گمنام حوزه ها و روحانيت كه در مسير نشر معارف و احكام الهى به دست مزدوران و نامردمان، غريبانه جان باخته اند زياد است .

در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى علماى اسلام اولين كسانى بوده اند كه بر تارك جبين شـان خـون و شـهـادت نـقش بسته است. كدام انقلاب مردمى اسلامى را سراغ كنيم كه در آن حـوزه و روحـانـيـت پـيـشكـسـوت شـهـادت نـبـوده انـد و بـر بـالاى دار نرفته اند و اجساد مـطـهـرشـان بـر سنگفرش هاى حوادث خونين به شهادت نايستاده است؟ در 15 خرداد و در حـوادث قـبـل و بـعـد از پـيروزى، شهداى اولين، از كدام قشر بوده اند؟ خدا را سپاس مى گـذاريـم كـه از ديـوارهـاى فـيـضـيـه گـرفـتـه تـا سـلول هـاى مخوف و انفرادى رژيم شاه و از كوچه و خيابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جـمـاعـات و از دفـاتر كار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه ها و ميادين مين، خون پاك شهداى حـوزه و روحـانـيت افق فقاهت را گلگون كرده است و در پايان افتخارآميز جنگ تحميلى نيز رقـم شـهـدا و جـانـبـازان و مـفـقودين حوزه ها نسبت به قشرهاى ديگر زيادتر است. بيش از دوهزار و پانصد نفر از طلاب علوم دينيه در سراسر ايران در جنگ تحميلى شـهـيـد شـده اند و اين رقم نشان مى دهد كه روحانيت براى دفاع از اسلام و كشور اسلامى ايران تا چه حد مهيا بوده است .

امـروز نـيـز هـمـچـون گـذشته شكارچيان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاكستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ايران و اراضى اشغالى به سراغ شيردلان روحانيت مـخـالف شـرق و غـرب و مـتكى به اصول اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله و سلم رفـتـه اند و از اين پس نيز جهان اسلام هر از چند گاه شاهد انفجار خشم جهانخواران عليه يـك روحـانـى پـاك بـاخـتـه اسـت. عـلمـاى اصـيـل اسـلام هـرگز زير بار سرمايه داران و پـول پـرستان و خوانين نرفته اند و همواره اين شرافت را براى خود حفظ كرده اند و اين ظـلم فـاحـشـى اسـت كـه كـسـى بـگـويـد دسـت روحـانـيـت اصـيل طرفدار اسلام ناب محمدى با سرمايه داران در يك كاسه است. و خداوند كسانى را كـه ايـنگـونـه تبليغ كرده و يا چنين فكر مى كنند، نمى بخشد. روحانيت متعهد، به خون سـرمـايه داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتى نداشته و نخواهد داشت. آنـهـا بـا زهد و تقوا و رياضت درس خوانده اند و پس از كسب مقامات علمى و معنوى نيز به همان شيوه زاهدانه و با فقر و تهيدستى و عدم تعلق به تجملات دنيا زندگى كرده اند و هرگز زير بار منت و ذلت نرفته اند. دقت و مطالعه در زندگى علماى سلف، حكايت از فـقـر و نـهـايـتا روح پر فتوت آنان براى كسب معارف مى كند كه چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصيل كرده اند و با قناعت و بزرگوارى زيستند.

در تـرويـج روحـانـيـت و فـقـاهـت نـه زور سـرنـيـزه بـوده اسـت، نـه سـرمـايـه پول پرستان و ثروتمندان؛ بلكه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است كه مردم آنان را بـرگـزيـده انـد.

مخالفت روحانيون با بعضى از مظاهر تمدن در گذشته صرفا به جـهـت تـرس از نـفـوذ اجـانـب بـوده اسـت . احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبى، خصوصا فـرهـنـگ مـبـتـذل غـرب موجب شده بود كه آنان با اختراعات و پديده ها برخورد احتياط آميز كـنـنـد. عـلمـاى راسـتـين از بس كه دروغ و فريب از جهانخواران ديده بودند، به هيچ چيزى اطـمـينان نمى كردند و ابزارى از قبيل راديو و تلويزيون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بـود، لذا گـاهـى حـكـم بـه مـنـع اسـتـفـاده از آنـها را مى دادند. آيا راديو و تلويزيون در كـشـورهـايى چون ايران وسايلى نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ و آيا رژيم گذشته از راديو و تلويزيون براى بى اعتبار كردن عقايد مذهبى و ناديده گرفتن آداب و رسـوم مـلى اسـتـفاده نمى نمود؟ به هر حال خصوصيات بزرگى چون قناعت و شجاعت و صـبـر و زهـد و طـلب عـلم و عـدم وابـستگى به قدرت ها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در بـرابـر تـوده ها، روحانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است و چه عزتى بالاتر از ايـن كـه روحـانـيـت بـا كـمـى امـكـانـات، تـفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشه مـسـلمـانان جارى ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حيات و معنويت هزاران محقق به شكوفه نشسته است . راستى اگر كسى فكر كند كه استعمار، روحانيت را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نمى كند، ساده انديشى نيست؟

مساله كتاب آيات شيطانى كارى حساب شده براى زدن ريشه دين و ديندارى و در رأس آن اسـلام و روحـانـيـت اسـت. يـقينا اگر جهانخواران مى توانستند، ريشه و نام روحانيت را مى سوزاندند؛ ولى خـداونـد هـمـواره حـافـظ و نـگـهـبـان ايـن مشعل مقدس بوده است و ان شاءالله از اين پس نيز خواهد بود، به شرط آن كه حيله و مكر و فـريـب جـهـانخواران را بشناسيم. البته اين بدان معنا نيست كه ما از همه روحانيون دفاع كنيم ، چرا كه روحانيون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم كم نبودند و نيستند. در حوزه هـاى عـلميه هستند افرادى كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمدى فعاليت دارند. امروز عده اى بـا ژسـت تـقـدس مـابـى چـنـان تـيشه به ريشه دين و انقلاب و نظام مى زنند كه گويى وظيفه اى غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان احمق در حوزه هاى علميه كم نـيـسـت. طـلاب عـزيـز لحـظـه اى از فـكـر ايـن مـارهـاى خـوش خـط و خـال كـوتـاهـى نـكـنـنـد، ايـنـهـا مـروج اسـلام آمـريـكـايـى انـد و دشـمـن رسول الله . آيا در مقابل اين افعى ها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟

استكبار وقتى كه از نابودى مطلق روحانيت و حوزه ها مأیوس شد، دو راه را براى ضربه زدن انـتـخـاب نـمـود. يـكى راه ارعاب و زور؛ ديگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر؛ وقتى حـربـه ارعـاب و تهديد چندان كارگر نشد، راه هاى نفوذ تقويت گرديد. اولين و مهمترين حـركـت القـاى شـعار جدايى دين از سياست است كه متاسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تـا انـدازه اى كـارگـر شده است تا جايى كه دخالت در سياست دون شأن فقيه و ورود در مـعـركـه سياسيون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى آورد. يقينا روحانيون مجاهد از نفوذ بيشتر زخم برداشته اند. گمان نكنيد كه تهمت وابستگى و افتراء بى دينى را تنها اغـيـار بـه روحـانـيت زده است ، هرگز ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب كارى تر از اغيار بوده و هست .

در شروع مبارزات اسلامى اگر مى خواستى بگويى شاه خائن است، بلافاصله جواب مى شنيدى كه شاه شيعه است! عده اى مقدس نماى واپسگرا همه چيز را حرام مى دانستند و هيچ كـس قـدرت ايـن را نـداشـت كـه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلى كه پدر پيرتان از اين دسـته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختى هاى ديگران نخورده است. وقتى شعار جدايى دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردى و عبادى شـد و قـهـرا فـقـيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخـالت نـمـايـد، حـمـاقـت روحانى در معاشرت با مردم فضيلت شد. به زعم بعض افراد، روحـانـيـت زمانى قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاى وجودش ببارد و الا عالم سـيـاس و روحـانـى كـاردان و زيـرك ، كـاسـه اى زيـر نـيـم كـاسـه داشـت  و ايـن از مـسـايـل رايـج حـوزه هـا بـود كـه هر كس كج راه مى رفت متدين تر بود. ياد گرفتن زبان خـارجـى كـفـر و فـلسـفـه و عـرفـان گـناه و شرك به شمار مى رفت. در مدرسه فيضيه فـرزنـد خـردسـالم مرحوم مصطفى از كوزه اى آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فـلسـفـه مى گفتم . ترديدى ندارم اگر همين روند ادامه مى يافت، وضع روحانيت و حوزه ها، وضع كليساهاى قرون وسطى مى شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعى حوزه ها را حفظ نمود.

عـلمـاى ديـن بـاور در هـمين حوزه ها تربيت شدند و صفوف خويش را از ديگران جدا كردند. قيام بـزرگ اسـلامـى مـان نشأت گـرفته از همين بارقه است. البته هنوز حوزه ها به هر دو تـفـكـر آمـيـخـتـه انـد و بـايـد مراقب بود كه تفكر جدايى دين از سياست از لايه هاى تفكر اهل جمود به طلاب جوان سرايت نكند و يكى از مسائلی كه بايد براى طلاب جوان ترسيم شـود، همين قضيه است كه چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسين نافهم و ساده لوحان بى سـواد، عـده اى كـمـر هـمـت بـسته اند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانيت از جان و آبرو سرمايه گذاشته اند. اوضاع مثل امروز نبود، هر كس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زير فشارها و تهديدهاى مقدس نماها از ميدان به در مى رفت. ترويج تفكر شاه سايه خداست و يـا بـا گـوشـت و پـوست نمى توان در مقابل توپ و تانك ايستاد و اين كه ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم و يا جواب خون مقتولين را چه كسى مى دهد و از همه شكننده تر، شعار گـمـراه كـنـنـده حـكـومـت قـبـل از ظـهـور امـام زمـان عـليـه السـلام بـاطـل است و هزاران (ان قلت) ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايى بودند كه نمى شد بـا نـصـيـحـت و مـبـارزه مـنـفـى و تـبـليـغـات جـلوى آنـهـا را گـرفـت. تـنـهـا راه حل، مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند وسيله اش را آماده نمود. علما و روحانيت متعهد سينه را براى مقابله با هر تير زهرآگينى كه به طرف اسلام شليك مى شد آماده نمودند و به مـسـلخ عـشق آمدند. اولين و مهمترين فصل خونين مبارزه در عاشوراى 15 خرداد رقم خورد. در 15 خـرداد 42 مـقـابـله بـا گـلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها اين بود مقابله را آسـان مـى نـمـود. بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حيله و مقدس مابى و تحجر بـود. گلوله زخم زبان و نفاق و دورويى بود كه هزار بار بيشتر از باروت سرب جگر و جان را مى سوخت و مى دريد. در آن زمان روزى نبود كه حادثه اى نباشد، ايادى پنهان و آشـكـار آمـريـكـا و شـاه بـه شـايـعـات و تـهـمت ها متوسل شدند حتى نسبت تارك الصلوه و كـمـونـيـسـت و عـامـل انـگليس به افرادى كه هدايت مبارزه را به عهده داشتند مى دادند. واقعا روحـانيت اصيل در تنهايى و اسارت خون مى گريست كه چگونه آمريكا و نوكرش پهلوى مـى خـواهـنـد ريشه ديانت و اسلام را بركنند و عده اى روحانى مقدس نماى ناآگاه يا بازى خورده و عده اى وابسته كه چهره شان بعد از پيروزى روشن گشت، مسير اين خيانت بزرگ را هموار مى نمودند.

آن قدر كه اسلام از اين مقدسين روحانى نما ضربه خورده است، از هيچ قشر ديگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلوميت و غربت امير المومنين عليه السلام كه در تاريخ روشن است. بـگـذارم و بگذرم و ذائقه ها را بيش از اين تلخ نكنم؛ ولى طلاب جوان بايد بدانند كه پـرونـده تـفـكر اين گروه همچنان باز است و شيوه مقدس مابى و دين فروشى عوض شده اسـت. شـكـست خوردگان ديروز، سياست بازان امروز شده اند. آنها كه به خود اجازه ورود در امـور سـياست را نمى دادند، پشتيبان كسانى شدند كه تا براندازى نظام و كودتا جلو رفـتـه بـودنـد. غـائله قـم و تبريز با هماهنگى چپى ها و سلطنت طلبان و تجزيه طلبان كـردسـتـان تـنـهـا يـك نمونه است كه مى توانيم ابراز كنيم كه در آن حادثه ناكام شدند ولى دست برنداشتند و از كودتاى نوژه سر برآوردند، باز خدا رسوايشان ساخت . دسته اى ديـگر از روحانى نماهايى كه قبل از انقلاب دين را از سياست جدا مى دانستند و سر به آسـتـانـه دربـار مـى سـاييدند، يكمرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز و شريفى كه براى اسلام آن همه زجر و آوارگى و زنـدان و تـبـعـيـد كـشـيـدند تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاى بى شـعـور مـى گـفـتـنـد ديـن از سـيـاسـت جـداست و مبارزه با شاه حرام است؛ امروز مى گويند مسئولین نـظـام كمونيست شده اند! تا ديروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حـكـومـت ظـالمان براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه را مفيد و راهگشا مى دانستند؛ امروز از اين كـه در گـوشـه اى خـلاف شـرعـى كه هرگز خواست مسئولین نيست رخ مى دهد، فرياد وا اسـلامـا سـر مى دهند! ديروز حجتيه اى ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه مبارزات تـمـام تـلاش خـود را نـمـودنـد تـا اعتصاب چراغانى نيمه شعبان را به نفع شاه بشكنند، امـروز انـقلابى تر از انقلابيون شده اند! ولايتى هاى ديروز كه در سكوت و تحجر خود آبـروى اسـلام و مـسـلمـيـن را ريـخـتـه انـد در عـمـل پـشـت پـيـامـبـر و اهل بيت عصمت و طهارت را شكسته اند و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيش نبوده است، امـروز خـود را بـانـى و وارث ولايـت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را مى خورند! راستى اتـهـام آمـريـكـايـى و روسـى و التـقـاطـى ، اتـهـام حـلال كـردن حـرام هـا و حـرام كـردن حـلال هـا، اتـهام كشتن زنان آبستن و حليت قمار و موسيقى از چه كسانى صادر مى شود؟ از آدم هاى لامذهب يا از مقدس نماهاى متحجر و بى شعور؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و بـه سـخـره گـرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعن ها و كنايه ها نسبت به مشروعيت نـظـام كـار كـيست؟ عوام يا خواص؟ خواص از چه گروهى؟ از به ظاهر معممين يا غير آن؟ بـگـذريـم كـه حـرف بـسـيار است. همه اينها نتيجه نفوذ بيگانگان در جايگاه و در فرهنگ حـوزه هـاسـت و بـرخـورد واقـعـى هـم بـا ايـن خـطـرات بـسـيـار مشكل و پيچيده است .

از يك طرف وظيفه تبيين حقايق و واقعيات و اجراى حق و عدالت در حد توان و از طرف ديگر مراقبت از نيفتادن سوژه اى به دست دشمنان كار آسانى نيست .

با اين كه در كشور ما در اجراى عدالت بين روحانى و غير آن امتيازى نيست، ولى وقتى با مـتـخـلفـى از روحـانـيـت خـوش سابقه يا بدسابقه برخورد شرعى و قانونى و جدى مى شـود، فـورا بـاندها فرياد مى زنند كه چه نشسته ايد جمهورى اسلامى مى خواهد آبروى روحـانـيـت را بـبـرد. اگـر احيانا كسى مستحق عفو بوده و بخشيده شود، تبليغ مى كنند كه نظام به روحانيت امتياز بيجا مى دهد.

مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفين از به اصـطـلاح روحـانـيـون سـوء استفاده نكنند و با موج آفرينى و تبليغات اذهان را نسبت به روحانيون متعهد بدبين ننمايند و اين را دليل عدالت نظام بدانند كه امتيازى براى هيچ كس قـابـل نـيـسـت و خـدا مـى دانـد كـه شـخـصـا بـراى خـود ذره اى مـصـونـيـت و حـق و امـتـيـاز قـايـل نـيـسـتـم. اگـر تـخـلفـى از مـن هـم سـر زنـد مـهـيـاى مـؤاخـذه ام . حـال بـحـث ايـن است كه براى جلوگيرى از تكرار آن حوادث تلخ و رسيدن به اطمينان از قـطـع نـفـوذ بـيـگـانـگـان در حـوزه هـا چـه بـايـد كـرد؟ گـرچـه كـار مشكل است؛ ولى چاره چيست بايد فكرى كرد.

اولين وظيفه شرعى و الهى آن است كه اتحاد و يكپارچگى طلاب و روحانيت انقلاب حفظ شود وگرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابى چنين حايل .

امروز هيچ دليل شرعى و عقلى وجود ندارد كه اختلاف سليقه ها و برداشت ها و حتى ضعف مـديـريـت هـا دليـل بـه هـم خـوردن الفـت و وحـدت طـلاب و علماء متعهد گردد. ممكن است هر كس در فضاى ذهن و ايـده هـاى خـود نـسـبـت بـه عـمـلكردها و مديريت ها و سليقه هاى ديگران و مسئولین انتقادى داشته باشد، ولى لحن و تعابير نبايد افكار جامعه و آيندگان را از مسير شناخت دشمنان واقعى و ابرقدرت ها كه همه مشكلات و نارسايى ها از آنان سرچشمه گرفته است، به طـرف مسائل فرعى منحرف كند و خداى ناكرده همه ضعف ها و مشكلات به حساب مديريت و مسئولین گـذاشـتـه شـود و از آن تـفـسـيـر انـحـصـارطـلبـى گـردد كـه ايـن عمل كاملا غير منصفانه است و اعتبار مسئولین نظام را از بين مى برد و زمينه را براى ورود بى تفاوت ها و بى دردها به صحنه انقلاب آماده مى كند.

مـن امروز بر اين عقيده ام كه مقتدرترين افراد در مصاف با آن همه توطئه ها و خصومت ها و جـنـگ افـروزى هايى كه در جهان عليه انقلاب اسلامى است ، معلوم نبود موفقيت بيشترى از افـراد مـوجـود بـه دسـت مـى آوردنـد. در يـك تحليل منصفانه از حوادث انقلاب خصوصا از حـوادث ده سال پس از پيروزى بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامى ايران در اكثر اهداف و زمـينه ها موفق بوده است و به يارى خداوند بزرگ در هيچ زمينه اى مغلوب و شكست خورده نـيـسـتـيـم، حـتـى در جـنـگ پـيـروزى از آن مـلت مـا گـرديـد و دشـمـنـان در تحميل آن همه خسارات چيزى به دست نياوردند.

البـتـه اگـر هـمه علل و اسباب را در اختيار داشتيم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاترى مى نگريستيم و مى رسيديم ولى اين بدان معنا نيست كه در هدف اساسى خود كه همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده ايم . هر روز ما در جنگ بركتى داشته ايـم كـه در هـمـه صـحـنه ها از آن بهره جسته ايم . ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نـموده ايم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ايم، ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زديم، ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته ايم ، ما در جـنگ به اين نتيجه رسيده ايم كه بايد روى پاى خودمان بايستيم ، ما در جنگ ابهت دو ابر قـدرت شـرق و غـرب را شكستيم ، ما در جنگ ريشه هاى انقلاب پربار اسلامى مان را محكم كرديم ، ما در جنگ حس برادرى و وطن دوستى را در نهاد يكايك مردمان بارور كرديم ، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامى قدرت ها و ابرقدرت هـا سـاليـان سـال مـى تـوان مـبـارزه كـرد، جـنـگ مـا كـمـك بـه فـتـح افـغـانـسـتـان را بـه دنـبـال داشـت ، جـنـگ مـا فـتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت ، جنگ ما موجب شد كه تمامى سـردمـداران نـظـام هـاى فـاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند، جنگ ما بيدارى پاكستان و هـنـدوسـتـان را بـه دنـبـال داشت ، تنها در جنگ بود كه صنايع نظامى ما از رشد آن چنانى برخوردار شد و از همه اينها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابى در پرتو جنگ تحقق يافت .

هـمـه ايـنـهـا از بـركـت خـون هـاى پـاك شـهـداى عـزيـز هـشـت سـال نـبـرد بـود، هـمـه ايـنـهـا از تـلاش مـادران و پـدران و مـردم عـزيـز ايـران در ده سـال مـبـارزه بـا آمـريـكـا و غـرب و شـوروى و شـرق نشأت گـرفـت . جـنـگ مـا جـنـگ حق و باطل بود و تمام شدنى نيست ، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و ايـن جـنـگ از آدم تـا خـتـم زنـدگـى وجـود دارد. چـه كـوتـه نـظـرنـد آنـهـايـى كـه خيال مى كنند چون ما در جبهه به آرمان نهايى نرسيده ايم، پس شهادت و رشادت و ايثار و از خود گذشتگى و صلابت بى فايده است! در حالى كه صداى اسلام خواهى آفريقا از جنگ هشت ساله ماست، عـلاقـه بـه اسـلام شـنـاسـى مـردم در آمـريـكـا و اروپـا و آسـيـا و آفـريـقـا يـعـنـى در كل جهان از جنگ هشت ساله ماست .

من در اين جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان بـه خـاطـر تـحـليـل هاى غلط اين روزها رسما معذرت مى خواهم و از خداوند مى خواهم مرا در كـنـار شـهداى جنگ تحميلى بپذيرد. ما در جنگ براى يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خـود نـيـسـتـيم . راستى مگر فراموش كرده ايم كه ما براى اداى تكليف جنگيده ايم و نتيجه فـرع آن بـوده اسـت . مـلت مـا تـا آن روز كـه احـسـاس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنان كه تا لحظه آخر هم ترديد ننمودند، آن ساعتى هـم كـه مـصـلحـت بـقـاى انـقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد، باز به وظيفه خود عـمـل كـرده اسـت ! آيـا از ايـن كـه بـه وظيفه خود عمل كرده است نگران باشد؟ نبايد براى رضـايـت چـنـد ليـبـرال خـودفـروخـتـه در اظـهارنظرها و ابراز عقيده ها به گونه اى غلط عـمـل كـنـيـم كـه حـزب الله عـزيز احساس كند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولى اش عـدول مـى كـنـد. تـحـليـل اين مطلب كه جمهورى اسلامى ايران چيزى به دست نياورده و با نـاموفق بوده است ، آيا جز به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمى شود؟! تأخیر در رسـيـدن بـه هـمـه اهـداف دليـل نـمـى شـود كـه مـا از اصول خود عدول كنيم . همه ما مأمور به أدای تكليف و وظيفه ايم؛ نه مأمور به نتيجه. اگر همه انبياء و معصومين عليهم السلام در زمان و مكان خود مكلف به نتيجه بودند، هرگز نمى بـايـست از فضاى بيشتر از توانايى عمل خود فراتر بروند و سخن بگويند و از اهداف كـلى و بـلنـدمـدتـى كـه هـرگـز در حـيـات ظـاهـرى آنـان جـامـه عـمـل نـپـوشـيـده اسـت ذكـرى بـه مـيان آورند. در حالى كه به لطف خداوند بزرگ ، ملت ما تـوانـسـتـه اسـت در اكـثـر زمـيـنـه هـايـى كـه شـعـار داده اسـت بـه مـوفـقـيـت نـايـل شـود. مـا شـعـار سـرنـگـونـى رژيـم شـاه را در عـمـل نـظـاره كـرده ايـم، مـا شـعـار آزادى و اسـتـقـلال را بـه عـمـل خـود زيـنـت بـخـشـيـده ايـم، مـا شـعـار مـرگ بـر آمـريـكـا را در عمل جوانان پر شور و قهرمان و مسلمانان در تسخير لانه فساد و جاسوسى آمريكا تماشا كـرده ايـم ، مـا هـمـه شـعـارهـايـمـان را بـا عـمـل مـحـك زده ايم . البته معترفيم كه در مسير عـمـل، مـوانـع زيـادى بـه وجـود آمـده اسـت كه مجبور شده ايم روش ها و تاكتيك ها را عوض نـمـايـيـم. مـا چـرا خـودمـان و مـلت و مسئولین كـشـورمـان را دسـت كـم بـگـيـريـم و هـمـه عقل و تدبير امور را در تفكر ديگران خلاصه كنيم؟

من به طلاب عزيز هشدار مى دهم كه علاوه بر اين كه بايد مواظب القائات روحانى نماها و مـقـدس مـآب ها باشند، از تجربه تلخ روى كار آمدن انقلابى نماها و به ظاهر عقلاى قوم كـه هـرگـز بـا اصـول و اهـداف روحانيت آشتى نكرده اند، عبرت بگيرند كه مبادا گذشته تـفـكـر و خيانت آنان فراموش و دلسوزى هاى بى مورد و ساده انديشى ها سبب مراجعت آنان به پست هاى كليدى و سرنوشت ساز نظام شود.

مـن امـروز بـعـد از ده سـال از پـيـروزى انقلاب اسلامى همچون گذشته اعتراف مى كنم كه بعض تصميمات اول انقلاب در سپردن پست ها و امور مهمه كشور به گروهى كه عقيده خالص و واقعى به اسلام ناب محمدى نداشته اند، اشتباهى بوده است كه تلخى آثار آن به راحتى از مـيـان نـمـى رود، گـرچـه در آن مـوقـع هـم مـن شـخـصـا مـايـل بـه روى كـار آمـدن آنـان نـبـودم؛ ولى بـا صـلاحـديـد و تـايـيـد دوسـتـان قـبـول نـمـودم و الان هـم سـخـت مـعتقدم كه آنان به چيزى كمتر از انحراف انقلاب از تمامى اصولش و حركت به سوى آمريكا جهانخوار قناعت نمى كنند؛ در حالى كه در كارهاى ديگر نيز جز حرف و ادعا هنرى ندارند.

امروز هيچ تأسفى نمى خوريم كه آنان در كنار ما نيستند چـرا كـه از اول هـم نـبـوده انـد. انـقـلاب به هيچ گروهى بدهكارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعـتـمـادهـاى فـراوان خـود را بـه گـروه هـا و ليبرال ها مى خوريم، آغوش كشور و انقلاب هـميشه براى پذيرفتن همه كسانى كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولى نـه بـه قـيمت طلبكارى آنان از همه اصول ، كه چرا مرگ بر آمريكا گفتيد! چرا جنگ كـرديـد! چـرا نـسـبـت به منافقين و ضد انقلابيون حكم خدا را جارى مى كنيد؟ چرا شعار نه شـرقـى و نـه غـربـى داده ايـد؟ چـرا لانـه جـاسـوسـى را اشـغال كرده ايم و صدها چراى ديگر.

و نكته مهم در اين رابطه اين كه نبايد تحت تاثير تـرحـم هاى بيجا و بى مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفين و متحلفين نظام ، به گونه اى تـبـليـغ كـنـيـم كـه احـكـام خـدا و حـدود الهـى زيـر سوال بروند. من بعض از اين موارد را نه تنها به سود كشور نمى دانم كه معتقدم دشمنان از آن بـهـره مـى بـرنـد، مـن بـه آنهايى كه دستشان به راديو تلويزيون و مطبوعات مى رسـد و چـه بـسـا حـرف هاى ديگران را مى زنند صريحا اعلام مى كنم : تا من هستم نخواهم گـذاشـت حـكـومـت بـه دسـت ليـبـرال هـا بـيـفـتد، تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليـبـرال هـا بـيـفـتـد، تـا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بى پناه را از بين بـبـرنـد، تـا مـن هـسـتـم از اصـول نـه شـرقـى و نـه غـربـى عـدول نـخـواهـم كرد، تا من هستم دست ايادى آمريكا و شوروى را در تمام زمينه ها كوتاه مى كـنـم و اطـمـينان كامل دارم كه تمامى مردم در اصول همچون گذشته پشتيبان نظام و انقلاب اسـلامـى خـود هـسـتـنـد كـه عـلاوه بـر ده هـا و صـدهـا صـحـنـه اعـلام حـضور و آمادگى خود امـسـال نـيـز در راهـپـيـمـايـى 22 بـهـمـن حـقـيـقـت آمـادگـى كـامـل خـويـش را بـه جهانيان نشان دادند و واقعا دشمنان انقلاب را شگفت زده كردند كه تا كجا حاضر به فداكارى اند. من در اين جا خود را شرمنده و كوچكتر از آن مى دانم كه زبان بـه وصـف و تـقـديـر از آنـان بـگـشـايـم . خـداونـد پاداش عظيم اين همه اخلاص و رشد و بـنـدگى را خواهد داد؛ ولى به آنان كه ناآگاهانه مردم شريف و عزيز ما را متهم به روى گـردانـى از اصـول و انقلاب و روحانيت مى كنند سفارش و نصيحت مى كنم كه در گفتار و كلمات و نوشته ها با دقت و مطالعه عمل كنند و برداشت ها و تصورات نابجاى خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند. مسأله ديگر اين كه امروز مقابله و تجزيه روحانيت انقلابى به سود كيست؟ دشمنان از ديرباز براى اختلاف افكنى ميان روحانيون آماده شده اند. غفلت از آن، هـمـه چيز را بر باد مى دهد. حال اختلاف به هر شكلى باشد، بدبينى شديد نسبت بـه مسئولین بـالا بـاشـد يـا مـرزبـنـدى فـقـه سـنـتـى و پـويـا و امـثـال آن. اگـر طـلاب و مـدرسـيـن حـوزه علميه با يكديگر هماهنگ نباشند، نمى توان پيش بـيـنـى نـمـود كـه مـوفـقـيـت از آن كـيـسـت و اگـر بـر فـرض محال حاكميت فكرى از آن روحانى نماها و متحجرين گردد روحانيت انقلاب جواب خدا و مردم را چه مى دهد.

ان شـاء الله در بـيـن جـامـعه مدرسين و طلاب انقلابى اختلافى نيست، اگر باشد بر سر چـيـست ؟ بر سر اصول يا بر سر سليقه ها؟ آيا مدرسين محترم كه ستون محكم انقلاب در حوزه هاى علميه بوده اند نعوذبالله به اسلام و انقلاب و مردم پشت كرده اند؟ مگر همان ها نـبـودنـد كـه در كوران مبارزه حكم به غيرقانونى بودن سلطنت دادند؟ مگر همان ها نبودند كه وقتى يك روحانى به ظاهر در منصب هر جمعيت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت ، او را بـه مـردم معرفى كردند؟ آيا مدرسين عزيز از جبهه و رزمندگان پشتيبانى ننمودند؟ اگر خـداى نـاكـرده ايـنـهـا شـكـسـته شوند چه نيرويى جاى آنان را خواهد گرفت ؟ و آيا ايادى اسـتـكـبـار، روحانى نماهايى را كه تا حد مرجعيت تقويت نموده است، يا فرد ديگرى را در حـوزه هـا حـاكـم نـمـى كـنـنـد؟ و يـا آنـهـا كـه در طـوفـان پـانـزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث كمرشكن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جـنـگ و اداره كشور را خورده اند و نه از شهادت عزيزان متأثر شده اند و با خيالى راحت و آسـوده بـه درس و مـباحثه سرگرم بوده اند مى توانند در آينده پشتوانه انقلاب اسلامى بـاشـنـد؟ راسـتـى شكست هر جناحى از علما و طلاب انقلابى و روحانيون و روحانيت مبارز و جـامـعـه مـدرسـين، پيروزى چه جناحى و چه جريانى را تضمين مى كند؟ جناحى كه پيروز شود يقينا روحانيت نيست و اگر آن جناح الزاما به روحانيت رو آورد، راستى به سراغ كدام قـشـر و تـفـكـر از روحـانـيـت مـى رود؟ خـلاصـه اخـتلاف به هر شكلى كوبنده است . وقتى نـيـروهـاى مـؤمـن بـه انـقـلاب حـتـى به اسم فقه سنتى و فقه پويا به مرز جبهه بندى برسند، آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود. جبهه بندى نهايتا معارضه پيش مى آورد. هـر جـناح براى حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعارى انتخاب مى كند، يكى متهم بـه طـرفـدارى از سـرمـايـه دارى و ديـگرى متهم به التقاطى مى شود كه من براى حفظ اعـتدال جناح ها هميشه تذكرات تلخ و شيرينى داده ام ، چرا كه همه را فرزندان و عزيزان خـود مـى دانـم البـتـه هـيـچ گـاه نـگـران مـبـاحـثـات تـنـد طـلبـگـى در فـروع و اصـول فـقـه نـبـوده ام؛ ولى نـگـران تقابل و تعارض جناح هاى مؤمن به انقلابم كه مبادا منتهى به تقويت جناح رفاه طلب بى درد و نق بزن گردد.

نتيجه مى گيرم كه اگر روحانيون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دير بجنبند ابرقدرت ها و نـوكـرانـشـان مسائل را بـه نـفـع خود خاتمه مى دهند. جامعه مدرسين بايد طلاب عزيز انـقـلابـى و زحـمـت كـشيده و كتك خورده و جبهه رفته را از خود بدانند. حتما با آنان جلسه بـگـذارنـد و از طـرح ها و نظريات آنان استقبال نمايند و طلاب انقلابى هم مدرسين عزيز طـرفـدار انـقـلاب را مـحـتـرم بـشـمـارنـد و بـا ديـده احـتـرام بـه آنـان بـنـگـرنـد و در مـقـابـل طـيف بى عرضه و فرصت طلب و نق بزن يد واحده باشند و خود را براى ايثار و شـهـادت در راه هـدايـت مـردم آمـاده تـر كـنـنـد. حـال جـامـعـه و مـردم طـالب حـقـيـقـت بـاشـنـد مـثـل زمـان مـا كـه حـقـا مـردم بيشتر از آنچه كه ما فكر مى كنيم وفادار به روحانيت بوده و خـواهند بود يا نباشند مثل زمان معصومين عليهم السلام. اما مردم شريف ايران توجه داشته باشند كه نوعا تبليغاتى كه عليه روحانيت انجام مى پذيرد به منظور نابودى روحانيت انـقـلاب اسـت، ايـادى شـيطان در تنگناها و سختى ها به سراغ مردم مى روند كه بگويند روحانيت مسبب مشكلات و نارسايى هاست. آن هم كدام روحانى، روحـانـى بـى درد و بـى مسئولیت نـه؛ بـلكـه روحـانـيتى كه در همه حوادث جلوتر از ديـگـران در مـعـرض خـطـر بـوده اسـت. كـسـى مدعى آن نيست كه مردم و پابرهنه ها مشكلى نـدارنـد و هـمـه امـكـانـات در اخـتـيـار مـردم اسـت. مـسـلم آثـار ده سال محاصره و جنگ و انقلاب در همه جا ظاهر مى شود و كمبودها و نيازها رخ مى نمايد؛ ولى من با يقين شهادت مى دهم كه اگر افرادى غير از روحانيت جلودار حركت انقلاب و تصميمات بـودنـد، امـروز جـز نـنـگ و ذلت و عـار در بـرابـر آمـريـكـا و جـهـانـخـواران و جـز عدول از همه معتقدات اسلامى و انقلابى چيزى برايمان نمانده بود.

لازم بـه يـادآورى اسـت كه ذكر شمه اى از وقايع انقلاب و روحانيت به معناى آن نيست كه طـلاب و روحـانـيون عزيز در فرداى اين نوشته حركت تند و انقلابى بنمايند؛ بلكه هدف عـلم و آگاهى به نكته هاست كه در انتخاب مسير با بصيرت حركت كنند و خطرها و گذرها و كـمـيـن گـاه هـا را بـهـتـر بـشـنـاسـنـد.

امـا در مـورد روش تحصيل و تحقيق حوزه ها، اين جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جـايـز نـمـى دانـم. اجـتـهـاد بـه همان سبك صحيح است؛ ولى اين بدان معنا نيست كه فقه اسـلام پـويـا نـيـسـت، زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مساله اى كه در قديم داراى حكمى بوده است به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد و يـك نـظـام مـمـكن است حكم جديدى پيدا كند، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادى و اجـتـماعى و سياسى همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقى نكرده است ، واقعا مـوضـوع جـديـدى شـده اسـت كـه قـهـرا حـكـم جـديـدى مـى طـلبـد. مـجـتـهـد بـايـد بـه مـسـائل زمـان خـود احـاطـه داشـتـه بـاشـد. بـراى مـردم و جـوانـان و حـتـى عـوام هـم قـابـل قـبـول نـيـسـت كـه مـرجـع و مـجـتـهـدش‍ بـگـويـد مـن در مسائل سـيـاسى اظهار نظر نمى كنم. آشنايى به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاى فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادى، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حـاكـم بـر جـهـان، شـنـاخـت سـيـاسـت هـا و حـتـى سـيـاسـيـون و فـرمـول هـاى ديـكـتـه شـده آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه دارى و كـمـونـيزم كه در حقيقت استراتژى حكومت بر جهان را ترسيم مى كنند، از ويژگى هاى يك مجتهد جامع است . يك مجتهد بايد زيركى و هوش و فراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامى و حتى غير اسلامى را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدى كه در خور شان مجتهد اسـت واقـعـا مـديـر و مدبر باشد. حكومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تـمـامـى زوايـاى زنـدگـى بشريت است ، حكومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تـمـامـى مـعـضـلات اجـتـمـاعـى و سـياسى و نظامى و فرهنگى است ، فقه تئورى واقعى و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است .

هـدف اسـاسـى ايـن اسـت كـه مـا چـگـونـه مـى خـواهـيـم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براى معضلات جواب داشته باشيم و همه ترس استكبار از همين مسأله است كه فقه و اجتهاد جنبه عينى و عملى پيدا كند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد. راستى به چه علت است كه در پى اعلام حكم شـرعـى و اسلامى مورد اتفاق همه علما در مورد يك مزدور بيگانه اين قدر جهانخواران بر افـروخـتـه شـدنـد و سـران كـفـر و بـازار مـشـتـرك و امثال آنان به تكاپو و تلاش مذبوحانه افتاده اند؟ غير از اين نيست كه سران استكبار از قدرت برخورد علمى مسلمانان در شناخت و مـبـارزه بـا تـوطـئه هاى شوم آنان به هراس ‍ افتاده اند و اسلام امروز مسلمانان را يك مكتب بالنده و متحرك و پر حماسه مى دانند و از اين كه فضاى شرارت آنان محدود شده است و مـزدبـگـيـران آنان چون گذشته با اطمينان نمى توانند عليه مقدسات قلم فرسايى كنند مضطرب شده اند.

من قبلا نيز گفته ام همه توطئه هاى جهانخواران عليه ما از جنگ تحميلى گـرفـتـه تـا حـصـر اقتصادى و غيره براى اين بوده است كه ما نگوييم اسلام جوابگوى جـامـعـه اسـت و حـتـما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم. ما نبايد غفلت كنيم؛ واقـعـا بايد به سمتى حركت نماييم كه ان شاء الله تمام رگه هاى وابستگى كشورمان از چنين دنياى متوحشى قطع شود.

استكبار غرب شايد تصور كرده است از اين كه اسم بازار مشترك و حصر اقتصادى را به ميان بياورد ما درجا مى زنيم و از اجراى حكم خداوند بزرگ صرف نظر مى نماييم. خيلى جـالب و شـگـفـت انگيز است كه اين به ظاهر متمدنين و متفكرين وقتى يك نويسنده مزدور با نـيش قلم زهرآگين خود احساسات بيش از يك ميليارد انسان و مسلمان را جريحه دار مى كند و عـده اى در رابـطه با آن شهيد مى شوند برايشان مهم نيست و اين فاجعه عين دموكراسى و تمدن است اما وقتى بحث اجراى حكم و عدالت به ميان مى آيد، نوحه رأفت و انسان دوستى سـر مـى دهـنـد. مـا كـيـنـه دنياى غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته ها به دست مى آوريـم . قـضيه آنان قضيه دفاع از يك فرد نيست؛ قضيه حمايت از جريان ضد اسلامى و ضـد ارزشـى اسـت كـه بنگاه هاى صهيونيستى و انگليس و آمريكا به راه انداخته اند و با حـمـاقـت و عجله خود را رو به روى همه جهان اسلام قرار داده اند. البته ما بايد ببينيم كه بعض دولت ها و حكومت هاى اسلامى چگونه با اين فاجعه بزرگ برخورد مى كنند. اين كه ديـگـر مساله عرب و عجم و فارس و ايران نيست بلكه اهانت به مقدسات مسلمانان از صدر اسـلام تـاكـنـون و از امـروز تـا هميشه تاريخ است و نتيجه نفوذ بيگانگان در فرهنگ مكتب اسلام است كه اگر غفلت كنيم اين اول ماجراست و استعمار از اين مارهاى خطرناك و قلم به دستان اجير شده در آستين فراوان دارد.

ضـرورتـى نـيـسـت كـه در چـنـيـن شـرايـطى ما به دنبال ايجاد روابط و مناسبات گسترده بـاشيم؛ چراكه دشمنان ممكن است تصور كنند كه ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقه مـند شديم كه از كنار اهانت به معتقدات و مقدسات دينى خود ساكت و آرام مى گذريم. آنان كـه هـنـوز بـر ايـن بـاورنـد و تـحـليـل مـى كـنـنـد كـه بـايـد در سـيـاسـت و اصـول و ديـپـلمـاسـى خـود تـجـديدنظر نماييم و ما خامى كرده ايم و اشتباهات گذشته را نـبـايد تكرار كنيم و معتقدند كه شعارهاى تند يا جنگ سبب بدبينى غرب و شرق نسبت به مـا و نـهـايـتـا انـزواى كـشـور شـده اسـت و اگـر مـا واقـع گـرايـانـه عـمـل كـنـيـم ، آنـان بـا مـا بـرخـورد مـتـقـابـل انـسـانـى مـى كـنـنـد و احـتـرام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمين مى گذارند. اين يك نمونه است كه خدا مى خواست پس از انـتـشـار كـتاب كفرآميز آيات شيطانى در اين زمان اتفاق بيفتد و دنياى تفرعن و استكبار و بـربـريـت چهره واقعى خود را در دشمنى ديرينه اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده انديشى به در آييم و همه چيز را به حـسـاب و اشـتـبـاه و سـوء مديريت و بى تجربگى نگذاريم و با تمام وجود درك كنيم كه مسأله اشـتـباه ما نيست؛ بلكه تعمد جهانخواران به نابودى اسلام و مسلمين است والا مساله فـردى سـلمان رشدى آن قدر برايشان مهم نيست كه همه صهيونيست ها و استكبار پشت سر او قرار بگيرند.

روحـانيون و مردم عزيز حزب الله و خانواده هاى محترم شهدا حواسشان را جمع كنند كه با ايـن تـحـليـل هـا و افـكـار نـادرسـت خـون عـزيـزانـشـان پـايـمـال نـشـود. تـرس مـن ايـن اسـت كـه تـحـليـل گـران امـروز ده سـال ديـگـر بـر كـرسـى قضاوت بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواى اسلامى و حكم اعـدام سـلمـان رشـدى مـطـابق اصول و قوانين ديپلماسى بوده است يا خير؟ و نتيجه گيرى كـنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعاتى داشته است و بازار مشترك و كشورهاى غربى عـليـه ما موضع گرفته آند، پس بايد خامى نكنيم و از كنار اهانت كنندگان به مقام مقدس پـيـامبر و اسلام و مكتب بگذريم! خلاصه كلام اين كه ما بايد بدون توجه به غرب حيله گـر و شـرق مـتـجـاوز و فارغ از ديپلماسى حاكم بر جهان درصدد تحقق فقه عملى اسلام بـرآيـيـم و الا مـادامـى كـه فـقـه در كـتـاب هـا و سـيـنـه عـلمـا مستور بماند، ضررى متوجه جـهـانـخـواران نـيـسـت و روحـانـيـت تـا در هـمـه مسائل و مـشـكـلات حـضـور فعال نداشته باشد، نمى تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه كافى نيست. حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و هـمـواره چـنـد قـدم جـلوتـر از حـوادث، مـهـيـاى عـكـس العـمـل مـنـاسـب بـاشـنـد. چـه بـسـا شـيـوه هـاى رايـج اداره امـور مـردم در سـال هـاى آيـنـده تـغـيـيـر كـنـد و جـوامـع بـشـرى بـراى حـل مـشـكـلات خود به مسايل جديد اسلام نياز پيدا كند. علماى بزرگوار اسلام از هم اكنون بايد براى اين موضوع فكرى كنند.

نـكـتـه آخـرى كـه تـوجـه بـه آن لازم اسـت ايـن كـه روحانيون و علما و طلاب بايد كارهاى قـضـايـى و اجـرايـى را بـراى خـود يـك امـر مـقـدس و يـك ارزش الهى بدانند و براى خود شـخصيت و امتيازى قائل بشوند كه در حوزه ننشسته اند؛ بلكه براى اجراى حكم خدا راحتى حـوزه را رهـا كـرده و مـشـغـول به كارهاى حكومت اسلامى شده اند. اگر طلبه اى منصب امامت جمعه و ارشاد مردم يا قضاوت در امور مسلمين را خالى ببيند و قدرت اداره هم در او باشد و فـقـط بـه بـهانه درس و بحث مسئولیت نپذيرد و يا دلش را فقط به هواى اجتهاد و درس خـوش كـنـد، در پـيشگاه خداوند بزرگ يقينا مؤاخذه مى شود و هرگز عذر او موجه نيست. ما اگر امروز به نظام خدمت نكنيم و استقبال بى سابقه مردم از روحانيت را ناديده بگيريم، هـرگـز فـرصـت و شـرايـط بهتر از اين را نخواهيم داشت.

اميدوارم از نصايح و تذكرات مشفقانه اين پدر پير و اين خدمتگزار حقير خود دلگير نشده باشيد و در مظان استجابت دعا بـا انـفـاس قـدسـيـه و با دل هاى منور خود برايم دعا و طلب مغفرت نماييد. من هم از ياد و دعاى خير براى روحانيت اصيل و حوزه هاى علمى غفلت نمى كنم .

خداوندا! توان علما و روحانيت را در خدمت به دين خود افزون نما. خداوندا! حوزه هاى علميه، ايـن سـنـگرهاى پاسدارى از فقاهت و اسلام ناب را تا ابد پابرجا بدار. خداوندا! شهداى روحـانـيـت و حـوزه هـا را از نـعـم بـيكران و رزق حضور خويش بهره مند فرما. خداوندا! به جانبازانشان شفا مرحمت كن و به خانواده هاى شهدايشان صبر و اجر مرحمت فرما. مفقودين و اسرايشان را هـر چـه زودتر به اوطانشان برگردان. خداوندا! ارزش خدمت و خدمتگزارى به دين خود و به مردم را در دل و ديدگان ما افزون و جاودانه نما (انك ولى النعم).

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

روح الله الموسوى الخمينى

تاريخ : 4/12/1367

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha