شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024
کد خبر: 445027
۱۳ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۳:۲۰
زینب

حوزه/ مادرانگي كردي در نبود مادر! حسين آغوشش، نگاهش، نفسش که گره به نفس تو خورده بود، همه و همه اكسيري بود که اسداللهي به ارث برده از پدر را به رخ عالميان بكشي... زينبي که با فكر دنياي بي حسين بي تاب ترين بود، كربلا را زيبا تر از زيبا دانست.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه»، امروز عجب روزیست! روز تنها شدن دخترکان بی سرپناه! روز بی مادر شدن کودکانی که در کربلا داغدار شدند و روز افتادن ستون خیمه عبدالله و طفلان بی مادرش...

فخر مادر!

مادري كه نبود و تو بودي پرچمدار يادش.

عقيله ناميدنت! عقيله اي كه در عين اقتدار و صلابت، قلبش در گرو يك نفر بود!

شرط ازدواجش هم همان يك نفر بود!

اصلا دنيا برايش يكي بود و يكي...

حالا خبر اين است كه دنيايت ميخواهد به راه بيفتد...

مدينه را ترك كند، حج رود، كوفه رود ، شهري که هزاران نامه از مشتاقانش رسيده و همه در پي دنياي تواند زينب!

كوفه!

عجب نام آشناي تلخي!

البته كه مهم نيست! حسين هر جا برود تو بايد باشي

اصلا ميدان جنگ!

حالا كه دعوتي از روي شوق بوده! و داستان سر اين تعداد نامه هاي بي تابانه است...!

باز لبخندت تلخ ميشود، آخر هر چه ميخواهي با اين فكر ها آرام شوي، ياد خواب كودكي‌ات مي‌افتي، خوابي كه ميان بازوان جدت ديده بودي، خوابي که از يک طوفان حكايت داشت و تو را به تک درخت صحرايي چسباند و بعد تک تک شاخه ها را شكست و از دخترک تنها گرفت...

آه خواب پريشان كودكي چقدر هنوز زنده است...

باز خودت را آرام ميكني كه اين ها اگر هم كوفي باشند زنانشان زينب را ميشناسند، آخر مگر ميشود معلم شهرشان را از یاد ببرند؟!

زنانشان محبت مارا فراموش نمي‌كنند و جلوي عهد شكني ها را ميگيرند...

اما نهايت اين كلنجار ها، دل آشوبه ايست از جنس تنهايي و مصيبت...

زينت پدر! سينه فراخ كن! شانه بگستر...

كه هياهوي آن طوفان نزديك است!

نامت چنان با مصماست كه تا اسارت شام و بازگشت به مدينه، تويي كه ياد علي را در دل اين بي مرامان زنده ميكني.

تويي که با بلاغتت كربلا را به رخ بي رگاني ميكشي كه هنوز جوهر نامه هايشان خشك نشده بود...

علي را به دوباره كوچه هاي كوفه كشاندي

و يادشان امد حقا كه تو زينتِ پدري!

بي تابي هايت ميان آغوش حسين(ع) در روزهاي خيمه نشيني كربلا به طمأنينه و صلابتي بدل شد كه قافله زنان بي‌رمق و اسير را به منزل رساندي كه فريادت جهان را متحير كرد ازين قحطي مردي و مردانگي...

و اصلا شدي مأمني در بحبوبه ي لحظات روز دهم...

مادرانگي كردي در نبود مادر!

حسين آغوشش، نگاهش، نفسش که گره به نفس تو خورده بود، همه و همه اكسيري بود که اسداللهي به ارث برده از پدر را به رخ عالميان بكشي...

زينبي که با فكر دنياي بي حسين بي تاب ترين بود، كربلا را زيبا تر از زيبا دانست.

و حسين(ع) خدايش را در پرده پرده اين دلدادگي سنجاق كرد تا زينب و رهروانش الي الابد، بگريند اما با لبخندي كه نشان از عشق بازي دائمي عبد با معبود خواهد داشت...

 

متن از: عرفانه فتحیان

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha