پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024
علامه بلادی بوشهری

حوزه/ آيت‌الله سيد عبدالله مجتهد بلادی بوشهری بهبهانی در سال ۱۲۹۱ هجری قمری در خانواده‌ای اهل علم و تقوی در شهر مقدس نجف اشرف ديده به جهان گشود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» از بوشهر، علما و بزرگان همواره در طول تاریخ کشور نقش موثری در مبارزه و استعمارستیزی داشته اند و سبب شدند تا دست بیگانگان از این کشور کوتاه شود؛ در این راستا خبرگزاری حوزه قصد دارد تا به معرفی علمای مبارز و استعمارسیز استان بوشهر بپردازد.

آیت الله سید عبدالله بلادی بوشهری

آيت‌الله سيد عبدالله مجتهد بلادی بوشهری بهبهانی به سال ۱۲۹۱ هجری قمری در خانواده‌ای اهل علم و تقوی در شهر مقدس نجف اشرف ديده به جهان گشود. پدرش آيت‌الله «حاج سيد ابوالقاسم» ملقب به «سلطان ‌العلما» بود و مادرش «بی بی آمنه بيگم» نام داشت.

سيد عبدالله تا سن نه سالگی در نجف اشرف به سر برد و آموزش‌های اوليه را در محضر پدرش و بانويی فاضل و دانشمند به نام «ملا معصومه» فراگرفت. نه ساله بود كه به همراه خانواده‌اش در سال ۱۳۰۰ قمری به بوشهر آمد. در سال ۱۳۰۳ سيد جمال‌الدين اسدآبادی را در بوشهر ملاقات كرده، به شدت تحت‌تأثير افكار انقلابی و آزادی خواهانه او قرار گرفت.

در بوشهر سيد عبدالله دروس كلاسيك مذهبی را پي گرفت و نزد دانشمندان برجسته‌ای چون «شيخ اسماعيل آل الجبار»، «آيت‌الله علم‌الهدی بلادی»، «سيد سليمان صدرالاسلام» و «محمدعلی بهبهانی» فقه، اصول، حديث و علم رجال را آموخت. همچنين نزد «سيد عبدالرضا حافظ‌الصحه» پزشكی و زبان انگليسی و نزد «شيخ حبيب‌ الله ذوالفنون آبادی» هندسه و نجوم جديد را تحصيل كرد.

بلادی به سال ۱۳۱۱ قمری راهی نجف اشرف شده، به ادامه تحصيل پرداخت. در سال ۱۳۱۷ قمری با دختر عمويش ازدواج كرد. وی در حوزه علميه نجف نزد بزرگان و مجتهدانی چون «آخوند ملاكاظم خراسانی» صاحب ‌«كفايه»، «سيد كاظم يزدی» صاحب ‌«عروه‌الوثقی»، «آقا ملا فتح‌الله شريعت اصفهانی» و علامه بحرالعلوم تلمذ نمود و از همه اين بزرگان اجازه اجتهاد گرفت.

در سال ۱۳۲۶ قمری هم‌زمان با انقلاب مشروطه به بوشهر بازگشت و فعالانه در پيشبرد اهداف اين انقلاب در نواحی جنوب ايران تلاش كرد. با وقوع جنگ جهانگير اول، همانطور كه در صفحات آينده خواهيم ديد، مبارزه سختی را با انگليس آغاز نمود. با به قدرت رسيدن رضاخان پهلوی، آيت‌الله بلادی به صف مخالفان وی پيوست و چندين رساله كوتاه و بلند به زبان‌های فارسی و عربی درباره اعمال ضداسلامی رضاشاه منتشر ساخت. با سقوط رضاشاه، آيت‌الله بلادی به ارشاد و هدايت مردم ادامه داد و سرانجام در ۲۳ محرم‌الحرام سال ۱۳۷۳قمری/۲۱ مهرماه ۱۳۳۱ شمسی در سن ۸۱ سالگی دارفانی را وداع گفت.

آيت‌الله بلادی ۸۳ جلد كتاب در زمينه‌های مختلفی چون تاريخ معاصر ايران و جهان اسلام، اصول و عقايد، فقه و حقوق اسلامی، حديث، رجال، پزشكی، هيأت و نجوم جديد تأليف و تدوين كرده كه بسياری از اين كتاب‌ها تاكنون خطی باقی مانده و به چاپ نرسيده است.

مبارزات ضدانگلیسی آیت‌الله بلادی در بوشهر

آیت‌الله سید عبدالله بلادی بوشهری در سال ۱۳۲۶ قمری در گرماگرم جنبش مشروطیت در ایران، از نجف اشرف به بوشهر بازگشت. در این هنگام هیجان انقلاب مشروطه، روح تازه‌ای در كالبد مرده مردم دمیده بود و آزادی‌خواهان بوشهر نبرد سختی را علیه استبداد آغاز كرده بودند. آیت‌الله بلادی خیلی زود جذب این جنبش شد و شورمندانه به صفوف آنان پیوست.

انگلستان كه منافع زیادی در جنوب ایران و به خصوص بوشهر داشت از حضور و نقش سیاسی و اجتماعی مردم در این نواحی هراس داشت. از این روی كوشید با ایجاد تفرقه در بین صفوف انقلابیون، آنان را از یكدیگر جدا سازد و خیلی زود به این هدف رسید.

با انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ بین انگلستان و روسیه تزاری، انگلیسی‌ها كه بوشهر را منطقه‌ای از خاك خود می‌دانستند، شروع به اشغال تدریجی آن كرده، به بهانه‌های مختلف سرباز و آلات جنگی وارد بوشهر كردند. این حركت موجب خشم اهالی شد و نارضایتی عمومی از سیاست متجاوزانه انگلستان در سطح وسیعی بالا گرفت. برخی از نیروهای پارتیزانی به رهبری رئیس‌علی دلواری برای نشان دادن خشم خود، انگلیسی‌ها و منافع آنها در بوشهر را هدف حمله خود قرار داده و ضمن به هلاكت رساندن چند نفر انگلیسی، ضربات موثری نیز به منافع آنان وارد آوردند. انگلیسی‌ها نیز بیكار ننشسته و با یورش‌های ناگهانی به روستاهای اطراف بوشهر، ضمن كشتن عده زیادی از اهالی، اموال آنان را سوزانیده و نابود كردند.

این رفتار زشت انگلیسی‌ها از دید تیزبین آیت‌الله بلادی دور نماند و وی را واداشت كه در سطح وسیعی به مخالفت و مبارزه با انگلیسی‌ها بپردازد. ایشان برای ژرفا بخشیدن به نبرد خود روابط ویژه‌ای با رئیس‌علی دلواری برقرار كرد و او را در حركت‌های ضدانگلیسی‌اش یاری داد. آیت‌الله بلادی یك نظام قوی اطلاعاتی در بوشهر سازماندهی كرد و كلیه اخبار و اطلاعات مهم درباره تحركات انگلیسی‌ها در این شهر را گردآوری نموده، در سریع‌ترین زمان ممكن توسط یك پیك سری به دلوار برای رئیس‌علی ارسال نمود. این اطلاعات در تاكتیك‌های جنگی و تصمیم‌گیری‌های سیاسی علیه انگلیسی‌‌ها بسیار مؤثر بود.

بلادی افزون بر ارتباط با رئیس‌علی دلواری، با دیگر خوانین جنوب مانند «زائر خضرخان» و «شیخ حسین خان چاه‌كوتاهی» نیز ارتباط داشت. او حتی تلاش می‌نمود كه با برخی از خوانین خائن و بیگانه‌پرست «بندر ریگ» و «شبانكاره» نیز تماس حاصل نماید و آنان را به ملت و آزادی‌خواهان پیوند دهد كه البته موفق نشد. حتی برای آنكه با آنان اتمام حجت كند، خود شخصاً به بندر ریگ و شبانكاره رفت و با «حیدرخان حیات داوودی» و «اسماعیل خان شبانكاره‌ای» دیدار و گفتگو انجام داد و این دو را به پیوستن به مردم و تنفر از انگلیس فراخواند، اما سودی نبخشید. در این باره در كتاب خاطرات سیاسی‌اش می‌نویسد:

قبل از مهاجرت از بوشهر به فاصله یك سال، احقر خصوصاً به دیدن این خوانین در مقر حكومتشان فرد فرد رفتم و لساناً همه‌گونه نصح و انذار كردم. همه را تصدیق می‌كردند و وعده‌های خوب می‌دادند، لكن بعد از رسیدن مقام و مرحله امتحان... تا آخر نفس هم دست از حمایت انگلیسی‌ها و خزئل، كه ابلیس آنها بود، برنداشتند.

منزل آیت‌الله بلادی واقع در محله «بهبهانی» بوشهر، كانون مبارزه با انگلیس‌ها بود. وی در سخنرانی‌های عمومی خود در مساجد و بر منابر شدیداً به آنها حمله می‌كرد و جنایات انگلیسی‌ها را در ایران و دیگر كشورهای اسلامی افشا می‌نمود. وی برای ضربه زدن به اقتصاد انگلیس و مبارزه با توسعه‌طلبی اقتصادی و سیاسی این كشور در جنوب ایران و حوزه خلیج فارس، طی یك فتوای تاریخی، خرید و فروش كالاهای ساخت انگلیس را تحریم كرد و مبادله با بازرگانان انگلیسی را «حرام» دانست. این تحریم بازتاب گسترده‌ای در بوشهر و نواحی اطراف داشت وجمع زیادی از تجار میهن‌پرست به آن فتوا عمل نمودند.

تحریم كالاهای انگلیسی و حرام دانستن معامله با آنان خشم قنسول انگلیس در بوشهر و سفیر این دولت در ایران را برانگیخت و قنسول انگلیس را واداشت كه گزارش خصمانه‌ای علیه وی به وزارت خارجه بریتانیا ارسال دارد. «سِرادوارد گری» وزیر امور خارجه انگلستان پس از دریافت این گزارش، طی تلگرافی به «جورج باركلی» سفیر انگلیس در ایران نوشت كه برای مقابله با این تحریم و سركوب مردم بوشهر تصمیم به اعزام یك فروند ناو جنگی به سواحل بوشهر گرفته است. گری در این تلگراف همچنین نظر باركلی در این باره را جویا شده بود. باركلی در پاسخ نوشت:

من گمان می‌كنم اعزام كشتی‌های جنگی به بندر بیشتر باعث هیجان در باب تحریم بشود. لذا من این نوع اقدامات را تصویب نمی‌نمایم.

متأسفانه به دلیل عدم همراهی دولت و برخی از رهبران مذهبی محلی، این تحریم چندان مؤثر واقع نشد و پس از مدتی در هم شكست.

آیت‌الله بلادی برای آنكه رخدادهای جهان اسلام را مستقیماً دنبال كند و اطلاعات لازم را از منبع مستقیم دریافت دارد، علاوه بر مطالعه روزنامه‌های ایرانی چاپ خارج از ایران مانند ثریا، حبل‌المتین و اختر، با روزنامه انگلیسی زبان تایمز مشترك شده بود و مرتب آنها را مطالعه می‌كرد. وی در سخنرانی‌ها و نوشته‌هایش استفاده‌های فراوانی از مطالب این روزنامه‌ها می‌نمود.

در آستانه جنگ بین‌الملل اول، بلادی به عنوان برجسته‌ترین رهبر روحانی و مذهبی مخالف انگلیس در بوشهر و نواحی جنوب ایران به شمار می‌رفت. وی اخبار دنیا را به طور مرتب دنبال می‌كرد و نسبت به كوچكترین مسائل جهان اسلام حساسیت و واكنش از خود نشان می‌داد و مردم را نیز در این مسائل آگاه می‌كرد. او برای آنكه حساسیت مذهبی رهبران جهان تشیع در عراق را برانگیزاند و برای آنكه جنایات انگلیسی‌ها در جنوب ایران را افشا سازد، به مراجع طراز اول نجف اشرف و سامرا تلگراف‌ها و نامه‌های فراوانی نوشت. در این نوشته‌ها بلادی مجتهدین مقیم عراق را به ظلمی كه بر مردم بوشهر و تنگستان می‌رفت آگاه ساخت و از آنان برای رهایی از یوغ ظلم انگلیس استمداد طلبید. این نوشته‌ها نقش مؤثری در تنویر افكار مجتهدین داشت و شناخت مناسبی در مورد رفتار خشن و ضدانسانی انگلیسی‌ها با مردم ایران به آنها داد. در كتاب «لوایح و سوانح» در این باره می‌نویسد:

احقر هم بر حسب تكلیف دینی خود از بدو ورود به بوشهر و عودت از نجف اشرف، چون این دخالت من غیرالحق را و دخالت مسلحه را در ثغر مهم ایران، بوشهر، می‌دیدم، به قدر امكان مشغول به نطق بر منابر و خطابات در محافل و تلگراف به مركز دولت و ملت و خطوط به عراق و علما می‌نمودم. این معنی بیشتر اسباب عداوت آنان [انگلیسی‌ها] و اتباعشان با احقر گردید.

نویسنده جزوه «مجتهد مبارز» درباره فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله بلادی در بوشهر در آستانه جنگ جهانی اول می‌نویسد:

در جنگ بین‌الملل اول، به اقتضای تقوی و فضیلت با نهایت كفایت و شهامت به منظور ترویج شرع شریف و حفظ استقلال ایران، با صدور فرمان جهاد، علم مخالفت و مبارزه با بیگانگان برافراشت و دارالشرع معظم‌له، كانون احرار و آزادی‌خواهان بود.

یكی از فرزندان او نیز در همین باره چنین نوشته است

یكی از سخنرانی‌های آیت‌الله بلادی بهبهانی در بوشهر بین جمعیت چند هزار نفری در یكی از مساجد در زمانی صورت گرفت كه كشتی‌های جنگی انگلیسی در لنگرگاه بوشهر برای شلیك و گلوله‌باران كردن بوشهر آمادگی داشتند و این امر باعث شد كه فرماندار وقت بوشهر از ایشان تقاضای ختم مجلس و متفرق شدن جمعیت را بنماید.

در پی سخنرانی‌های شدیداللحن و آتشین آیت‌الله بلادی علیه انگلیسی‌ها و مزدوران داخلی آن، اوضاع شهر بوشهر متشنج شد و مردم در مساجد گرد آمده و علیه انگلیس شعار داده و قصد حمله به آنان را نمودند.

در روز ۲۵ ربیع‌الثانی ۱۳۳۳ آیت‌الله بلادی و جمعی از علمای دیگر به «مسجد نو»، واقع در محله شنبدی، رفته و سخنرانی‌های فراوانی علیه انگلیس نمودند. مردم پس از شنیدن این سخنان تهییج شده، سر به شورش برداشته و خود را آماده یورش به قنسولگری انگلیس واقع در محله كوتی  نمودند. «موقرالدوله» حاكم بوشهر كه خود در مسجد حضور داشت به هراس افتاد و به هر نحوی كه بود، علما را راضی نمود تا  مردم را آرام نمایند. وی در بازگشت از مسجد طی تلگرافی به «احتشام‌السلطنه» وزیر داخله ایران نوشت:

الساعه كه نیم ساعت به ظهر جمعه ۲۵ (ربیع‌الثانی ۱۳۳۳) مانده از مسجد نو برگشتم. هیجان عمومی به درجه‌ای است كه فوق تصور است. چنین ازدحامی در بوشهر هرگز دست نداده بود. كل علما و عموم طبقات اهالی حضور داشتند. ملخص خطابه علما این بود كه سه سال بدون اینكه هیچ ضرر مالی و جانی از بنادر به انگلیس رسیده باشد، در آنجا اخلال كرده و عده قشون نگاه داشته و حالا هم علانیه هتك حرمت و حیا و بی‌طرفی دولت را كرده، با وصف احكام جهادیه حجت الاسلام خودداری كرده‌ایم. حالا هم قصد بلوا و جنگ و جهاد نداریم. جلاء قشون انگلیس و رجعت قنسول و تاجر و خانم آلمانی را می‌خواهیم و دست از حقوق مشروعه برنمی‌داریم و اگر ما را بكشند ایلات و عشایر و اهالی غیور جنوب زنده هستند و به وظیفه اسلامیت و ایرانیت رفتار خواهند كرد.

با همه تلاشی كه آیت‌الله بلادی و دیگر علمای بوشهر در جهت جلوگیری از مظالم و تجاوزات انگلیسی‌ها به مردم كردند، به مقصود نائل نیامدند و تیرشان به سنگ خورد. از این رو آیت‌الله بلادی تیر آخر را از كمان رها كرده، علیه انگلستان و اتباع آنها و همچنین جاسوسان و خائنین ایرانی طرفدار آنان اعلام جهاد داد. در قسمتی از متن اعلامیه جهادیه آمده بود:

دولت جبار و ستمگر انگلیس قصد حمله به خاك ما را دارد. بر ما واجب است كه از خاك خود دفاع كنیم.

به دنبال فتوای جهاد آیت‌الله بلادی دیگر مجتهدان منطقه مانند آیات عظام سیدمرتضی اهرمی، شیخ محمدحسین برازجانی و شیخ علی آل عبدالجبار نیز اعلام جهاد كردند. افزون بر این علما و مراجع تقلید نجف اشرف نیز كه پیش از این از طریق نامه‌های آیت‌الله بلادی از مظالم انگلیسی‌ها آگاه شده بودند، طی فتاوی جداگانه علیه ارتش و دولت بریتانیا اعلام جهاد كردند.

تحركات ضدانگلیسی بلادی، مقامات دیپلماتیك بریتانیا در بوشهر را خشمگین كرد و آنان را واداشت این سد بزرگ را از جلوی پای خود بردارند. از این روی با همكاری برخی عناصر وابسته ایرانی، نقشه ترور و از میان برداشتنش را پی ریختند. فرزند ایشان در این باره می‌نویسد:

خلاصه اینگونه امور باعث شد استعمارگران در صدد ترور آیت‌الله بلادی برآیند. علاوه بر این، جریان از چند طریق به اطلاع ایشان رسید. نامه‌هایی از علمای طراز اول شیراز و رؤسای عشایر و سران نهضت مانند زائر خضرخان و شیخ حسین خان چاه‌كوتاهی و رئیس‌علی دلواری و... برای ایشان ارسال شد كه بیم ترور ایشان و از بین یا از هم پاشیدن نهضت (وجود دارد) لذا ضمن تأیید جریان ترور از او خواسته شده بود هر چه زودتر عازم شیراز شود.

اما آیت‌الله بلادی با وجود خطر حتمی ترور، مدت دیگری نیز در بوشهر مانده، علیه انگلیسی‌ها فعالیت كرد. در این میان اخبار نومیدكننده‌ای از حضور رو به گسترش انگلیسی‌ها در بوشهر به او می‌رسید. وی كه دید نمی‌تواند در بوشهر بماند و به فعالیت مذهبی و سیاسی خود ادامه دهد، طرح مهاجرت از بوشهر را ریخت. خود ایشان درباره انگیزه مهاجرتش از بوشهر به شیراز چنین نوشته است:

... متأسفانه مددی از ملت و دولت ندیدم و روز به روز قوه و قدرت آنها زیاد می‌شد، تا آنكه تكلیف شرعی خود [...] و اباء نفس و منع شرع از ماندن در بلده‌ای كه در تحت سیطره اجانب باشد، مجبور به مهاجرت و جلای وطن شدم. لذا روز شنبه دوم ماه جمادی‌الآخر سال یك هزار و سیصد و سی و سه [۱۳۳۳] هجری [قمری] ترك خانه و لانه و اهل و اولاد و جنبیات شخصی گفته به شیراز آمدم در زمان حكومت جناب مخبرالسلطنه...

مؤلف رساله «مجتهد مبارز» نیز درباره مهاجرت ایشان از بوشهر به شیراز و استقبال آزادی‌خواهان شیراز از وی می‌نویسد:

چون دید انگلیسی‌ها در بوشهر نفوذ زیادی پیدا كرده، اراده تصرف بوشهر دارند، دولت وقت هم ضعیف و توجهی نسبت به آن بندر مهم ننموده و اقدام نتیجه‌بخشی مشاهده نمی‌گردد، بنابراین علاوه بر این كه مقصد پیشرفتی ندارد، جانش هم در خطر است، لذا از روی كمال اضطرار مهاجرت به شیراز فرموده، آزادی‌خواهان آنجا، صاحبان بصیرت، مقدم مقدسش را گرامی دانسته، پذیرایی شایان و احترام فراوان و بسزایی برایش قائل گردیدند.

برخی از مورخان كوشیده‌اند این مهاجرت را نوعی «فرار» قلمداد كنند. اینان به این اكاذیب اكتفا نكرده و حتی تاریخ مهاجرت آیت‌الله بلادی را كه روز شنبه سوم ماه جمادی‌الآخر ۱۳۳۳ بوده، چند ماه به جلو برده و روز یا شب ۲۶ رمضان ۱۳۳۳ رقم زده‌اند  تا با این كار وی را فردی بی‌مسئولیت و جبون كه قدرت مقاومت در برابر دشمن نداشته، فرار را بر قرار ترجیح داده است، معرفی كنند. اما مراجعه به متن كتاب «لوایح و سوانح» واهی بودن این ادعا را به اثبات می‌رساند و نشان می‌دهد كه چندین ماه قبل از آنكه اساساً بوشهر به اشغال انگلیسی‌ها درآید، وی اقدام به مهاجرت به شهر شیراز نموده است.

مبارزات ضدانگلیسی آیت‌الله بلادی در شیراز

آیت‌‌الله بلادی در شیراز مورد استقبال پرشور علما و مردم قرار گرفت و پس از استقرار در شیراز در استمرار اقدامات و فعالیت‌های ضداستعماری، تلگرافی به مجلس شورای ملی مخابره كرد. در این تلگراف با اشاره به اشغال بوشهر، نظر دولت مركزی و مجلس را به سوی اشغال غیرقانونی بوشهر توسط نیروهای انگلیسی معطوف و جلب نمود. بلادی در این تلگراف نوشته بود:

مجلس مقدس. شر‌الاوطان مالا یأمن فیه الیقظان. با وجود بودن اردوی هم‌جوار جنوب و عدم تقابل آنها به اردوی دولت متبوعه توقف دعاگو در بوشهر مشكل. عاجلانه وارد شیراز. عودت به بوشهر متوقف بر یكی از دو امر: رفع جُند مخالف، یا وجود اردوی مؤالف. منتظر كسب تكلیف از آن مقام منیع است.

جواب مجلس شورای ملی آب سردی بود بر احساسات انقلابی و وطن‌پرستانه آیت‌الله بلادی

فلان. مطلب مهم مجلس و دولت مشغول به تصفیه، نمی‌توانند عقیده سیاسی خود اظهار فرمایند مگر نتیجه اقدامات آنها تدریجاً ظاهر گردد. تفصیل پست می‌نویسیم.

البته هرگز «جواب تفصیلی» نیز توسط پست نرسید!

بلادی كه از كمك و همیاری دولت مركزی و مجلس شورای ملی در دفاع از بوشهر و آزادسازی این شهر نومید شده بود، برای تهییج حس وطن‌پرستی و آزادی‌خواهی مردم شیراز شروع به نگارش اعلامیه‌های افشاگرانه و مقالات هشداردهنده نمود. به همین دلیل چندین مقاله كوتاه و بلند درباره جهاد و نبرد با كافران و همچنین نقش مخرب انگلیس در از هم پاشیدن و استثمار كشورهای اسلامی نگاشت و در برخی از روزنامه‌های محلی شیراز به چاپ رسانید. در یكی از نخستین مقالات خود با اشاره به حركت‌های ضداسلامی روسیه تزاری و انگلستان در سرزمین‌های اسلامی نوشت:

... ملاحظه بفرمایید: چقدر از ممالك مسلمانان را برده‌اند؟ مملكت مراكش را برده‌اند. مملكت طرابلس را برده‌اند. جبل‌الطارق را بردند. جبل‌الاسود را بردند. تونس را بردند. اندلس را بردند. بالقان را بردند. قفقاز را بردند. مصر را بردند. حبشه را بردند. زنگبار را بردند. هندوستان را بردند. عمانات را بردند. بلوچستان را بردند. تركستان خوارزم و خیوه و بخارا را بردند. قبرس را بردند. الجزیره )الجزایر) را بردند. فقط مملكت ایران و عثمانی باقی مانده بود. امروز از طرف شمال و جنوب و شرق و غرب با این دو دولت اسلامی در مهاجمه‌اند.

بنادر ایران و عراق عرب را هم اشغال نموده‌اند و حاضر شده‌اند كه اسلامبول و طهران، كه عاصمه این دو مملكت و دولت اسلامی است، هم قبضه كنند تا آنكه قلب مملكتین را هم گرفته باشند، كه خدای نخواسته یك مرتبه نبض مملكتین ساقط و ساكن شود و به كلی جسد هر دو مملكت از حركت بیفتد.

آیت‌الله بلادی برای آنكه حس مذهبی و معنوی مسلمانان ایران را برانگیزاند و برای آنكه روحیه جهاد و نبرد با انگلیس را در مجاهدین تقویت نماید، طی مقاله مفصلی مفاد دعای "مرزداران" صحیفه سجادیه امام زین‌العابدین رهبر چهارم شیعیان را مورد بحث و بررسی قرار داده، فرازهای مهم و حساس این دعا را تجزیه و تحلیل كرد. این مقاله نیز در سطح وسیع چاپ و به سرتاسر ایران فرستاده شد. همچنین چند روزنامه محلی شیراز اقدام به چاپ متن كامل آن مقاله نمودند.

در اعلامیه جداگانه دیگری بلادی ضمن شرح جنایات دول استعمارگر در كشورهای اسلامی و ایران حكمرانان و سلاطین این كشورها را مخاطب قرار داد و نوشت:

لاكن مع‌التأسف سلاطین اسلام به علت غلبه تن‌پروری و انغمار در راحت‌طلبی و عدم زاجر و رداع به كلی غافل از نصح آن حكیم مشفق علیم گشته، اوقاتی را كه قیمت هر آنش خراج مملكتی بود، به واسطه آسودگی از حملات دشمنان كه به خوبی می‌توانستند همه‌گونه تدارك و تهیه از برای رفع دشمن نمایند، صرف ملاهی و عیش بهیمی نمودند. تا آنكه امروز كار ممالك اسلامی به جایی رسیده كه دل دشمن هم به حالش می‌سوزد. گویا نصاری عمل به آیه نمودند و در مقام تهیه و تدارك قلع مسلمین برآمده‌اند. امروزه شجره طیبه توحید را می‌خواهند از ریشه درآورند. با آنكه بحمدالله سیصد میلیون مسلمان روی كره زمین مسكن دارند، مع‌ذالك در كمال خوف و وحشت زیست می‌نمایند. دشمنان هم بی‌رحمانه موقع را غنیمت شمرده، از شش جهت بر ممالك مسلمین حمله‌ور شده‌اند. گاهی بقعه مقدسه رضوی را روس هدف گلوله توپ و اهالی آنجا را طعمه شمشیر، گاهی بر تبریز در روز عاشورا حمله نموده بزرگان مسلمین را قصاب‌وار قطعه قطعه نمایند، گاهی بر قزوین، گاهی بر گیلانات، گاهی تهیه حمله بر عاصمه و پایتخت مملكت می‌ نمایند.

رفیقش انگلیس هم الحال چند سال است اردوی منحوس خود را ساخلو بوشهر و سایر نقاط بنادر نموده، چون دید مطلقاً كسی تعرض به آنها ندارد، دیگ طمعش به جوش آمده، رسماً بوشهر را تصرف مالكانه نموده، بیرق شاهنشاهی را خوابانیده، بیرق منحوس صلیب را در شهر اسلام افراشت، مشغول عملیات شده، جوانان غیور متدین وطن‌دوست دشتی، و تنگستان و چاه‌كوتاه را با آنكه قلیل‌الاستعداد بودند، بدون هیچ درنگ سینه خود را هدف گلوله توپ و تفنگ این دشمن دین نموده، الحال یك ماه و چند روز است كه روح صاحب شرع را از خود شاد كرده‌اند.

وی در قسمت دیگری از همین مقاله با تكیه بر تز «اتحاد اسلامی» كه از سوی برخی علما و خصوصاً امپراطوری عثمانی طرح شده بود، راه‌حل نجات ایران را قیام عمومی مردم می‌‌داند و در همین باره می‌نویسد:

... فقط چیزی كه می‌تواند آنها را خارج كند اتفاق دولت و ملت و مساعدت ایلات و عشایر و مساعدت ارباب ثروت است تا به قوه سرنیزه آنها بیرون شوند. خدا می‌داند موقعی از برای استفاده ایران به دست آمده كه هیچ‌وقت چنین موقعیتی به دست نیامده بود و بعد از صلح عمومی دیگر به دست نخواهد آمد. مرحوم سید جمال‌الدین اسدآبادی همدانی معروف به افغانی طاب‌ثراه، كه درجات اسلامیت و دیانت و توحیدش از كتاب او در رد نیچری كه به دست خود در هندوستان نوشته است و به طبع رسانیده، معلوم می‌شود این مرد بزرگ مسلمان از این حسرت جان داد، كه چه زمانی باشد كه دولت عثمانی و ایرانی و افغانی و تركستان و هندوستان بر ضد روس و انگلیس قیام نمایند و یك بیرق توحید را فی مابین مراتب نصب كنند و همگی در تحت آن بیرق با روس و انگلیس در مقام مقابله برآمده مراتب شئون كعبه و قرآن و دیانت و مملكت و نوامیس اسلامیان از شر ارباب تثلیث محفوظ بماند.

سپس با تحلیل اوضاع جهان و اروپا عموماً و وضعیت بحرانی و تزلزل انگلیس و روسیه تزاری خصوصاً می‌نویسد:

امروز بحمدالله از طرف مغرب دولت عثمانی با روس و انگلیس مشغول مقاتله است و از طرف مشرق دولت افغان مشغول مقاتله است با روس و انگلیس، دولت فاتحی مثل آلمان و اطریش هم در اروپا روز روشن را در چشم روس و انگلیس سیاه كرده. دولت انگلیس در جزایر بریتانیای خود هم در تحت فشار است. ایرلندیها استقلال‌طلبند. در هندوستان در فشار، در جبل‌الطارق در فشار و گرفتاری، و در داردانل در فشار و گرفتاری، در كانال سوئز و حدود مصر در فشار و گرفتاری در باب‌المندب و عدن در فشار و گرفتار، در بحر اقیانوس كبیر در كمال وحشت و اضطراب، كانادای آمریكا در معرض حمله اتازونی، جزیره استرالیایی او در خط استقلال‌طلبی و تهاجم آلمان، در حدود عراق عرب مشغول و گرفتار، در حدود بلوچستان و سیستان در فشار و گرفتار، الحال در حدود جنوب ایران هم گرفتار شده است. آیا از این موقع بهتر از برای ایران به دست می‌آید؟ نه!

از آن طرف دشمن شمالی، اروپای مغربی او به كلی ساقط و در تصرف دولت فاتح امپراتوری آلمان است و به همین زودی پایتخت او را تهدید خواهد نمود و داخله اروپای او و در كمال اغتشاش، حدود قفقاز او به واسطه حملات لشكر منصور عثمانی در فشار...

پس از تحلیل اوضاع روس و انگلیس آیت‌الله بلادی در مقام نتیجه‌گیری برآمده و می‌نویسد:

... درچنین موقع خداداد، دولت كه بایست شخص اعلیحضرت شاهنشاه، كه اول دلسوز این مملكت است، به نفس نفیس [...] از مقر سلطنت بعد از نصب ولیعهد در دارالخلافه با تمام قوای سلطنتی و تمام ایلات و عشایر شجاع ایران حركت كرده با دو دولت اسلامی شرق و غرب ایران و مساعدت امپراطوری آلمان همدست شده یك جهت مسلمین را دو حصه كرده، قسمتی به طرف شمال و قسمتی به طرف جنوب برانند، از خداوند استمداد نصرت اسلام را درخواست نمایند. امید است در این دوره كه بهترین دوره‌های عالم است، اسلامیان از حضیض اسارت به اوج امارت برسند.

آیت‌الله بلادی با روشن‌بینی، آینده جنگ را پیش‌بینی كرد و در سال ۱۹۱۵ دقیقاً وقایع سال ۱۹۱۹ و جریان صلح ورسای و عدم توجه به ادعاهای ایران در صلح پاریس را حدس زده و چنین نوشت:

اگر دولت ایران خود را به جریان مذاكرات مركزی تسلیت بدهد، یك وقت ملتفت می‌شود كه صلح عمومی شده و آن مذاكرات همه از برای اغفال دولت و ملت بوده و داخله هم مغشوش شده، آن وقت دولت ایران به هر طرف رو آورد اعتراض خواهد شنید.

بلادی چون دید اعلامیه‌ها و مقالاتش چندان در روند امور مؤثر نیست، برای آنكه به تكلیف شرعی و سیاسی خود عمل كند، تلاش كرد بار دیگر با خوانین خائن جنوب مكاتبه كرده و آنان را از كار پلیدشان باز دارد. از این رو نامه‌ای به صورت بخشنامه نوشته و به كلیه خوانین دشتستان و شبانكاره و بندر ریگ ارسال كرد. وی در این نامه خوانین خائن جنوب را نصیحت كرده و عمل ننگین آنها را گوشزد كرد، اما این نكته‌ها سودی نبخشید و حتی آن خوانین زحمت پاسخ منفی را نیز به خود ندادند.

بلادی دلسرد نشد و چون دید كار عملی از او برنمی‌آید كوشید با تجدید سازمان شبكه اطلاعاتی متلاشی شده‌اش در بوشهر و برازجان، اخبار نبرد و درگیری مجاهدین را به دست آورد تا در سطح وسیعی منتشر نماید. از این رو شروع به نامه‌نگاری با عوامل اطلاعاتی خود در بوشهر و برازجان نمود و از آنان خواست كلیه اخبار جنگ تنگستانی‌ها با انگلیس را برای او ارسال دارند.

این كار با موفقیت صورت گرفت و بلادی اخبار رسیده را در سطح گسترده‌ای در شیراز و دیگر مناطق پراكنده نمود و حتی در برخی روزنامه‌ها به چاپ رساند.

جنگ‌نامه ضدانگلیسی آیت‌الله بلادی

در این هنگام از مركز مجاهدین تنگستان و چاه‌كوتاه از آیت‌الله بلادی تقاضا شد كه برای نبرد با دشمن دستورالعملی تنظیم و تدوین نماید. او بلادرنگ تقاضای مجاهدین را با مسرت تمام اجابت كرد و با الهام از تعالیم عالیه اسلامی و احكام رهایی‌بخش قرآن دستورالعملی در ۱۱۰ ماده درباره اصول نبرد با كفار تحریر و برای مجاهدین ارسال داشت.

مطالعه این نگاشته، روشن بینی و دید «تاریخی» بلادی را كاملاً نشان می‌دهد. وی ضمن ارائه دستورالعمل‌های مختلف درباره اصول نبرد، رعایت بهداشت، رفتار خوب با اسرای جنگی، تشكیل یك شبه ضداطلاعات، رعایت نظم و امور اداری بر مسئله به اصطلاح امروز «روابط عمومی» و «تاریخ‌نگاری جنگ» تأكید فراوانی نمود و چندین بند از نظامنامه را اختصاص به این مهم داد. او از مجاهدین خواست برای خود چاپخانه‌ای فراهم آورند و اخبار جنگ را به طور مرتب چاپ و منتشر كنند.

بی‌گمان اگر رهبران مجاهدین به این دستورالعمل و رهنمودها دایر بر نگارش و حفظ مدارك رخدادهای جنگ با امپریالیسم انگلیس عمل كرده بودند، امروز بایگانی باارزشی از رخدادهای جنگ جهانی اول در جنوب ایران در دسترس مورخان و محققان قرار داشت و آنان را راهنمایی می‌كرد.

 اشغال شیراز توسط انگلیسی‌ها

مقاومت و خیزش اسلامی تنگستانی‌ها به دلیل خیانت‌های دشمنان دوست‌نما و قدرت نابرابر دشمن توسعه‌طلب چندان دوام نیاورد تا جایی كه مجاهدین برخلاف میل باطنی مجبور به امضاء معاهده صلح با انگلیسی‌ها شدند. در شیراز نیز وضع نه تنها رضایتبخش نبود بلكه بدتر هم شد. انگلیسی‌ها توانستند از ضعف و زبونی حكومت مركزی استفاده كرده، مخبرالسلطنه را از شیراز بیرون كنند و بعد از چند زد و خورد خونین چند ماهه، بر نیروهای حزب دموكرات و ژاندارمری فائق آیند و با دسایس و ایجاد تفرقه و نفاق، از آتش جهنم مردم مؤمن و انقلابی فارس رهایی یابند. بار دیگر خفقان و سانسور شدید بر فضای شهر شیراز حاكم شد و انقلابیون تحت تعقیب قرار گرفتند؛ عده زیادی بازداشت و زندانی و چند نفر به طرز فجیعی گردن زده شدند و یا جلو توپ گذاشته شدند.  ارتجاع به شهر بازگشت و آیت‌الله بلادی به شدت تحت‌نظر قرار گرفت. با وجود این او دست از مبارزه با انگلیس برنداشت و با ارسال نامه‌های فراوانی به شمال ایران، هموطنان خود را از اوضاع تیره جنوب ایران آگاه كرد. كتاب «لوایح و سوانح» در این باره می‌نویسد:

در این موقع كه ابواب سرور بر انگلیس‌پرست‌ها مفتوح و ابواب حزن و اندوه بر وطن‌دوستان گشوده، و قشون مركزی فارس و حكومت و متنفذین و بعضی تجار داخله و بی‌شرفان همه بر میل آنان بودند، اظهار حق علناً خیلی با خطر بود. لهذا محافل علما و احتفالات احزاب را برچیدند و خفیه‌گرد، حتی از اندرون خانه‌های مردم، استراق سمع می‌كرد. واقعاً دوره تلخی بر وطن‌دوستان مرور می‌كرد، لذا انواع لوایح را سراً نوشته به طهران و اصفهان و تبریز و نقاط دیگر روانه می‌كردم...

در یكی از این «لوایح» درباره مظالم انگلیسی‌ها در جنوب ایران آمده بود

آیا تقابل ملت مظلوم ایران با رژیم استبداد و دادن هزاران جوان نیكونهاد و تحمل خسارت‌های مادی و معنوی فقط برای آن بود كه دولت انگلیس قسمت مهم جنوب ایران را غاصبانه متصرف شود؟

آیا باید ساكت نشست آنكه دولت انگلیس به توسط مأمورین سیاسی و نظامی و تجارتی خود با عجله فوق‌التصور در استملاك صفحه جنوب، تهیه‌ها و تدارك‌ها نماید؟

آیا می‌توان ساكت ماند بدان كه تقریباً دوازده هزار قشون هندی به سركردگی تیمی از مأمورین نظامی اروپایی در تمام بنادر و ولایات و ایالات جنوب حكم‌فرما شوند.

آیا می‌توان به اهمال گذرانید آنكه در بندر مهمی مثل بوشهر و محمره و عباس و لنگه با همدستی حاكمی عاری از ناموس و دیانت و شرف و امانت، مثل دریابیگی و ریاست گمركات جنوب بلجیكی علی‌الدوام كشتی‌ها وارد شده قشون و آلات ناریه و مهمات حربیه پیاده و حمل به نقاط داخله داده و تهیه بر باد دادن این آب و خاك و اتلاف نفوس فلك‌زده این مملكت نمایند؟

... آیا می‌توان ساكت ماند كه دولت انگلیس به هم‌دستی حكام خائن مثل خزعل‌ها و دریابیگی‌ها و حیدرخان‌ها و اسماعیل‌خان‌ها و نام‌داری كل قشون جنوب را به اسم «اس. پی. ار» در كف سیاست خود بگیرند؟...

در نامه دیگری به آزادی‌خواهان شمال ایران كه تازه از قید حكومت روسیه تزاری آزاد شده بودند و به رهبری روحانی مبارز «میرزا كوچك‌خان» برای استقرار یك حكومت جمهوری مبارزه می‌كردند، نوشت:

ناله جمعی از جنوبیان اسیر كه در هنگام نورانیت آفاق سیاسی عالم متأسفانه تازه اسارت و رقیت نصیب و سرنوشت آنان شده است. چون در این موقع مهم تا یك اندازه برادران شمالی و خصوص احزاب سیاسی ایران با زبان آزاد و قلم جاری و قدم ثابت و عزم راسخ مشغول اصلاحات مفاسد مادی و معنوی صفحه شمال می‌باشند، و چون ما بدبختان جنوب در حقیقت یك مشت اسیر بدبختانه از جمیع جهات آزادی قدم و قلم و لسان محروم مانده‌ایم، استدعای عطف نظری از برادران شمالی خود داریم.

در این هنگام در شرایطی كه حكومت انگلستان سرتاسر خاك جنوب را متصرف شده بود، دولت مركزی ایران قصد نمود كه انتخابات چهارمین دوره مجلس شورای ملی را برگزار نماید. احزاب سیاسی فارس اعم از حزب دموكرات و حزب اعتدالیون به جوش و خروش افتاده و جمعی آزادی‌خواه را نامزد كرده و شروع به فعالیت نمودند.

آیت‌الله بلادی كه از هوشیاری بالای سیاسی برخوردار بود و می‌دانست كه محال است انگلیسی‌ها بگذارند نماینده‌ای وطن‌دوست و ضدانگلیسی از شیراز به مجلس راه یابد، طی یك نشست محرمانه با سران انقلابی فارس به آنها توصیه نمود انتخابات را تحریم كرده و خود را درگیر مبارزه‌ای عبث و بی‌فایده نسازند. به همین دلیل نیز چندین جلسه با گروه‌ها و احزاب سیاسی برگزار كرد و دلایل خود را بازگفت. حتی مقاله‌ای نیز در این باره نوشته، به طور مخفی منتشر كرد. حزب اعتدالیون به نصایح بلادی گوش داده، انتخابات را در شیراز تحریم كرد. اما حزب دموكرات فارس همچنان به مشی خود ادامه داد و پس از اندكی با شكست روبرو شد و از صحنه كنار گذاشته شد.

آیت‌الله بلادی در لیست سیاه انگلیسی‌ها

فعالیت‌های انقلابی و وطن‌دوستانه آیت‌‌الله بلادی از چشم جاسوسان و مأموران اطلاعاتی قنسولگری انگلیس در شیراز دور نماند و نام وی در «لیست سیاه» قنسولگری قرار گرفت. جاسوسان انگلیس خبر دادند كه آیت‌الله بلادی برای ادامه مبارزه قصد بازگشت به بوشهر را دارد. این خبر خیلی زود به بوشهر رسید. مسئولان قنسولگری انگلیس در بوشهر بلافاصله تلگراف محرمانه‌ای به قنسولگری شیراز ارسال و در این تلگراف كه به امضاء سرگرد «ترور» رسیده بود، نوشته شده بود:

از قرار مسموع جناب آقای عبدالله مجتهد بهبهانی این اوقات در نزد ایالت [...] اسباب برای عودت به بوشهر می‌نماید. البته اكیداً از آمدن ایشان منع كنید. چون از هواخواهان آلمان است. تولید زحمت برای ما و خود خواهد كرد.

قنسول انگلیس در شیراز به مجرد دریافت این تلگراف یادداشتی به این مضمون به حكمران فارس نوشت:

... این تلگراف الساعه رسید. بعد از ترجمه به خدمت فرستادم. ببینید این شخص در چه كاری است و اگر سفارشی به  او نداده‌اید ندهید و اگر داده‌اید پس بگیرید به بوشهر نرود. اگر رفت او را برمی‌گردانند.

حكمران فارس عبدالحسین فرمانفرما، فوراً آیت‌الله بلادی را به دارالحكومه احضار و مراتب نارضایتی انگلیسی‌ها مبنی بر بازگشت او به بوشهر را به اطلاع ایشان رساند. آیت‌الله بلادی ناچار نامه‌ای به حكمران فارس نوشت و از اتهامات وارده بر خود از جمله آلمان دوستی دفاع كرد.

اتهام آلمان‌دوستی انگلیسی‌ها به آیت‌الله بلادی ناشی از عدم شناخت مواضع سیاسی ایشان در قبال دولت متجاوز انگلیس بود. وی در آغاز رساله «لوایح و سوانح» درباره گرایش مردم ایران به آلمان و علت اصلی آن می‌نویسد:

این معنی و امثال آن به انضمام ظلم‌هایی كه از قبل از جنگ عمومی از این دو دولت [منظور روس و انگلیس] از شمال و جنوب نسبت به ایران شده بود [...] نوعاً ملت ایران را متمایل كرد به طرف آلمان و عثمانی. زیرا كه آنها را دشمن خود می‌دیدند و انسان بالطبع دشمن را دوست می‌دارد.

در نامه‌ای نیز كه به حكمران فارس نگاشت ضمن ردِّ اتهام آلمان‌دوستی و وابستگی به سیاست این كشور نوشت

و اما در خصوص هواخواهی احقر نسبت به بعضی كه آنها توهم كرده‌اند، آن هم خیلی بی‌اساس بلكه توهم فاسد است.

احقر شأن خود را اجل از آن می‌دانم كه متمایل به طرفی شوم و مجذوب اجانب گردم. با آنكه یكی از نمایندگان شرع در شمارم و اگر می‌خواستم این ننگ را به خود هموار نمایم، لازم نبود كه به شیراز بیایم بلكه در همان صفحات حول و حوش صحاری بوشهر می‌ماندم. به خانه و عیال و اطفالم نزدیكتر بودم. شاید بعضی استفاده‌های منحوسه هم می‌كردم. یكی از وجوه آمدنم به شیراز خوف همین اتهام بود مبادا كسی این گمان را در حق احقر ببرد والا همان مواضع قریب به بوشهر می‌ماندم.

سرانجام دول متحد (آلمان، اطریش و عثمانی) پس از چهار سال زد و خورد خونین در ۱۹۱۸ میلادی/۱۳۳۶ قمری از دول متفق (انگلیس، فرانسه و آمریكا) شكست خوردند. این شكست برای مبارزان و آزادی‌خواهان ایران فاجعه‌آمیز بود و باعث شد انگلیس سلطه مطلقی بر سرتاسر ایران پیدا نماید.

آیت‌الله بلادی و قرارداد ورسای

پیروزی انگلستان نه تنها آیت‌الله بلادی را از ادامه مبارزه نومید نكرد بلكه بر شدت مخالفت او با دولت بریتانیا و سیاست ضدایرانی او، افزود. بلادی با روشن‌بینی، آینده شوم و تاریك انگلستان را حدس زده و صراحتاً سقوط و از هم پاشیدن امپراطوری بریتانیا و برانیگخته شدن موج استقلال‌خواهی در درون مرزهای این كشور را در اواسط قرن بیستم میلادی پیش‌بینی نمود. در این باره در اواخر كتاب «لوایح و سوانح» چنین مرقوم كرده است:

... انگلیس اگر راست است و این گردش چرخ روزگار به اختیار و قوه و قدرت علم و حكمت و سیاست آنها به میل آنها شده است، پس این قرن بیستم مسیحی را برای خود محفوظ دارند كه این قرن تمام شود و متلاشی نگردند. گویا ببینم به چشم آنكه، مستعمرات دولت انگلیس متلاشی شده كه مطلقاً التیام پیدا نخواهد كرد و هر كدام از كانادا و استرالیا و هندوستان و مصر جدا جدا استقلال برای خود تحصیل كرده از سیطره انگلیس خارج شده‌اند. وكذالك جزایر مركزی او هم تجزیه خواهد شد و سپس كار نژاد انگلوساكسون‌ها به جایی برسد كه با كمال ذلت و خواری در ممالك اجانب در كارخانجات عمله و مستخدم گردند.

وی همچنین با توجه به روند غیرمنصفانه صلح ورسای و قرارداد ۱۹۱۹ پاریس و رفتار ظالمانه دول متفق با آلمان، خیز دوباره آلمان و وقوع یك جنگ جهانگیر دیگر را پیش‌بینی كرده و نوشت:

می‌خواهند بلكه او [آلمان] را از هستی ساقط كنند و از وحشت جلالت آتیه او راحت شوند و حال آنكه قویاً گمان می‌رود آنكه، آلمان‌ها نهضت دیگری بر ضد انگلیس‌ها و فرانسه بنمایند...

آیت‌الله بلادی و مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹

پس از جنگ جهانی اول، انگلیسی‌ها برای یكسره كردن كامل كار ایران و سلب كامل استقلال سیاسی و اقتصادی این كشور، قرارداد ننگین ۱۹۱۹ را با وثوق‌الدوله امضاء كردند. سلطان احمدشاه قاجار نیز در ضیافتی در لندن به مناسبت انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ جام شراب نوشید!

بلادی كه اوضاع سیاسی ایران را از طریق مطبوعات انگلیسی زبان ـ و به خصوص تایمز ـ دنبال می‌كرد، هنگامی كه خبر انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ و سخنان احمدشاه در حضور «جرج پنجم» پادشاه انگلستان را شنید، خشمگین شد و اعلامیه شدیداللحنی علیه انگلیس و احمدشاه صادر نمود:

عجب آن است كه در این اواخر با آن همه تطاولات ظالمانه انگلیس، دولت ایران بدون مراجعه به ملت، عقد معاهداتی جدید با انگلیسی‌ها بسته است كه هر ماده‌اش جداگانه تیشه‌ای است كه بر ریشه اساس سیاست و استقلال ایران می‌زند و اگر به جریان آمد، مسلماً ایران به كلی از استقلال ابداً محروم خواهد شد. احمدشاه مسافرت به اروپا بدون مراجعه به ملت می‌كند و در مجلس ضیافت شاه انگلیس در لندن، مشغول استماع و تصدیق كلمات محیلانه پادشاه انگلیس می‌شود كه می‌گوید: «از یك صد سال به این طرف دولت انگلیس كمال رعایت دوستی را نسبت به ایران داشتهخیال می‌كند مردم ایران همه غافلند و فراموش كرده‌اند تعدیات او را نسبت به ایران، ابتدا در مجزا كردن عضو افغانستان از ایران و كذا بردن بحرین و بلوچستان ایران و كذا جنگ شصت سال قبل او با ایران و به توپ بستن بوشهر و محمره و كذا بستن معاهدات با حكام مأمورین ایران... و كذا مساعدت با روس در معاهده )هزار و نهصد و هفت ) و كذا اخراج شوستر خزانه‌دار و مستشار مالیه ایران و كذا دخالت مسلحه او در ایران در این جنگ عمومی و به اسیری بردن ایرانیان بدون حق مشروع و تغییر بیرق ایران و قبضه بوشهر و به توپ بستن دلوار و تنگستان و ... به دست گرفتن قشون نظامی ایران و تصرف كردن جهازات بحری ایران و منع تجارت ایران با دول غیر از خود و منع دولت از عزل و نصب حكام و...  و امثال اینها كه همه كشتن استقلال ایران است، باز می‌گوید: من استقلال ایران را می‌خواهم... معاهده بستن ایران با او مانند معاهده گوسفند است با گرگ.

سپس با نظر به قانون اساسی و مشروطیت ایران و ضمن حمله به احمدشاه و «جوان خام» خطاب كردن او می‌نویسد:

... این جوان خام كه خود را پادشاه مملكت اسلام و شیعه می‌داند و با آنكه در قانون اساسی ماده اول ثبت است آنكه پادشاه این مملكت باید رسماً جعفری مذهب و مروج این مذهب باشد، متأسفانه با این حال، علناً می‌گوید: «من این جام را به سلامتی پادشاه انگلستان و ملت انگلستان می‌نوشم...» آیا ترویج مذهب جعفری به همین است؟... امان از جهالت، امان از بدبختی، نه ملت علم دارد نه دولت.

فعالیت‌های تئوریك ضدانگلیسی آیت‌الله بلادی در شیراز

آیت‌الله بلادی در طول اقامت خود در شیراز، افزون بر فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی، چندین كتاب و رساله علمی، نظری و تاریخی در افشاگری مقاصد استعماری انگلستان و شرح مبانی اصیل اسلامی و شیعی نوشت كه از آن جمله می‌توان این كتاب‌ها را نام برد:

۱. ایقاظ الحبیب فی مظالم الصلیب (كتابی است درباره ظلم‌های مسیحیان و اهل صلیب در ممالك اسلامی از صدر اسلام تا عصر مؤلف).

۲. الشمس الطالعه فی شرح الجامعه (شرط مبسوطی است از زیارت جامعه)

۳. ترجمه البصر الحدید (رساله‌ای است درباره نجوم و ستاره‌شناسی)

۴. نجمیه مثلثه (رساله‌ای است درباره برخی مسائل نجومی(

۵. پنجاه سئوال تعلیم‌الاطفال (رساله كوتاهی است درباره آموزش مسائل دینی برای كودكان و نوجوانان به زبانی ساده و شیرین)

۶. مختصر مفید در شواهد توحید (كتابی است در اثبات واجب‌الوجود و ردِّ عقاید فلسفی ماتریالیست‌ ها)

۷. جلد دوم كشكول

۸. لوایح و سوانح

ایشان پس از هفت سال اقامت در شیراز به سال ۱۳۳۹ هجری قمری پس از پایان قطعی جنگ جهانی اول و بیرون رفتن سپاهیان اشغالگر انگلیس از این شهر، به بوشهر بازگشت.

وفات

آیت الله سید عبدالله بلادی بوشهری سرانجام در ۲۳ محرم‌الحرام سال ۱۳۷۳قمری/۲۱ مهرماه ۱۳۳۱ شمسی در سن ۸۱ سالگی دارفانی را وداع گفت.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha