سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۲۱ شوال ۱۴۴۵ | Apr 30, 2024
حجت الاسلام علی بیات

حوزه/ روز اول آبان ماه سال 1359 که هنوز حوزه‌های علمیه اعزم به جبهه را آغاز نکرده بودند، یک دست لباس سربازی تهیه کردم و به باختران رفتم و از آنجا به گیلانغرب اعزام شدم

خبرگزاری «حوزه» - همدان/ ملت مسلمان ایران در طول تاریخ، جنگ‌های بسیاری را تجربه کرده اما بی‌گمان حماسه 8 سال دفاع مقدس در کارنامه دفاعی ملت ایران که خودنمایی کرده، بی‌مانند است و در این ایام شاهد تحول معنویت بزرگ در آحاد جامعه به ویژه رزمندگان اسلام بودیم.

روحانیت نیز  در ایام دفاع مقدس و میادین مبارزه و جهاد پیشتاز بوده و توانستند نقشی مؤثر در هدایت جنگ تحمیلی  داشته باشند.

علی بیات 79 سال سن دارد و  44 سال است که طلبه و از اساتید پیشکسوت مدرسه آیت الله ملاعلی آخوند معصومی(ره) همدان است که پای سخنان و خاطرات او از ایام دفاع مقدس نشستیم.

ورود به جبهه با پوشش لباس سربازی

 روز اول آبان ماه سال 1359 که هنوز حوزه‌های علمیه اعزم به جبهه را آغاز نکرده بودند، یک دست لباس سربازی تهیه کردم و به باختران رفتم و از آنجا به گیلانغرب اعزام شدم.

 در آغاز عملیات فاو کلاس درس اخلاق داشتم و از اعزام جا ماندم، در آن زمان بسیار ناراحت شدم تا اینکه نامه‌ای برای اعزام به اهواز، برایم صادر شد، در اهواز یکی از اساتید حوزه به نام شیخ طاهر حبیبی را می‌شناختم که در عقیدتی سپاه مشغول بود، لذا نزد وی رفتم.

شب که وارد پادگان شدم، دیدم یک افسر با چهره زیبا، خیلی من را تکریم کرد، از این کار او تعجب کردم که مگر من کی هستم که یک افسر این گونه احترام می کند، بعد از گذشت مدتی از آشنایی، او گفت: مدتی در حوزه با شما درس می‌خواندم و علاقه خاصی به روحانیت دارم؛ در آن هنگام متوجه شدم که او حسین همه‌کسی است. شهید حسین همه‌کسی مدتی در حوزه درس خواند و در آنجا باهم بودیم.

صبح روز از محل اقامت بیرون آمدم و دیدم چند جوان در خیابان گشت می‌زنند، با آنها هم‌صحبت شدم که چرا شما بیکار هستید، درحالی که همه مردم ایران بسیج شده اند تا از شهر شما دفاع کنند؟ آنها پاسخ دادند: برای چه جنگ کنیم درحالی که عراقی‌ها به ما قول همکاری داده‌اند و قصد دارند ما را در تهران سکنی دهند.

با آنها هم‌صحبت شدم و اهداف شوم دشمنان نظام جمهوری اسلامی را برایشان تبیین کردم، اما در نهایت متوجه شدم که این افراد از جنگ بسیار واهمه دارند و قصد دارند برای فرار از آن به تهران بروند و بعد از مدتی سوار بر ماشینی که عازم تهران بود، شدند.

التماس سرهنگ به سرباز

سربازی در سنگر برای رزمندگان قرآن تلاوت می‌کرد که سرهنگی از او خواهش می‌کرد به او اجازه تلاوت دهد و این نشانه صفا و صمیت بین رزمندگان بود که یک سرهنگ اینگونه از سربازی برای تلاوت قرآن خواهش کند

خاطره دیگر اینکه مرحوم حجت‌الاسلام اسدی در ایام دفاع مقدس با وجود سن پایینش، طلبه محبوبی بین مردم بود، خاطره‌ای برایمان تعریفکرد و می‌گفت: هنگامی که به جبهه رفتم، شخصی شبیه مشخصات ظاهری صدام به عنوان سرباز مشاهده کردم که به دوستان گفت: صدام که در دست ایرانیان است! دوستان گفتند: این فرد مدتی است صاحب فرزند شده و به او گفته‌اند برای دیدن فرزندت به شهرت بیا، اما او گفته تا جنگ به پایان نرسد، جبهه را رها نخواهم کرد!

شفای سردرد در سنگر

روزی با لباس آخوندی در مریوان به همراه 4 رزمنده در سنگری بودیم که خواستم برای نگهبانی بایستم، اما به دلیل سابقه سردردی که داشتم، حالم نامساعد شد، به یاد مطلبی در کتاب عده‌الداعی افتادم که نوشته بود: خداوند به پیغمبر صلی‌الله علیه و آله فرموده: در صورت داشتن حاجتی قبل و بعد از حاجتت صلوات بفرست. به همین کیفیت حاجتم را از خدا طلب کردم که از آن زمان به بعد من دیگر دچار این عارضه نشدم.

حضور روحانیت در جنگ تحمیلی به خوبی بیان نشده است

هرگاه رزمنده‌ای، طلبه‌ای را در کنار خود در سنگر مشاهده می‌کرد، احساس غرور به او دست می‌داد؛ به یاد دارم که در دوران جنگ تحمیلی، یکی از محورهای مهم عملیات روانی‌ دشمن علیه‌ روحانیت بود؛ گاهی شاهد بودیم که هواپیمایی بر روی سنگرها قرار می‌گرفت و کاغذهایی حاوی مطالبی را بر سر آنها خالی می کرد که بخشی از آن مطالب این بود که رزمنده‌ ها شما نمی‌ خواهید کمی فکر کنید و با فکر بجنگید؛ اگر جنگ حق است و جنگ اسلام و کفر است؛ چرا خود روحانیت حضور ندارند. آنهایی که شما را جلوی گلوله فرستادند. اگر شهادت چیز خوبی است، چرا خودشان در بنز ضد گلوله می‌ نشینند.

مطالبی را انتخاب کرده بودند که پای رزمنده را سست و اعتقادش را متزلزل کند. از همان اول محور کار دشمن روی همین امر در دفاع مقدس‌ بود. در طول تاریخ هم این‌ طور بوده است.

کتمان عنوان طلبگی برای فعالیت رزمی

 حضور روحانیت در جبهه ها به سه شکل تبلیغی، رزمی و پشتیبانی بود، اما یک نوع آن را بیان می‌کنم: یک حضور، حضور تبلیغی بود و این حضور، بسیار گسترده ‌ای بود. به هر حال روحانیون مسن و معمم و رزمندگان جوان و رشید بودند، لذا سنگرهای خط مقدم را تبدیل به کلاس‌های درس و بحث ‌کردند. از تدریس احکام تا ترویج معارف اهل بیت و برپایی نماز جماعت.

سنگرهای مقدم به صورت محدود تا عقبه‌ های یگان‌ها، تا پشت جبهه، سنگرهای جمعه و جماعات، تشویق مردم به حضور در جبهه، پشتیبانی از جنگ، بسیج مردم برای پشتیبانی از جنگ؛ برای مثال در دفتر جذب وکمک‌های مردمی به جبهه بعد از سخنرانی آقایان روحانی، مردم  مشتاق به کمک کردن می‌شدند.

انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha