پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
مظاهری

حوزه/ حضرت آیت الله مظاهری گفت: قلعه و دژ مستحکم الهی، ‌سه رکن دارد که اگر هرکدام از اینها نباشد یا محکم نباشد، قلعۀ الهی مستحکمی برای انسان نخواهد بود، اوّل عقیدۀ قلبی، دوّم اظهار با زبان و شعار و سوّم عمل و متابعت.

به گزارش خبرگزاری حوزه از اصفهان، در آستانۀ ولادت با سعادت امام رضا(ع) بیانات حضرت آیت الله حسین مظاهری، رئیس حوزه علمیه اصفهان برای استفاده امام رضایی ها باز نشر می شود.

بسم‌الله الرّحمن الرّحیم

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی»

ضمن تبریک فرارسیدن میلاد پربرکت امام هشتم، علی بن موسی الرضا «سلام‌الله‌علیه»، در این جلسه لازم است اظهار ارادتی به محضر مبارک آن امام بزرگوار داشته باشیم.

قبل از آن باید بدانیم که در زمان هارون الرّشید، ممالک اسلامی شامل حدود دو سوّم جهان بود و اسلام،‌ ترقّی و گسترش عجیبی یافته بود. سرزمین اسلامی به قدری گسترده بود که هارون وقتی به ابری نگاه می‌کرد، می‌گفت: ای ابر برو و هرکجا می‌خواهی، ببار، زیرا هرجا بباری، در مملکت من باریده‌ای!

بعد از مرگ هارون، شورش‌های بسیاری در همۀ ممالک اسلامی برپا شد و با افروخته شدن اختلافات شدید میان فرزندان هارون، یعنی امین و مأمون،‌ این درگیری‌ها به شدّت بالا گرفت.

مأمون و امین، هر دو پسران هارون الرّشید بودند و هرکدام برای به دست گرفتن این حکومت بزرگ، تلاش می‌کردند. امین از نظر نسَب، بالاتر از مأمون بود، زیرا مادری باهوش داشت. ولی مادر مأمون، یک کنیز بود. در مقابل، امین، فردی عیّاش، بی عُرضه و خوش‌گذران بود، ولی مأمون، زیرک و باهوش بود و در امور حکومتی رفتاری همراه با کیاست و زرنگی از خود نشان می‌داد.

پس از درگیری‌های بسیار میان لشکریان مأمون و امین، بالأخره امین کشته شد و مأمون بر تخت خلافت نشست. با کشته شدن امین، شورش‌ها و درگیری‌ها در ممالک اسلامی زیادتر شد و حکومت عبّاسیان و مأمون را به لرزه انداخت. مأمون برای خاموش کردن آتش شورش‌ها، به فکر چاره‌جویی افتاد. او  تعداد بسیاری از عقلاء، علماء و سیاست‌مداران ممالک اسلامی را در خراسان جمع کرد، و برای اصلاح امور، از آنها مشورت خواست و نظرخواهی کرد. همۀ آنها به اتّفاق گفتند: اگر ریاست علی بن موسی الرضا«سلام‌الله‌علیه» در حکومت عبّاسیان نمایان شود، می‌توانیم بر اوضاع نابسامان ممالک اسلامی فائق آییم. لذا مأمون برای حفظ حکومت خود، چاره‏ای نداشت جز اینکه حضرت رضا«سلام‌الله‌علیه» را که در آن عصر، محبوب‏ترینِ افراد بودند، به خراسان فرا بخواند و ایشان را به عنوان خلیفه یا ولیعهد برگزیند تا شاید بدین وسیله اوضاع و احوال آرام شده و بتواند مخالفین را سر جای خود بنشاند.

وقتی با زور، ولی همرا با ظاهری آراسته، امام رضا«سلام‌الله‌علیه» را به خراسان آوردند، مأمون گفت: من حاضرم کنار روم و رئیس ارتش باشم و حضرت علی بن موسی الرّضا«سلام‌الله‌علیه» خلیفه باشند. امام رضا«سلام‌الله‌علیه» از دغل بازی، دروغ و نفاق مأمون خبر داشتند و می‌دانستند که او نمی‌خواهد حق را به حق‌دار بدهد، بلکه با این  سیاسی کاری خود، فقط قصد دارد از آن امام برای سرکوب و خاموش کردن آتش شورش‌ها سوء استفاده کند. بنابراین هرچه مأمون اصرار کرد، پیشنهاد او را نپذیرفتند.

پس از رد شدن پیشنهاد خلافت توسّط امام«سلام‌الله‌علیه»، مأمون پیشنهاد ‌ولایت‌عهدی و قائم مقامی را مطرح ساخت که آن نیز با مخالفت حضرت روبرو شد. مأمون سخنان تهدیدآمیزی بیان کرد و گفت: اکنون تو هم چاره نداری و باید آنچه را از تو می‌خواهم بپذیری! بالاخره با اجبار و اصرار فراوان مأمون، و نظر مشورتی مستشاران حکومتی، ولایت‌عهدی را بر عهدۀ امام رضا«سلام‌الله‌علیه» گذاشتند.

هنگامی که امام رضا«سلام‌الله‌علیه» با اجبار و اکراه، مجبور به پذیرش ولایت‌عهدی شدند، فرمودند: به شرطی می‌پذیرم که در سیاست‌بازی‌ شما دخالت نکنم. حکمی صادر نکنم و در عزل و نصب کسی دخیل نباشم.[1]

پس از آن، امام رضا«سلام‌الله‌علیه» روزها مجلس درس و بحث برقرار می‌کردند و با یک حرکت فرهنگی، معارف بلند تشیّع ناب علوی را تبیین می‌فرمودند. همچنین ایشان در ضمن درس خود، در جلسات مناظره و نظایر آن، به رفع شبهات دینی و تشریح مباحث کلامی می‌پرداختند.

روشن‌گری دینی و علمی امام رضا«سلام‌الله‌علیه» در دوران به اصطلاح ولایتعهدی و بیان معارف حقیقی اسلام و تشیّع توسّط ایشان، از منظر تاریخ بسیار حائز اهمیّت است. توجه به این نکتۀ اساسی لازم است که دشمنان دین و دیانت، همیشه درصدد انحراف مسلمانان از راه حق و دوری آنان از مسیر اصیل و اصلی اسلام و تشیّع بوده و هستند. در زمان امام رضا«سلام‌الله‌علیه» نیز با توجّه به گسترش فراوان ممالک اسلامی و برخورد مسلمانان با مذاهب گوناگون، آداب و رسوم مختلف و افکار متفاوت، شبهات بسیاری را در ذهن مسلمانان و شیعیان می‌پروراند که در برخی موارد، شبهات مطرح شده، ساخته و پرداختۀ مخالفان و معاندان برای نابودی و براندازی تشیّع و اسلام حقیقی بود. از این رو، حضرت امام رضا«سلام‌الله‌علیه» بهترین راه برای مبارزه با این شبهات را تبیین هرچه بیشتر معارف والای تشیّع و به بیان دیگر، حرکت نرم فرهنگی و مبارزۀ علمی می‌دانستند. بنابراین با فعالیّت مستمر علمی خویش، موجبات تثبیت فرهنگ تشیّع را فراهم ساختند و به رفع شبهات پرداختند و توانستند یک شجرۀ طیّبۀ قرآنی ایجاد کنند و دریای متلاطم اسلام را به دست مبارک خود، آرام سازند.

بر این اساس می‌توان گفت: ریشه‌ها، شاخه‌ها و میوه‌های شجرۀ طیبۀ قرآن کریم، مرهون تلاش و مجاهدت علمی و عملی حضرت امام رضا«سلام‌الله‌علیه» است.

یکی از روایات معتبر و جالب توجّه امام رضا«سلام‌الله‌علیه»، روایت مشهور به «سلسلة الذّهب» است.

مأمون دستور داده بود در هنگام انتقال امام رضا«سلام‌الله‌علیه» از مدینه به خراسان، حضرت را به صورت مخفیانه به خراسان بیاورند و از داخل شهرها رد نشوند. در بین راه رسیدن به خراسان، مسیری جز گذر از شهر نیشابور نبود. در آن زمان، اهالی نیشابور همگی شیعه بودند، لذا حضرت امام رضا«سلام‌الله‌علیه» نیز تمایل داشتند از داخل شهر عبور کنند. با ورود حضرت به شهر، استقبال بسیار باشکوهی از امام رضا«سلام‌الله‌علیه» انجام شد و چندین هزار نفر به استقبال آمدند. امام«سلام‌الله‌علیه» در هودجی قرار داشتند و صورت ایشان نمایان نبود. مردم مرتّب اصرار و التماس می‌کردند که بتوانند صورت و جمال حضرت را ببینند و سخنی از حضرت بشنوند. با فراهم شدن شرایط، امام رضا«سلام‌الله‌علیه» پردۀ هودج را کنار زدند و روایت عجیب و مستندی را نیز بیان فرمودند. حضرت روایت را به خداوند متعال مستند کردند و فرمودند: من از پدرم و پدرم از پدرش تا رسیدند به علی بن ابیطالب و ایشان از پیغمبر اکرم و پیغمبر اکرم از جبرئیل و جبرئیل از خداوند نقل کرده‌اند که خدای تعالی فرموده است: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»؛ هرکه به راستی بگوید «لا اله الاّ الله» در قلعۀ محکم خداست و معلوم است که هرکه در قلعۀ محکم خدا باشد، از عذاب الهی محفوظ خواهد بود.

آنگاه پردۀ هودج را انداختند و سکوت حاکم در آن اجتماع عظیم، به ولوله و سر و صدا تبدیل شد، زیرا همه می‌خواستند باز جمال مبارک حضرت را ببینند و امام«سلام‌الله‌علیه» روایتی که ظاهرا ناقص بود، کامل کنند. وقتی مرکب حضرت به راه افتاد، باز حضرت پردۀ هودج را کنار زدند و فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[2]؛ حصن و حصین بودن کلمۀ «لا اله الاّ الله»، شرط و شروطی دارد که شرط اوّل آن، «ولایت» است. «لا اله الاّ الله» وقتی دژ محکم الهی است که از جانب شیعه و معتقدان به ولایت سر بزند، در دل رسوخ کرده باشد و علاوه بر شعار و اعتقاد قلبی، در عمل پیاده شود. به عبارت دیگر کسی که با زبان به «لا اله الاّ الله» اقرار کند و در دل بدان معتقد باشد و در عمل خود را به آن ملتزم کند، بهشت برای او واجب می‌شود و جهنّم بر او حرام است.

قلعه و دژ مستحکم الهی، ‌سه رکن دارد که اگر هرکدام از اینها نباشد یا محکم نباشد، قلعۀ الهی مستحکمی برای انسان نخواهد بود، اوّل عقیدۀ قلبی، دوّم اظهار با زبان و شعار و سوّم عمل و متابعت.

طبق تعالیم قرآن و عترت، التزام به این سه رکن بسیار اهمیّت دارد. قرآن شریف در آیات بسیاری، ایمان و عمل صالح را به صورت توأمان بیان می‌فرماید و این پیوستگی به معنای ملازمت شعار، اعتقاد و عمل است.

شعار توحید و ولایت در بین مردم و در بین شیعیان پابرحا و برقرار است، امّا مهم‌تر از این، که لازم و ضروری است، اعتقاد قلبی و ظهور این اعتقاد در عمل می‌باشد. اهمیّت به نماز، اهتمام به قانون مواسات و دیگر گرایی، کمک به نیازمندان، انفاق و از همه مهم‌تر، اجتناب از گناهان، مصادیق بارز عمل به اعتقاد «لا اله الا الله» است.

امام رضا«سلام‌الله‌علیه» شیعۀ آلوده به گناه را شیعۀ حقیقی نمی‌دانند، نه تنها امام رضا، بلکه امام حسین و سایر معصومین«سلام‌الله‌علیهم» نیز شیعۀ بدون عمل صالح و شیعۀ گناهکار را شیعه نمی‌دانند، زیرا خداوند متعال در قرآن کریم به صراحت مختصّات شیعیان را بیان کرده و از جمله می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»[3].

منظور از عبارت«خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»، بنابر تصریح روایات و نیز اقرار اهل سنّت با انصاف، شیعیان هستند. لذا قرآن کریم می‌فرماید: برترین افراد شیعیان هستند و شیعیان کسانی هستند که علاوه بر ایمان و اعتقاد قلبی، عمل صالح داشته باشند.

مرحوم صدوق«ره»، روایت نادری را از امام رضا«سلام‌الله‌علیه» نقل می‌کند که حضرت در جلسۀ خصوصی مستشاران از قول پدر بزرگوار خود از قول پدران خود تا پیامبر و ایشان از قول جبرئیل و او از قول خداوند متعال نقل می‌کند که فرمود: «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏»[4]؛ ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب«سلام‌الله‌علیه» حصار من است، پس هر کس در حصار من داخل شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.

آنچه حضرت در میان عموم مردم نیشابور از قول خداوند متعال نقل فرمودند، آن بود که «لا اله الا الله» حصن و حصار محکم الهی است، ولی در جمع خواص و علماء مانند آنچه در مورد«لااله الاّ الله» بود را فرمودند. این روایت نیز مانند روایت سلسلة الذهب، شرط ولایت را در خود نهفته دارد و کسی در قلعۀ محکم الهی وارد می‌شود که به ظواهر شرع، مقیّد و در یک کلمه، صد در صد تابع «ولایت» باشد.

[1]. کافی، ج 1، ص 489.

[2]. عیون اخبارالرّضا، ج 2، ص 135.

[3]. بینة، 7: «در حقیقت کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده‏اند، آنانند که بهترین آفریدگانند.»

[4]. عیون اخبارالرّضا، ج 2، ص 136.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha