پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
فقر

حوزه/ یکی از این توصیه ها و دستور العمل های با ارزش در اسلام، مسأله «انفاق» است. قرآن مجید بر موضوع انفاق تأکید بسیاری کرده و آیات فراوانی در این زمینه آورده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، «مثال های زیبای قرآن»، کتابی است از آیت الله العظمی مکارم شیرازی که به مثال های مختلف قرآن در موضوعان گوناگون پرداخته و حوزه نیوز مطالب کاربردی این کتاب را در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما قرآن دوستان خواهد کرد.

  

* فصل ششم:   پنجمین مثال: انفاق

   

خداوند در آیه ۲۶۱ سوره بقره می فرماید: «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّسُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمُ» کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه، یک صد دانه باشد و خداوند آن را برای هر کس بخواهد [و شایستگی داشته باشد] دو یا چند برابر می کند و خدا [از نظر قدرت و رحمت] وسیع و [به همه چیز] داناست.

   

دورنمای بحث

این آیه شریفه درباره «انفاق» است که در آن برای انفاق «فی سبیل اللّه» تشبیه زیبا و مثال جالبی بیان شده است. یکی از مشکلاتی که در طول تاریخ و در تمام جوامع بشری وجود داشته است و اکنون نیز وجود دارد، مسأله فقر و نابرابری در توزیع ثروت است؛ یعنی ثروت های دنیا در طول تاریخ عادلانه تقسیم و توزیع نشده است. به همین جهت، مردم به دو دسته غنی و فقیر و دارا و ندار تقسیم شده اند.

افرادی را در طول تاریخ سراغ داریم که مانند قارون، چنان ثروت عظیمی یافتند که حتّی کلیدهای انبارهای آنان را چندین مرد قدرتمند، به زحمت حمل می کردند. (۱) و در برابر کسانی بوده و هستند که به حدّاقل معیشت، نان شب، محتاجند. این مشکل در عصر ما شدیدتر هم شده است.

به عنوان مثال، آمارها حکایت از آن دارند که: «۸۰% ثروت جهان تنها در اختیار ۲۰% مردم کره زمین است» یعنی اگر جمعیّت جهان، پنج میلیارد نفر باشد، یک میلیارد نفر از مردم جهان، مالک ۸۰% ثروت های دنیا هستند به عبارت دیگر کشورهای صنعتی، پیشرفته و استکباری، اگر جمعیّتشان یک میلیارد نفر در نظر گرفته شود، صاحب چهارپنجم ثروت عالم هستند و چهار میلیارد از جمعیّت کره خاکی، فقط یک پنجم ثروت های جهان را در اختیار دارند.

شگفتا که این نسبت، روز به روز به نفع ثروتمندان تغییر می کند و در حقیقت شکاف میان فقیر و ثروتمند، هر روز بیشتر و عمیق تر می شود.

   

راه های درمان فقر

برای از بین بردن مشکل نابرابری فقر و ثروت، از دیرباز، اندیشمندان راه هایی اندیشیده اند و حتّی دو راه متفاوت آن را مدّت ها به مرحله اجرا و عمل درآوردند.

اوّل ـ سوسیالیست ها و کمونیست ها اعتقاد داشتند که مشکل اصلی بشریّت و ریشه درد فقر، مالکیّت خصوصی است. اگر این ریشه خشکیده شود، مشکل حل می شود. به همین منظور، هفتاد سال تجربه کردند، میلیون ها انسان را کشتند، جنایات زیادی آفریدند، مخارج فراوانی متحمّل شدند، وعده های دروغین بسیاری دادند، نوید یک زندگی عالی سر دادند، از بهشت دم زدند و حتّی بهشت انبیا را محصول کار خود اعلام کردند و...؛ ولی پس از هفتاد سال به شکست خود اعتراف کردند و در نتیجه، نظامشان از هم پاشیده شد و مردم تحت سلطه آنان نفس راحتی کشیدند.

  

دوّم ـ کشورهای سرمایه داری و بلوک غرب، برنامه های دیگری طرح ریزی کردند و برای رفع فقر، مؤسّسات و سازمانهای مختلفی تشکیل دادند: هلال احمر، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، صندوق تعاون سازمان ملل و برنامه های کمک های اقتصادی و غذایی به گرسنگان طراحی کردند و بودجه هایی برای کمک به کشورهای عقب مانده در نظر گرفتند، ولی این سازمان ها و برنامه ها هم دو ضعف ماهیّتی مهم دارند:

  

نخست آن که این کارها و اقدامات کم و اندک است و هیچ تناسبی با جمعیّت فقیر جهان ندارد و به همین دلیل، تغییر چندانی در چهره فقر جهانی پدید نیاورده است.

و دیگر این که، این کمک ها، معمولا آمیخته با اغراض سیاسی است. اگر مصالح سیاسی حامیان این مؤسّسات اقتضا کند، کمک می کنند، در غیر این صورت از ارسال کمک خودداری می نمایند؛ و حتّی گاه علناً بعضی از این کشورها کمک کننده به این مطلب اعتراف می کنند. (۲)

بنابراین، این راه حل هم گرهی از مشکلات جامعه فقیر جهان را نگشوده است.

   

راه حلّ اسلام

یکی دیگر از راه های حلّ مشکلات فقر، توصیه ها و راه حل های «دین مبین اسلام» است که عمل بدان ها، سبب پر شدن شکاف فقر و کم شدن فاصله های طبقاتی مردم می شود.

همان گونه که در صدر اسلام و در زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) با عمل به فرمان های الهی و دستورات دینی، چنان شد و برای اوّلین بار در تاریخ بشر، جامعه ای بی طبقه یا دست کم با فاصله طبقاتی بسیار اندک، عملا پدیدار شد.

امروزه هم، اگر بتوانیم در جامعه خود و حتّی همه جوامع بشری، این دستور العمل ها را به کار بندیم، توزیع ناعادلانه ثروت و فاصله فقیر و غنی و به طور کلّی نابرابری در جوامع بشری از میان خواهد رفت.

   

«انفاق» راهی برای فقرزدایی

یکی از این توصیه ها و دستور العمل های با ارزش در اسلام، مسأله «انفاق» است که موضوع بحث ماست. قرآن مجید بر موضوع انفاق تأکید بسیاری کرده و آیات فراوانی در این زمینه آورده است. تعداد آیاتی که کلمه «انفاق» یا مشتقّاتش در آن به کار رفته است، بیش از هفتاد آیه است؛ البتّه اگر آیاتی که مضمون آنها، دلالت بر انفاق دارد؛ ولی کلمه انفاق یا مشتقّاتش در آن ذکر نشده است را اضافه کنیم، مجموع آیات انفاق بیش از این تعداد خواهد شد.

  

خداوند متعال در قرآن مجید، انسان را به پرداخت قسمتی از آنچه نصیب او می گردد و در اختیارش می باشد، فرمان داده است. در آیه ۱۹ سوره ذاریات تعبیر زیبایی از این مطلب شده است: «وَ فِی اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الَمحْرُوم» و در اموال آنان (پرهیزگاران) حقّی برای سائل و محروم بود.

برابر این آیه، مؤمن برای فقرا و مساکین در اموالش حقّی قائل است.

در قرآن مجید برای تشویق مردم به انفاق تعبیرهای زیبا و جذّابی به کار برده شده است.

  

۱ـ خداوند در آیه ۹۶ سوره نحل می فرماید: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَاللّهِ باق» آنچه نزد شماست فانی می شود، امّا آنچه نزد خداست باقی است.

چه تعبیر زیبایی! چه عبارت کوتاه و پرمعنایی! یعنی اگر کسی میلیون ها تومان پول خرج کند، تماماً از بین می رود؛ ولی اگر یک تومان برای رضای خداوند و در راه خدا هزینه شود، نزد خداوند در خزانه غیب او باقی می ماند؛ یعنی بر خلاف آنچه بیشتر مردم تصوّر می کنند، انفاق نابود نمی شود.

  

۲ـ در آیه ۸۹ سوره نمل آمده است: «مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها...» هر کس کار نیک و خوبی انجام دهد، بهتر از آن را پاداش می گیرد. (۳)

برابر صراحت این آیه شریفه، نه تنها انفاق و صدقه از بین نمی رود و نزد خداوند باقی می ماند، بلکه خداوند در عوض، چیزی بهتر به انفاق کننده می دهد.

   

۳ـ آیه ۱۶۰ سوره انعام ارزش انفاق را فراتر برده است و خداوند در آن آیه می فرماید: «مَنْ جاءَ باِلْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها...» هر کسی کار خوبی انجام دهد، خداوند ده برابر به او پاداش می دهد.

و سرانجام در آیه مورد بحث (آیه ۲۶۱ سوره بقره) ارزش فوق العاده ای برای صدقه و انفاق بیان می شود در این آیه آمده است: «مَثَل کسانی که انفاق می کنند و قسمتی از اموالشان را در راه خدا به فقرا و مساکین می دهند، همچون یک دانه است که هر گاه در زمینی حاصلخیز و مستعد کاشته شود، رشد و نموّ می کند، به هفت خوشه تبدیل می شود و در هر خوشه یک صد دانه جای می گیرد» یعنی انفاق تا هفتصد برابر اجر و پاداش دارد و حتّی بیش از این؛ زیرا که خداوند برای هر کس که بخواهد آن را مضاعف، دو برابر یا بیشتر می کند.

  

سپس آیه شریفه می فرماید: «شما نگران آن نباشید که این ثواب ها از کجا می آید. چون خزانه غیب الهی، وسیع و گسترده است و علاوه بر این خداوند نسبت به همه چیز و همه کس آگاه است».

   

پیام های آیه

   

۱ـ منظور از «فی سبیل اللّه»

در قرآن مجید «فی سبیل اللّه» (۴) و «عن سبیل اللّه» (۵) زیاد به کار رفته است. این کلمه؛ یعنی «سبیل اللّه» در بسیاری از موارد استعمالش در قرآن، در معنای «جهاد» آمده است؛ مانند آیه شریفه ۱۶۹ سوره آل عمران که درباره مقام والای شهیدان نازل شده است. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» ]ای پیامبر! [هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

در این آیه، «فی سبیل اللّه» همانند بسیاری از آیات دیگر به معنای «جهاد» آمده است.

ولی در آیه شریفه ۲۶ سوره «ص» آمده است: «... وَ لا تَتَّبِعِ الهَوَی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ...» ]ای داوود! [از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می سازد.

در این آیه ـ که درباره قضاوت داوود (علیه السلام) است و آن حضرت از متابعت هوا و هوس نهی شده است ـ «سبیل اللّه» به معنای قضاوت عادلانه و حق را به حق دار رساندن، می باشد.

  

بنابراین، با نتیجه گیری از این مطلب، این ادّعا که بعضی گفته اند، منظور از «سبیل اللّه» در آیه انفاق، تنها برای جهاد است، سخنی درست نیست؛ زیرا منظور مطلق «راه خدا» است و در برگیرنده همه نوع انفاق فی سبیل اللّه می شود؛ مانند جهاد نظامی، جهاد فرهنگی یا جهاد سازندگی، تأسیس کتابخانه، کمک به نیازمندان، ساخت و راه اندازی بیمارستان و درمانگاه، تأسیس صندوق قرض الحسنه و... و.

البتّه رعایت اولویّتها و ضرورتها، بسیار مهّم و بجاست و دست زدن به ابتکار و نوآوری باعث جلب و جذب گسترده مردم به این گونه کارها می شود که در این جا دو نمونه آن را برمی شمریم:

   

اوّل: صندوق کمک به خانواده زندانیان

شخصی به هر دلیل که زندانی شود، عمدتاً نان آور خانواده ای بوده است. در مدّت زندانی ـ به ویژه اگر طولانی باشد ـ خانواده وی دچار مشکل و عذاب می شوند.

از یک سو، فقر مالی آنان را تهدید می کند و از سوی دیگر، مشکلات اخلاقی و اجتماعی در کمین آنان می نشیند. حال اگر به زندگی و معیشت آنان رسیدگی نشود، از یک زندانی، چندین مجرم و زندانی بالقوّه دیگری پدید می آید و متأسّفانه در جامعه، کمتر به این موضوع اندیشیده می شود و کمتر افرادی بدانها توجّه می کنند.

در چنین شرایطی، اگر مانند بعضی از شهرستانها، صندوقی برای این خانواده ها تأسیس شود، تا هم مشکلات خانواده های زندانیان را بررسی و حل کند و هم به مشکل خود زندانیان رسیدگی کند، بسیاری از معضلات و کجرویهای اجتماعی پیش از شکل گیری، از بین می رود؛ مثلا اگر شخصی به خاطر بدهی مالی زندانی باشد، پولی به عنوان «قرض الحسنه» به او پرداخت شود تا با پرداخت بدهی از زندان آزاد شود و بعدها با کار شرافتمندانه قرضش را بپردازد، جلوی مشکلات مالی، اخلاقی و اجتماعی فراوانی گرفته می شود.

   

دوّم: جمعیّت کمک به بیماران کلیوی

افراد بسیاری از بیماری کلیه رنج می برند و تعدادی از آنان، هر چند روز یک بار دیالیز می شوند، در هر نوبت دیالیز علاوه بر تحمّل دردی جانکاه هزینه زیادی نیز بر بیمار تحمیل می شود. بیشتر این بیماران دیالیزی با پیوند کلیه شفا می یابند؛ ولی اکثر آنان قادر به پرداخت هزینه های سنگین عمل پیوند نیستند. در چنین وضعی اگر جمعیّتی تشکیل شود، می تواند با کمک به چنین بیماران نیازمند به پیوند کلیه، هم خود آنان را از درد کشنده نجات دهد و هم خانواده شان را از اضطراب و نگرانی رهایی بخشد.

و نیز می توان در دیگر امور، جمعیّت ها و مؤسّساتی «خیریّه و عامّ المنفعه» تأسیس کرد و بخشی از بار مالی و اجتماعی مشکلات مردم را بر دوش گرفت و آنها را حل کرد.

    

۲ـ منظور از «حبّه» در آیه شریفه

مفسّران درباره این موضوع بحث های فراوانی کرده اند که مراد از «حبّه» یا دانه در این آیه چیست؟

بعضی گفته اند:(۶) این مثالی که قرآن زده است ـ یعنی دانه ای هفت خوشه دهد و هر خوشه صد دانه داشته باشد، یعنی از یک دانه، هفت صد دانه به دست آید ـ وجود خارجی ندارد.

گرچه نداشتن وجود خارجی، به مفهوم مثال آسیبی نمی رساند، همان گونه که موضوع بعضی از مثَل های فارسی وجود خارجی ندارد؛ مانند این که شخص را به «غول بی شاخ و دم» تشبیه می کنند، قطعاً چنین حیوانی وجود ندارد؛ ولی چون مَثَل دانه در قرآن آمده و خداوند دانا و حکیم آن را بیان کرده است، حتماً وجود خارجی دارد.

به همین منظور بعضی گفته اند: مراد از حبّه در این آیه شریفه «دانه ارزن» است؛ چون یک دانه ارزن، هفتصد دانه می دهد، نه گندم. ولی از آن جا که در چند سال گذشته یک کشاورز بوشهری از یک دانه گندم ۴۰۰۰ دانه به دست آورده بود، «اگر در آیه شریفه، حبّه به گندم نیز تفسیر شود، می توان برای آن وجود خارجی پیدا کرد.»(۷)

   

۳ـ منظور از «یُضاعفُ» در آیه شریفه

آیا منظور از جمله «وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ» این است که خداوند به هر کس که بخواهد بی حساب و میزان چند برابر می دهد؟ مثلا به شخص «الف» که انفاق کرده است، دو برابر و برای شخص «ب» که صدقه داده است، سه برابر؟ یا این که اجر مضاعف حساب خاصّی دارد؟

حکمت خداوند حکیم اقتضا می کند که این مطلب بی حساب و میزان نباشد و این تفاوت ها، به درجات اخلاص، کیفیّت و مورد انفاق، شخص انفاق کننده و انفاق شونده وابسته باشد؛ یعنی پاداش کسی که قصدی کاملا الهی دارد با ثواب کسی که به این درجه از اخلاص نرسیده است، تفاوت دارد. شخصی که پنهانی و بدون منّت و آزار، به کسی کمک می کند، با کسی که آشکارا انفاق می کند، در یک مرتبه نیستند. مسلمانی که از دو قرص نان خود، یک قرصش را انفاق می کند، با مسلمانی که ده قرص نان دارد و یک قرص انفاق می کند، یکسان پاداش نمی گیرند. انسانی که به یک خانواده نیازمند بدون اظهار نیاز، کمک می کند با شخصی که به محتاج طلب کرده، کمک می کند، به یک میزان اجر نمی برند.

خلاصه این که، زمان، مکان، ویژگی ها و موضوع انفاق، کمک کننده و کمک شونده، کیفیّت کمک، همه و همه در نتیجه کار تأثیر می گذارند و شخصی که همه این شرایط را به خوبی دارا باشد، به درجه ای می رسد که دیگر اجر او بی حساب است «یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِساب».(۸)

   

عالی ترین نمونه انفاق در قرآن

در قرآن مجید سوره ای است به نام «دهر» یا «انسان» یا «ابرار»، که در شأن یک انفاق پاک و خالص نازل شده است و در آن زیباترین نعمت های بهشتی برای انفاق کنندگان در نظر گرفته شده است.

عامّه و خاصّه نقل کرده اند که «امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) بیمار شدند. حضرت علی (علیه السلام) به منظور شفای آنان، سه روز روزه نذر کرد. حضرت زهر (علیه السلام) و فضّه هم به این نذر پیوستند، پس از شفا یافتن آن دو بزرگوار، همگی حتّی امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) روزه گرفتند. فاطمه زهرا (علیه السلام) برای افطاری، پنج قرص نان جو آماده کرده بود، هنگام افطار، فقیری در خانه را زد و تقاضای کمک کرد. تمام اعضای خانه، با وجود گرسنگی و نیازشان به نان، نان افطاری خود را به آن فقیر دادند و با آب افطار کردند. روزهای دوّم و سوّم نیز، یتیمی و اسیری درخواست کمک کردند و آن عزیزان نان های افطاری خود را به آنان بخشیدند. روز چهارم در حالی که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) بر ناتوانی این خانواده نگران بود، سوره دهر در شأن انفاق آنان نازل شد».(۹) و در آن توصیف و تمجیدهای فراوان از انفاق آنان و وعده نعمت های بهشتی برای آنان بیان شده است.

از این رو، خاندان عصمت و طهارت که در این سه روز، تنها پانزده قرص نان به نیازمندان دادند، این همه فضیلت به دست آوردند.

  

آیات ۹ و ۱۰ سوره دهر در این باره می فرماید: «اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً اِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً» ما شما را] تنها [به خاطر خدا اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم. ما از پروردگارمان می ترسیم در آن روزی که عبوس و سخت و هولناک است. آری، اخلاص و نیّت پاک است که چنین ثمرات ارزشمندی در پی دارد.

نمونه ای که بیان شد و دیگر نمونه های مشابه که در طول تاریخ از معصومان (علیهم السلام) و اولیا و بزرگان دین نقل شده است، الگوهایی است برای ما مسلمانان که با الهام گرفتن از آنها به سوی جامعه اسلامی مطلوب و بدون نابرابری اقتصادی روی آوریم.

از روایات و احادیث می توان چنین نتیجه گرفت که: یکی از ویژگی های جامعه اسلامی مطلوب، نبود فقیر و نیازمند در آن است. جامعه ای که فقر از آن برچیده و ریشه آن خشکانده شده باشد.

یعنی اگر روزی به حدّی از توانایی اقتصادی و توزیع عادلانه ثروت برسیم که در سراسر کشورهای اسلامی، فقر و فقیر وجود نداشته باشد، در آن صورت، از نظر اقتصادی جامعه اسلامی مطلوبی خواهیم داشت.

این عقیده و خواسته، یک ادّعا و شعار یا سخن احساس برانگیز و یا شعر نیست، بلکه مضمون روایتی است از ششمین پیشوای شیعیان جهان، حضرت امام صادق (علیه السلام)؛ به این روایت توجّه کنید:

   

محمّد بن مسلم، یکی از اصحاب عالیقدر امام ششم، از آن حضرت نقل می کند که فرمودند: «اِنَّ اللّهَ عَزَّوَ جَلَّ فَرَضَ لِلْفُقَراءِ فی مالِ الاَغْنیاء ما یَسعُهُمْ وَ لَوْ عَلِمَ اَنَّ ذلِکَ لا یَسْعُهُمْ لَزادَهُمْ، اِنَّهُمْ لَمْ یُؤتَوا مِنْ قِبَلِ فَریضَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَلکِنْ اُوتُوا مِنْ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ حَقَّهُمْ لا مِمّا فَرَضَ اللّهُ لَهُمْ، وَ لَوْ اَنَّ النّاس اَدّوا حُقُوقَهُمْ لَکانُوا عایِشینَ بِخَیْرِ» خداوند ـ عزیز و جلیل ـ در مال ثروتمندان برای فقرا و نیازمندان مقدار حقّی قرار داده است که برای آنان کفایت می کند (یعنی اگر ثروتمندان حقوق واجب الهی خود را بپردازند، نیازمندان بی نیاز می شوند) و اگر آنچه را بر ثروتمندان واجب کرده است، برای رفع نیاز فقرا کافی نبود، خداوند آن را بیشتر می کرد. (یعنی اگر خمس و زکات از همه آنانی که برایشان واجب شده است گرفته شود و در مصارفش صرف شود، فقیری باقی نخواهد ماند). فقر فقرا از ناحیه نقصی در قانون الهی نیست، بلکه از ناحیه خودداری ثروتمندان از پرداخت حقوق واجب شده بر آنان است و اگر ثروتمندان حقوق واجب شده خود را بپردازند، ]نه تنها فقر از جامعه رخت بر می بندد، بلکه [تمام مردم در آرامش زندگی خواهند کرد. (۱۰)

اگر در جامعه فقر وجود داشته باشد، تنها فقیر متضرّر نمی گردد، بلکه کلّ جامعه آسیب می بیند؛ چه، فقر ریشه بسیاری از گناهان از جمله: دزدی، کارهای خلاف عفّت و... می باشد.

در روایتی دیگر از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «وَ لَوْ اَنّ النّاسَ ادّوُا زَکاةَ اَمْوالِهِمْ، ما بَقِی مُسْلِمٌ فَقیراً مُحْتاجاً و لاَسْتَغْنِی بِما فَرَضَ اللّهَ وَ اَنّ النّاسَ ما افْتَقَرُوا وَ لا اِحْتاجُوا وَ لا جاعُوا وَ لا عَرَوا اِلاّ بِذُنُوبِ الاَغْنیا»؛ (۱۱) اگر مردم زکات اموالشان را پرداخت می کردند، حتّی یک مسلمان فقیر و محتاج پیدا نمی شد و فقرا با همان حقوق واجب شده] بر اغنیا [بی نیاز می شدند. مردم به واسطه گناه ثروتمندان (ندادن حقوق واجب مالی) محتاج، فقیر، گرسنه و برهنه هستند.

  

برابر این روایت، حقوق واجب مالی از قبیل خمس و زکات، نیاز نیازمندان را تأمین می کند و در صورت عمل به این قوانین ریشه فقر در جامعه خشکیده می شود.

   

در این جا پرسشی مطرح می شود که: دیگر چه نیاز به انفاق و صدقات مستحبّی است و کمک های تبرّعی و داوطلبانه که موضوع بحث ما در این آیه شریفه (آیه ۲۶۱ سوره بقره) است در این میان چه نقشی دارد؟

   

با دو استدلال می توان به این پرسش پاسخ داد:

   

اوّل ـ این که ممکن است عدّه ای از ثروتمندان از وظیفه شرعی خود تخلّف کنند و زکات مال خود را نپردازند ـ همان گونه که اکنون بسیاری از ثروتمندان توفیق انجام آن را از دست می دهند ـ در این صورت صدقات مستحبّی و کمک های داوطلبانه و تبرّعی، این کمبود را پر می کند.

بنابراین، در واقع مؤمنان نیکوکار، وظیفه و تکلیف ثروتمندان نافرما را بر عهده می گیرند و علاوه بر انجام وظیفه دینی و پرداخت حقوق واجب مالی، انفاق های مستحبّی هم انجام می دهند.

  

دوّم ـ زکات و دیگر پرداخت های دینی که بر ثروتمندان واجب است، در صورت پرداخت، مایحتاج ضروری و لوازم اوّلیّه زندگی فقرا را تأمین می کند و حدّاقل واجب معیشت نیازمندان را برآورده می سازد. ولی نقش انفاق، توسعه زندگی مساکین و نیازمندان و رسانیدن آنان به سطحی از زندگی نسبتاً مرفه و آبرومند است.

نتیجه این که: با در نظر گرفتن میزان و نوع فقر در جامعه خود، می توان دریافت که چه مقدار به جامعه مطلوب اسلامی نزدیک شده ایم.

   

۴ـ بررسی «مشبّه» در آیه انفاق

در تشبیهی که در آیه ۲۶۱ سوره بقره آمده است، شناخت مشبّه، مورد بحث مفسّران بوده است. بعضی مال انفاق شده را به دانه های پربرکت تشبیه می کنند که هفت صد برابر می شود و برخی دیگر، شخص انفاق کننده را که رشد و تکامل می یابد.

بیشتر مفسّران معتقدند که مشبّه، مال انفاق شده است و با این استدلال، در آیه شریفه جمله حذف شده ای را در تقدیر فرض کرده اند و معتقدند که آیه در حقیقت چنین است: «مَثَلُ اَمْوالِ الَّذینَ یُنْفِقُونَ...» و بر این اساس، مَثَل اموال انفاق شده مانند آن دانه پربرکت است.

ما معتقدیم که این آیه شریفه، احتیاج به «تقدیر»، جمله فرضی محذوب، ندارد و برابر ظاهر آیه، مشبّه شخص انفاق کننده است که شخصیّت، کمال، ویژگی های معنوی و ارزش های انسانی او تا هفت صد برابر رشد و نموّ می کند.

مصداق این اعتقاد، آیات و روایاتی است که دلالت می کند بر این که انسان همچون گیاه رشد و نموّ می کند.

   

اوّل ـ خداوند متعال در آیات ۱۷ و ۱۸ سوره نوح می فرماید: «وَ اللّهُ اَنْبَتَکُمْ مِنْ الاَْرْضِ نَباتاً ثُمَّ یُعیدُکُم فِیها وَ یُخْرِجُکُمْ اِخْراجاً» [حضرت نوح (علیه السلام) خطاب به قومش می گوید:] خداوند شما را همچون گیاهی از زمین رویانید سپس شما را به همان زمین باز می گرداند، و بار دیگر شما را خارج می سازد.

در این آیه شریفه وجود انسان به یک گیاه تشبیه شده است که پرورش می یابد، سپس خشک می شود و دوباره زنده می شود و می روید و سپس خشک می گردد و بار دیگر زنده می شود و ...

   

دوّم ـ خداوند کریم در آیه ۳۷ سوره آل عمران می فرماید: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُول حَسَن وَ اَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا...» همسر عمران، مادر حضرت مریم، باردار شد، نذر کرد که این فرزندش را در خدمت بیت المقدّس قرار دهد؛ امّا وقتی وضع حمل کرد، بر خلاف انتظارش، مولود را دختر دید. مریم تحت نظر زکریّای پیامبر (علیه السلام) پرورش یافت و خداوند او را چون یک گیاه زیر نظر پیامبرش رشد و نمو داد. در این آیه نیز سخن از تشبیه انسان به گیاه است.

   

سوّم ـ در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است که: «اِیّاکُمْ وَ خَضْراءُ الدِّمَنْ، قیلَ وَ ما خَضْراءُ الدِّمَنْ؛ قالَ: اَلْمَرْئَة الْحَسْناءُ فی مَنْبَتِ السُّوءِ» (۱۲) پرهیز کنید از گلهای دمن. از آن حضرت پرسیده شد که منظور از «خضراء الدمن» (۱۳) چیست؟

حضرت فرمود: منظور از گلهای مزبله، زنان زیبایی هستند که در خانواده های آلوده ای پرورش یافته اند. در این فرموده رسول خد (صلی الله علیه وآله) نیز انسان به گیاه تشبیه شده است.

   

از سوی دیگر، این روایت برای جوانانی که در اندیشه تشکیل خانواده هستند، پیامی روشن و توصیه ای مهم در بردارد. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) سفارش می کند، در انتخاب همسر تنها به زیبایی ظاهری نیندیشیم، بلکه به خانواده و محیط پرورشی اش نیز توجّه کنیم؛ زیرا زیبایی ظاهری برای مدّتی کوتاه، ارضا کننده و یک «ارزش» است. پس از دوران کوتاه اوّلیّه ازدواج، معیارهای اصلی زندگی خانوادگی؛ یعنی تربیت، فرهنگ، اندیشه و ارزشهای کسب شده در خانه و خانواده است که مطرح می شود و خود را می نمایاند و اگر خدای ناکرده، همسر زیبا، سیرت و خوی و منش زیبا نداشته باشد محیط مقدّس خانه به جهنّمی طاقت فرسا مبدّل می شود.

همان گونه که در موارد یاد شده بالا، آیات قرآنی و حدیث نبوی، دیده می شود، انسان به گیاه تشبیه شده است. بنابراین، می توان استدلال کرد که در آیه انفاق هم انسان، یعنی شخص انفاق کننده، به دانه پربرکت گیاهی تشبیه شده است. در نتیجه مفهوم و پیام آیه مزبور چنین است که: ای انسان! تو همانند گیاهی و انفاق بسان آبی است که گیاه بدان زنده می ماند و رشد می کند. به بیان دیگر انفاق در وجود تو صفات عالی انسانی، بخشش، سخاوت، مروّت، انصاف، شجاعت و... را زنده می سازد.

   

این صفات در آغاز، «فعل» یعنی عمل تنهاست. پس از چندی بار تکرار «عادت» می شود؛ سپس در صورت تداوم جزء «حالات» انسان می شود و سرانجام به صورت «ملکه» (۱۴) جزیی از وجود او می گردد.

   

بنابراین، انفاق پیش از آن که نفع مادّی برای نیازمند داشته باشد، سود معنوی برای انفاق کننده دارد و هر چه این انفاق خالصانه تر، پاکتر و مناسب تر باشد، به همان نسبت رشد آثار آن بیشتر می شود. شاید هر یک از ما تجربه کرده باشیم هنگامی که به شخص نیازمندی که علی رغم احتیاج شدید، هرگز دست نیاز سوی دیگری دراز نمی کند، پنهانی و با حفظ حرمت و آبرو وی را کمک می کنیم، لذّتی معنوی در خود حس می کنیم و به نوعی آرامش درونی و حالتی روحانی و کیفیّتی معنوی دست می یابیم.

اینها همان رشد و تعالی ای است که «آیه شریفه مَثَل» بدان دلالت دارد. خداوند قادر و رحمان می توانست به همه فقرا آن اندازه مال و ثروت بدهد که هیچ نیازمندی در جهان وجود نداشته باشد؛ ولی آفریدگار حکیم به من و تو مسلمان دستور داد با انفاق فاصله میان خود و نیازمند را کم کنیم و فقر مالی را از بین ببریم، تا آثار و برکات انفاق در وجودمان ظاهر شود و به سطوح بالاتری از معنویّت دست یابیم.

بنابراین، در انفاق منّتی بر خداوند و انفاق شونده نیست، بلکه این خداست که بر ما منّت دارد که این توفیق بزرگ را نصیبمان کرده است: «اَللّهمَّ وَفِّقْنَا لِما تُحِبُّ وَ تَرْضی».

   

از مجموعه مطالب یاد شده بالا می توان، آیه شریفه ۲۶۱ سوره بقره را به صراحت ظاهر آن و بدون استفاده از جمله فرضی محذوف، تقدیر، تفسیر کرد. اگرچه بر تفسیر خود پای نمی فشاریم و حتّی می توان گفت که هر دو تفسیر توأمّاً قابل توجّه و پذیرفتنی است؛ یعنی می توان از آیه چنین استنباط کرد که هم مال شخص انفاق کننده رشد می کند و هم خود شخص و شخصیّت و خصایص انسانی او. (۱۵)

   

پرورش مال انفاق شده در کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله)

پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) در مورد رشد و افزایش مال انفاق شده، سخنی زیبا و پربار بیان فرموده اند: «ما تَصَدَّقَ اَحَدٌ بِصَدَقَة مِنْ طَیِّب ـ وَ لا یَقْبَلُ اللّهُ اِلاّ الطَّیِّب ـ اِلاّ اَخَذَهَا اللّهُ الرَّحْمنُ بِیَمینِه وَ اَنْ کانَتْ تَمرةً فَتَرْبُوا فی کَفِّ الرَّحْمانِ حَتّی تَکُونَ اَعْظَم مِنَ الجَبَلِ» هر کس صدقه و انفاق و کمکی از مال حلال بنماید ـ البتّه خداوند جز مال حلال و پاکیزه را نمی پذیرد ـ خداوند رحمان با دست راستش آن را می گیرد، اگرچه یک دانه خرما باشد؛ سپس آن مال انفاق شده در دست خداوند رشد و نموّ می کند و به قدری بزرگ می شود که از یک کوه بیشتر می شود. (۱۶)

   

در این روایت چند نکته مهم و قابل توجّه دیده می شود:

   

اوّل ـ در روایت گفته شده است که خداوند با دست راست مال انفاق شده را می گیرد. این گفته پرسشی را در ذهن مطرح می سازد که مگر خداوند جسم است که عضو و اندام داشته باشد؟

بدیهی است که خداوند وجود مادّی و جسم نیست و این تعبیر «دست راست خداوند» کنایه از قدرت کامل خداوند است. زیرا در بدن انسان، دست راست قوی تر و صمیمی تر است. بنابراین، مفهوم عبارت این است که: خداوند با قدرت کامل توأمم با احترام، مال انفاق شده را می گیرد.

   

دوّم ـ آنچه در اسلام اهمّیّت دارد، کیفیّت و انگیزه عمل است نه کمیّت و ظاهر آن. بنابراین اگر تنها یک دانه خرمای حلال بدون منّت و آزار به نیازمندی داده شود، در پیشگاه خداوند ارزشمندتر از انبوهی خرمای غیرحلال و یا همراه با منّت و آزار است.

   

سوّم ـ برابر این روایت مال انفاق شده، رشد و نموّ می کند و هفت صد برابر یا بیشتر می شود. بنابراین حدیث، مال انفاق شده، نزد خدا می ماند و رشد می کند و در قیامت به صاحبش، شخص انفاق کننده، بازگردانده می شود و سبب نجات و رستگاری وی می گردد.

   

«انفاق» در تعبیرات زیبای قرآن

به منظور بیان اهمّیّت انفاق در اسلام و نشان دادن ارزش آن در قرآن، تعبیراتی که خداوند در آیات متعدّد قرآن از انفاق فرموده است، بسیار قابل توجّه و دقّت است. در این جا تنها به دو نمونه آن اشاره می شود.

   

اوّل ـ در آیه شریفه ۲۴۵ سوره بقره می فرماید: «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً کَثیرَةً» کیست که به خدا «قرض الحسنه ای» بدهد] و از اموالی که خدا به او بخشیده، انفاق کند [تا آن را برای او چندین برابر کند؟

تعبیر «قرض الحسنه» در مورد انفاق چه بدیع و شگفت است! خدایی که بی نیاز مطلق است و وجودش غنی بالذّات و خود مالک همه چیز، چگونه ممکن است از انسان نیازمند فقیر ناچیز، که هر دم از حیات او به اراده الهی وابسته است و اگر رشته فیض الهی از او بریده شود، نیست و نابود می شود، وام بگیرد؟ با توجّه به این که در شرع مقدّس اسلام «قرض ربوی» حرام است. آیا این تعبیر بدیع «قرض الحسنه» چیزی جز بیان اهمّیّت انفاق و تشویق بندگان به انجام خالصانه آن است؟

   

ذکر این نکته ضروری است که تحریم «قرض ربوی» ناظر به بندگان است؛ امّا تعبیر «قرض الحسنه» در آیه شریفه بالا، به معنای «وام ربوی» است. یعنی خداوند نه تنها اصل آنچه را از بنده می گیرد، بدو باز می گرداند، بلکه چندین برابرش را نیز بدو می بخشد. نکته بسیار شگفت تر آن است که برابر این آیه شریفه و حدیث نبوی یاد شده، دست بنده نیازمند دست خداست و خانه او، خانه خدا؛ و در حقیقت هر چه در دست فقیر گذاشته می شود، در دست خدا جای می گیرد و شاید بدین استدلال باشد که در بعضی از روایات گفته شده است که وقتی مالی به فقیر می دهی، دستت را پایین تر از دست او بگذار تانیازمند، آن را از دست تو بردارد؛ زیرا به واقع نه دست نیازمند که دست خدا و قدرت کامل اوست که آن مال را از تو تحویل می گیرد. زنهار! که بی حرمتی کنی و یا فقیری را تحقیر نمایی.

آیه شریفه فوق در آیه ۱۱ سوره حدید نیز تکرار و جمله ای هم بر آن افزوده شده است. «مَنْ ذَا الَّذی یَقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌ کَریمٌ...»

یعنی] اوّل [چند برابر به او برمی گرداند و] در مرحله بعد [اجر کریم و پاداش پرارزش در انتظار اوست.

   

دوّم ـ در آیه ۹۲ سوره آل عمران می خوانیم: «لَنْ تَنالُوا البِّرَ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیء فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیمٌ» هرگز به] حقیقت [نیکوکاری نمی رسید مگر این که از آنچه دوست دارید، ]در راه خدا [انفاق کنید، و آنچه انفاق می کنید، خداوند از آن آگاه است.

و نیز در آیه شریفه ۲۶۷ سوره بقره آمده است: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمّا اَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الاَرْضِ...» ای ایمان آورندگان از دستاوردهای نیکوی خویش و از آنچه برایتان از زمین رویاندیم انفاق کنید. غذای مانده، لباس مندرس و پاره، میوه گندیده، لوازم زاید و مانند اینها را انفاق نکنید که بی ارزش اند، بلکه از چیزهای خوب و ارزشمند خود انفاق کنید. و حتّی در آیه مورد بحث به فراتر از این دستور می دهد که نه تنها از دستاوردهای خوب و ارزشمند خود انفاق کنید، بلکه چیزی را در راه خداوند به نیازمندان بدهید که خود دوست می دارید. همان غذایی که خود می خورید در انفاقتان به نیازمندان بخورانید. همان جامه ای که بر تن فرزندان خود می کنید، بر فرزندانشان بپوشانید و همان آسایشی که برای خود و خانواده خود می خواهید، برای آنان بخواهید و فراهم آورید.

  

در نظام ارزشی اسلام، آنچه که اهمّیّت دارد، کیفیّت و چگونگی عمل است نه کمیّت و مقدار آن. گاهی یک دانه خرمای انفاق شده از هزاران دانه خرمای دیگر باارزش تر است؛ چرا که شاید از مال حلال نبوده باشد و یا انفاق به قصد ریا انجام شده باشد در این مورد حکایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل می کنیم که بیانگر ظرایف و دقایق انفاق است:

   

پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) مسلمانان را برای یکی از جنگهای صدر اسلام آماده و آذوقه تهیّه می کردند. هر کس به میزان توانایی خود کمک می کرد. حتّی یکی از مسلمانان چهار هزار «مَن» خرما تقدیم پیامبر کرد. ابوعقیل انصاری که یکی از مسلمانان فقیر مدینه بود، علاقه مند به مشارکت در این بسیج مالی و شرکت در این همیاری عمومی بود؛ ولی تمامی درآمد روزانه او تنها به میزان حدّاقل معاش خانواده او بود. بناچار تصمیم گرفت، شب ها نیز کار کند و درآمد آن را به عنوان کمک به پیامبر(صلی الله علیه وآله) تقدیم کند.

وی همچون کار روزانه اش، از بیرون شهر مدینه آب آشامیدنی آورد و به مردم فروخت. حاصل و درآمد این کار شبانه و تلاش خستگی ناپذیر او تنها به اندازه تهیّه یک «مَن» خرمای نامرغوب شد که آن را خالصانه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) تقدیم کرد. یا رسول اللّه! این هم کمک من برای سربازان اسلام.»

جمعیّت منافق حاضر در آن جا، شروع به تمسخر این مسلمان مخلص کردند. «عجب خرمایی! اگر سربازها آن را بخورند، حتماً پیروز می شوند. ابوعقیل! این همه خرما را چطور آوردی؟»

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از این سخنان و رفتار منافقان ناراحت شد و خطاب به ابوعقیل انصاری فرمود: «ابوعقیل جلو بیا و خرماهایت را روی این تل خرما بریز تا باعث برکت آنها شود».

   

در این هنگام آیه ۷۹ سوره توبه در شأن ابوعقیل و در مذمّت منافقان نازل شد:

«اَلّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِعینَ مِنَ المؤُمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لایَجِدُوَنَ اِلاّ جُهْدَهُمْ فَیَسخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ» آنهایی که از مؤمنان مطیع در صدقاتشان عیب جویی می کنند و کسانی را که] برای انفاق در راه خدا [جز به مقدار] ناچیز [توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره می کنند، خدا آنان را مسخره می کند] کیفر استهزا را به آنان می دهد [و برای آنان عذاب دردناکی است! (۱۷)

   

پی نوشت ها:

۱- داستان قارون در قرآن مجید، در سوره قصص، آیه ۷۶ به بعد آمده است، خود این آیه می فرماید: «... وَ آتَیْناهُ مِنَ الکُنُوزِ ما اِنَّ مفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصْبَةِ اُولِی القُوَّةِ...» ما آنقدر از گنج ها به او دادیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود. این داستان از داستان های زیبا و عبرت آمیز قرآن مجید است.

۲- همان گونه که در جنگ «بوسنی» و در زمستانهای طاقت فرسای آن سرزمین در طول جنگ، دیدیم که بعضی از سران حقوق بشر صریحاً گفتند: «ما منافعی در بوسنی نداریم که در آن جا دخالت نظامی کنیم».

۳- این آیه شریفه در سوره قصص، آیه ۸۴ نیز آمده است.

۴- این تعبیر بیش از ۴۵ بار در قرآم مجید به کار رفته است.

۵- این تعبیر بیش از ۲۵ بار در قرآن مجید به کار رفته است.

۶- المیزان، جلد ۴، صفحه ۳۳۱.

۷- تفسیر نمونه، جلد ۲، صفحه ۲۳۵.

۸- سوره مؤمن، آیه ۴۰.

۹- التبیان، جلد ۹، صفحه ۲۱۱.

۱۰- وسائل الشّیعه، جلد ۶، ابواب ما تجب فیه الزکاة، باب ۱، حدیث ۲ و نیز «من لا یحضره الفقیه»، جلد ۲، ابواب الزکاة، باب ۱ (علة وجوب الزکاة)، حدیث ۴ و نیز «کافی»، جلد ۳، «کتاب الزکاة» باب فرض الزکاة، حدیث اوّل.

۱۱- وسائل الشّیعه، جلد ۶، ابواب ما تجب فیه الزکاة باب اوّل، روایت ششم.

۱۲- وسائل الشّیعه، جلد ۱۴، ابواب مقدّمات النکاح، باب ۷، حدیث ۷.

۱۳- دِمَن جمع دمنَه به معنای مزبله و زباله دان است.

۱۴- ملکه به معنای «صفت راسخ در نفس» است. توضیح آن که هرگاه به سبب فعلی از افعال، هیأتی در نفس پیدا شود، این هیأت را کیفیّت نفسانی نامند و اگر این کیفیّت «سریع الزّوال» باشد، آن را «حال» گویند؛ امّا هر گاه بر اثر تکرار و ممارست، در نفس رسوخ یابد و «بطیء الزّوال» شود، ملکه و عادت و خلق می گردد. (از تعریفات جرحانی به نقل از لغت نامه دهخدا)

۱۵- استاد، همانند برخی از دیگر محقّقان علم اصول، استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا را جایز می داند. برابر این نظر، گوینده می تواند از استعمال لفظی دارای چند معنا، همه یا بعضی از معانی آن را اراده کند. برای توضیح بیشتر ر. ک. انوار الاصول، جلد ۱، صفحه ۱۴۱ به بعد.

۱۶- صحیح مسلم، جلد ۲، صفحه ۷۰۲. مضمون این روایت در منابع اهل بیت(علیهم السلام) نیز آمده است، ر. ک. وسائل الشّیعه، جلد ۶، ابواب الصدقه، باب ۷، حدیث ۵ تا ۸.

۱۷- تفسیر نمونه، جلد، ۸، صفحه ۵۵.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha