یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 28, 2024
غیبت

حوزه/ اگر شخص برای دفع مفسده یا منکری، نقایص دیگری را نزد قاضی گواهی کند، کار حرامی‌انجام نداده است و اگر قاضی هم شهادت بطلبد، هیچ اشکال شرعی بر طلب او وجود نخواهد داشت.

به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب «نکوهش غیبت از دید شرع» اثری از مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی پیرامون موضوع غیبت است که «حوزه نیوز» منتخبی از این نکات را در شماره های گوناگون تقدیم علاقه‌مندان می نماید.

   

* اموری که به موارد جواز غیبت ملحق می‌شوند

موارد دیگری هم وجود دارند که غیبت در آن‌ها جایز است. این موارد از موارد استثنا شده غیبت در روایات نیستند و جواز آن‌ها از برخی ضوابط کلی فقهی به دست می‌آید:

   

۱. نصیحت مستشیر:

در مواردی که بازنگفتن عیب و نقص کسی مایه گرفتاری و دردسر مؤمن دیگری شود و مفسده بزرگی به بار آورد، بحث تزاحم اهم و مهم پیش می‌آید به این معنا که انسان میان امری مهم و امری مهم تر قرار می‌گیرد که به حکم عقل، باید مهم تر را مقدم بدارد.

   

در چنین حالی، گاه مصلحت گفتن عیب، از مفسده نگفتن آن بیش‌تر است که در این صورت، غیبت جایز می‌شود؛ همانند بیان عیب‌های کسی که به خواستگاری دختر مؤمنی رفته است. در این جا اگر از فردی که به طور کامل از وضعیت خواستگار آگاه است، تحقیق، و از او درخواست مشورت کند، غیبت از خواستگار جایز می‌شود؛ زیرا در این جا مسأله نصیحت کسی که خواهان مشورت است، پیش می‌آید.

نصیحت به معنای خیرخواهی است و فرد غیبت کننده هم در واقع خیر شخص مستشیر را می‌خواهد؛ یعنی اگر خواستگار، انسان منحرف و منحطی باشد یا عیب های جسمی‌و روحی داشته باشد، نباید به سبب اعتقاد به این که بیان عیوب افراد، غیبت به شمار می‌آید، دختر مؤمنی را دچار مفسده ای بزرگ کند؛ البته در این مورد، جواز غیبت فقط به طلب مشورت نیست؛ یعنی این گونه نیست که فقط وقتی از او بپرسند و مشورت بخواهند، گفتن جایز باشد؛ بلکه بدون درخواست مشورت هم می‌تواند خود عیوب را بگوید؛ زیرا وقتی انسان می‌بیند برادر یا خواهر مؤمنی دچار گرفتاری بزرگی می‌شود و او بر دفع این گرفتاری توانا است، و یگانه راه هم غیبت کردن است، با وجود حکم عقل در مسأله «تزاحم اهم و مهم» باید به اهمیت گفتن در مقایسه با نگفتن دقت کند به این معنا که اگر راه جلوگیری از این مفسده به بیان عیب ونقص شخص منحصر باشد می‌تواند از آن راه استفاده کند.

   

درباره مسائل دیگر فقهی هم عناوین ثانویه وجود دارد؛ همانند مسأله خوردن آشامیدنی‌ها و خوردنی های حرام که اگر کسی چیزی برای خوردن نداشته باشد و احتمال این باشد که از گرسنگی بمیرد، جایز است به مقدار ضرورت از خوردنی های حرام استفاده کند.

درباره تشخیص اهمیت گفتن عیوب بر نگفتن آن ها، به صورت معمول، تشخیص شارع ملاک است و باید در این زمینه به فقیهان رجوع شود؛ اما مهم تر از هر چیز این است که انسان خودش را از نظر درونی بسنجد و ببیند منشأ درونی غیبتش چیست. آیا به واقع برای دین دل می‌سوزاند و یا از خواهش های نفسانی خویش پیروی می‌کند و چون موقعیتی به دست آورده، عیب و نقص های دیگری را که مدت‌ها در دل نگه داشته است، باز می‌گوید. در این صورت، او عقده دل خویش را باز کرده است و نیتش کسب رضای خدا نیست؛ پس اگر در مواردی، غیبت جایز هم باشد، باز انسان باید به درون خود مراجعه و خود را مقید کند تا اسیر هواهای نفسانی نشود و اعمال، گفتار و اهدافش فقط در جهت کسب رضای الهی باشد.

   

۲. رفع و دفع منکر:

اگر فقط با غیبت بتوان گناه یا منکر مهمی‌را دفع کرد، باید این کار را انجام داد، برای نمونه کسانی که در دین بدعت می‌گذارند، اگر یگانه راه جلوگیری از عمل ایشان که باعث منحرف شدن افراد از مسیر درست دین می‌شود، بیان نقایص و عیوب مربوط به رفتار ناشایست آن‌ها باشد، باید گفته شود.

   

۳. گواهی دادن نزد قاضی:

اگر شخص برای دفع مفسده یا منکری، نقایص دیگری را نزد قاضی گواهی کند، کار حرامی‌انجام نداده است، و اگر قاضی هم شهادت بطلبد، هیچ اشکال شرعی بر طلب او وجود نخواهد داشت البته روشن است که مقصود از نقایص، آن دسته از نقیصه هایی است که به آن منکر مربوط بوده، در دفع آن مؤثر باشد.

   

۴. آگاهی دادن:

اگر انسان در غیاب کسی در نفی کمال او سخنی بر زبان آورد، ولی قصد تنقیص او را نداشته باشد، این عمل او غیبت شمرده نمی‌شود؛ همانند نفی مهارت یک پزشک یا ضعیف بودن قدرت علمی‌یک مجتهد که در این حالت‌ها غیبت جایز است.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha