جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۲۴ شوال ۱۴۴۵ | May 3, 2024
آیین تعویض پرچم گنبد حرم حضرت معصومه(س) در شب اول ماه محرم

حوزه/ امام حسین علیه‌السلام که در مدینه و مکه پناهی نداشت، به‌ناچار یاران معدود خود را برای نجات از کشته شدن در گوشه و کنار با خود همراه ساخت، چراکه می‌دانست برای جامعه‌ای که به کشتن امام خود راضی است، کشتن یاران او چقدر ساده است.

خبرگزاری حوزه| فرج نزدیک بود و ابلیس و سپاهیانش که حقیقتاً در عالم هستی چیزی برایشان ماندنی نیست، غیر از زندگی چند صباح دنیایی، از این ماجرا باخبر بودند. فرجی که با بعثت نبی مکرم اسلام در شبه‌جزیره عربستان خبرش از فرش تا عرش طنین‌انداز شد و ابلیس و ابلیسیان را بیش‌ازپیش ناامید ساخت.

فرجی که انتظار آن را همه انبیاء و اولیای الهی می‌کشیدند تا کمال انسانی رقم بخورد و فلسفه خلقت به‌سرعت هرچه‌تمام‌تر تحقق یابد. حرکتی که خداوند محرک آن بود، چهارده معصوم علیهم‌السلام دلیل آن، انبیای الهی مدیران آن و بشریت هم سربازش.

فرجی نقش‌آفرینی در آن، هرچند کوچک، نعمتی بزرگ از خداوند برای اولیائش بود. سربازانی که اجر عمری عبودیت در برابر حق را تنها در لحظه‌ای نقش‌آفرینی در این مسیر دنبال می‌کردند و در حقیقت هم در این مسیر، کمترین نقش، بزرگ‌ترین نعمت است.

پس از 63 سال از عمر بابرکت نبی مکرم اسلام و آماده شدن زمین برای اکمال دین، در واقعه غدیر وعده الهی تحقق یافت و دین کامل شد و ولایت، بالاترین نعمتی که خداوند برای بشر قرار داده است، به دست ولی مطلق بشر، در زمین جاری شد.

ولایتی که اگر علی علیه‌السلام، همسرش فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، فرزندان مطهرش حسنین علیهماالسلام و همچنین وجود مبارک پیامبر رحمت(ص) نبودند، مسلماً در هیچ جای عالم امکان شأنیت جاری شدن نمی‌یافت.

در چنین مسیری، عرصه بر ابلیس بسیار تنگ‌تر از گذشته شده بود و چند صباح عمر بیشتر، تنها هدف وجودی ابلیس، برای جریان طاغوت تنها هدف بود.

بعد از ارتحال حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله، به‌ظاهر ولایت از مسیر خود خارج شد و ناخدای ولایت به خانه‌نشینی محکوم‌شده بود. حجت خدا بر اهل‌بیت علیهم‌السلام به پدرش ملحق شده بود و کسی جرأت و چه‌بسا حتی رغبت نزدیک شدن علی علیه‌السلام را نداشت.

اما این ظاهر ماجرا بود، باطن ماجرا، گسترش و توسعه تشکیلات مدنی با محوریت امیرالمؤمنین(ع) بود تا وعده الهی تحقق یابد و چشم عالمیان به ظهور روشن گردد.

جامعه بازمانده از تمامی آمال و آرزوهای مادی دوباره به علی علیه‌السلام تمایل پیداکرده بود و حرکت تشکیلاتی با شتاب بیشتری خود را برای ظهور آماده می‌ساخت. اما در واقعه صفین و در چند قدمی حرکتی بزرگ، سپاهیان حق، از حرکت بازگشتند و سرداران ابلیس را حق پنداشتند و از مسیر بازگشتند. البته در این حرکت بزرگ انحرافی که زاییده دوران خانه‌نشینی امیرالمؤمنین(ع) بود و هم‌زمان نطفه بسیاری از انحرافات دیگر را نیز در آن لحظه کاشت، چیزی نبود که در ظهور خللی ایجاد کند؛ ولی مظلومیت ولی را در میان جامعه توسعه داد. مظلومیت سکان‌داران حرکت تشکیلاتی بشر به سمت کمال با فرزند نامشروع سقیفه و صفین یکه‌تازی می‌کرد.

این مظلومیت چنان پیش رفت که علی علیه‌السلام که بشریت را برای رسیدن به کمال هدایت می‌کرد و در این راه سختی‌های فراوان را تحمل کرد و از زندگی انسانی کمترین‌ها را برای خود می‌خواست، مورد دشنام و نفرین قرار گرفت.

برای ما باور به این موضوع سخت است برای چنین شخصیت که تمام هستی خود را برای هدایت انسان‌ها گذاشته چنین دستمزدی پرداخت شود و چطور این‌گونه شد؟

سؤالاتی با پاسخ‌هایی غیرقابل‌باور

دلیل کنار گذاشتن علی علیه‌السلام در ماجرای سقیفه و همراهی بزرگان و حتی مردم از آن، شاید در ابتدای امر به دلیل ایجاد خفقان در جامعه بود، ولی وعده‌ها چیزی بود که جامعه را به سمت این انحراف متمایل می‌کرد.

برای بسیاری از ما این سؤال از گذشته بر ذهن می‌رسید که بااین‌همه دلیل روشن بر ولایت امیرالمؤمنین(ع)، چرا مسیر عوض شد؟ مگر کسی از علی و خانواده مطهرش بهتر می‌شناخت؟ مگر کسی نسبت به خدمات او به اسلام شبهه‌ای در سر داشت؟ و سؤالات دیگر که پاسخ به هرکدام، دلیل این انحراف را عجیب‌تر می‌کرد.

برای جامعه تازه‌مسلمان یکی از مهم‌ترین دغدغه‌ها، توسعه اسلام بود، توسعه‌ای که هرچه سریع‌تر باشد، بیشتر موجب خوشحالی می‌شود. البته در کنار این توسعه، توسعه مادی هم که در ذات خود مشکلی ندارد، زندگی ساده و بی‌آلایش و فارغ از دغدغه‌های مادی هم همین‌طور...!

بهترین کار برای موج‌سواری از این حرکت، دادن وعده‌های بهتر بود، وعده‌هایی که چاشنی آن تخریب رقیب بود. سرداران اسلامی که بعد از ارتحال فرمانده، خود را لایق فرماندهی می‌دیدند و کمال انسان را سدی در برابر خود می‌دیدند. برای چنین افرادی، پیدا کردن مردمی که شاید فراموش کرده بودند حیات اسلام به ولایت است و آهسته‌آهسته، در پیشگاه خداوند ضمیری برای خود قائل شدند و احساس کردند، خود آن‌ها بودند که اسلام را به اینجا رسانده‌اند، کار دشواری نبود.

این مردم کسی را می‌خواستند که به کم قانع نباشد و مرزهای اسلام را حتی با «اکراه» توسعه دهند و قدرت اول جهان باشند. قدرتی که برای رسیدن به آن، هدف مسیر را توجیه می‌کند. آنچه باقی می‌ماند، قدرت است و قدرت.

قدرتی که با خود، نعمت و ثروت می‌آورد و به خیال اهل دنیا، اسلام آن‌ها بر زمین حاکم می‌شود و آیه «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» نیز تحقق می یابد.

امام معصوم در برابر عقل و منطق بشری دیده شد

عشق به قدرت و طمع زندگی راحت و غرق شدن در لذات و مادیات در یک‌طرف ماجرا بود و در طرف دیگر، امام معصوم، وظیفه در هدایت انسان‌ها، اجرای احکام الهی و آیات قرآن در جامعه، حرکت در مسیر سنت نبوی و... قرار داشت که در این مسیر، هیچ مقصدی غیر از کمال وجود نداشت. کمالی که آسان به دست نمی‌آید و «تا به کمال نرسی، به کمال نمی‌رسی»

در این دنیای مادی بدون ولایت، در ظاهر همه امور بر محور عقل می‌چرخد، البته نه عقل حقیقی، بلکه دانش بشری، دانشی که هرچند وقت یک‌بار، به‌کلی رد می‌شود و در بهترین شکل، اصلاح می‌شود.

در دنیای بدون ولایت، تحمل هرگونه سختی، باروح انسانی منافات دارد و اصلاً کسی نباید سختی را تحمل کند. آنچه موجب رشد در این دنیا می‌شود، رسیدن به رفاه بیشتر و رسیدن به خوشی‌ها، بدون قیدوبند است.

پس‌ازآنکه مردم دیدند امام علی علیه‌السلام هدفش چیز دیگری از این دنیاست، اکثریت جامعه به نبودنش رضایت دادند، رضایتی که نه از روی خون‌هایی بود که علی علیه‌السلام در جلوگیری از انحراف یا در قامت سربازی ولایت پیامبر(ص) به زمین ریخت، بلکه به خاطر قرار گرفتن او در برابر دنیا و خوشی‌های آن بود. در جامعه‌ای که رضایت عمومی نسبت به نبود شخصی باشد، امام علی علیه‌السلام مورد بغض انسان‌ها قرار گرفت و در منبرها مورد دشنام. این دشنام در خیلی جاها به خاطر گرفتن چند سکه‌ای درهم و دینار نبود، بلکه در برابر انحرافی بود که علیه علیه‌السلام (به نظر آن‌ها) از عقل و دانش بشری داشت.

آغاز دوران عدم تحمل حکومت امام معصوم

در دوران امام حسن علیه‌السلام نیز این انحراف وجود داشت، ولی امام جامعه، زمینه ظهور را فراهم می‌کرد. دورانی که تحمل شخصی که دغدغه‌اش کمال انسان و فراهم کردن زمینه ظهور داشت و قواعد آن با قواعد عقل و دانش بشری انحراف یافته همسو نبود، سخت‌تر از گذشته شده بود، حتی سختر از دوران امام علی علیه‌السلام. البته این سختی به دلیل مشکلات اقتصادی بیشتر یا... نبود، بلکه به دلیل گرفتار شدن بیشتر بشر در انحراف و فاصله گرفتن باعقل حقیقی بود که بدعت و دانش مادی جای آن را گرفته بود.

باری دیگر مظلومیت برای امام معصوم علیه‌السلام رقم خورد و جامعه امام حسن علیه‌السلام را سدی در برابر عقل و دانش مادی دانست و بسیاری بر نبود امام حسن علیه‌السلام راضی شدند؛ البته این بار مظلومیت حتی در خانه نیز امام دوم را رها نکرد و همسرش او را به شهادت رساند.

دوران امام حسین علیه‌السلام دوران عجیبی بود. جامعه بشری دیگر تحملی برای مقاومت در برابر خواسته‌های دنیایی خود نداشت و هرچه می‌گذشت، بغض نسبت به این امام همام بیشتر می‌شد. در این دوران نه‌تنها حکومت امام را برنمی‌تابیدند، حتی عدم بیعت با سردار آمال و آرزوهایشان نیز برایشان قابل‌تحمل نبود.

خواست عمومی برای نبود امام معصوم که رسالتش حرکت در میسر دین و اسلام حقیقی بود، گسترده‌تر شده بود، تا جایی که پا را فراتر از رضایت به کشته شدن امام معصوم گذاشته بودند، بلکه از روی عقل مادی‌شان، قرار گرفتن در سپاه مقابل امام حسین علیه‌السلام را فضیلت می‌دانستند.

بیعت با یزید ازنظر عقل مادی بسیار منطقی بود

جامعه در مسیری بود که بیعت با یزید، یعنی رسیدن به ‌خوبی‌ها و نعمت‌ها، ساده شدن مشکلات و دغدغه‌های روزمره بود و عقل حکم می‌کرد که برای رسیدن به سعادت دنیوی و چه‌بسا اخروی، با یزید بیعت کرد.

افراد بانفوذ و شناخته‌شده هم هرجایی که رسانه‌ای در دست داشتند، این مسئله را فریاد می‌زدند و با عقل بشری، ثابت می‌کردند که حسین علیه‌السلام مسیر اشتباه را انتخاب کرده است.

محبان اهل‌بیت علیه‌السلام هم در این مسیر از امام خود غافل شده بودند. در این شرایط تصمیم بر نبود امام حسین علیه‌السلام مسئله‌ای عقلی بود. مظلومیت بر امام حسین وقتی به اوج خود رسیدن که حتی محبانشان هم بر نبودش راضی بودند؛ آن‌هم به خاطر اسلام!

مردم کوفه که امام حسین علیه‌السلام را تنها پیداکرده بودند، او را دعوت کردند که به یاری آن‌ها بشتابد تا حکومت یزید را نابود سازند. البته این ظاهر ماجرا بود، ولی خودشان و امام حسین علیه‌السلام می‌دانست که قرار نیست سپاهی تشکیل شود.

مظلومیت به اوج خود رسیده بود

امام حسین علیه‌السلام که در مدینه و مکه پناهی نداشت، به‌ناچار یاران معدود خود را برای نجات از کشته شدن در گوشه و کنار با خود همراه ساخت، چراکه می‌دانست برای جامعه‌ای که به کشتن امام خود راضی است، کشتن یاران او چقدر ساده است.

جناب مسلم به کوفه اعزام شد و توانست کوفیان راکمی با خود همراه سازد، ولی چون قرار نبود همراهی‌ای صورت گیرد، به ساده‌ترین شکل ممکن، کوفه در مقابل مسلم قرار گرفت و یکی از سرداران بزرگ امام حسین علیه‌السلام هم حذف شد.

دیگر جایی برای امام حسین علیه‌السلام نمانده بود و صدای «هل من ناصر ینصرونی» بر سراسر گیتی فریاد می‌شد، البته این تنهایی از سر این نبود که حلالی از حلال‌های خدا را حرام کرده باشد یا حرامی را حلال؛ تنهایی او حتی در میان محبان، چیزی نبود که با این گستردگی بر هیچ‌کدام از ائمه اطهار علیهم‌السلام رقم بخورد. امام که شهادتش را مسلم می‌دانست، به سمت کوفه حرکت کرد تا شاید عده‌ای دیگر از مردم را از منجلاب انحراف و دانش مادی نجات دهد.

کوفیان که از ابتدا هم قرار نبود با امام حسین علیه‌السلام باشند، برمدار عقل مادی که حکم به کشتن امام معصوم می‌داد، در برابر ایشان قرار گرفتند و کسانی هم که حقانیت امام را می‌دانستند، ولی عمل او را برخلاف عقل مادی می‌دیدند، او را تنها گذاشتند.

انتخاب شهادت برای جلوگیری از انحراف مسیر ظهور

این ماجرای مظلومیت، تا قبل از واقعه عاشوراست. ماجرایی که شاید اگر تا قبل از روز عاشورا باآن‌همه جنایت که گفتن همه آن‌ها، کار هرکسی نیست، رقم نمی‌خورد و صرفاً به ماجرایی مانند ضربت خورد حضرت علیه علیه‌السلام یا مسموم شدن امام حسن مجتبی علیه‌السلام ختم می‌شد، بازهم از مظلومیت امام حسین علیه‌السلام چیزی کم نمی‌کرد.

امام حسین علیه‌السلام مسیر شهادت و اسارت اهل‌بیتش را انتخاب کرد که ظهور از مسیر خود منحرف نشود تا مبادا آنچه قوم بنی‌اسرائیل به آن گرفتار شد، بر سر مسلمانان هم اتفاق بیاید. واقعه عاشورا به‌اندازه‌ای بزرگ هست که خداوند دست بشر را از ظهور منجی کوتاه کرد و تا امروز زمینیان و افلاکیان منتظر این وعده بزرگ الهی هستند.

علیرضا حسینی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha