به گزارش خبرگزاری حوزه، گروه فرقان توسط طلبهی جوانی به نام اکبر گودرزی شکل گرفت. گودرزی در سال ۵۶ از لباس طلبگی بیرون آمد و کلاسهای تفسیر قرآن، در مناطق مختلف تهران (نازیآباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه) برپا کرد.
گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات تفسیر قرآن تاسیس و رهبری کرد و از سال۵۶ به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزهی سیاست و مبارزه شد.
البته این را باید افزود که گروه فرقان در آغاز با عنوان «گروه کهفیها» شهرت داشت و بعدها به نام فرقان شناخته شد.
در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، با اسلحههایی که وی و همراهانش از پادگانهای فتحشده توسط مردم به دست آوردند، از همان نخست، وارد فاز نظامی شدند. اما اینبار دیگر نظام شاهنشاهی سقوط کرده بود و گروه فرقان که از حالوهوای مبارزه خارج نشده بودند و همهی هویتشان به مفهوم مبارزه ختم میشد، به جنگ با نظام اسلامی جدید روی آوردند.
گودرزی با داشتن شماری از جوانان که همچنان روحیات انقلابی سالهای ۵۵ تا ۵۷ را داشتند، آنان را براساس آموزههای قرآن نشئتگرفته از برداشتهای خود، بهشدت برضد روحانیت و آنچه آن را آخوندیسم مینامید، تربیت کرده بود.
از اعضای اصلی این گروه، که حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر بودند، میتوان سعید مرآت، عباس عسگری، علیرضاشاه بابابیک، حسن اقرلو، علی حاتمی، کمال یاسینی، سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی، بهرام تیموری، عبدالرضا رضوانی و امیر قلعه نوتاش را نام برد.
مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار میکرد، عبارت بود از مسجد الهادی خیابان شوش، مسجد فاطمیه خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابک، مسجد شیخهادی و مسجد خمسه قلهک. مسجد «اعظم» هم که کتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی به آنجا رفت و آمد داشتند، در اختیار علی حاتمی (که در زندان خودکشی کرد) یکی از پیوستگان به فرقانیها بود و افرادی را در همانجا جذب این گروه کرد.
این گروه که همزمان با رشد فزاینده نسل جدید مذهبی و متأثر از جریانهای روز برآمده بود، توانست عدهای را در شماری از مدارس و مساجد تهران جذب کند؛ از آن جمله مدرسه «جهانآرا» بود که شماری از معلمان آن (همچون علی حاتمی و حسن نوری که دومی از ترورکنندگان مرحوم مفتح بود) جذب فرقان شدند.
محمد متحدی در ارومیه و تبریز و عامل اصلی ترور شهید قاضی طباطبایی بود. عباس عسگری دیگر عضو فعالی بود که کمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعال دیگر بود که عبدالرضا رضوانی، امیر فعله نوتاش و. . . زیر نظرش فعالیت میکردند. بهاین ترتیب، با شگفتی باید گفت تشکیلات فرقان در اختیار یک جوان بود، که در همین سن، برای بیش از بیست جزء قرآن، حدود بیست جلد تفسیر قرآن نوشته بود و علاوه برآن، برای صحیفه سجادیه نیز شرحی دو جلدی داشت.
شروع فعالیت ها
در سال ۱۳۵۶ یعنی سال آغاز فعالیت فرقان، با درگذشت دکتر شریعتی، نخستین اعلامیه از سوی این جریان نوپا انتشار یافت. آنچه در این شرایط سبب برآشفتن فرقانیها شد، اطلاعیه مشترک مطهری- بازرگان بود که چند روز پس از انتشار، بازرگان امضایش را پس گرفت. به دنبال صدور آن اطلاعیه، گودرزی اعلامیهای صادر کرد و به تهدید مخالفان شریعتی و در واقع مرتضی مطهری پرداخت.
فرقانیها درباره رفراندوم جمهوری اسلامی نشریهای در فروردین ۵۸ تحت عنوان “رفراندوم؛ توطئه استحمار و استعمار” منتشر کرده و مردم را “از افتادن به دام این خدعه” باز میدارند. پس از آن نیز با برداشت غلط از آیه «فقاتلوا ائمة الکفر» بود که گروه فرقان تصمیم گرفت نخست تیمسار محمد ولی قرنی و سپس مرتضی مطهری را بکشد!
گروه فرقان از اردیبهشتماه ۱۳۵۸ اقدامات تروریستی خود را آغاز کرد. فهرست برنامه ترور این گروه که در بیشتر موارد موفق به انجام آن شدند عبارتند از: تیمسار محمد ولی قرنی در سوم اردیبهشت، مرتضی مطهری در ۱۱ اردیبهشت، هاشمی رفسنجانی در ۳خرداد، حاجی طرخانی در ۱۷تیرماه، رضی شیرازی در تیرماه، مهدی و حسام عراقی و مهدیان در ۴ شهریور ۵۸، هانس یواخیم لایب در مهرماه ۵۸، محمد مفتح، اصغر همتی، جواد بهمنیدر ۲۷ آذر ۵۸، آیتالله قاضیطباطبایی، محمدباقر دشتیانه، بهبهانی، احمد لاجوردی(ترور آنها ناکام ماند).
افرادی که برای ترور شناسایی شدند عبارت بودند از آیات عظام سید محمد بهشتی، محمدجواد باهنر، حقی، امامیکاشانی، ناطقنوری، موسویاردبیلی، تیمسار فلاحی و.... با افزایش ترورها و بالا گرفتن موج نارضایتی مردم و احساس ناامنی که از این بابت بوجود آمد تلاشهای زیادی برای دستگیری عوامل قتلها صورت گرفت. دستگیری اکبر گودرزی در منزلی واقع در خیابان جمالزاده (خانه شماره ۲۳ کوچه اخوان) و ۳۵ نفر از اعضای گروه در روز اربعین صورت گرفت. بعد از متلاشی شدن گروه فرقان، از سوی مسئولان ارشد آقایان معادیخواه و ناطقنوری و محیالدین انواری برای رسیدگی به پرونده فرقان انتخاب شدند که بعدها انواری از کار کنارهگیری کرد. لاجوردی و ذوالقدر کار بازجویی را به عهده گرفتند.
در ۳ خرداد ۱۳۵۹ اکبر گودرزی، علی حاتمی، عباس عسگری، حسن اقرلو، سعید مرات و علیرضا شاه بابا بیک تبریزی اعدام شدند. موارد اتهامی اکبر گودرزی در دادگاه توسط دادستان چنین مطرح شد:«مسخ اندیشه توحیدی با اتکا به دروغ و تزویر، تاسیس و بنیانگذاری و رهبری گروه فرقان با مشی مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی، ایجاد رعب و وحشت در جامعه و زمینهسازی برای برقراری یک دیکتاتوری یعنی خط آمریکا، ترور شخصیتهای قابل قبول مردم و نیز ترور کسانی که باید توسط دادگاههای عدل اسلامی مجازات میشدند.»
روابط عمومی دادستانی کل انقلاب نیز در بیانیهای اعلام کرد: امرالله الهی، حسن نوری، محمد نوری، کمال یاسینی، محمد کاشانی، غلامرضا یوسفی و سعید واحد به جرم قتل محمد مفتح، مهدی عراقی، حسام عراقی، جواد بهمنی، اصغر بهمنی و سوءقصد به جان هاشمی رفسنجانی و سرقت مسلحانه از بانکهای جمهوری اسلامی در دادگاه انقلاب اسلامی مرکز به اعدام محکوم شدند .
محمد متحدی و مسعود تقیزاده نیز به جرم قتل شهید قاضی طباطبایی به اعدام محکوم شدند که در تاریخ ۸/۱۱/۱۳۶۰ در محل برگزاری نماز جمعه تبریز به اجرا درآمد. علی حاتمی هم در زندان خودکشی کرد. گودرزی در بازجوییهای خود منکر هدایت و آمریت فرقان بود و ادعا میکرد که بحث رهبری در گروه فرقان مطرح نبوده بلکه وی صرفا مباحث ایدئولوژیکی را طرح میکرد و محمد متحدی به عنوان طراح مسایل نظامی و عباس عسگری به عنوان مسوول شاخه تبلیغی و فرهنگی به فعالیت میپرداختند.
بعدها حسن اقرلو به این جمع پیوست و به عنوان ضلع چهارم این گروه مشغول کار شد. عزت شاهی میگوید: «من در بازجویی از اکبر حضور داشتم. یک بار متهمی از این گروه را برای چند سؤال و جواب نزد گودرزی آوردند. به او گفتند: بنشین! گفت: نمینشینم. پرسیدند: چرا؟! گفت: رهبر و اماممان گودرزی بنشیند تا من بنشینم(!)»پس ازکشته شدن گودرزی، فرقانیها از وی با نام ششمین شهید ایدئولوژیک یاد میکنند.
فروپاشی
گروه فرقان در سال ۵۹ کاملاً دچار فروپاشی شد، اما جریانی به نام اینها اعلامیه پخش میکرد و حتی بعضی از کارهایی را که به نظر میرسید قطعاً کار مجاهدین است به اینها نسبت میداد. از جمله ترور مقام معظم رهبری که اینها در کاغذی که به ضبط صوت منفجر شده زده بودند، نوشته بودند هدیه گروه فرقان در حالی که شهید لاجوردی معتقد بود که این حرف کاملاً دروغ و این انفجار کار مجاهدین است.
بعد از دستگیری اعضای گروه فرقان و پخش محاکماتشان از تلویزیون، تقریباً از آذر و دی سال ۵۹ به بعد، گروهی به نام آرمان مستضعفین شروع به کار تبلیغاتی کردند. اینها خودشان را وارث تفکر فرقان میدانستند. مرکزیت این گروه که بعداً افشا شد و بعضی از افرادش هم دستگیر شدند، در خزانه تهران بود. برد تبلیغاتی آنها هم بسیار محدود بود، حتی به اندازه ده درصد فرقان هم برد نداشت.
نامه تند و انتقادی شهید مطهری به امام خمینی درباره دکتر شریعتی
اگر گفته شود که فرقان، برکشیده نظریه تشیع علوی و صفوی دکتر علی شریعتی است، نباید سخنی چندان بیراهه باشد.
نشریات فرقان سرشار از استناداتی است که به این اثر شریعتی صورت گرفته و بر اساس آن، اقدامات بعدی فرقان به انجام رسیده است. همچنین تحلیلهای دکتر شریعتی درباره مسایل طبقاتی و جایگاه روحانیون و تز «مذهب علیه مذهب»، دقیقا در کتابچه «تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران با تکوین و تدوین ایدئولوژی اسلامی، تداوم انقلاب توحیدی» فرقانیها نفوذ کرده است. قسمتی از نامهی مطهری به امام خمینی، که دربارهی علی شریعتی است، به نقل از کتاب «سیری در زندگانی استاد مطهری» انتشارات صدرا)
در بخشی از این نامهی مطهری، که در سال ۱۳۵۶ و پس از مرگِ علی شریعتی نوشته شده، آمده است:
" ... در نامهی قبل معروض شد که: پس از مذاکره با بعضی دوستان مشترک قرار بر این شد که بنده دیگر دربارهی مسائلی که به شخص او مربوط میشد، از قبیل صداقت داشتن و صداقت نداشتن و از قبیل التزامات عملی سخنی نگویم ولی انحرافاتی که در نوشتههای او هست به صورت خیرخواهانه و نه خصمانه تذکّر دهم.
ولی اخیراً میبینم گروهی که عقیده و علاقهی درستی به اسلام ندارند و گرایشهای انحرافی دارند، با دستهبندیهای وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرأت اظهار نظر در گفتههای او را نداشته باشد.
این برنامه در مراسم چهلم او در مشهد--متأسّفانه با حضور بعضی از دوستان خوب ما--و پیشتر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد، تحت عنوان اینکه بعد از سیّد جمال و اقبال و بیش از آنها این شخص رنسانس اسلامی به وجود آورده و اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته، و همه باید به افکار او بچسبیم. ولی خوشبختانه با عکسالعمل شدید گروهی دیگر مواجه شد، و بعلاوه هوشیاری و حسن نیّت امام مسجد که متوجّه شد توطئهای علیه روحانیّت بوده در شبهای آخر فیالجمله اصلاح شد.
عجبا! میخواهند با اندیشههائی که چکیدهی افکار ماسینیون، مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلّغان مسیحی در مصر، و افکار گورویچ، یهودی ماتریالیست، و اندیشههای ژان پُل سارتر، اگزیستانسیالیست ضدّ خدا، و عقائد دورکهایم، جامعهشناسی که ضدّ مذهب است، اسلام نوین بسازند! پس و علی الاسلام السّلام. به خدا قسم اگر روزی مصلحت اقتضا کند که اندیشههای این شخص حلاّجی شود و ریشههایش به دست آید و با اندیشههای اصیل اسلامی مقایسه شود، صدها مطالب به دست میآید که بر ضدّ اصول اسلام است، و بعلاوه بیپایگی آنها روشن میشود. من هنوز نمیدانم فعلاً چنین وظیفهای دارم یا ندارم؛ ولی با اینکه میبینم چنین بتسازی میشود، فکر میکنم که تعهّدی که دربارهی این شخص دارم دیگر ملغی است. در عین حال منتظر اجازه و دستور آن حضرت میباشم.
کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیّت است. او همکاری روحانیّت با دستگاههای ظلم و زور علیه تودهی مردم را به صورت یک اصل کلّی اجتماعی درآورد. مدّعی شد که مَلِک و مالک و ملّا، و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند. این اصل معروف مارکس و به عبارت بهتر مثلّث معروف مارکس را که دین و دولت و سرمایه سه عامل همکار بر ضدّ خلقند و سه عامل از خودبیگانگی بشرند، به صد زبان پیاده کرد. منتهی به جای دین، روحانیّت را گذاشت. نتیجهاش این شد که جوان امروز به اهل علم به چشم بدتری از افسران امنیّتی نگاه میکند. و خدا میداند که اگر خداوند از باب «وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَهُ وَ اللَهُ خَیْرُ الْمَـٰکِرِین» در کمین او نبود، او در مأموریّت خارجش چه به سر روحانیّت و اسلام میآورد...
منابع:
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
پایگاه خبری تحلیلی الف
پرتال جامع علوم انسانی
هابیلیان پایگاه خبری تحلیلی مطالعات تروریسم










نظر شما