به گزارش خبرگزاری حوزه، یکی از وظایف طلاب و فضلا در ماه محرمالحرام، تبلیغ چهره به چهره در مساجد و هیئات مذهبی سراسر کشور است که در حوزهنیوز در این راستا به تولید و انتشار محتوای منبر و روضه برای مبلغان محترم پرداخته که به صورت روزانه منتشر خواهد شد.
السَّلام علی الروؤس المُفَرقَةِ عَنِ ألابدان
السَّلام عَلی المَنحُور فِی الوَری
السَّلامُ عَلی المقطُوعِ الوَتین
امشب شهادت نامه عُشاق امضا میشود فردا زخون عاشقان این دشت دریا میشود
امشب کنار مادرش لب تشنه اصغر خُفته است فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا میشود
امشب که جمع کودکان در خواب ناز آسودهاند فردا به زیر خارها گمگشته پیدا میشود
(مقدمه روضه)
*چه زود دهه محرم داره تموم میشه! امشب روزی سالت رو اباعبدالله بگیر، به ارباب بگو آقا جان ما رو هم ببر تو کشتی نجاتت، به آقا بگو از اون نگاهی که به زُهیر کردی هم به ما بکن! دیگه فردا سَر از تن آقا جدا میکنند،از فردا سر اربابِ ما تو تنور خولی میره!
*امام حسین (ع) کودک بود تو کوچه داشت راه میرفت پیغمبر ﷺ دنبالش دوید، ابی عبدالله به چپ و راست فرار می کرد پیغمبر ﷺ نتونست بگیردش فرمود یا علی «أَمْسِکه» حسینم رو بگیر امیرالمؤمنین جستجویی کرد ابی عبدالله رو بغل کرد تو دست پدر داره همینجوری از خوشحالی بال بال میزنه اومد داد بغل پیغمبر اکرم، دید پیغمبر لباسهاش رو بالا زد از سینه شروع کرد بوسیدن تا رسید به زیر گلو دیدن داره گریه میک کنه حال ابیعبدالله منقلب شد، خودش پرسید یا جداه چرا گریه میکنی؟ پیغمبر در جواب سؤال حسین این جوری فرمود: «یَا بُنَیَّ أُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّیُوفِ»
*از سوزناک ترین روضه های کربلا روضه وداع (همیشه وداع سوزناکه)
مرحوم کوثری روضه خون حضرت امام بودند. به ایشون گفتند تو کدوم روضه امام بیشترگریه میکردند، میگفتند:روضه وداع! تو روضه وداع امام از حال خودشون خارج میشدند.
_________________________________________________________________
(شروع روضه)
*موقع وداع شد، زن و بچهها جمع شدند. همه گریه میکردند، دست و پای امام حسین رو میبوسیدند، یکی از بچهها گفت: باباجان مارو تو این صحرا به کی میسپری؟ یکی دیگه گفت: بابا کِی ما رو به مدینه برمیگردونی؟از همه بیشتر حضرت سکینه ناله کرد، حضرت خیلی از گریههای سکینه آتش میگرفت، دست انداخت گردن سکینه فرمود: «لا تُحرِقِی قلبی بِدَمعِک»، یکدفعه شمر ملعون فریاد زد: حسین چرا پنهان شدی بین زن و بچهها!!
ابیعبدالله به زن و بچهها گفت: پردههای خیمه رو بندازین و بیرون نیاین! اون زمانی که آقا ابوالفضل بود خیالشون راحت بود، ولی الان دیگه فقط دلش پیش این زن و بچههاست.
*شیخ جعفر حلی یه شعری داره که میگه: حضرت هی چند قدم برمیداشت سمت میدان هی برمیگشت سمت خیمه، میخواست بره اما دیگه خیالش راحت نبود. (آقا دیگه غریب شدی..)
*راوی تو لشکر عمر سعد میگه: دلم سوخت اونجایی که دیدم حسین اومد بیرون خیمه، چند تا بچه اومد سمتش، اونا هنوز دل نکنده بودن از حسین(ع)...
*هر طوری بود این بچه ها جدا شدند، بعد آقا یه نگاهی به پیکر شهدا انداخت، ناله جانسوزی زد، یا زهیر! یا مسلم بن عقیل! یا بُریر! حالا منِ حسین صداتون میزنم جواب من حسین رو نمیدین! میخوام برم میدون ولی کسی نیست از حرم و ناموسم دفاع کنه!
اباعبدالله داشت میرفت سمت میدان که یک مرتبه یه صدایی شنید «مَهلا یا أَخی» داداش صبر کن داداش (هنوز این خواهر و برادر نمیتونن از هم دل بکنن) همدیگه رو در آغوش گرفتند بعد آقا فرمود: خواهرم اون پیراهنی که مادر داده بود رو بده! پیراهن مادر رو بغل گرفت بویید بوسید، هر دو گریه کردند، گریه هاشون که تمام شد، خواهر داره میبینه؛ یه وقت دید با خنجر پیراهن رو داره پاره میکنه، داداش چه میکنی؟ فرمود این رو میخوام زیر همه لباسام به تنم کنم آخه اینها بنا دارن بدنم رو عریان کنند، بلکه حیا کنن این پیراهن رو به غارت نبرن!
(امام صادق فرمودند: فقط ۱۲۰ جای تیر و تیغ و نیزه و شمشیر توی پیراهن جد ما بود.)
هر طوری بود حسین بدرقه کرد. ابی عبدالله رفت چه اما رفتنی؟! قدم قدم حسین داره میره و زینب داره جون میده «الْیَوْمَ مَاتَتْ امّی فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُوأَبِی عَلِیٌّ وأَخِی الْحَسَنُ» حسین داره میره اما انگار همه زندگی زینب داره میره! رفت نمی دونم چقدر گذشت ایشالا که این خبر درست نباشه! اما سه ساعت بعد، یعنی سه ساعت تو گودال داشتن ارباب ما رو میزدن این زن و بچه دیدن برگشتن حسین طول کشید!
«وَ أَسْرَعَ فَرَسُکَ شَارِیاً إِلَی خِیَامِکَ قَاصِداً مُحَمْحِماً بَاکِیاً» دیدن ذوالجناح داره میاد اما انگار داره ضجه میزنه «فَلَمَّا رَأَیْنَ النِّسَاءُ جَوَادَکَ مَخْزِیاً وَ نَظَرْنَ سُرْجَکَ مَلْوِیاً» دیدن زین واژگونه، یال غرق خونه، چشاش داره اشک میباره، چه کردن این زن و بچه؟ «بَرَزْنَ مِنَ الخُدُورِ» همه از خیمه ها بیرون اومدن «ناشرات الشُّعُور لَاطِمَاتِ الْخُدُودِ سَافِرَات وَإِلَی مَصْرَعِکَ مُبَادِرَات» دنبال ذوالجناح راه افتادن تا کجا آوردشون؟ «وَ إِلَی مَصْرَعِکَ» همون جایی که آقا رو، روی زمین گذاشته بود این زن و بچه آمدن آخ دیدن «وَ الشَّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صدره».
*دلا بسوزه برای خواهر که باید سر بریدن برادر رو ببینه...
(زبانحال حضرت زینب)
بگو چکار کنم از تو دست بردارند بگو چکار کنم دست و پا نزنی؟
بگو چکارکنم بیش از این تکان نخوری بگو چکارکنم از سنان، سنان نخوری؟
مگر نبود مسلمان که اینچنین زدهاند بلند مرتبه شاهِ مرا زمین زده اند؟
برای دانلود فایل pdf روضه اینجا کلیک کنید.
نظر شما