به گزارش خبرگزاری حوزه از تهران، فرهنگ عاشورا یکی از عمیقترین و ریشهدارترین سرچشمههای معنوی در تاریخ تمدن اسلامی است؛ فرهنگی که تنها محدود به سوگواری یا بازخوانی واقعهای تاریخی نیست، بلکه نماد مقاومت، آگاهی، انتخاب و ایستادگی در برابر ظلم و فساد است. این فرهنگ، نهفقط یک سرمایه دینی، که پشتوانهای برای هویت ایرانی و اسلامی ما به شمار میآید. عاشورا، روایت وجدان بیدار تاریخ است و هنرمندان، وظیفهای مضاعف در زنده نگاهداشتن این بیداری دارند.
در روزگاری که ابزارهای رسانهای و هنری نقشی تعیینکننده در شکلدهی به افکار عمومی دارند، توجه به محتوا و پیام آثار نمایشی از اهمیت دوچندان برخوردار است. بازنمایی مفاهیم بزرگی چون عاشورا در سینما، تئاتر، تلویزیون و سایر اشکال هنر، تنها یک انتخاب هنری نیست، بلکه نوعی تعهد اخلاقی و مسئولیت اجتماعی نیز به شمار میرود. آنگونه که بیتوجهی به این عرصه میتواند موجب فاصله گرفتن نسلهای جدید از ریشههای فرهنگی و دینی شود.
نقش هنر در تربیت نسلی بصیر، آگاه و عدالتخواه، بهویژه از دوران کودکی، انکارناپذیر است. کودکان و نوجوانان امروز، فردای این سرزمیناند و محتوایی که امروز به آنها ارائه میشود، تعیینکننده نوع نگاه، هویت و باورهای آنها در آینده خواهد بود. بنابراین پرداختن به مفاهیمی مانند عاشورا، ایثار، شجاعت، و حقیقتجویی در قالبهای مناسب سنین پایین، ضرورتی است که نباید نادیده گرفته شود.
در این میان، هنرمندانی هستند که صرفاً به هنر بهعنوان ابزار سرگرمی نگاه نمیکنند، بلکه آن را ابزار آگاهی و بیداری میدانند. هنرمندانی که میان باور قلبی، اعتقاد فرهنگی و مسئولیت هنریشان پیوندی ناگسستنی برقرار کردهاند. آزیتا ترکاشوند، از جمله هنرمندانی است که با نگاهی متعهدانه، دغدغه بازتاب مفاهیم عمیق دینی و فرهنگی در آثار هنری را همواره در گفتار و عملکرد خود نشان داده است.
از همین رو، خبرگزاری حوزه با هدف بررسی نقش هنر در تبیین فرهنگ عاشورا، ضرورت توجه به مفاهیم دینی در آثار کودک و نوجوان، و همچنین بررسی مسئولیت هنرمندان در این مسیر، گفتوگویی تفصیلی با آزیتا ترکاشوند انجام داده که در ادامه با آن همراه میشویم.
در نگاه شما، جایگاه فرهنگ عاشورا در هنر و بهویژه در هنرهای نمایشی چیست؟
فرهنگ عاشورا تنها یک رویداد تاریخی یا یک شعار نیست، بلکه پشت آن یک نگاه، یک فلسفه و آگاهی عمیق قرار دارد. ما ملت امام حسین(ع) هستیم، اما این جمله صرفاً یک شعار نیست. بلکه حامل یک عقیده و باور دیرینه است که در ناخودآگاه تاریخی ما ریشه دوانده است. ایرانیها و مسلمانان همواره نسبت به قیام عاشورا، شخصیت والای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و فلسفه این قیام، تعصب و تعلق خاطر داشتهاند. با این حال، بهعنوان یک هنرمند، معتقدم که ما در پرداختن هنری به این موضوع عظیم و ژرف، کمکاری کردهایم. نه تنها در حوزه هنرهای نمایشی، بلکه در کلیت هنر. چه در قالب سریالها و فیلمهای سینمایی و چه در سایر عرصههای هنری، آنچنان که باید و شاید، شأن و عمق واقعه عاشورا را به تصویر نکشیدهایم.
اگر تنها به شخصیتهایی که در عاشورا حضور داشتند نگاه کنیم، درمییابیم هر کدام از آنها دارای داستانی مستقل، پرمفهوم و آموزندهاند. از امام حسین(ع) گرفته تا یاران وفادارش، هر کدام میتوانند محور یک اثر نمایشی غنی و الهامبخش باشند. ما میتوانستیم با معرفی عمیق این شخصیتها، فرهنگ ایثار، مقاومت، وفاداری و توحید را زنده نگه داریم. اما این فرصتها یا مغفول ماندهاند یا کمرمق اجرا شدهاند. این ضعف تنها مربوط به کمیت نیست، بلکه در کیفیت پرداخت و میزان درک هنرمندانه از این مفاهیم نیز خللهایی دیده میشود.
این کمکاری که به آن اشاره کردید، صرفاً به هنرهای نمایشی محدود میشود یا سایر شاخههای هنری از جمله موسیقی و هنرهای تجسمی را نیز دربر میگیرد؟
قطعاً این موضوع فقط محدود به هنر نمایش نیست. این کمکاری در تمام حوزهها قابل مشاهده است؛ از موسیقی گرفته تا هنرهای تجسمی، از تئاتر تا سینما. من همیشه صحنه عاشورا را مانند یک سالن نمایش بزرگ زنده میبینم؛ نمایشی عظیم که هنوز در حال اجراست و حیات دارد. عاشورا زنده است و باید زنده به تصویر کشیده شود. تئاتر، بهویژه، ظرفیت بینظیری برای بازنمایی لحظههای ماندگار و تأثیرگذار واقعه عاشورا دارد. تصور کنید صحنه شام غریبان و خطبه حضرت زینب(س) چگونه میتواند در قالب یک نمایش هنری روی صحنه جان بگیرد و دلها را بلرزاند.
شخصیتهایی مانند حضرت زینب(س)، نه فقط یک الگوی زن مسلمان بلکه اسطورهای برای تمام انسانها در زمینه مقاومت، سخنوری، مظلومیت و ایستادگیاند. عاشورا بدون زینب(س) ماندگار نمیشد. این خطبهها و ایستادگیها بود که پیام عاشورا را از دل تاریخ عبور داد و به امروز رساند. ما وقتی میگوییم «ملت حسینیم»، یعنی ملت پیرو آن راه هستیم، راهی که سراسر نور و حقیقت است و باید با جان از آن پاسداری کرد. این مفاهیم باید در تمام وجوه هنر جاری باشند؛ باید هنرمندانه، عمیق و اثرگذار به آنها پرداخت، نه صرفاً شعاری و سطحی.
اگر بخواهیم عاشورا را در قالب یک اثر نمایشی امروزین بازنمایی کنیم، آیا این بازنمایی باید محدود به روایت واقعه سال ۶۱ هجری بماند، یا اینکه میتوان فلسفه عاشورا را در بستر داستانهای معاصر نیز جاری ساخت؟
این پرسش بسیار مهمی است. من بارها تأکید کردهام و باز هم میگویم که تاریخ در حال تکرار شدن است. عاشورا صرفاً یک اتفاق منحصر به آن روز و آن سرزمین نیست. فلسفه عاشورا، یعنی جدال میان حق و باطل، نور و ظلمت، عدل و فساد، همواره در تاریخ بشر در حال تکرار شدن است. در هر مقطع تاریخی، انسانها در معرض انتخاب قرار میگیرند: ایستادن در جبهه نور و حقانیت یا سقوط در وادی ظلم و تاریکی.
امروز نیز همان تقابل در اشکال مدرنتری در حال وقوع است. ظلمی که در آن زمان با شمشیر و نیزه صورت میگرفت، اکنون با بمب و رسانه انجام میشود. آیا تفاوتی میان این دو وجود دارد؟ مگر امروز نمیبینیم چگونه برخی کشورها به بهانههای واهی و با خشونتی وحشیانه به سرزمینهای مستقل و مردم بیگناه حمله میکنند؟ این همان تکرار عاشوراست، البته در لباسی جدید. بنابراین، هنرمند اگر بصیرت داشته باشد، میتواند با بازآفرینی معاصر مفاهیم عاشورا، مخاطب امروز را نیز با آن حقیقت جاودان مواجه کند.
عاشورا اغلب در قالب آثار درام و تاریخی برای مخاطب بزرگسال به تصویر کشیده میشود. اما در حوزه کودک و نوجوان، چگونه میتوان به این مفاهیم پرداخت؟ آیا اساساً در این حوزه موفق عمل کردهایم؟
متأسفانه پاسخ منفی است. ما در حوزه کودک و نوجوان، بهویژه در زمینه تولیدات فرهنگی و هنری، بسیار بسیار ضعیف عمل کردهایم. این ضعف بهقدری ریشهدار است که نمیتوان صرفاً با چند اقدام نمایشی آن را جبران کرد. من سالها پیش در صفحه شخصیام نیز به این موضوع اشاره کرده بودم. برایم قابل هضم نیست که چرا در کشور ما که اینهمه ظرفیت فرهنگی، تاریخی و مذهبی داریم، ژانر کودک و نوجوان باید تا این اندازه مهجور و فقیر باشد.
ما باید محتوای سالم و غنی برای این نسل فراهم کنیم. کودک و نوجوان اگر در فضای فرهنگی سالم رشد نکند، برای تغذیه ذهنی و فکری خود به منابع بیهویت یا مضر خارجی پناه خواهد برد. این مسئله ریشه در یک تهاجم فرهنگی دارد که متأسفانه بسیاری آن را جدی نگرفتهاند. تولیدات هنری در این حوزه، باید در تمام زمینهها تقویت شود؛ از فیلم و سریال گرفته تا انیمیشن، قصهگویی، برنامههای تلویزیونی، بازیهای دیجیتال و... هیچ رسانهای مانند تصویر و روایت نمیتواند بر ذهن و دل کودک تأثیر بگذارد.
در واقع این یک فاجعه فرهنگی است که ما نهتنها کمکاری کردهایم، بلکه هنوز هم عزمی برای جبران آن وجود ندارد. باید بپذیریم که این میدان را واگذار کردهایم، اما از همین نقطه باید آغاز کنیم. باید به صورت جدی و مستمر وارد عمل شویم و مفاهیم دینی، ملی، هویتی و اخلاقی را در قالبهای جذاب و قابلفهم برای کودک و نوجوان بازسازی کنیم.
اگر در تولید آثار مرتبط با عاشورا کوتاهی صورت گیرد، این کمتوجهی چه آسیبی به هنر ما وارد خواهد کرد؟
وقتی ما از مفاهیم ژرفی مانند عاشورا فاصله بگیریم، هنر ما بهتدریج تهی از معنا میشود. نسل شصت، نسلی که من به آن تعلق دارم، در معرض یک تربیت فرهنگی-اعتقادی قرار داشت که از کودکی با حکایتها، متلها و قصههایی آمیخته با پندهای اخلاقی رشد کرد. مادران و مادربزرگها با زبان ساده و پرمهر، مفاهیمی چون مهربانی، وفاداری، عزت نفس، ایثار و توکل را به ما منتقل میکردند. ما با شنیدن قصههایی مانند «ماهپیشونی»، مفاهیمی چون زیبایی درون، فضیلت و صداقت را درک میکردیم، نه در قالب سخنرانی، بلکه در روایتهایی زنده و تأثیرگذار.
اگر ما فلسفه عاشورا را از همان دوران کودکی، با زبان قصه، شعر، نمایش، و برنامههای کودکانه در ذهن و دل کودکانمان بنشانیم، آن مفاهیم جاودانه را در جان نسل آینده نهادینه کردهایم. پندهای اخلاقی، آموزههای معرفتی، الگوهای رفتاری، همه میتوانند در قالبهای هنری ساده ولی عمیق، برای کودک و نوجوان قابل فهم و دلنشین شوند. خاطرهای شخصی دارم که بارها با خود مرورش کردهام: در کودکی، هر شب کنار مادربزرگم میخوابیدم. او به زبان لری میگفت: «رو له، میخوای بخوابی چی باید بگی؟» و بعد برایم میخواند: «سر نهادم بر زمین، بیا به بالینم یا امیرالمؤمنین». این جمله در جان کودک ششسالهای مانند من مینشست، با نام امیرالمؤمنین میخوابیدم، با احساس امنیتی عمیق، که علی(ع) کنار من است، که فرشتههای خدا از من مراقبت میکنند.
این همان خوراک معنوی است که اگر ما بتوانیم درست آن را به کودک خود بدهیم، نسل آینده از بسیاری از انحرافات فکری، پوچیها و تردیدهای هویتی رهایی خواهد یافت. عاشورا صرفاً یک موضوع تاریخی نیست، بلکه سپری است که اگر از کودکی در دست جانهای کوچک نهاده شود، آنها را تا بزرگسالی محافظت خواهد کرد. هنر اگر بخواهد در مسیر تعالی باشد، باید به چنین معانیای بپردازد، وگرنه از هویت تهی خواهد شد.
از نگاه شما، هنرمند چگونه میتواند میان تعهد اجتماعی و خلاقیت فردی توازن برقرار کند، بهویژه زمانی که به موضوعی چون عاشورا میپردازد که ریشه در باورهای عمیق دینی دارد؟
این توازن یکی از پیچیدهترین اما ضروریترین مسائلی است که هر هنرمند متعهد باید با آن مواجه شود. عاشورا فقط یک واقعه تاریخی نیست که بخواهیم با نگاه صرفاً توصیفی یا تصویری به آن نزدیک شویم؛ بلکه یک پیام جهانی و بیزمان است. بنابراین هنرمند اگر بخواهد در این مسیر قدم بردارد، باید خلاقیت خود را در خدمت آن پیام بزرگ قرار دهد. تعهد اجتماعی یعنی هنرمند بداند اثرش قرار است چه بذر فکری در جان مخاطب بکارد. اما این تعهد، به معنای محدود شدن خلاقیت نیست.
خلاقیت اصیل، اتفاقاً در دل همین تعهد شکوفا میشود. ما زمانی میتوانیم از قالبهای کهنه عبور کنیم و به فرمهای تازه و زبانی نو برسیم که معنا برایمان مهم باشد. هنرمند اگر خود را صرفاً مفسر وقایع بداند، ممکن است در دام روایتهای تکراری بیفتد؛ اما اگر خود را حامل پیام و همدل با حقیقت بداند، اثرش عمق خواهد یافت. عاشورا، دعوت به ایستادگی است و هنر عاشورایی نیز باید دعوت به بیداری باشد. اینجاست که تعهد و خلاقیت هممسیر میشوند.
با توجه به شرایط امروز جامعه، بهویژه برای نسل نوجوان و جوان، چقدر لازم است هنرمندان با زبان امروزی و بیانی غیرمستقیم مفاهیم دینی از جمله عاشورا را در آثار خود بازتاب دهند؟
نسل امروز، نسلی است که در معرض هزاران پیام و تصویر متنوع قرار دارد. زبان مستقیم، گاه برای او نهتنها مؤثر نیست بلکه ممکن است بازدارنده هم باشد. بنابراین ما اگر بخواهیم پیامهایی مانند عاشورا را به دل این نسل ببریم، باید اول زبان او را بشناسیم، دغدغههایش را بفهمیم و بعد آن مفاهیم را با زبانی نو، تصویری جذاب و روایتهایی باورپذیر ارائه کنیم.
بیان غیرمستقیم، یعنی ورود از درِ قصه، احساس، تجربه، شخصیتپردازی. اگر نوجوان امروز در یک سریال، با شخصیتی همذاتپنداری کند که انتخابی شبیه انتخاب حضرت علیاکبر(ع) یا حضرت قاسم(ع) دارد، تأثیر آن بسیار عمیقتر از یک گفتوگوی صریح خواهد بود. ما نباید به اصل پیام لطمه بزنیم، اما میتوانیم زبان ارائه را تغییر دهیم. بازتاب عاشورا در زندگی امروز، نه از طریق شعار، بلکه از مسیر درام، از بطن زندگی روزمره، و از دل چالشهایی مانند حقطلبی، مظلومیت، رشادت و صداقت ممکن است. هنرمند باید بتواند این مسیر را با شناخت درست و درک عمیق، به نرمی و وقار طی کند.
انتهای پیام











نظر شما