پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴ - ۱۳:۱۷
معرفی شهید دکتر مسعود علیمحمدی در "از اتم تا بی‌نهایت"

کتاب "از اتم تا بی‌نهایت" به قلم نرگس سادات‌مظلومی که به همت انتشارات معارف به زیور طبع آراسته شده، کوششی است در راستای معرفی شخصیت و تلاش علمی شهید والامقام دکتر مسعود علیمحمدی، دانشمند هسته‌ای که به شخصه تأثیرات مهمی بر روند رشد و پیشرفت علمی کشور برجای گذاشت.

به گزارش خبرگزاری حوزه، نویسنده در این اثر با تکیه بر زبان ساده و خودمان تلاش کرده تا مفاهیم پیچیده علمی و فلسفی را به نحوی جذاب و قابل‌فهم برای نوجوانان و جوانان تبیین کند؛ از ساختار ذرات اتمی گرفته تا مفاهیم بزرگ‌تری همچون بی‌نهایت.

در واقع نویسنده می‌کوشد این موضوعات علمی را به‌طور ملموس و داستان‌وار توضیح دهد. کتاب همچنین به پرسش‌های بزرگ علمی و فلسفی درباره جهان و قوانین آن پرداخته و درک این مسائل پیچیده را برای نسل جدید آسان‌تر می‌کند. از آنجا که این کتاب با مثال‌های کاربردی و داستان‌های جذاب نگاشته شده، برای نوجوانان و جوانانی که علاقه‌مند به علم و فلسفه هستند، گزینه‌ای مناسب به شمار می رود.

شب و روز نداشت...

در بخشی از این کتاب می خوانیم: "دهه ۸۰ اوج شلوغی‌های برنامه‌ای و درگیری‌های فکری مسعود بود. اگر کاری یا پروژه‌ای بود که به انجام نمی‌رسید و به بن‌بست می‌خورد، شب و روز نداشت. ساعت‌ها با خودش فکرو کلنجار می‌کرد. من هم عادت داشتم در آن روزها با او زیاد صحبت نکنم. می‌دانستم وقتی فکرش مشغول است ترجیح می‌دهد سکوت کند و به مسأله‌ای که فکرش را مشغول کرده بیندیشد. معمولا هم تسبیحی دست می‌گرفت و ذکر می‌گفت. بارها می‌دیدم وسط گرفتاری‌ها نشسته است به خواندن زیارت‌عاشورا یا دعای‌توسل تا گره کارش باز شود. بارها شده بود وقتی به بن‌بست علمی می‌خورد نذر امامزاده‌صالح(ع) می‌کرد و بعد که موفق به مسأله حل می‌شد من را عهده‌دار انجام نذر می‌کرد. با هم می‌رفتیم پیاده‌روی و برایم مسائل علمی را دقیق تعریف می‌کرد. گاهی به شوخی می‌گفتم آفرین، خوب کار کردی، ولی باید بیشتر تمرین کنی! می‌دانستیم بعد از این چند روز سکوت، یک شب شام در رستوران مهمان‌مان می‌کند. "

بوی شکوفه‌های لیمو

صبح روز ۲۲ دی‌ماه سال ۸۸ مسعود پیراهن سفیدش را پوشید. رو به بچه‌ها کرد و گفت: «عصر مسابقه داریم.» بچه‌ها خندیدند: «بله، حتما شما هم برنده می‌شوید!» از همسرش خداحافظی کرد. سرمای زمستان صورتش را سرخ کرده بود. کنار باغچه حیاط نشست و بند کفش‌هایش را بست. به آسمان روشن و پرنور سرد صبح نگاه کرد. بوی شکوفه‌های لیموی دوران کودکی‌اش می‌آمد. چرخید دور حیاط. یاد دسته عزاداری افتاد. دلش می‌خواست دوباره دنبال دسته برود. هفت قدم بردارد و به عادت مادرش قدم بعدی را بنشیند. در حیاط باز شد. ماشین از خانه بیرون رفت. به ثانیه‌ای نکشید که شدت صدای انفجار، خیابان سهیل تهران را لرزاند. ساعت ۷:۳۰ بود که خون پاکش روی خاک وطن به زمین ریخت. خاک مقدس است اما آسمان ایران سایه سر است. اولین خونین‌جامه فناوری هسته‌ای ایران شهید مسعود علیمحمدی چشمانش را رو به آسمان بست.

به قول حکیم فردوسی: «به دانش گرای و بدو شو بلند/ چو خواهی که از بد نیابی گزند»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha