یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۳
فرمول شادی | نشاط و شادی واقعی چیست؟

حوزه/ حجت الاسلام تقی پور از از اساتید حوزه درباره اهمیت نشاط و شادی واقعی از نگاه اسلام می‌گوید: نشاط و شادی واقعی به معنای خنده‌های بی‌هدف یا لذت‌های مادی نیست، بلکه حفظ انگیزه و امید در سختی‌ها و خوشی‌هاست. این روحیه که در زندگی رهبران و رزمندگان نمونه‌ای بارز دارد، نیروی محرکه‌ای برای استقامت و انجام وظیفه تا پای جان است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت‌الاسلام حسین تقی‌پور، از اساتید و پژوهشگران حوزه علمیه استان مازندران در سلسله مباحثی به بیان «راه‌های ایجاد نشاط و شادابی از نگاه اسلام» پرداخت که با عنوان «فرمول شادی» در شماره‌های گوناگون تقدیم شما فرهیختگان می‌شود.

مفهوم واقعی نشاط و شادی

منظور ما از «نشاط و شادی» خنده‌های مستانه و سبک‌سرانه نیست. به زبان عامیانه این معنا بسیار رایج است و گاهی به معنای «دل‌مستی» گرفته می‌شود؛ اما مقصود ما چنین چیزی نیست.

نشاط و شادی به این معنا نیست که انسان چنان بخندد یا چنان زندگی کند که سراسرش غرق در خنده‌های بیهوده، قهقهه‌های آن‌چنانی و لذت‌های صرف دنیوی از قبیل خانه، ماشین و لباس... باشد. ابداً چنین چیزی مراد ما نیست.

کمااینکه اگر کسی زندگی خوبی دارد یا سرمایه فراوانی در اختیار دارد، باز هم می‌تواند در دایره بحث ما قرار گیرد.

«منظور ما از «نشاط و شادی» این است که انسان هیچ‌گاه انگیزه را از دست ندهد؛ هیچ‌گاه دلسرد و مأیوس نشود؛ نه در دوران خوشحالی و رفاه و نه در ایام گرفتاری و سختی»

«نشاط یعنی آنکه انگیزه‌های عبادی و وظایف بندگی و همچنین انگیزه‌های کاری هیچ‌گاه از انسان گرفته نشود»

اگر چهار نفر «به‌به» بگویند یا عده‌ای «وای‌وای» کنند، نه آن تحسین و نه این سرزنش نباید در مسیر زندگی انسان اثر بگذارد. نشاط یعنی اینکه انسان کسل و دلمرده نشود، بلکه با انگیزه ادامه دهد. حتی اگر از سوی نزدیکان خود ضربه‌ای خورد، یا در درون خانه گرفتار مشکلات شد، یا در بیرون خانه عده‌ای به او نیش زدند، باز هم باید بر عقاید خود پایدار بماند و همچنان با جدیت به سمت هدف حرکت کند.

این نشاط یعنی اگر کسی در نظام اسلامی مسئولیتی دارد، یا اگر معلم، روحانی، کارگر، کارمند، کشاورز، دامدار، نظامی، ارتشی، سپاهی یا نیروی انتظامی است، هیچ‌گاه خسته نشود؛ نه در تولید، نه در تلاش برای ساختن حیات طیبه‌ای که اهل بیت فرموده‌اند، و نه در قناعت و مدیریت مصرف.

نشاط به معنای آن است که انسان هرگز این روحیه را از دست ندهد.

البته نشاط به این معنا نیست که انسان هرگز خسته نمی‌شود. چه‌بسا گاهی از شدت خستگی و رنج آزار دیگران، در خلوت خود اشک بریزد یا در نماز شب با خداوند درد دل کند. همان‌گونه که قرآن از زبان حضرت یعقوب می‌فرماید: «إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ»؛ یعنی هرچه دارم، با خدا در میان می‌گذارم.

نمونه‌های عملی نشاط

نقل است که روزی عده‌ای نزد امام خمینی(ره) رفتند و گفتند: «آقاجان! ما خسته شده‌ایم.»

ایشان فرمودند: «به خدا اگر در دنیا بگردید، خسته‌تر از خمینی پیدا نمی‌کنید.» با این حال، نشاط حقیقی در وجود او آشکار بود.

آن‌گاه که به سرم وصل بود، دو نفر باید سرم را بلند می‌کردند تا او ایستاده نماز بخواند. یا در همان زمان بیماری سخت معده، وقتی لازم شد معده‌اش را به دلیل بیماری صعب‌العلاج بردارند، باز هم بر این بود که عمامه بر سر گذارد، ریش خود را شانه کند، عطر بزند و قرآن بخواند.

در سن قریب به نود سالگی روی تخت بیمارستان سفارش کرد: «تخت مرا رو به قبله قرار دهید.» و هرچند دو نفر باید کمک می‌کردند، اما او حاضر نشد نماز خود را نشسته بخواند؛ تا زمانی که توان ایستادن داشت، ایستاده عبادت می‌کرد. این همان انجام تکلیف تا دم جان دادن است و این همان نشاط واقعی است. نشاطی از این دست، جامعه اسلامی را بالنده می‌کند.

امیرالمؤمنین(ع) در یکی از نامه‌های خود به مالک اشتر، چنین می‌نویسد: «به خدا سوگند! اگر همه کفر در برابر من علی قرار گیرد و زمین سراسر پر از دشمن شود، ابداً هراسی به دل من راه نمی‌یابد.» و در ادامه دلیل این روحیه را چنین بیان می‌کند: «زیرا من یقین دارم که بر راه هدایت و صراط مستقیم هستم و آنان در ضلالت قرار دارند.» همین یقین، منبع نشاط و شجاعت اوست.

قاسم بن‌الحسن، شب عاشورا از عمویش امام حسین(ع) پرسید: «عمو جان! آیا ما بر حق هستیم یا نه؟» امام پاسخ داد: «آری، ما بر حق هستیم.» قاسم نوجوان سیزده‌ساله گفت: «پس مرگ در این راه برای من شیرین‌تر از عسل است.» این روحیه نشاط و امیدی بود که از مکتب پدربزرگ و اهل‌بیت آموخته بود.

در جبهه‌ها رزمندگان شوخی می‌کردند و گاهی جشن‌هایی مانند «جشن پتو» می‌گرفتند. این شوخی‌ها بخشی از فضای روحی و روانی رزمندگان بود. در کتابی به نام «مشاهدات» که در چند جلد است که یکی از این جلدها به شوخی‌های رزمندگان و فضاهای مشابه اختصاص دارد.

به عنوان مثال، در آنجا به موضوعی به نام «حنابندان» اشاره شده است؛ مراسمی که به شوخی در جبهه برگزار می‌شد. پرسش می‌کردند: «حنابندان مال کیست؟»؛ «مال داماد شدن است یا نه؟» در حالی‌که در واقع «حنابندان» در جبهه معنایی نمادین پیدا کرده بود؛ نوعی شوخی و در عین حال یادآور آمادگی برای شهادت، مثل داماد کردن یک مرد.

یا خاطره آن رزمنده‌ای که در لباس خود روی سینه‌اش، عکس امام را دارد و بعثی‌ها او را پیدا کردند؛ به او گفتند: «به خمینی فحش بده.» او نداد. با قنداق اسلحه آن‌قدر به سرش زدند تا شهید شد. یا رزمنده‌ای که پوستش را کندند و نمک ریختند و باز گفتند: «به خمینی فحش بده.» این‌کار را نکرد و نهایت در کردستان شهید شد. این همان نشاطی است که معنا و حقیقتش را نشان می‌دهد.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha