یکشنبه ۷ دی ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۵
ایرانیان چگونه مسلمان شدند؛ با زور یا با اختیار؟

حوزه/ ورود اسلام به ایران، نه یک لحظه و نه فقط با شمشیر، بلکه سفری طولانی از شناخت، تعامل و انتخاب بود. ایرانیان، مردمانی با فرهنگ کهن، ابتدا دین تازه را بررسی کردند و سپس با اختیار خود آن را پذیرفتند.

خبرگزاری حوزه | وقتی پای تاریخ ایران و اسلام به میان می‌آید، یکی از جذاب‌ترین و پیچیده‌ترین پرسش‌هایی که ذهن هر کنجکاو تاریخی را به خود مشغول می‌کند این است: آیا ایرانیان یک‌شبه مسلمان شدند یا این تحول بزرگ، داستانی تدریجی و چندوجهی بود؟ پاسخ به این پرسش، نه تنها کلید فهم تاریخ ماست، بلکه پنجره‌ای است به

سوی درک هویت امروزینمان.

نگاهی به آنچه تاریخ می‌گوید

در تاریخ آمده که ایرانیان به راحتی اسلام را پذیرفتند، گرچه طبق معمول این پذیرش مدت زمانی به درازا کشید. اما تفاوت عمده مسلمان شدن ایرانی‌ها با نقاط دیگر جهان اسلام در این بود که در ایران تقریبا اکثریت مردم طی سه تا چهار قرن مسلمان شدند، برخلاف نقاط دیگری مانند اسپانیا که بومیان غالبا مسیحی ماندند

و سرانجام مسیحی‌ها دوباره مسلط شدند، یا اگر اکثریتی اسلام آوردند، جوامع مسیحی بزرگی بر آیین خود باقی ماندند.

اشپولر در این باره می‌نویسد: تقریبا تمام ایرانیان، بدون اعمال زور و فشار خارجی معتنابهی از طرف فاتحان، در مدت قرون اندکی به اسلام گرویدند. در بین‌النهرین، سوریه، فلسطین، مصر و اسپانیا تا قرن‌های متمادی دسته‌های بزرگ مذهبی مسیحی هستی خود را حفظ کردند و سرانجام یا به طور کلی بر مسلمین غلبه

نمودند، چنانچه در اسپانیا با تسلط مجدد دولت شمال آن صورت گرفت، و یا آن که به صورت دسته‌های کوچک‌تری پایداری نموده باقی ماندند، مثل مصر، سوریه و فلسطین (تاریخ ایران 1 /239 ـ 240)

گرایش سریع بسیاری از ایرانی‌ها به اسلام از لابه‌لای اخبار فراوانی به دست می‌آید. البته زرتشتی‌ها در بسیاری از شهرها برای دست‌کم دو تا چهار قرن باقی ماندند. فارس که یکی از اصلی‌ترین مراکز آنان بود تا قرن چهارم زرتشیان زیادی را در خود جای داده بود. این اطلاع را عمدتا مدیون احسن‌التقاسیم (۲/۶۴۰) هستیم.

چرا ایرانیان به اسلام گرویدند؟

دلایل فرهنگی: جذابیت اندیشه‌ای

یکی از دلایل مهم این تحول بزرگ، برتری فرهنگی و علمی اسلام در مقایسه با آیین زرتشتی بود. آیین زرتشتی با نظام طبقاتی ساسانی پیوند خورده و به صورت یک آیین اشرافی درآمده بود. طبیعی بود که مردم در مقایسه میان این دو آیین می‌توانستند انتخاب بهتری داشته باشند، البته مشروط به آن که شرایط دیگر هم

فراهم باشد.

استاد مطهری در این باره می‌نویسد که وضع دینی و حکومتی آن‌روز ایران طوری بود که مردم تشنه یک سخن تازه بودند و در حقیقت در انتظار فرج به سر می‌بردند (مطهری، ۱۳۶۲ش: ص ۷۲).

آب زلال و گواراست که می‌تواند با لطافت در جان تشنه‌ای اثر بگذارد و مردمی را به سوی نور و حق مبین هدایت کند.

دلایل نظامی: سایه سلطه

نکته دیگر دلایل نظامی است که البته در خصوص ایران معنا داشت، هرچند در بسیاری از نقاط حتی بدون تسلط نظامی هم اسلام رواج یافت. به عبارت دیگر، نفس تسلط مسلمانان و پیروز شدن آنها برای ایجاد نوعی هیمنه فرهنگی و دینی اهمیت داشت.

مردمان گیلان و دیلمستان که مسلمانان در آغاز غلبه نظامی نداشتند، تا دو قرن بر آیین خویش بودند تا آن که شخصیتی مانند ناصر اطروش زیدی به دلایل فرهنگی توانست اسلام را در میان مردم رواج دهد. در کل، شکست سیاسی یک قوم زمینه را برای تغییرات فرهنگی و آیینی آماده می‌کند، باز هم مشروط به آن که

شرایط دیگر فراهم باشد.

دلایل سیاسی: فروپاشی نظام کهن

دولت ساسانی که پشتوانه آیین زرتشتی بود از بین رفت. دولت ساسانی دولت سیاسی دینی بود. اکنون که حمله تازه‌ای با اتکای به آیین جدیدی صورت گرفته بود، در درجه نخست آیین قبلی را به چالش می‌کشید و چون دیگر حامی سیاسی نداشت، با مشکل روبرو می‌ساخت.

دلایل اجتماعی: استقرار اعراب و تعامل فرهنگی

شاید مهم‌ترین دلیل اجتماعی، استقرار اعراب در ایران بود. قبایل عربی زیادی در شهرهای مختلف ایران سکونت گزیدند و به تدریج اسلام را رواج دادند. به روشنی باید گفت استقرار اعراب در ایران یکی از مهم‌ترین دلایل موفقیت اسلام در ایران بوده است. این استقرار گاه به صورت قبیله‌ای بود، چنان که محله‌ای را به خود

اختصاص می‌دادند. گاه نیز به صورت فردی بود که البته این کاربرد مهمی نداشت، مگر در حد چهره‌های برجسته از میان علما، از صحابه یا تابعین که بتوانند با استقرار در شهری به برپایی مکتب و مدرسه علمی کمک کنند.

گفتنی است که در بیشتر شهرهای ایران، قبایل عربی اسکان داده شدند. یک نمونه شهر جرجان است که مساجدی که در دوران امویان به نام قبایل ساخته شد از آن جمله مسجد بجیله در محله علی‌بن زهیر، مسجد محارب، مسجد قریش، مسجد الحمراء المعروف بمسجد ابن‌ابی‌رافع، مسجد بنی‌اسد، مسجد العشیره

المعروف به مسجد برجوب راه‌العطار، مسجد الموالی، مسجد خثعم، مسجد همدان، مسجد بنی‌ضبه، مسجد الازد، مسجد بنی‌عجل، مسجد تیم‌بن ثعلبه، مسجد بنی‌سنان و شماری دیگر است (تاریخ جرجان، ص ۱۹). یعقوبی در کتاب البلدان گزارشی از انتشار قبایل عربی در شهرهای ایران به دست داده است.

در قم، طایفه اشعری‌ها ساکن شدند و نه تنها اسلام را منتشر کردند که تشیع را هم رواج دادند. البته گاهی بومیان از حضور اعراب ناخشنود بودند، اما به تدریج با آنها انس گرفتند. مردم سغد در باره اعراب می‌گفتند: این قوم با ما آمیخته‌اند و با آنها مانده‌ایم و از ما ایمن شده‌اند و ما نیز از آنها ایمن شده‌ایم (طبری ۳/۵۹۶).

همزمان با استقرار اعراب در محلات، آنان شروع به ساختن مسجد کردند تا جایی برای نماز خواندن داشته باشند. از آنجا که مساجد به جای آتشکده‌ها ساخته می‌شد، به مرور از نفوذ زرتشتیان کاسته می‌شد.

نقش دهقانان و اشراف محلی

نقش دهقانان که در اینجا مقصود کدخدایان و صاحبان اراضی است، در انتشار اسلام که اشپولر بر آن تأکید دارد، بدین معناست که آنان با پذیرفتن اسلام می‌توانستند امتیازات خویش را به‌ویژه در زمینه مسائل مالکیت حفظ کنند (تاریخ ایران: ۱/۲۴۴). نیز می‌نویسد: همه‌جا رهبران اشراف و اعیان بودند که به مذهب فاتحان

می‌گرویدند. در مقابل نیز فاتحان عرب، قدرت و نفوذ آنان را به حال خود باقی می‌گذاشتند و حتی از طریق ازدواج خویشاوندی حسبی با آنان برقرار می‌کردند (همان: ۱/۲۴۵).

در برخی از شهرها، مسلمان‌شده‌ها افرادی از طبقات پایین بودند. نوشته‌اند که طبقات پایین مردم بخارا، گروه‌گروه به اسلام گرویدند و به تدریج اشراف زمین‌دار نیز که به آنها دهگان می‌گفتند، اسلام آوردند. باید بدین نکته توجه داشت که اشراف و فرمانروایان محلی، سخت با یکدیگر نزاع داشتند و این مسأله به حضور اعراب

مسلمان در این ناحیه کمک فراوانی کرد.

متأسفانه در نیمه اخیر دوران اموی، برای آن که پول بیشتری به عنوان جزیه از نامسلمانان بگیرند، راه مسلمان‌شدن را به روی مردم سد کردند. اهمیت پرکردن بیت‌المال، برای یک دوره، مشکلی را برای توسعه اسلام ایجاد کرد. با این‌حال، بخارا سخت به اسلام علاقمند ماند و تحت تأثیر هیچ فشاری از سوی برخی از

فرمانروایان محلی، از اسلام باز نگشت، بلکه با قدرت در رواج اسلام کوشید.

مهاجرت و بازگشت: نقش ایرانیان مسلمان‌شده

مهاجرت ایرانیان به عراق و بازگشت آنها به میهنشان را باید دلیلی برای رشد اسلام گرفت. مثلا سلمان در زمان عمربن‌خطاب به اصفهان بازگشتی داشته است. حمادبن‌ابی‌سلیمان کوفی (م ۱۲۰) از سبایای منطقه برخوار اصفهان بوده است که بعدها به عالمی بزرگ تبدیل شده است (طبقات المحدثین ۱/۳۳۳). وثاب نامی که

از موالی ابن‌عباس بوده دو سال نزد ابن‌عباس بوده و باز به کاشان بازگشته است (طبقات المحدثین ۱/۳۳۳، ۳۵۵-۳۵۷).

نافع‌بن‌ابی‌نعیم مقریء اهل مدینه می‌گوید که اصل من از اصفهان است. چنان که ابن‌ابی‌الزناد فقیه می‌گفت اصل من از همدان است (طبقات المحدثین ۱/۳۸۲). این افراد از همان قرن اول و دوم هستند و شمار زیادی از کسانی که به جایگاه بلندی رسیدند از همین افراد ایرانی‌الاصل‌اند.

یک نکته شگفت این که هجده نفر از صحابه به اصفهان آمده‌اند. علاوه بر این که بسیاری از ایرانی‌ها در عراق، صحابه پیامبر را ملاقات کردند. برای مثال خبر زیر از دیدار یک ایرانی با امام علی علیه‌السلام حکایت دارد: داودبن سلیمان الاصفهانی می‌گوید: کنت مع ابی بکناسة الکوفه، فاذا شیخ اصلع علی بغلة له وردة یقال له

دلدل، قد احتوشه الناس، فقلت: یا ابه! من هذا؟ قال هذا شاهن‌شاه العرب هذا علی‌بن‌ابی‌طالب (طبقات المحدثین ۱/۳۷۱).

«داوود بن سلیمان اصفهانی گفت: من با پدرم در مزبله کوفه بودم و پیرمردی کچل سوار بر قاطری با گل سرخ به نام دُلدُل بود و مردم دور او جمع شده بودند. گفتم: ای پدرم! این کیست؟ گفت: این شاهنشاه عرب است، این علی بن ابی طالب است.»

روند تدریجی: شواهد تاریخی

یک بررسی نشان داده است که روند مسلمان‌شدن ایرانیان از قرن نخست با کندی آغاز شده و به تدریج بر شدت آن افزوده شده است. این شدت در قرن چهارم به اوج خود رسیده و تقریبا به جز برخی جمعیت‌های قومی مانند آشوری‌ها در غرب یا جوامع کوچک زرتشتی در یزد و شیراز، سایر مردم به اسلام گرویدند.

این بررسی بر این اساس است که اصولا اسامی عالمان یاد شده در چهار قرن نخست اسلامی، به ندرت نامی ایرانی در آنها دیده می‌شود. یک نسب‌نامه تا قرن چهارم، معمولا از جد اول با یک اسم ایرانی آغاز می‌شود و در ادامه نام‌های اسلامی پیاپی می‌آید. مثلا احمدبن‌حسین‌بن رستم. رستم فردی است که به اسلام گرویده و

نام فرزندش را احمد انتخاب کرده است.

این روشی است که ریچارد بولت در کتاب گرویش به اسلام در قرون میانه دنبال کرده است. بر اساس دیدگاه وی که نمودار رشد اسلام را نوعی نمودار رشد کرم ابریشم می‌داند، چنین است که در وهله نخست ده تا پانزده درصد، در مرحله میانی چهل تا شصت درصد، و در مرحله اخیر ده تا پانزده درصد باقی‌مانده مسلمان

شده و تعدادی نیز هیچ اسلام نمی‌آورند.

گرایش داوطلبانه یا اجباری؟

یکی از بحث‌های همیشگی در مسلمان‌شدن ایرانی‌ها این است که به اجبار ایمان آوردند یا از روی اختیار. آنچه در منابع به چشم می‌خورد از هر دو دست شواهدی وجود دارد. مهم‌ترین نکته در ارتباط با ایرانی‌ها آن است که باقی‌ماندن بر دین زرتشتی مجاز بود. بدین ترتیب بر حسب قاعده فاتحین نمی‌توانستند مردم را به

اسلام‌آوردن وادار کنند.

اما یک نکته هست و آن این که برای فاتحان مسلمان، این یک امتیاز بود که فردی چه از طبقات پایین یا بالا اسلام بیاورد. به همین دلیل تا آنجا که دستشان باز بود امتیازاتی برای این افراد قائل می‌شدند. البته در صورتی که شهری به زور فتح می‌شد، امکان این که فاتحان تمامی آتشکده‌ها را از بین ببرند وجود داشت. در

حالی که وقتی معاهده صلح صورت می‌گرفت معمولا اجازه داده می‌شد که آتشکده‌ها باز بماند.

زرین‌کوب می‌نویسد: نبردی که ایرانیان در طی این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم و تعصب نبود. در روشنی دانش و خرد نیز این نبرد دوام داشت و بازار مشاجرات و گفتگوهای دینی و فلسفی گرم بود. بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و شوق پذیرفتند. دین تازه‌ای را که عرب‌ها

آورده بودند، از آیین دیرین نیاکان خویش برتر می‌یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و بی‌شائبه اسلام، شرک و کفر می‌شناختند (زرین‌کوب، ۱۳۳۶: صص ۲۴۳-۲۴۴).

اقدام مسلمانان در شهرهایی که به زور فتح می‌شد خراب‌کردن آتشکده‌ها و ساختن مسجد به جای آنها بود. البته اگر شهری با صلح فتح می‌شد، آتشکده‌ها برجای می‌ماند، مگر جاهایی که آیین بت‌پرستی یا بودایی بود. داستان بخارا جالب است که اول بت‌پرستان بودند، بعد آتش‌پرستان و سپس جایگاه آنان، مسجد

مسلمانان شد. در نیشابور نیز آتشکده قهندز ، کهن‌دژ، به مسجد جامع تبدیل شد. در تاریخ نیشابور آمده است که چون عبدالله عامر نیشابور را فتح کرد، آتشکده قهندز را خراب کرد و به جای آن جامع ساخت.

مشهور است که مردم قزوین سریع‌تر از بلاد دیگر اسلام آوردند (تاریخ گزیده، ص ۷۷۷). مسلما تخفیف‌های مالیاتی در اسلام‌آوردن طبقات پایین مؤثر بوده است (تاریخ ایران اشپولر ۱:۲۵۲). در برابر باید توجه داشت که امویان سختگیری‌هایی هم داشتند که این تخفیف را قائل نمی‌شدند و از تازه مسلمانان هم جزیه

می‌گرفتند و برای مدتی رشد اسلام را سد کردند.

اگر تحولی که از سوی رسول خدا (ص) شروع شد پس از فوت ایشان ادامه می‌یافت و زمام امامت و خلافت به دست وصی ایشان امیرمؤمنان (ع) می‌افتاد، بی‌شک دعوت اسلامی پیامبر (ص) به میدان وسیع‌تری گسترش می‌یافت و همسایگان دولت اسلامی و سایر ملل خود به پذیرش این دین الهی پیشقدم می‌شدند و

فتوحات خونین و لشکرکشی‌های دوران خلفا، به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

در پایان باید گفت که ورود اسلام به ایران نه یک حادثه دفعی و ناگهانی بود و نه صرفا محصول زور شمشیر. بلکه سفری تدریجی بود که طی سه تا چهار قرن و با تلفیقی پیچیده از عوامل فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شکل گرفت. تشنگی روحی مردم ایران برای یک پیام تازه، جذابیت تعالیم عقلانی و انسانی اسلام،

استقرار و تعامل فرهنگی اعراب با ایرانیان، و فروپاشی نظام سیاسی-دینی ساسانی، همگی در این تحول بزرگ نقش داشتند. آنچه مسلم است این که ایرانیان نه تنها اسلام را پذیرفتند، بلکه آن را با فرهنگ غنی خود آمیختند و در شکل‌گیری تمدن اسلامی نقشی بی‌بدیل ایفا کردند.

منبع: حوزه‌نت

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha