شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024
کد خبر: 254890
۳۰ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۰:۳۹

دعا، چشمه‌سار عشق و عبودیت و ریسمانی است که بنده را به خدا متصل می‌کند و سایه‌ساری از محبت را در قلب آدمی برپا می‌نماید. دعا، اندیشیدن در حکمت آفرینش و آموختن رازهای خلقت است. با دعا رحمت الهی به سوی بندگان چون آبشاری از نور سرازیر می‌شود و روح و جسم او را در بر می‌گیرد.

به مناسبت ماه مبارک رمضان، ماه رحمت الهی و ماه قرآن و دعا، سرویس عملی- فرهنگی مرکز خبر حوزه، گفت‌وگویی با حجة‌الاسلام ‌والمسلمین حسن عرفان در خصوص فلسفه دعا، مفهوم و آثار تجربی آن انجام داده است که تقدیم میهمانان ضیافت الهی می‌گردد.

*اهمیت دعا

«موریس مترلینگ» از نوابغ غرب می‌باشد. در مورد هوش زیاد وی گفته‌اند: وقتی او را به کلاس اول فرستادند، سؤال‌هایی از معلم پرسیده است که از سخت‌ترین سؤالات فلسفه غرب می‌باشد؛ مثلاً از معلم می‌پرسد: وقتی برف آب می‌شود سفیدی آن کجا می‌رود؟ این از دقیق‌ترین سؤالات فلسفه می‌باشد و یا می‌پرسد: وقتی که ما شمع را خاموش می‌کنیم، شعله شمع کجا می‌رود؟

 موریس مترلینگ شبهه‌ای درباره نیایش مطرح می‌کند و می‌گوید: دعا و نیایش (خواستن از خداوند)، در واقع فضولی کردن در کار خداوند حکیم می‌باشد. خداوندی که حکیم است نیازهای بندگان را می‌شناسد و بر اساس نیازها، حاجت‌های آن‌ها را ادا می‌کند. گفتنی است، این شبهه کاملاً و صددرصد برخلاف معارف اسلامی می‌باشد. در معارف اسلامی و در قرآن کریم آمده است: «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا »؛ فرقان/77  ای پیامبر، بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگار من به شما اعتنایی نمی‌کند.

*فلسفه دعا

فلسفه دعا باید روشن شود تا جواب شبهه موریس مترلینگ و بعضی از عارف‌نماهایی که نظر موریس مترلینگ را تأیید کرده‌اند، داده شود.

فلسفه دعا در دو بُعد و جلوه قابل بحث است؛ یکی جلوه «فقر» و دیگری جلوه «اقبال».

1. جلوه فقر

فقر دارای انواعی است که عبارت‌اند از: فقر اقتصادی، فقر فرهنگی و جهل دینی و فقر ذاتی. فلسفه دعا و نیایش در فقر ذاتی نهفته است؛ یعنی ما در لحظه لحظه زیستن به فیض الهی نیاز داریم و بدون فیض الهی قادر به نشستن و برخاستن نیستیم.

فقیر و غنی واقعی

یک ذکر نماز را می‌توان در حالت حرکت انجام داد و آن ذکر: «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» است. این ذکر، یک آموزه بزرگ توحیدی است. و فقر ذاتی ما را می‌فهماند؛ یعنی ما بدون افاضه الهی، نه می‌توانیم بنشینیم و نه می‌توانیم بایستیم؛ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»؛ فاطر/15  ای مردم (چه ثروتمند و چه غیرثروتمند) همه شما نیازمند به خداوند هستید؛ یعنی فقر شما، فقر ذاتی است. به عبارت دیگر، ذات ممکن، عین احتیاج می‌باشد. به قول بعضی از فلاسفه، موجودی نیست که فقر بر او بار شده باشد، بلکه «ذات ممکن» عین فقر است. یعنی ما لحظه به لحظه، در بودن خود، نیاز به حول و قوه الهی داریم. اگر حول و قوه الهی به ما افاضه نگردد، ما نیستیم. در واقع ما با دعا و نیایش، فقر ذاتی را به نمایش می‌گذاریم؛ امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در دعای کمیل می‌فرماید: «اغفرلمن لا یملک الا الدعا».

قرآن نیز در این زمینه می‌فرماید: «قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ»؛ یونس/49  ما اصلا مالک نفع و ضرر خود نیستیم. ما مالکیت حقیقی نسبت به خود نداریم. اگر ما مالک خود بودیم، خود را در این دنیا زنده نگه می‌داشتیم و نمی‌مردیم. اگر مالک عقل خود بودیم، عقل و ذهن را برای خود نگه می‌داشتیم تا فرسوده نشود.

*کلامی از آیةالله دستغیب

خدمت حضرت آیةالله شهید دستغیب رحمةالله‌علیه بودیم. ایشان در ضمن نصیحتی فرمود: «قدر جوانی خودتان را بدانید. من پیر شده‌ام و حافظه خود را از دست داده‌ام؛ در حالی که نوه‌هایم را می‌شناسم، اما اسامی آن‌ها را فراموش کرده‌ام»، و به همین خاطر، اظهار شرمندگی می‌کردند. و یا آقا شیخ‌جواد تهرانی رحمةالله‌علیه که در مشهد ساکن بودند، شبی به دوستان اهل علم، قول داده بودند که با هم دیدار کنند. فردا که دوستان ایشان، او را می‌بینند وعده شب قبل را یادآور می‌شوند و ایشان می‌فرماید: «خداوند می‌خواهد به من بفرماید که ده‌ها سال، نعمتی به نام حافظه را به تو دادم که قدرش را ندانستی!» اگر ما مالک حافظه خود بودیم، هیچ چیزی را فراموش نمی‌کردیم.

 پس ما مالک حافظه، جوانی، عمر و دارایی خودمان نیستیم. این امانت‌ها چند روزی در دست ماست، و مالک حقیقی، خداوند متعال می‌باشد؛ «قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ».‌ اعراف/188

*معجون دعا چیست؟

ما مالک نفع و زیان خود نیستیم، فقط مالک یک امر هستیم و آن هم به قول امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دعای کمیل، «لا یملک الا الدعاء» می‌باشد. ما عین نیاز هستیم و ملکی برای خود غیر از دعا نمی‌شناسیم. پس فلسفه نخست دعا به نمایش‌گذاشتن فقر ذاتی می‌باشد. بعضی از دانشمندان نکته جالبی می‌گویند که دعا معجونی از «فقر، آگاهی فقر و ابراز فقر» است.

انسان باید متوجه شود که در هر لحظه‌ای نیازمند خداوند متعال است، چون ممکن است کسانی فقر داشته باشند و متوجه این فقر نشوند. این مرحله خطرناکی است که انسان، نیاز را درک نکند.

*علت بسته یا بازبودن چشم‌ها هنگام مرگ

از امام معصوم علیه‌السلام سؤال کردند: چرا بعضی‌ هنگام مرگ، چشمانشان بسته است؟ حضرت فرمودند: «چون اجازه بازکردن چشم را به آن‌ها ندادند.» سؤال کردند: پس چرا چشم بعضی‌ افراد باز است؟ حضرت فرمودند: «چون اجازه بستن چشم را به آن‌ها ندادند.» بعضی نیاز را درک می‌کنند، اما آن را به جلوه در نمی‌آورند و اهل دعا نیستند. دعا این است که ما فقر ذاتی خود را آگاهانه درک کنیم و آن را به جلوه بنشانیم.

2. جلوه اقبال

فلسفه دوم نیایش، اقبال الی الله است؛ یعنی تعامل و توجه‌کردن به خداوند متعال. خداوند می‌فرماید: «وما خلقت الجن والإنس إلا ليعبدون»؛ ذاریات/56 ما جن و انس را نیافریدیم، مگر این‌که عبادت کنند. و در روایت نیز آمده است که حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ می‌فرمایند: «الدعا مخ العبادة»؛ ارشاد‌القلوب الی‌الصواب،1/149.

گوهر نیایش، خواستن می‌باشد. پس نیایش‌کردن، دست‌یافتن به فلسفه خلقت است و فلسفه خلقت نیز عبادت می‌باشد.

*بخواه تا بدهد

در روایات اهمیت بسیاری به نیایش داده شده است. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «لو أن عبداً سد فاه و لم‌یسأل لم یعط شیئا فاسأل تعط» عدةالداعی و نجاح‌الساعی، ص29. اگر کسی دهنش را ببندد و چیزی از خداوند درخواست نکند، خداوند چیزی به او نمی‌دهد؛ پس بخواه، تا عطا کند. گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب‌خانه چیست؟

*بازشدن در خانه خدا به وسیله دعا

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «من قرع باب‌الله سبحانه فتحت»؛ کسی که در خانه خدای سبحان را بزند، در باز خواهد شد. و یا فرمودند: «الدعا مفتاح الرحمة»؛ کلید رحمت الهی، دعاست. مستدرک‌الوسائل، 1/361 ذیل این آیه از قرآن، که می‌فرماید: «مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»؛ فاطر/2  در روایتی آمده است: در رحمت خدا طبق این آیه گشوده می‌شود و بسته نمی‌شود. فلاح‌السائل و نجاح‌المسائل/29

نه تنها ترک دعا، یک منزلت عرفانی نیست و نه تنها فضولی در کار خدا نیست، بلکه در آیات و روایات، ترک‌ دعا نکوهش و مذمت شده است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»؛ غافر/60  کسانی که از عبادت من تکبر می‌ورزند، به زودی با ذلت وارد دوزخ می‌شوند. معصوم در تفسیر این آیه فرموده است: منظور کسانی هستند که از دعا و خواستن، در نزد خداوند، تکبر پیشه می‌کنند.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ در روایتی فرمودند: «ترک الدعا معصیة» مجموعه ورام، 2/12؛ ترک دعا معصیت است و گناه محسوب می‌شود.

امام باقر علیه‌السلام نیز فرمودند: «و ما أحد ابغض الی‌الله عزوجل ممن یستکبر عن عبادته و لا‌یسأل ما عنده»؛ عدةالداعی و نجاح الساعی/39. نزد خداوند، مبغوض‌تر از کسی که از عبادت خدا تکبر ورزد و از چیزی که نزد خداست طلب نکند، وجود ندارد.

حال سؤال این است: نزد خدا چه چیزی است که می‌توانیم آن را درخواست کنیم؟ جواب این است که خزائن رحمت و حکمت پیش خداست.

*عوامل ترک دعا

ترک دعا عواملی دارد که یکی از آن‌ها استغنا و حس بی‌نیازی است.

*فرق غنا با استغنا چیست؟

«غنا» یعنی بی‌نیازی. برای انسان، بی‌نیازی از خالق و مخلوق اصلاً معنا ندارد و کسی نیست که از خالق و مخلوق بی‌نیاز باشد. زندگی مدنی ما را نیازها شکل می‌دهد. جامعه‌شناسان می‌گویند: نیازهای مختلف انسانی عنصر بنیادین شکل‌دهنده زندگی مدنی و اجتماعی اوست.

نیازهای مختلف از جمله نیاز به لباس، نانوا، بنا، جنس مخالف و دیگر نیازها، زندگی مدنی ما را شکل می‌دهد. پس بی‌نیازی در زندگی بشر مفهوم ندارد.

«استغنا» یعنی انسان احساس بی‌نیازی کند. این صفت می‌تواند در انسان وجود داشته باشد. احساس بی‌نیازی دو نوع است:

الف) عده‌ای احساس بی‌نیازی از خلق می‌کنند. نیاز به خلق دارند، ولی خودشان را نیازمند به خلق، ‌جلوه نمی‌دهند. علی‌رغم این که نیاز واقعی دارند، ولی احساس نیاز نمی‌کنند. این استغناء عن الخلق، زیبا و ستوده است.

*استغنای ما از غنای شما بیشتر است

شیخ محمدعلی حائری(ره) به رضاشاه برخورد کرد. رضاشاه گفت: خدمت نمی‌رسیم؛ یعنی نزد ما نمی‌آیید. شیخ محمدعلی حائری گفت: استغنای ما از غنای شما بیشتر است؛ یعنی احساس بی‌نیازی که در ما وجود دارد، از ثروتی که نزد توست بالاتر است. این استغناء عن الخلق بسیار ممدوح و ستوده است. ما نباید احساس نیاز به مردم داشته باشیم. علی رغم این که نیاز داریم، نباید خودمان را واداده و دلداده به مردم جلوه دهیم.

ب) عده‌ای دیگر احساس بی‌نیازی از خدای متعال دارند. استغنا عن‌الله می‌تواند در چند قلمرو تحقق یابد؛ یکی احساس بی‌نیازی کردن در حیات است. یعنی بگوییم در حیات و زندگی، نیاز به خدا نداریم؛ یعنی در وجودداشتن، «طبیعی‌گرا» باشیم. این استغنا خطرناک است. این روش و مسلک ماتریالیست‌هاست. انواع دیگر «استغناء عن الله» بی‌نیازی از خدا در تربیت، مدیریت و ولایت می‌باشد؛ یعنی گفته شود که در اداره امور زندگی، تربیتی، مدیریت فردی، خانوادگی و اجتماعی به خدا نیاز نداریم و با عقل می‌توان زندگی را اداره کرد. این تفکر و مشرب سکولارهاست که می‌گویند ما در زندگی خانوادگی و مدیریت زندگی، به وحی و خدا نیاز نداریم و با عقل، علم و تکنولوژی می‌توانیم زندگی را مدیریت کنیم. این هم خطرناک است. وقتی انسان احساس بی‌نیازی به خدا کرد، به در خانه خدا نمی‌رود.

*تکبر، دومین عامل ترک دعا

عامل دوم ترک دعا، تکبر می‌باشد. «تکبر» با «استغنا» فرق می‌کند.استغنا این است که اصلاً احساس نیاز نمی‌کند، ولی تکبر این است که احساس نیاز می‌کند، ولی غرورش اجازه درخواست نمی‌دهد. بسیاری از متکبرین این گونه هستند؛ وقتی هم که محتاج می‌شوند، غرورشان به آن‌ها اجازه نمی‌دهد از کسی چیزی درخواست کنند. قرآن کریم می‌فرماید: «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»؛ غافر/60. قرآن می‌گوید تکبر، مانع درخواست این افراد می‌شود، نه استغنای آنان. موریس مترلینگ متکبر نیست؛ او می‌داند نیاز واقعی هست، ولی به یک نوع استغنا رسیده است و می‌گوید بشر به این خواستن و دعا نیاز ندارد؛ البته قرآن به عامل تکبر نیز اشاره می‌کند؛ «وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ»؛ بقره/45  چون نماز یک نوع درخواست است، استعانت به آن بر متکبران سخت است؛ برخلاف بر خشوع‌کنندگان.

پس تا این‌جا نتیجه گرفتیم که استغناء عن الله و تکبر، دو عامل ترک دعا می‌باشند.

*آثار تجربی‌ دعا و ایمان، انکارشدنی نیست

از مدرن‌ترین بحث دعا، آثار تجربی دعاست. امروزه پوزیتویسم‌ها که شکاکیت مهمی را در حوزه‌های معرفتی دامن زدند، به یک چیز قطعی به نام قطعیت تجربه رسیده‌اند و تجربه را پذیرفته‌اند و در بعضی از نقل‌ها هم آمده است: «التجربة فوق العلم»؛ تجربه بالاتر از علم است. تجربه، دیگر انکارپذیر نیست. یکی از دانشمندان غربی می‌گوید: ما ایمان را نمی‌پذیریم، ولی آثار ایمان انکارشدنی نیست. ما آثار ایمان را می‌بینیم. قطعی‌ترین سندی که امروز در مقابل پوزیتویسم‌ها، شکاکان و ماتریالیست‌ها قرار دارد، آثار دعاست که آثار دعا، تجربی است و هیچ کدام از این تجربه‌ها قابل انکار نیست.

دعا، آثار فراوانی دارد؛ یکی از آن‌ها، آثار جسمانی دعاست؛ یعنی دعا در سه حوزه:‌ درمان، حفظ صحت و پیشگیری ما مؤثر است.

*فرق دعا و شفا

در مرحله درمان، یک دوا و یک شفا داریم، که دو مقوله جدا از هم هستند. دوا، به دست نظام پزشکی و دانشمندان علم پزشکی است، ولی نقش دوا به چندگونه است. اول این که ممکن است نقش دوا، صحت باشد؛ دوم ممکن است دوا، نقش خنثی داشته باشد. سوم این که دوا، ممکن است نقش منفی داشته باشد.

بسیاری از انسان‌ها، دواهای دنیا را خوردند و بدتر شدند و حتی مردند. این را پزشکان عالم می‌دانند و از نظر علمی، ‌عقلی، فلسفی و تجربی نیز همین طور است، که دارو می‌تواند سه نقش داشته باشد؛ نقش خنثی، نقش مثبت و نقش منفی.

 مقوله دیگر، شفاست. شفا به معنای درمان، بهبود یافتن و خوب‌شدن است. شفا و خوب‌شدن به دست پزشک نیست، بلکه به دست خداوند متعال می‌باشد: «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء». یکی از اسمای الهی «شافی» می‌باشد. نمی‌گوییم او دارو‌ دهنده است، بلکه می‌گوییم خداوند درمان‌بخش است. بهبودی به دست خداست. این خوب‌شدن، گاهی به وسیله دارو و گاهی بدون دارو انجام می‌شود. مقابل حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها در خیابان آیةالله العظمی مرعشی‌نجفی قدس‌سره (ارم)، دکتری به نام «شفاء‌الدوله» مطب داشت که روی کاشی‌های رو به حرم مطب ‌این پزشک، در حدود 60 سال قبل این شعر را نوشته‌اند:

رواق حکمت این‌جا                       کاخ سبط مصطفی آن‌جا

                                     بشارت دردمندان را                         دوا این‌جا، ‌شفا آن‌ جا

*ایشان پزشکی بودند که فرق دوا و شفا را می‌دانستند

مطلب دیگر این که اسلام، دعا را جایگزین دوا نکرده است؛ یعنی اسلام، نظام پزشکی را ممنوع و مسدود نکرده است. اسلام‌ می‌گوید به پزشک برای دوا مراجعه کنید، ولی برای شفا باید کارهای دیگری انجام داد. از جمله موارد شفا، صدقه‌دادن می‌باشد. حضرت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ فرمودند: «داؤوُا مَرضاکم بِالصَدقه»؛ بحارالانوار، 10/99 مریض‌های خودتان را با صدقه درمان کنید. نه این‌که نزد پزشک نروید و از نظام پزشکی استفاده نکنید. نزد پزشک، برای دوا بروید و برای شفا، صدقه دهید. اسلام برای دردهای مختلف، دعا را ارائه داده است. بعضی اشکال کرده‌ و گفته‌اند: چرا در «مفاتیح‌الجنان» برای دردهایی چون سردرد، دل درد، قولنج و مانند این‌ها دعا ارائه شده است؟ این دعا، جایگزین نظام پزشکی نیست که انسان به پزشک مراجعه نکند. ما دو قلمرو داریم: یکی دوا که به دست نظام پزشکی است و دیگری شفا که به دست خدا می‌باشد. از این جهت در روایات ما از آثار جسمانی دعا، مطالبی در حوزه‌های مختلف مطرح شده است.

*دعا،‌ شفای هر درد

مثلاً امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «علیک بِاالدعا فِانَ فیه شِفاءٌ مِن کل داءٍ»؛ کافی، 2/470. بر شما باد به دعا کردن، چون شفای هر دردی در دعاکردن است.

محمدبن‌مسلم نقل می کند به امام محمدباقر علیه‌السلام عرض کردم: آیا درست است که پیغمبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ فرمودند: «فی هذه الحبة السوداء شفاء من کل داء الا السام؟» آیا راست است که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ فرمودند: در سیاه‌دانه، شفای هر دردی است، غیر از مرگ؟ امام محمدباقر علیه‌السلام فرمودند: «بله، پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ این چنین حدیثی را فرموده‌اند. حضرت در ادامه فرمودند: «ألا اخبرک بما هو شفاء من کل داء و سام؟» آیا می‌خواهی درمان هر دردی، حتی مرگ را به تو بگویم. محمدبن‌مسلم عرض کرد: بله، بفرمایید! حضرت فرمودند: «الدعاء». فلاح‌السائل و نجاح المسائل ص29.

دعا، هم درمان درد و هم درمان مرگ است؛ یعنی مرگ را هم به تأخیر می‌اندازد. درمان جسمانی به وسیله دعا، مورد تجربه تاریخی و بین‌المللی قرار گرفته است.

*الکسیس کارل و اعتقاد به دعا

دو کتاب الکسیس کارل شهرت جهانی دارد. یکی «انسان، موجود ناشناخته» و دیگری کتاب «نیایش». کتاب نیایش که به فارسی نیز ترجمه شده است، از زیباترین کتاب‌هایی است که درباره نیایش و فلسفه آن نوشته شده است.

الکسیس کارل می‌گوید: بعضی از بیمارانی که نزد ما می‌آوردند، درمان‌پذیر نبودند، ولی وقتی کنار دیوار ندبه در فلسطین اشغالی می‌رفتند و دعا می‌کردند، با آزمایش مجدد متوجه می‌شدیم هیچ دردی ندارند.

برنده دو بار جایزه نوبل، شخصی خرافه‌گرا، خرافه‌پذیر و جاهل نیست، بلکه سخن او آزمایشی و آزمونی می‌باشد. او می‌گوید ما این‌ها را قبل از دعا و نیایش مورد آزمایش قرار می‌دادیم و می‌دیدیم که هیچ درمانی ندارند، اما بعد از نیایش می‌دیدیم که این افراد هیچ دردی ندارند! هر دو بر اساس آزمایش بوده است.

*ابن بطوطه سنی‌مذهب و مسئله شفا در حرم حضرت علی علیه‌السلام

ابن‌بطوطه، جهانگرد سنی، کتابی به نام «رحلات»‌ دارد که جهانگردی خود را در آن گزارش کرده است. از گزارش‌های بسیار زیبا و مستند در این کتاب این است که می‌گوید: شب 27 رجب درحرم امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام افراد فلج و دردمندان از ملیت‌های مختلف: ترک، پارس و روم می‌آیند و در حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام به نیایش می‌نشینند. قسمتی از شب که گذشت، همه شفا پیدا می‌کنند و با شادی بلند شده و می‌گویند: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول‌الله و اشهد ان علیا ولی‌الله» ابن‌بطوطه می‌گوید: این مسئله شفا‌گرفتن، تجربه شده است.

در حرم همه امام‌زاده‌ها نمونه‌های فراوانی از شفا گرفتن، ثبت و ضبط شده است. چون این مسئله در طول تاریخ به صورت تجربه ثابت شده است، حتی برای پوز‌یتیویست‌ها و ماتریالیست‌ها، قابل انکار نمی‌باشد. اگر آن‌ها خدا را قبول ندارند، تجربه را که قبول دارند!

فلاسفه می‌گویند: مهم‌ترین دلیل برای امکان شیء، وقوع آن شیء است؛ یعنی آیا چنین چیزی امکان دارد یانه؟ «وقوع» قوی‌ترین دلیل است.

*آثار روانی و روحی دعا

از آثار دیگر دعا، آثار روانی و روحی آن است که جای شکی را باقی نمی‌گذارد. روانکاوان و روان‌پزشکان نیز این قضیه را قبول کرده‌اند که نیایش، نقش مثبت و انرژی‌زای عظیمی در تقویت و ثبات روحی انسان دارد؛ ولی مهم‌ترین اثر نیایش و دعا، تأثیر در سرنوشت است و این نکته مهمی است. ما می‌دانیم که امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «فان الامور تجری بالمقادیر»؛ تمام رویدادها، بر اساس تقدیر الهی است؛ یعنی خوشبختی، بدبختی، حیات، ممات، ثروت، فقر، سلامت،‌ بیماری، کامیابی، ناکامی، پیروزی، شکست، همه، تقدیر الهی است، که ما این موارد را به «سرنوشت» تعبیر می‌کنیم. آیا سرنوشت را می‌توان از سر، نوشت؟! سرنوشت را می‌توان تغییر داد؟ بله، می‌توان آن را تغییر داد.

از عوامل تغییر سرنوشت می‌توان به توبه، کار، سعی و تلاش و هم‌چنین دعا اشاره کرد؛ «لا یرد القضاء الا الدعا»؛ چیزی جز دعا، قضا را رد نمی‌کند.

دعا، سرنوشت خُرد و کلان انسان را تغییر می‌دهد.

*همه باید دعا کنند

حضرت فرمودند: «اِدفَعوا اَمواجَ البلاءِ بالدُعاء»؛ امواج بلاها را با دعا، دفع کنید و نکته عجیبی نیز فرمودند: «مَن مُبتلی الذی اِستدّر به البلاء بِأحوجٍ الی الدّعا مِن المُعافی الذی لا یعمل البلاء»؛ بحار، 93/301؛ نیاز کسی که الآن بلاها او را احاطه کرده و در گرداب بلاها غوطه‌ور است به دعا، بیشتر از آن کسی نیست که الآن هیچ بلایی به سوی او نیامده است؛ یعنی همین کسی که در اوج بلا گرفتار است به دعا نیاز دارد و هم کسی که در اوج عافیت و راحتی به سر می‌برد، تا این عافیت و راحتی از او گرفته نشود.

در روایتی درباره حضرت یونس علیه‌السلام آمده است: او ده‌ها ‌سال تبلیغ کرد؛ دو نفر، یک دانشمند و یک عابد، پیرو آن حضرت شدند. عابد از حضرت یونس علیه‌السلام خواست که نفرین کند تا عذاب الهی بر گنه‌کاران نازل شود. حضرت یونس علیه‌السلام به درخواست عابد، قوم گنه‌کار را نفرین کرد، اما فرد عالم از حضرت یونس علیه‌السلام خواست که نفرین نکند. خدا هم فرمود بلا نازل می‌شود. حضرت یونس علیه‌السلام مردم را به آمدن عذاب هشدار دادند و خودشان، شهر را ترک کردند، ولی خودشان نیز گرفتار بلا شدند. «وذاالنون اذ ذهب مغاضبا»؛ انبیاء/87.

جالب این‌جاست که جامعه حضرت یونس را، یک عالم نجات داد. قبل از این که وعده عذاب محقق شود، این عالم ‌به مردم گفت: پیغمبران راست می‌گویند که بلا و عذاب نازل می‌شود، ولی این عذاب یک درمان دارد و آن درمان، دعاست؛ مردم، توبه کنید و با حالت تضرع از خدا بخواهید بلا دفع شود. از خدا خواستند و بلا دفع شد؛ «لا یرد القضاء الا الدعاء».

*آداب دعا

*زمان

آداب دعا، نقش مهمی در مسئله دعا دارد. زمان، یکی از آداب دعا می‌باشد. زمان‌های ویژه‌ای که دعا در آن سفارش شده و به قول علما، مظان استجابت دعاست؛ یعنی زمان‌هایی که گمان‌ می‌رود دعا مستجاب می‌شود. هنگام قرائت قرآن و یا پس از قرائت، هنگام اذان، موقع باریدن باران، ‌هنگام برخورد دو صف اسلام و کفر، موقع جنگیدن، هنگام دعا‌کردن مظلوم، هنگام ظهر، قبل از طلوع فجر (سحر)، بعد از هر نماز و هنگام افطار، از موارد آداب زمانی دعا می‌باشد.

*زبان

آداب زبانی نیز از جایگاه خاصی برخوردار است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ فرمودند: «لا یرد دعاء اوله بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»؛ بحار، 93/313. هر دعایی که به بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم آغاز شود، رد نمی شود.

*تمجید

امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «کلُ دعاءٍ لا یکونُ قَبلُه تَمجیدٌ فَهو أَبتَر»؛ بحار 93/321؛ هر دعایی که قبلش تمجید خداوند نباشد، آن دعا ناقص خواهد بود. قبل از دعا باید خداوند را تمجید کرد و عظمت خداوند را باید ذکر نمود.

 در نامه حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمده: «اِنَّ المدحة قبلَ المسأله»؛ یعنی ستایش خداوند باید قبل از خواستن و نیایش باشد. «فإذا دَعوتَ‌اللهَ عزوجل فَمَجّدوه»؛ هر وقت از خداوند چیزی خواستی، او را تمجید کن. «قال قلت کیف نمجده؟»، چطور خدا را تمجید کنم؟ حضرت فرمودند: «قال تقول، یا مَنْ هو أقربُ اِلیَّ مِن حبلِ الورید»؛ ای کسی که از رگ گردن به من نزدیک‌تر است؛ «یا مَن یَحولُ بینَ ‌المرءِ و قَلبه»؛ ای کسی که بین شخص و قلبش حائل می‌باشد؛ «یا من هو بالمنظر الأعلی» و: «یا مَن لَیس کَمِثله شیء»؛ آن‌گاه حاجات خود را از خداوند بخواهد. این ستایش الهی و از آداب زبانی دعاست. فلاح‌السائل و نجاح‌المسائل، ص36.

صلوات از دیگر آداب زبانی دعا می‌باشد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «کلُ دعاءٍ محجوب عن السماء حتی یُصلی علی محمدٍ و آل محمدٍ» ثواب‌الاعمال و مقاب الاعمال، ص 155. هر دعایی در پرده آسمان قرار می‌گیرد (به آسمان نمی‌رود) تا این‌که بر پیامبر و آلش صلوات فرستاده شود. امام سجاد علیه‌السلام در صحیفه سجادیه، پیوسته دعا را محفوف به صلوات می‌کنند.

این شیوه امام سجاد علیه‌السلام درس‌آموز است. صلواتی که در صحیفه سجادیه بیان شده است، صلوات بر پیامبر و اصحاب پیامبر نیست، بلکه صلوات بر پیامبر و آل پیامبر علیهم‌السلام می‌باشد و سند این مسئله در کتاب «کنزالعمال» متقی هندی حدیث 3988 نیز آورده شده است.

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ در حدیث دیگری می‌فرمایند: «صَلواتکم علیَّ جوازُ دُعائِکم و مَرضاة لربکم و زکاة لِأعمالِکم»؛ صلوات شما بر من، باعث اجابت دعا و زکات اعمال شما می‌شود.

*الحاح

الحاح نیز یکی از آداب زبانی دعاست. الحاح به معنای اصرار‌کردن، اگر در برابر خداوند به کار رود، خوب است، ولی اگر در برابر مردم به کار رود،‌ بسیار ناپسند می‌باشد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ می‌فرمایند: «ان الله یحب الله الملحین فی الدعاء»؛ خداوند اصرارکنندگان در دعا را دوست دارد.

*تعمیم

از دیگر آداب زبانی دعا، تعمیم می‌باشد. تعمیم یعنی دیگران را در دعا داخل‌کردن. بزرگان در این مسئله به ما آموزش‌های فراوانی داده‌اند. امام حسن مجتبی علیه‌السلام نقل می‌کنند: شب جمعه‌ای مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها به نیایش مشغول بودند و تا سحر، پیوسته برای دیگران دعا می‌کردند. عرض کردم: «مادر، چرا برای خود دعا نکردید؟» حضرت فرمودند: «الجار ثم الدار»؛ بحار، 43/82. در دعاهای ماه رمضان آمده: «اللهم أغن کل فقیر، اللهم اکس کل عریان». همه این دعاها، با تعمیم می‌باشد.

علامه طباطبایی رحمةالله‌علیه می‌فرمود: یاد ندارم که تا حال، برای خودم، ‌دعای شخصی کرده باشم.

در روایت آمده است: «اگر کسی در غیاب مؤمنی برای او دعا کند، فرشتگان به او می‌گویند هزار برابر بر تو باد.» (یعنی در حد تو مستجاب شود)

*شفیع‌خواستن

از دیگر آداب زبانی، شفیع‌خواستن است. دلایل این مسئله در قرآن نیز وجود دارد. خداوند در آیه 64 سوره «نساء» می‌فرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»؛ اگر آن‌هایی که گناه کرده‌اند، نزد تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و رسول خدا نیز برای آنان از خدا طلب آمرزش می‌کرد، قطعاً خداوند را بسیار توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند. خداوند متعال در جای دیگری می‌فرماید: «اولئک الذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیله ایهم اقرب و یرجون رحمته و یخافون عذابه ان عذاب ربک کان مخدورا»، اسراء/57؛ کسانی را که این مشرکان می‌خوانند، خود واسطه و وسیله‌ای برای نزدیک‌شدن به پروردگارشان می‌جویند تا دریابند کدامشان به خداوند نزدیک‌ترند و خود رحمت او را امید می‌برند و از عذاب او می‌ترسند. راستی که عذاب پروردگارت پرهیزکردنی است.

و هم‌چنین می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛ مائده/35. ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ازخدا پروا کنید و وسیله تقرب به او را بجویید و در راه او جهاد کنید؛ باشد که رستگار شوید.

در بعضی از دعاها، نوع شفیع‌خواستن و توسل پیداکردن آمده است: «اللهم ان کانت ذنوبی قد أخلقت وجهی عندک و حجبت دعائی عنک، فصل علی محمد و آل محمد واستجب لی یا ربی بهم». بحار، 94/22؛ خدایا، اگر گناهم آبرویم را نزد تو کاسته و دعایم را در پرده نشانده است، خدایا به اهل‌بیت علیهم‌السلام تو را قسم می‌دهم که به وسیله آن‌ها دعای مرا مستجاب کن!

*اقرار به گناه

اقرار به گناه یکی دیگر از موارد آداب زبانی دعا می‌باشد. اقرار به گناه مهم‌ترین توسل به درگاه خداست. عمده بزه‌کاران و مجرمان جهان، ‌فرافکنی می‌کنند؛ یعنی به جای این که اقرار به گناه کنند، گناه را به گردن روزگار، شانس، دوست، شیطان و گاهی هم به گردن خدا می‌اندازند! مثلاً ابلیس ملعون گفت: «رب بما أغویتنی»؛ حجر/39 خدایا، به جهت این که تو مرا گمراه کردی! در واقع ابلیس، گناه خود را به خدا نسبت داد.

در تربیت اسلامی به ما یاد می‌دهند جرم را به گردن بگیریم؛ بگوییم: «ظلمت نفسی» این مهم‌ترین توسل، برای استجابت دعاست، که اقرار به گناه داشته باشیم. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «انما هی المدحة ثم الاقرار بالذنب ثم المسأله»؛ بحار، 90/318 اول خدا را ستایش کنید؛ بعد اقرار به گناه کنید و سپس از خداوند چیزی بخواهید.

در زمان حیات شیخ غلام‌‌رضا یزدی که از اولیای الهی بودند و قبر ایشان نیز در یزد زیارتگاه عاشقان می‌باشد، در یزد خشک‌سالی رخ می‌دهد. به شیخ غلا‌م‌رضا یزدی می‌گویند: شما دعا کنید باران بیاید. ایشان حتی نماز باران نمی‌خوانند و این جمله را به خداوند عرض می‌کنند: «خدایا، بدتر از شیخ غلام‌رضا دیگر در عالم کسی نیست. باران را بفرست!» باران نازل شد و مردم از رحمت الهی سرشار شدند. این اقرار به گناه می‌باشد. قرآن کریم در داستان حضرت یونس علیه‌السلام این مسئله را به خوبی بیان کرده است. حضرت یونس علیه‌السلام وقتی به بلا گرفتار شد، این جمله او را نجات داد: «سبحانک انی کنت من الظالمین»؛ خدایا تو منزهی، همانا من از گنه‌کاران می‌باشم.

خداوند متعال نیز می‌فرمایند: «فاستجبناله و نجیناه من الغم و کذالک ننجی المؤمنین»؛ انبیاء/88. یعنی اقرار به گناه باعث نجات انسان می‌شود و این، سنت الهی است.

ما یک سنت علمی داریم که مثلا آب در صد درجه به جوش می‌آید، یک سنت تاریخی داریم که حکومت ظالمان پایدار نمی‌ماند و یک سنت معنوی و یا سنت‌های معنوی داریم؛ از جمله سنت الهی این است: «و کَذالک نُنْجِی المؤمنین». هر جا در قرآن کلمه «کذلک»‌ آمده است، به معنای سنت الهی و نهادینه شده می‌باشد.

اقرار به گناه، نجات‌آفرین است

شایان ذکر است، ذکر یونسیه، بسیار کارگشاست. هم‌چنین در دعای کمیل انواع اقرار به گناه به نمایش گذاشته شده است: «و قد أتیتک یا الهی بعد تقصیری و اسرافی علی نفسی، معتذرا نادما منکسرا مستقیلا مستغفرا منیبا مقرا مذعنا معترفا».

*آداب نفسانی

مهم‌ترین آداب نفسانی دعا، امید به استجابت دعاست؛ یعنی یقین داشته باشیم که دعای ما مستجاب می‌شود. در اجابت‌شدن دعا، حسن‌ظن به خدا داشته باشیم که حتماً مستجاب می‌شود. از جمله مشکلات ما این است که ما در آداب نفسانی می‌لنگیم و به همین خاطر دعای ما مستجاب نمی‌شود. دعا می‌کنیم: خدایا، بیمار ما را شفا بده، و یا: توانایی مالی به ما عطا کن. بعد شک می‌کنیم که آیا خدا مستجاب می‌کند یا نه؟! ما اصلاً ثقه نداریم، اطمینان به استجابت دعا ندایم. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «اذا دعوت فأقبل بقلبک و ظن حاجتک بالباب»؛ کافی، 2/473؛ هر وقت دعا کردی، ‌با توجه قلبی دعا کن و اندیشه شما این باشد که حاجت تو دم در آماده است.

حافظ می‌گوید:

سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی                                                             خبر آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

«واثق» یعنی اطمینان جدی به خداوند داشته باش.

اطمینان مرد عرب به شفادادن امیرالمؤمنین علیه‌السلام

علامه امینی رحمةالله‌علیه می‌گوید: در حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام ایستاده بودم، دیدم ‌یک عرب بادیه‌نشین،‌ بچه فلج خود را کنار ضریح حضرت گذاشت و به بچه‌اش گفت: من می‌روم در خیابان فالوده بخورم؛ تا برگردم، امیرالمؤمنین تو را شفا داده است و با هم برمی‌گردیم. علامه امینی رحمةالله‌علیه می‌گوید: من از قاطعیت این مرد عرب شگفت‌زده شدم. گفتم صبر کنم و ببینم چه می‌شود. لحظاتی بعد دیدم این بچه مفلوج، با عربی شکسته، فریاد زد: «بویَ بویَ علی شافانی»؛ بابا بابا، علی مرا شفا داد و بلند شد ایستاد. عجیب‌تر از این شفا‌یافتن این که دیدم، پدرش آمد و بدون هیچ احساسی، بچه‌اش را همراه خودش برد! من گفتم ممکن است غش کند، شوکه شود، گریان شود، بچه را ببوسد، ولی خیلی طبیعی دست بچه را گرفت و با خود برد. نشستم فکر کردم، دیدم این شخص آن‌قدر اطمینان به امیرالمؤمنین علیه‌السلام داشته است که همان موقع که می‌خواسته بچه را بیاورد، صددرصد اطمینان داشته است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام بچه‌اش را شفا می‌دهد و حضرت هم شفا دادند.

اگر ما به خدا حسن‌ظن داشته باشیم، غیر ممکن است حاجات ما برآورده نشود. در واقع، آداب نفسانی ما مشکل دارد و به خدا اطمینان نداریم. خداوندی که کریم، عظیم، غنی، رحیم، سیدالسادات و دیگر صفات پسندیده است، مگر ممکن است گدایی را محروم کند.

*این شام من نیست!

مرحوم آیةالله شیخ عباس صفایی فرمود: در نجف اشرف داخل حجره نشسته بودیم که تاجری نزد ما آمد و گفت: اجازه می‌دهید ساعاتی مهمان شما باشم؟ گفتیم بفرمایید. مدتی نزد ما استراحت کرد. موقع شام شد و ما در فکر این بودیم که برای این تاجر شامی، بهتر از شام طلبگی درست کنیم! بالأخره به خیال خود شام بهتری برای او تهیه کردیم و جلویش گذاشتیم و گفتیم: بفرمایید! تاجر گفت: این شام من نیست. گفتیم: مگر شام شما چیست؟ گفت: یک سینی پر از برنج، یک بره پخته‌شده روی آن. ما گفتیم: این چنین غذایی در عمر ما هم نصیب ما نخواهد شد.

هر چه اصرار کردیم از غذای ما بخورد، قبول نکرد و گفت:‌ من فقط شام خودم را می‌خورم. آخر شب که شد، دیدیم کسی در حجره را به صدا درآورد. در را باز کردیم. با کمال تعجب دیدیم یک مرد حمال، که روی سرش یک سینی پر از برنج و بره پخته‌شده قرار دارد،‌ پشت در است. گفت: من خادم تاجری هستم. بنا بود مهمانی از موصل برای او بیاید، ولی مهمان‌ها نیامدند. به من گفت: ‌این غذا را برای طلاب ببر که استفاده کنند تا خراب نشود. تاجر، وقتی غذا را دید، گفت: این شام من است. به تاجر گفتیم: مگر تو معجزه داری؟ علت چیست؟ جواب داد: ‌من تاجر بزرگی بودم. هر شب به کارگران آشپزخانه دستور می‌دادم که هم برنج بپزند و هم بره‌ای را کباب کنند و به کارگران، همسایه‌ها و مهمان‌ها غذا می‌دادیم. یک شب که وضعیت‌ مالی من وخیم شده بود، خادم آشپزخانه یک سینی برنج با یک ران بره آورده بود. گفتم: برای چه بره را کم کردید و فقط یک ران پختید؟ گفتند: خانم شما گفته است: چون آقا، وضع مالی‌اش بد شده است، به جای یک بره، یک ران بره را کباب کنید. تاجر گفت: با صدای بلند به خداوند عرض کردم:‌ خدایا، من ورشکست شدم، تو که ورشکست نشده‌ای؟! خدایا، تا زنده‌ام هر شب این شام را به من برسان. مطمئن بودم که خداوند این شام را به من می‌رساند. مهمانی هم می‌روم اطمینان دارم که خداوند این غذا را می‌رساند.

آیةالله صفایی گفت: وقتی صبح حمال آمد سینی غذا را ببرد، سؤال کردیم: چطور شد که غذا را به حجره ما آوردی، با این که این همه حجره در این مدرسه وجود دارد؟ حمال جواب داد: به مدرسه که آمدم، گویا کسی دست مرا گرفت و در میان همه اتاق‌ها، مرا به این اتاق آورد!

*اطمینان دارم خداوند مرا بی‌آبرو نمی‌کند

آیةالله فلسفی در خاطرات خود می‌نویسد: در زمان زعامت حضرت آیةالله بروجردی، بعضی علمای قم برای من نامه نوشتند: حوزه به خاطر مشکلات مالی دچار مشکلات شده است و شما از تجار تهران بخواهید یا کمک بلاعوض و یا کمک با عوض داشته باشند.

آقای فلسفی گفت: بهتر است با خود آیةالله العظمی بروجردی مشورت کنم. از تهران به قم نزد آقا آمدم و عرض کردم: شما این مسئله را اجازه می‌فرمایید که من از تجار تهران کمک بگیرم؟ آیةالله العظمی بروجردی رحمةالله‌علیه فرمودند: ‌من اطمینان به خدا دارم: یقین دارم خداوند مرا زمین‌گیر نمی‌کند، مرا بی‌آبرو نمی‌کند و روی مرا زمین نمی‌زند.

آقای فلسفی گفت: من می‌روم و فردا قبل از رفتن به تهران، برای خداحافظی نزد شما می‌آیم. فردا که برای خداحافظی رفته بودم، رئیس دفتر آقا گفت: دیروز یک تاجر کویتی، شهریه چند ماه حوزه را یکجا پرداخت کرد و رفت.

*معرفت‌الله

یکی از آداب نفسانی دعا، معرفةالله است؛ یعنی خدا را بشناسد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ فرمودند: «لو عرفتم الله حق معرفته لزالت لدعائکم الجبال»؛ اگر حق معرفت خدا را بشناسید، با دعای شما، کوه‌ها برداشته می‌شود. (چه کوه‌های فیزیکی و چه کوه‌های مشکلات معنوی). گل‌های جاویدان (هزار کلمه قصار)، ص284

*دل‌ پیراسته

‌دل پیراسته سومین ادب نفسانی دعاست. حضرت فرمودند:‌«خیرُالدعا ما صَدر عن صدرٍ نَقیِ و قلب تقیٍ»؛ کافی، 2/468 بهترین دعا، دعایی است که برخاسته از دلی پیراسته و پرواپیشه باشد.

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha