قرآن کریم پیرامون این موضوع می فرماید:
فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ اعراف/34
(هنگامی اجلشان به سر رسد، نه می توان ساعتی درنگ کرد نه پیشی گرفت)
حکایت
منزل آیه الله شیخ مرتضی حائری فرزند موسس محترم حوزه، همیشه محل مراجعه و رفع مشکلات اجتماعی بود، روزی دو نفر که با هم اختلاف مالی داشتند، جهت حل مشکلشان به حضور این عالم وارسته رسیدند و تقاضا کردند بین آنها قضاوت نماید، آیت الله حائری پس از شنیدن مطالب طرفین به نفع یکی از آن دو حکم کرد کسی که محکوم شد، اعتراض کرد به گونه ای که آیت الله ناراحت شد و ایشان با او به تندی برخورد نمودند.
یکی از نزدیکان این استاد بزرگ اخلاق که شاهد ماجرا بود، می گوید: شب هنگام، صدای درب منزل آمد، دیدم آیت الله حائری است، فرمودند: آیا خانه این آقا را می دانی کجاست؟ عرض کردم، بله، گفتند: بیایید باهم به درب منزل او برویم، زنگ زدیم، آن آقا خواب بود، بیدار شد و بیرون آمد، با کمال تعجب، دیدم آیت الله حائری به خاطر برخوردی که با او داشت ،از او حلالیت طلبید و رضایت او را جلب کرد، در راه بازگشت به ایشان عرض کردم، اولا حق با او نبود، ثانیا اگر می خواستید دلتان آرام گیرد، می فرمودید، من او را صبح به بیت شما می آوردم تا با او صحبت کنید، آیت الله حائری به من فرمود: آیا تضمین می کنید من تاصبح زنده باشم؟!
امروز تو را دسترس فردا نیست و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ناقل: یکی از نزدیکان
شعر: خیام