شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024
بخشش

حوزه/کینه هایی را که انسان در انتظار انتقام، در دل خود نگاه می دارد ، جز این‌که خوره روح و جان آدمی می‌گردد، فایده دیگری ندارد واین بخشش و گذشت است که به انسان آرامش و عزت می دهد و خداوند متعال در قرآن، این‌چنین گذشت بنده اش را به بخشش خود پیوند زده است:

وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ  نور/22

دیگران را ببخشید و به آنها محبت و احسان کنید، مگر دوست ندارید که خدا هم خطاهای شما را ببخشاید؟!

حکایت؛

هشام بن اسماعیل، در زمان خلافت عبدالملك بن مروان، به حکومت مدینه رسید. او در زمان حکومت خود، با خاندان امیرالمؤمنین على (ع) به ویژه امام زین‏العابدین (ع) رفتارهاى ناپسند و ظالمانه‏اى داشت و با اندك بهانه‏اى به اذیّت و آزار آن حضرت مى‏پرداخت.

پس از مدتی، هشام از حکومت مدینه عزل شد و به دستور امیر جدید، هشام را بازداشت كرده و در جلوى خانه مروان بن حكم. در معرض دید اهالى مدینه قرار دادند تا هر كس از وى شكایتى دارد، آن را اقامه کرده و حق خویش را بگیرد. هشام، كه اسیر دست مأموران امیر بود، مرتباً مى‏گفت: من از كسى ترسى ندارم جز على بن حسین (ع) كه به وى آزارهاى زیادى رسانده‏ام.

در همان ایام، امام زین‏العابدین (ع) فرزندان و اطرافیان خویش را جمع کرده و به آنان سفارش نمود تا از هشام شكایتى نكنند. اطرافیان امام (ع) عرض كردند: ما منتظر چنین روزى بودیم كه انتقام ستمكارى‏هاى او را بگیریم، آیا به ما امر مى‏کنید تا در مورد دشمن شما و اهل بیت(ع) كوتاه بیاییم؟ امام (ع) فرمود:بله، حتى با بیان یك كلمه هم در صدد انتقام نباشید و او را به خدا واگذار كنید.

همچنین امام سجاد (ع) براى هشام پیغام فرستاد كه ببین از مال دنیا چیزى دارى كه خود را رهایى بخشى و از بند رها سازى؟ ما چیزى نداریم كه بدرد تو بخورد؛ اما از ما مطمئن باش كه آسیب و آزارى به تو نمى‏رسد. هشام كه از بزرگوارى و عفو امام(ع) متحیر و مبهوت شده بود، با خوشحالی فریاد زد: اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ (خدا بهتر میداند که رسالتش را در کدام خاندان قرار دهد).

امام (ع) با این سیره و رفتار خود به همگان درس بخشش و گذشت در برابر زمین خوردگان داد.

گذشت و دلنوازی را عزیزم از درخت آموز                       که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد

منابع:

با اقتباس و ویراست از مناقب آل ابی طالب جلد3

شعر: شهریار

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha