پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
کم فروشی

حوزه/ تأثیرپذیری داستان و حکایت در ذهن افراد بر هیچ کسی پوشیده نبوده و حتی خداوند نیز برای فهم بیشتر آیات قرآن از سوی مسلمانان از حکایت و تمثیل استفاده نموده است.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، در ادامه سلسله مباحث رزق حلال به قلم حجت‌الاسلام علی اصغر ملک‌احمدی به تبیین کم‌فروشی و عواقب این خصیصه در نگاه آیات و روایات می‌پردازد..

کم فروشی

پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: هر کس در کِیل و وزن خیانت کند، فردا او را به قعر دوزخ درمی آورند و در میان دو کوه آتش جایش می دهند و به او می گویند: (این کوه ها را وزن کن) و او همیشه به این کار مشغول است.

مالک بن دینار می گوید: همسایه ای داشتم که بیمار شد؛ به عیادتش رفتم. در حال جان دادن بود و فریاد می زد: دو کوه آتش به طرف من قصد می کنند. گفتم: ای مرد! این خیال است که به تو می نماید. گفت: نه چنین است بلکه حق است، زیرا که مرا دو مکیال بود؛ یکی ناقص و دیگری زائد. به ناقص می دادم و به زائد می گرفتم و این عقوبت آن است. (1)

نکته: کم فروشی مصادیق مختلفی دارد؛ از جمله کم کاری مدیر و کارمند؛ انجام دادن امور شخصی در ساعات کار و ... .

بدون اذن نباید در مال دیگران تصرف کرد

پدر عبدالله مبارک باغبان بود؛ روزی صاحب باغ آمد و به او گفت: فوراً مقداری انار شیرین بیاور تا بخوریم. مبارک چند انار آورد؛ صاحب باغ انار را چشید و گفت: ترش است، برو انارشیرین بیاور. چند مرتبه مبارک انار آورد و صاحب باغ بعد از چشیدن می گفت: ترش است، برو انارشیرین بیاور.

بالأخره صاحب باغ ناراحت شده و به مبارک گفت: تو هنوز بعد از مدتی که در این باغ هستی، انار ترش را از شیرین تشخیص نمی دهی؟.

مبارک در جواب گفت: درست است که من مدتی است که در این باغ هستم، اما هنوز از انار این باغ نخورده ام تا بدانم کدام درخت، انارِ ترش و کدام درخت، انارِ شیرین دارد؛ چون شما فقط نگهبانی و آبیاری باغ را به عهده من واگذار کرده اید و از شما اجازه نگرفتم تا از میوه های باغ استفاده کنم.

صاحب باغ با تعجب از کار مبارک، وقتی می فهمد او راست می گوید به او علاقمند شده و دختر خود را به ازدواج او درمی آورد.

بعد از گذشت چندی از ازدواج، خداوند فرزندی به نام عبدالله به او عطا می کند که هنوز نامش بر زبان ها جاری است. این طفل از عارفان معروف شده و به جایی می رسد که در احوالات او می گویند: شخصی به او گفت: خواب دیدم یک سال از عمر تو بیشتر نمانده است. عبدالله در جواب گفت: روزگاری دراز پیش ما نهادی یک سال دیگر ما را اندوه هجران می باید کشید و تلخی فراق می باید چشید. (2)

نکته: مدیران و کارمندان باید بسیار مراقب بیت المال بوده و بدون اجازه از مافوق دخل و تصرّفی در آن نکنند.

برخورد رسول اکرم (ص) با رشوه گیرنده

به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) خبر دادند: یکی از فرمانداران در قالب هدیه، رشوه گرفته است. حضرت سخت برآشفته و به او فرمودند: «کیف تأخذ ما لیس لک بحق»؛ چگونه آنچه حق تو نیست می گیری؟. وی پس از عذرخواهی در پاسخ گفت: ای رسول خدا! آنچه من گرفتم هدیه بود. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: اگر شما در خانه های خود نشسته بودید و از سوی من فرماندار مکانی نبودید، آیا مردمان به شما هدیه می دادند؟.

سپس دستور دادند: هدیه را از وی گرفته و در بیت المال قرار دادند و او را از کار برکنار نمود. (3)

حکایت عقیل

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: به خدا سوگند! برادرم عقیل را دیدم که به شدّت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک مَن از گندم های بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی دارای مو های ژولیده و رنگشان تیره شده گویا با نیل رنگ شده بودند. پی در پی مرا دیدار و درخواست خود را تکرار می کرد. چون به گفته های او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار می کنم و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر می دارم.

روزی آهنی را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم. پس چون بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! گریه کنندگان بر تو بگریند؛ از حرارت آهنی ناله می زنی که انسان به بازیچه، آن را گرم ساخته است، اما مرا به آتش دوزخی می خوانی که خدای جبّار با خشم خود آن را گداخته است؟؛ تو از حرارت آتش می نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم!. (4)

کسی که با خدا معامله کرد، خدا جبران می کند

یکی از شاگردان مقدّس اردبیلی در حالات استاد خود نقل می کند: سالی قحطی پیش آمد و مقدّس اردبیلی آنچه از آذوقه در خانه داشتند با فقراء تقسیم کرد و فقط یک سهم برای خود نگه داشت. همسرش برآشفت و به او گفت: فرزاندان خود را گرسنه می گذاری و در چنین سالی، آذوقۀ خود را با فقراء تقسیم می کنی؟.

مقدّش هیچ نگفت و به مسجد آمد؛ معتکف شده و به عبادت مشغول گردید. روز دوم شخصی چند شتر بارِ گندم و آرد سفید به درب منزل وی آورد و گفت: صاحب منزل داده و خودش در مسجد معتکف است. وقتی روز سوم اعتکاف مقدس اردبیلی تمام شده و به منزل آمد، عیالش گفت: این گندم و آردی که فرستادی، بسیار گندم تمیز و خوبی بود که آن عرب آورد. مقدّس اردبیلی سجده شکر کرد و فهمید که آن کس که در قرآن فرموده: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ» (5) کسی بوده که این را فرستاده است. (6)

زود قضاوت نکنید!

مسئولین مؤسسه خیریه ای متوجه شدند که وکیل پول داری در شهرشان زندگی می کند و تاکنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است.

یکی از مسئولین خیریه به نزدش آمده و به او گفت: آقای وکیل! ما درباره شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدلله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید، ولی تاکنون هیچ کمکی به مؤسسه نکرده اید؛ نمی خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟.

وکیل گفت: آیا شما در تحقیقاتی که درباره من کردید، متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی داد؟!.

مسئول خیریه با کمی شرمندگی گفت: نه! نمی دانستم. خیلی تسلیت می گویم.

وکیل گفت: آیا در تحقیقاتی که درباره من کردید، فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پای خود را از دست داده و دیگر نمی تواند کار کند؛ با این که همسر و پنج فرزند دارد، سال هاست خانه نشین بوده و نمی تواند مخارج زندگی خود را فراهم کند!.

مسئول خیریه با شرمندگی بیشتر گفت: نه! نمی دانستم. چه گرفتاری بزرگی.

وکیل گفت: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سال هاست که در یک بیمارستان روانی بستری است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه های درمانش قرار دارد؟.

مسئول خیریه که کاملا شرمنده شده بود، گفت: ببخشید! نمی دانستم این همه گرفتاری دارید.

کار تیمی

زمستان بسیار سختی بود؛ آن قدر سرد بود که بعضی حیواناتِ جنگل یخ زده بودند. بعضی دیگر از حیوانات که گروهی زندگی می کردند، دور هم جمع شدند؛ زیرا با این روش می توانستند بهتر خود را گرم کرده و خود را از مرگ حتمی نجات دهند.

خارپشت ها هم می خواستند از این روش استفاده کنند؛ اما با خارهایشان یکدیگر را زخمی می کردند. باید تصمیم می گرفتند یا خارهای دوستان را تحمل کنند یا از سرما یخ بزنند.

خارپشت ها آموختند که زخم های کوچک ناشی از همزیستی را بپذیرند؛ چون گرمای وجود دوستانشان مهم تر بود و این چنین بود که توانستند زنده بمانند.

نکته: سازمانی موفق خواهد بود که بتواند از ظرفیت افراد با دیدگاه های متفاوت، متضاد و پذیرش و هضم آنها در جهت مقاصد سازمان به خوبی استفاده کند.

نکته: به مسائل، سطحی نگاه نکنید. شاید مسائلی که در نخستین نگاه، بی ارتباط با یکدیگر به نظر می رسند به هم مربوط باشند. نگاه عمیق و سیستمی به مسائل و تفکر دقیق در مورد آنها می تواند به مدیران کمک کند تا ریشه مسائل و مشکلات را بهتر و درست تر شناسایی کنند و بتوانند راه حل های مناسبی برای حل آنها بیابند.

پاورقی:

(1)- گناهان کبیره، ج 1، ص 384

(2)- مفاسد مال و لقمۀ حرام، ص 34

(3)- تفسیر نمونه، ج 2، ص4

(4)- نهج البلاغه-محمد دشتی، ص 329، خطبه 225

(5)- ذاریات 58

(6)- مفاسد مال و لقمۀ حرام، ص 90

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha