شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024
شهید حسین سیفی

حوزه/ خاك پاك ايران زمين، همواره زادگاه شيرمرداني از جنس پاكي و نجابت بوده است كه در طليعة حيات پاك خويش، دنيايي از خوبي‌ ها را سرودند و بر غروب سرخ زندگي ‌شان مُهر شهادت زدند.

به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه»، يكي از اسوه ‌هاي جاويدان عرصۀ علم و شهادت «محمد حسن سيفي» جوان رعناي گلپايگاني است كه زندگاني اش را ورق می زنیم.

محمد حسن سيفي در سي و يكم شهريور سال 1344 در روستاي «سعيد آباد» گلپايگان در خانواده‌اي مذهبي و متدين چشم به جهان گشود. از همان دوران كودكي مسائل ديني و احكام را فرا گرفت و عشق و محبّت اهل بيت عليهم السلام را شيرازة جان خويش كرد. در دوران دبستان نماز و روزه ‌اش را به طور كامل انجام مي ‌داد و در نظم و ادب سرآمد ديگر بچّه ‌ها بود.

تحصيلات راهنمايي وي همزمان با شور و تلاش مردم و مبارزات خونين آن ها ضد رژيم ستمشاهي بود و او نيز همچون ديگر جوانان و نوجوانان ايران در پخش اعلاميّه و شركت در تظاهرات،‌ حضوري مستمر داشت. با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي و بركنده شدن بنيان ستم، تحصيل را ادامه داد و تا مقطع ديپلم پيش رفت.                                                                                                                                                                        

محمد حسن، احترام و علاقة عجيبي نسبت به پدر و مادر ابراز می داشت و هنگام تحصيل هيچ ‌گاه از كمك به خانوادة رنج ‌ديدة خود، در كشاورزي و ديگر امور كوتاهي نمي‌كرد. او بارها عزم ميدان رزم كرد و مي‌خواست تا به افلاكيان خاكي بپيوندد؛ ولي پدر و مادر به خاطر كم بودن سنّ وي، از دادن رضايت خودداري مي‌كردند و او نيز به احترام ايشان سكوت مي‌كرد و آتش اشتياق رفتن به جبهه را فرو مي‌خورد.

شهيد سيفي با اتمام تحصيلات متوسّطه راهي حوزة علميّة قم شد. او كه از كودكي به مسائل مذهبي علاقه و اشتياق داشت، حال مي‌خواست تا مدال نوكري امام زمان عجل الله تعالي فرجه را به گردن آويزد و در راه اعتلاي نام مقدّس شيعه و معارف حقّة آن بكوشد. ابتدا مدرسة «امام جعفر صادق عليه السلام» گلپايگان و سپس بحر بي ‌انتهاي فقه جعفري، حوزة قم، ميزبان اين طلبة وارستة پرشور بودند.

سه سال خوشه چيني از درخت پر بار معارف اهل بيت‌ عليهم السلام اين عاشق دل سوخته را آمادة حضور در ميدان عمل كرد. او كه همراه با تحصيل از تهذيب و تهجّد،‌ اين بال دوم پرواز معنوي، غافل نبود و همواره روح خود را با نازِ نيازِ شبانه صيقل داده بود،‌ اين بار مي‌ رفت تا تفسير رؤياهاي عاشقانة وصال را در خاكريز‌هاي جبهه بيابد. رضايت پدر و مادر حاصل شد و او رهسپار وادي شهادت شد. محمّد حسن، نيك مي ‌دانست كه در مسلخ عشق جز نكو را نكُشند و او نيكو نام و نيكو سيرت بود.

در اوّلين و آخرين حضور خويش در سوم ارديبهشت سال 65 در پاتك دشمن در جزيرة مجنون مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و پيكر مطهرش اكبروار رهسپار حريم دوست شد. جسم غرقه به خونش به زادگاه بازگردانده و با شكوه هرچه تمام‌تر، به ياد تمام خوبي ‌هايش تشييع و به خاك پاك، امانت سپرده شد تا فرداي محشر بازگوي مظلوميّت اين قوم سرافراز باشد.

خاطره ای از مادر شهید                                                                                                                                                                   

عيد سال 1365 بود و معمولاً در يك چنين روزهايي بيشتر اقوام دور هم جمع هستند. حسن از فرصت به دست آمده به خوبي استفاده كرد و در جمع حاضرين از همه خداحافظي نموده و طلب حلاليت كرد كه مي خواهد به جبهه برود. از او خواستيم كه مدتي، رفتن به جبهه را عقب اندازد؛ تا برايش زندگي تشكيل دهيم.

او در جواب گفت:‌ يك ‌ماه آموزش ديده ‌ام، از بيت المال برايمان هزينه نموده ‌اند و ما را آموزش داده ‌اند، چگونه ممكن است كه من بمانم و تشكيل خانواده بدهم. اكنون وقتي است كه بايد دَين خود را به اسلام و مملكت و ملت سرافراز ادا نمايم. هرگاه جنگ تمام شد، انشاء الله به فكر اين كار خير شما خواهم بود؛ اگر به جبهه نروم و شهادت هم نصيبم نگردد، چگونه مي‌توانم به عنوان يك مبلّغ دين از اسلام و ايثار و فداكاري ‌هاي اين عزيزاني كه دست از همه چيز شستند، بتوانم صحبت نمايم و به گوش ديگران برسانم؟!. اين آخرين ديدارمان با شهيد بزرگوار بود؛ زماني كه از هم جدا مي ‌شدیم و خداحافظي مي‌ كردیم، يقين داشتم كه ديگر او را نخواهم ديد.

بخشی از وصیت نامه شهید

از شما پدر و مادر عزيز مي ‌خواهم كه اين فرزند حقيرتان را ببخشيد و برايم طلب مغفرت بنماييد. اگر اين مدت كه در كنارتان بودم، باعث اذّيت و آزارتان شدم، از ناآگاهي و ناداني من بوده و از اين جهت، پوزش طلبيده و معذرت مي ‌خواهم. از تمام قوم و خويشان تقاضاي بخشش مي‌كنم، انشاء الله كه مرا ببخشيد. اگر چنانچه براي شما اسباب ناراحتي‌ را به وجود آوردم از تمام آشنايان و رفقا مي ‌خواهم كه اين گنهكار را ببخشيد و برايم طلب مغفرت بنماييد.

سخني دارم به امت حزب الله؛ امام عزيزمان و ياران باوفايش را تنها نگذاريد. امام را دعا كنيد و شكر اين نعمت الهي را بنماييد. هيچ مي‌دانيد چرا افغانستان پيروز نمي‌شود؟؛ هيچ مي‌دانيد چرا ملت عراق قيام نمي‌كند؟؛ هيچ مي‌دانيد چرا سياه‌ پوستان آفريقايي به پيروزي دست نمي‌يابند؟ و بالأخره هيچ مي‌دانيد چرا فلسطين مظلوم پس از چندين سال جنگ و كشتار هنوز صداي غرش هواپيماهاي صهيونيست را كنار گوش ‌هاي خود احساس مي كند؟ و.. .

همه به خاطر اين است كه اين ملت ‌هاي در بند كشيده شده و بپا خاسته، رهبر ندارند. پس جدّاً از خدا شكرگزار اين نعمت الهـي باشيد و مراجع بزرگوار را دعا كنيد؛ از خداوند موفقيتشان را بخواهيد؛ جبهه ‌ها را فراموش نكنيد و بياييد كه آبروي اسلام در خطر است و بستگي عميق به جبهه ‌ها دارد. با سخن خود، با عمل خود و با موضع‌ گيري خود، انقلاب را تقويت كنيد و نگذاريد افراد نق نق كن با نيش‌ هاي خود، چرخ انقلاب را كُند كنند.

محمد حسن سيفي، 11/1/65  

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha