پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ |۸ شوال ۱۴۴۵ | Apr 18, 2024
علامه جعفری

حوزه /آنان که افراد جامعه را به دو گروه بافرهنگ و بی فرهنگ تقسیم می کنند، تصوری نادرست و عامیانه از جامعه دارند. از دیدگاه جامعه شناسی، هیچ فرد بزرگسال و طبیعی بی فرهنگ نیست.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، حجت الاسلام محمد صدیقی فرخشهری واژه ی «فرهنگ» ومعنا ومفهوم آن را درنگاه علامه محمدتقی جعفری واندیشمندان غربی  به رشته تحریر در آورده است.

آنچه در ذیل می آید برش هایی از تحقیقات این پژوهشگر حوزه است.

 واژه فرهنگ درنگاه دهخدا    

*عقل و خرد

هر چه خواهی کن که ما را با تو روسی جنگ نیست

پنجه با زورآزما افکندن از فرهنگ نیست (سعدی)

*تربیت و تعلیم

 امور مربوط به مدارس دینیه و آموزشگاه ها.

* کتاب لغت فارسی را گویند.

* شاخ درختی را نیز گویند که در زمین خوابانده سپس در جای دیگر سر برآورد، و آن شاخه را در جای دیگر نهال کنند.

*واژه ی فرهنگ در دهه های اخیر مفهوم جدید را نیز یافته است که می توان آن را «بهره مندی از یک حد دانش تخصصی» دانست و عباراتی چون «فرهنگ کارگری» و یا «فرهنگ ترافیک» با این معنی نزدیکترند.

 آنان که افراد جامعه را به دو گروه بافرهنگ و بی فرهنگ تقسیم می کنند، تصوری نادرست و عامیانه از جامعه دارند. از دیدگاه جامعه شناسی، هیچ فرد بزرگسال و طبیعی بی فرهنگ نیست.

*فرهنگ را می توان به مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگی اعتقادی اعضای یک جامعه معین تعریف کرد. کلمه اساسی و مهم در تعریف یاد شده، کلمه اکتسابی است که فرهنگ را از رفتارهای برخاسته از وراثت و ویژگی های زیستی متمایز می کنند. به عنوان مثال اینکه همه ی نوزادان هنگام گرسنگی یا ناراحتی گریه سر می دهند. این

نوع گریه و فریاد، یک ویژگی رفتاری است که در همه جوامع بشری مشاهده شده، از خصایص یک فرهنگ معین به شمار نمی رود، بلکه بخشی از ساختمان زیستی بشر است که نوزاد به ارث برده است.

*تعريف فرهنگ :

ارایه تعریفی جامع از فرهنگ تاکنون صورت نگرفته است. نگاهی اجمالی به دایرة المعارف ها و کتب مرجع مربوط به ملل مختلف نشان می دهد مفهوم واژه ی فرهنگ به شدت تحت تأثیر جهان بینی حاکم بر ذهن اندیشمندان هر جامعه بوده است. برای مثال در حالی که جوامع با سابقه ی کمونیستی مانند چین و یا روسیه با نگاهی طبقاتی و با زیربنا قرار دادن اقتصاد به تعریف فرهنگ پرداخته اند، جوامع غربی از فرهنگ مفهومی مبتنی بر آزادی مطلق، اصالت منفعت، اصالت لذت و اصالت قدرت ارائه کرده اند. در همین جهت نوع تعریف انسان و ارتباطات چهارگانه او (با خویشتن، با خدا، با هم نوعان، و با هستی پیرامون) در هر جامعه در تعریفش از فرهنگ مؤثر بوده است.

علامه محمدتقی جعفری

در تبیین علت عدم ارایه تعریف جامعی از فرهنگ معتقد است که

*«مادامی که ما، اقوام و ملل مختلف دنیا، درباره ی تعریف انسان و مختصات آن به حقایق روشن و قابل پذیرش نرسیده ایم، محال است در تفسیر عالی ترین مفاهیم انسانی که فرهنگ یکی از آن هاست به حقیقت یا حقیقت روشن و قابل قبول همه ی اقوام و ملل، نائل گردیم. اما با توجه و تکیه بر نقاط مشترک موجود در تعاریف مختلف و متعدد فرهنگ در میان ملل مختلف می توان یک تعریف نسبتاً جامع از فرهنگ که دربرگیرنده ی مهم ترین اصول باشد ارائه کرد.

*تعریف علامه جعفری از فرهنگ:

*«فرهنگ عبارت است از کیفیت یا شیوه ای بایسته و یا شایسته برای آن دسته از فعالیت های حیات مادی و معنوی انسان ها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده ی آنان در حیات معقول تکاملی باشد».

 با نگاهی به تعریف فوق و به منظور تشریح آن لازم است بر چند نکته تکیه گردد: *«بایستگی» و «شایستگی» مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید ، لازمه ی فرهنگ است.

* این شیوه ی بایسته و شایسته همزمان برای فعالیت های مادی و معنوی هر دو تعریف می شود. عامل تکاملی بودن فرهنگ که همانا هدفدار بودن فرهنگ را نمایان می سازد. مورد تأکید است.

*فرهنگ مفهومی مرتبط با انسان است و سایر جانداران به همان علت که از درک زیبایی بی بهره اند، زندگی فرهنگی نیز ندارند.

*سر ادوارد برنت تایلوربرای نخستین بار در ۱۸۷۱. م مفهوم فرهنگ را در مردم شناسی به کار برد. تعریف او از فرهنگ چنین بود: «فرهنگ یا تمدن، در گسترده ترین معنای مردم شناختی خود، آن کل پیچیده ای است که شناخت ها، باورها، هنر، اخلاق، حقوق آداب و رسوم و دیگر توانایی ها یا عاداتی را که به وسیله ی انسان، به عنوان عضو جامعه کسب می گردد، شامل می شود».

تایلور نخستین کسی بود که تعریفی توصیفی و نه صرفاً دستوری از فرهنگ ارایه کرد. تعریف او ناشی از تصور عام گرایانه ی او از فرهنگ بود. در مقابل دیگرانی که در رأس آن ها فرانز بؤاسی " آلمانی بود تحت تأثیر جو عمومی تفکر آلمانی تصوری خاصی گرایانه از فرهنگ را بنا نهادند که با پذیرش اصلی تفاوت های فرهنگی با مرحله بندی تحول فرهنگ ها و جهان شمولی این مرحله بندی مخالفت می کرد.

همزمان با بواس،« امیل دورکیم »  به عنوان بنیان گذار مردم شناسی امریکا با تأیید نگاه نسبی گرایانه بؤاس با رویکردی وحدت گرا به امور فرهنگی در سال ۱۹۱۳.م، تمدن را که به جای واژه ی فرهنگ به کار می برد، چنین معرفی کرد:

*«تمدن مجموعه ای است از پدیده های اجتماعی که به ارگانیست اجتماعی خاصی وابسته نیستند. آن ها این پدیده ها بر ناحیه هایی گسترده می شوند که از حدود یک سرزمین ملی در می گذرند و یا در مراحلی از زمان گسترش می یابند که از تاریخ جامعه ای تنها فراتر می روند».

همان طور که ذکر شد فرهنگ به تدریج در دهه های پایانی قرن بیستم به مفهومی توصیفی تر برای ساخت زندگی جمعی بشر نزدیک شد و برای «معناسازی مشترک» جوامع و گروه های کوچک و بزرگ به کار رفت.

تعاریف دیگر فرهنگ

 *رالف لینتون

 فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب می داند که به وسیله ی اعضای جامعه معینی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و میان افراد مشترک است.

 *ادوارد سا پیر

 فرهنگ عبارت است از نظامی از رفتارها یی که جامعه بر افراد تحمیل می کند و در عین حال نظامی ارتباطی است که جامعه بین افراد برقرار می کند.

با توجه به تعاریف فوق به طور کلی می توان فرهنگ را میراث اجتماعی انسان دانست که او را از سایر حیوانات متمایز می سازد. این وجوه تمایز را که منحصر به انسان است می توان مبتنی بر چهار ویژگی به شرح زیر دانست:

* تفکر و قدرت یادگیری .

*تکلم .

*تکنولوژی .

*اجتماعی بودن (زندگی گروهی).

 برخی از صفات فوق را می توان در حد بسیار ضعیفی در حیوانات نیز مشاهده نمود که آن ها را در حقیقت اعمال و حرکات غریزی باید تلقی نود و نه ویژگی های فرهنگی مثل غریزه مادری، لانه سازی و ... فرهنگ انسانی برعکس در بسیاری از موارد بر غرایز بشری لگام می زند و به همین دلیل چنانچه فرهنگ انسانی را از انسان بگیرند تمایزی بین انسان و حیوان به جای نمی ماند.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha