پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
امر به معروف و نهی از منکر

حوزه/ در وجوب شرعی امر به معروف و نهی از منکر، اختلافی نیست، تا آنجا که اجماعی و اتفاقی است. همان‌گونه که محقق حلی، در «شرایع» برای اجماع تصریح کرده، بلکه وجوب آن به‌دلیل کتاب و سنت از ضروریات است.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، بحث امر به معروف و نهی از منکر از دیرباز مورد توجه عالمان و صاحب‌نظران علوم و معارف اسلامی بوده است. در این میان، فقیهان توجه ویژه‌ای به این فریضه داشته و در آثار فقهی خود فصلی را به این بحث اختصاص داده‌اند. پیوند بحث نظارت در جامعه اسلامی با بحث امر به معروف و نهی از منکر موجب شد که نمونه‌ای از تلاش و مجاهدت علمی یکی از فقهای معاصر آیت الله سید محسن خرازی در این بحث را برگزیده و تقدیم نگاه شما خوبان شود.

«حکومت اسلامی»

در وجوب شرعی امر به معروف و نهی از منکر، اختلافی نیست، تا آنجا که اجماعی و اتفاقی است. همان‌گونه که محقق حلی، در «شرایع» برای اجماع تصریح کرده، بلکه وجوب آن به‌دلیل کتاب و سنت از ضروریات است.

آیات قرآن عام است و شامل مندوب(مستحب) هم می‌شود، پس چگونه ممکن است که امر به مندوب واجب باشد!؟ پاسخ: ظهور فعل که «وَ لْتکن منکم امّة...» باشد، مقدم بر ظهور متعلق آن است. بنابراین، «معروف» اختصاص به واجبات دارد، همان‌گونه که «منکر» مختص محرمات است و دعوت به خیر، عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر. چنین سخنی شاید ظاهر آیه باشد، چنان‌که برخی از معاصران بر این سخن تصریح کرده‌اند. شیخ انصاری‌ قدس سره در مسأله استصحاب، در پایان دلیل قول نهم می‌گوید:[۱] «فعل خاص، مخصِّص متعلّق عام خود می‌شود؛ چنان‌که در این مثال آمده است: «لا تضربْ أحدا»، در این‌جا «ضرب»، قرینه است بر اختصاص عام [أحدا] بر زنده‌ها و عموم «أحد» که مردگان را نیز در بر می‌گیرد، نمی‌تواند قرینه بر اراده مطلق از ضرب به هر چیز؛ مانند جمادات باشد».

نتیجه سخن شیخ آن است که: ظهور فعلی چون «لاتضربْ أحدا» مقدّم بر ظهور متعلق آن(الأحد) است، از این‌رو اطلاق «أحد» که شامل زنده و مرده است، مقصود نیست؛ چراکه «لاتضربْ» در ضرب و زدنی ظهور دارد که دردآور باشد و این تنها شامل زنده‌ها است. از این‌رو، شیخ انصاری رحمه الله علیه معتقد به اختصاص [و وجود] استصحاب در صورت شک به وجود رافع است و استدلالش این است که: حکم یا حالتی که اقتضای بقا دارد، نقض می‌پذیرد و چیزی که اقتضای بقا نداشته باشد، نقض نمی‌پذیرد.

بنابراین، آیه کریمه دلالت می‌کند بر وجوب دعوت به واجبات و امر به آن، و نهی از منکر، که مطلوب ماست. از آنچه گفتیم اشکال سخن صاحب «زبدة البیان» روشن می‌شود. او درباره «و یأمرون بالمعروف» می‌نویسد: «... یعنی امر به طاعت می‌کنند و امر در مورد مطلق رجحان است؛ چه ندب و چه واجب. »

 هم‌چنین در ذیل «و ینهون عن المنکر» می‌نویسد:

«... یعنی خلاف طاعت؛ چه مکروه و چه حرام. وجوب، که از امر(ولْتکن) بر می‌آید، نیز از «أولئک هم المفلحون» فهمیده می‌شود که فقط آمران و ناهیان رستگارند، به اعتبار مجموع [یعنی واجب و مندوب] نیز برخی معنای آن [واجبات] است، گرچه ممکن است امر، به واجبات، و نهی، به محرمات، اختصاص داشته و صریح در وجوب باشد. »[۲] و چون دانستیم که ظهور فعل، بر ظهور متعلق آن مقدم است، از این‌رو، ظهور «وَلْتکن منکم امة...» بر ظهور معنای معروف و خیر، مقدم بوده و به واجبات اختصاص می‌یابد، چنان‌که دانستیم «منکر» اختصاص به قبیح(محرمات) دارد و از مکروهات منصرف است. اما استفاده وجوب به اعتبار برخی معنای آن و مجموع من حیث المجموع مجازی است؛ زیرا «وَلْتکن» بنابر آن که خیر و معروف، اختصاص به واجبات نداشته و امر به مندوب را نیز شامل شود، فقط برای رجحان استفاده خواهد شد. در این حال، ظاهرِ در وجوب نیست، که در این صورت ظهور متعلق بر ظهور فعل، مقدم شده باشد. در چنین مواردی اِسناد وجوب به فعل، به اعتبار یکی از معانی آن، و از باب توسّع و مجاز است.

پس احتمالی که صاحب «زبدة ‌البیان» در آخر عبارت خود داده؛ یعنی تخصیص امر به واجبات و نهی به محرمات، قوی‌ترین احتمال است؛ زیرا در این حال ظهور فعل بر ظهور متعلق مقدّم خواهد بود و این‌که فقط آمران و ناهیان رستگار شمرده شده‌اند(که از «اولئک هم المفلحون» فهمیده می‌شود) مؤید تخصیص است. امر به معروف و نهی از منکر، از شاخصه‌های دین بوده و از شمار اصولی است که اسلام بر آن‌ها بنا نهاده شده است. پس آیه بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد و برای دلالت آن، نیازی به اخبار نیست، بلکه خود آیه بر وجوب دلالت می‌کند، حتی چنان‌که در «جامع المدارک» آمده است اگر اجماع نبود، اثبات وجوب امر به معروف گرچه مستحب و وجوب نهی از منکر گرچه مکروه امکان داشت؛ زیرا ممکن است تنها حصول فعل و ترک مقصود نباشد. [۳]

نخستین آیه معارض

برخی گفته‌اند: وجوب امر به معروف و نهی از منکر، با آیه ذیل هم‌خوان نیست: «یا أیّها الذین آمنوا علیکم أنفسکم لا یضرّکم من ضلّ إذَا اهْتدیتم».[۴][اینان می‌گویند:] آیه دلالت دارد بر این‌که هرکس باید به‌کار خود برسد، که اصلاح نفس است، و در این صورت، گمراهی گمراهان به او آسیب و زیانی نخواهد رساند. پاسخ: شاید آیه درباره کافران نازل شده است که تبلیغ، دعوت، ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر، به حالشان سودی ندارد. در این صورت به سبب تأثیر نداشتن، وجوبِ دعوت و ارشاد ساقط است. احتمال دیگر آن‌که آیه به‌وسیله آیاتی که می‌گوید: «با کافرانی که اسلام را نپذیرند و به دادن جزیه راضی نشوند، جهاد واجب است» منسوخ گردیده. و یا شاید مشابه آیه کریمه زیر باشد: « فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَیٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا ».[۵] چنان‌که در «المیزان» آمده، مقصود از آیه این است که: «دعوت به‌سوی پروردگار و امر به معروف و نهی از منکر، بر مؤمن واجب است و به‌طور کلی می‌باید اسباب عادی را به‌کار گیرد، بعد امر مسبّبات را به خدا واگذارد، چون همه امور به دست اوست، اما این‌که شخص بخواهد در راه نجات دیگری از تباهی، خود را به هلاکت اندازد، بِدان امر نشده، بر عمل ناشایست دیگری مؤاخذه نمی‌شود و در برابرش تکلیفی ندارد».

علامه طباطبایی قدس سره می‌افزاید: «با این بیان روشن می‌شود که آیه، با آیات دعوت و امر به معروف و نهی از منکر، منافاتی ندارد؛ زیرا آیه مؤمنان را نهی می‌کند از این‌که به سبب گمراهی دیگران، از هدایت خود باز مانند و در راه رهایی و نجات مردم، خود را به هلاکت افکنند، بر این اساس که دعوت به‌سوی خدا و امر به معروف و نهی از منکر، از وظایف مربوط به مؤمن در مورد خود و پیمودن صراط الهی می‌باشد. چگونه ممکن است آیه با آیات دعوت و امر به معروف و نهی از منکر منافات داشته یا آن‌ها را نسخ کند، در حالی‌که امر به معروف و نهی از منکر، از شاخصه‌های دین بوده و از شمار اصولی است که اسلام بر آن‌ها بنا نهاده شده است، چنان‌که خدای متعال فرمود:« قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی‌ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی ...»[۶]

دومین آیه معارض

لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ...»[۷]. پاسخ: فرمایش خداوند «لا إکراه فی الدین...» نفی اجباری دین است، چون دین مجموعه معارف علمی است که به‌دنبال آن معارف عملی است و همگی از اعتقادات به شمار می‌آیند. اعتقاد و ایمان، از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد؛ زیرا اکراه در اعمال ظاهری و افعال و حرکات مادی و مکانیکی بدن تأثیرگذار است؛ اما اعتقاد قلبی، علل و اسباب قلبی دیگری، از سنخ اعتقاد و ادراک دارد. محال است جهل، علم‌آور بوده یا پیدایش مقدمات غیرعلمی، تصدیق علمی را بزاید. «لا إکراه فی الدین»، اگر جمله خبری و حاکی از حال تکوین باشد، حکمی دینی را در مورد نفی اکراه در دین و اعتقاد به‌دنبال خواهد داشت. اما اگر جمله انشایی تشریعی باشد(چنان‌که «قد تبیّن‌الرشد مِن الغَی» گواه آن است) از اعتقاد تحمیلی و ایمان اجباری نهی می‌کند. نهی متکی بر حقیقت تکوینی است، که پیشتر گفتیم: اکراه در مرحله افعال بدنی تأثیرگذار است، نه در اعتقادات قلبی. خدای متعال این حکم را چنین بیان فرموده:«قد تبیّین‌الرشد من الغیّ» که در مقام تعلیل [جمله نخست؛ «لا اکراه فی‌الدین»] است. [۸]

فرمایش علامه طباطبایی قدس سره، توسط بلاغی و برخی بزرگان پذیرفته شده است؛ نمی‌توان گفت: دین(علاوه بر باور قلبی) شامل افعال و کردار نیز هست؛ زیرا نفی اکراه در دین، با مجبور کردن بدهکارِ متمکن برای پرداخت بدهی یا اجبار زوجه برای حرف‌شنوی از همسرش، ناهم‌خوان است. زیرا مقصود از دین در اینجا (به مناسبت حکم و موضوع، افزون بر آنچه در دنباله آیه آمده؛ یعنی «قد تبیّن‌الرشد مِن‌الغَیّ...») اعتقاد و پایبندی به دین است، گرچه به معنای اعم آن باشد، که شامل فروع هم می‌شود، نه عدم اکراه در انجام فروع. برخی گفته‌اند: احکام اسلامی نیز «رشد» است و دلیلی ندارد دین را فقط اعتقادات بدانیم. این سخن پذیرفته نیست؛ زیرا گرچه احکام به حسب واقع چنین است، اما انسان همه احکام را چنان‌که هست و باید باشد نمی‌شناسد. [آیه دوم] از شمار آیاتی که بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد: «کنتم خیر أمّة أخرجتْ للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن‌الْمنکر و تؤمنون بالله...».[۹]

در «کنزالعرفان» آمده است: «کان» تامّه بوده و به معنای «وُجدتم» است و «خیر اُمة» منصوب است، چون حال مقیّده است. «اُخرجتْ للناس» یعنی به سود مردم و این‌که برخی به دیگران نفع رسانید. این جمله، اِجمال جمله تفصیلی بعدی «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» است، که حالِ «کنتم» نیست، بلکه حال «خیر امّة» است پس وجود امت، مقید به خیریت بوده و خیریت مقید به امر به معروف و نهی از منکر است. مقصود این است که از شمار کارهای امت؛ امر به معروف و نهی از منکر است، نه آن‌که این ویژگی و صفت هم‌اکنون در ایشان وجود دارد، وگرنه لازم می‌آمد اینان در حال خواب و سکوت از امر و نهی، بهترین امت نباشند. صاحب «کنزالعرفان» در ادامه چند نکته سودمند ارائه می‌کند و می‌گوید:

۱. گفته شده «تأمرون بالمعروف» جمله مستأنفه و خبر است، که مقصود «امر» است؛ مانند «و الْوالدات یرضعن أولادهنّ».[۱۰]

۲. بنابر هر دو تقدیر، ظاهر آیه بر وجوب عینی امر و نهی دلالت دارد، چون مطلق است. نظریه صحیح‌تر همین است [۱۱] مقصود از دو تقدیر این است که «تأمرون بالمعروف» جمله استینافیه یا قید «خیر أمة» باشد.

واضح است که آیه در مقام مدح است و دلیل مدح، حال و صفت مذکور «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ‌الْمُنْکَرِ» است. اما استفاده حکم وجوبی از این آیه مشکل است؛ چه بگوییم، آیا آیه درباره کسانی است که در صدر اسلام بودند؛ یعنی مهاجران و انصار که از پیش‌گامان نخست‌اند یا بگوییم درباره تمامی مسلمانان، از ابتدا تا انتها است و یا بگوییم آیه درباره گروه مخصوصی است. اما این‌که جمله «تأمرون بالمعروف» استینافیه باشد، ثابت نشده است. [آیه سوم] « وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ...».[۱۲] از ظاهر «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض» بر می‌آید که جمله، خبری بوده ولی مقصود اِنشاء است نه خبرِ محض؛ زیرا در واقع و بیرون، اولیا [یاور] یکدیگر نبودند و مقصود آیه آن است که بر مؤمنان لازم است برخی یاور و عهده‌دار امور دیگران و ناظر و مراقب باشند. در قرآن، اولیا معنایی جز این ندارد اما اگر در مورد کافران و ظالمان، اولیا آمده، از باب استهزا و ریش‌خند است. به هر روی، مناسب اِنشا است، چون از آن اِنشا بر می‌آید، گرچه به‌صورت اِخبار است، در غیر این صورت، کذب لازم می‌آمد؛ زیرا همه مؤمنان چنین [اولیای یکدیگر] نبودند.

اطلاق «معروف»، به واجبات شرعی، عقلی و عقلایی مقیّد می‌شود و به سبب تقدیم ظهور فعل بر ظهور متعلق، موارد دیگر را شامل نمی‌گردد. در مورد آیات کریمه‌ای که خواهد آمد، «امر» در آن‌ها نیز چنین است. [آیه چهارم] اگر احکام شرایع و ادیان گذشته را استصحاب کنیم و بر این باور باشیم که نسخ نشده‌اند، و حق نیز همین است آیه زیر یکی دیگر از آیاتی است که بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد: « یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی‌ ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ».‌[۱۳] بعضی گفته‌اند: آیه مزبور، بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر بر مسلمانان دلالت ندارد، بلکه پندهای لقمان به فرزندش را بازگو می‌کند، گرچه نصیحت، با ظهور امر در وجوب منافاتی ندارد! برخی خطاب‌های خداوند مانند «واصْبرْ» که برای رجحان است، موجب رفع ید از ظاهر دیگر امرها نمی‌شود.

[آیه پنجم] «خذالعفو و أمربالعرف و أعرض عن الجاهلین».[۱۴] چنان‌که در «جامع‌المقاصد»[۱۵] بدان استدلال شده است. صاحب «مجمع‌البیان» می‌نویسد: «و أمر بالعرف» یعنی به معروف(کار نیکی) که انجامش عقلاً یا شرعاً نیکو است و به نظر خردمندان، منکر و قبیح نیست. »[۱۶] علامه در «المیزان» می‌نویسد: «والعرف»، سنت‌ها و سیره‌هایی است که نزد خردمندان جامعه زیبا شناخته می‌شود و میان آنان رواج دارد، به خلاف اعمال ناشایست و غیرمرسومی که مورد پسند جامعه نبوده و خرد جمعی آن را نمی‌پذیرد. بدیهی است لازمه «امر به پیروی از معروف» آن است که امر کننده به آنچه امر می‌کند، خود نیز عمل کند. از این‌رو، می‌باید شیوه «امر» و دستور دادنش، نیکو و پسندیده باشد، نه آن‌که تحکم‌آمیز و ناپسند باشد. پس مقتضای «وأمر بالعرف» آن است که به هر «معروف و پسندیده‌ای» فرمان دهد و شیوه دستور دادنش برای انجام کار نیک، ناپسند و زشت نباشد. [۱۷]

پوشیده نماند که «معروف» مختص محسّنات عقلایی نیست، بلکه محسّنات شرعی و عقلی را نیز در بر می‌گیرد و از آن‌رو که امر ظاهر در وجوب است، مختص واجبات شرعی، عقلی و عقلایی است؛ بنابراین، اختصاص «معروف» از آن‌رو که خردمندان می‌شناسند، دلیلی ندارد؛ چنان‌که تعمیم و گسترش آن به هر «مستحسن» و نیکی، با ظهور امر در وجوب، مناسب نیست. به هر روی، امر در «و أمرْبالْعرف» ظاهر در وجوب است. [آیه ششم] درباره یهود، خداوند می‌فرماید: « وَ تَری‌ کَثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی‌الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ٭ لَولا یَنهاهُمُ الرَّبّانِیّونَ وَالأَحبارُ عَن قَولِهِمُ الإِثمَ وَأَکلِهِمُ السُّحتَ٭ لَبِئسَ ما کانوا یَصنَعونَ ».[۱۸] در تفسیر «المیزان» آمده است: ظاهرا مراد از «اِثم» در «یسارعون فی‌الإثم» خرده‌گیری بر آیات دینی است که بر مؤمنان نازل می‌شد؟ نیز ایراد به سخنان گناه‌آمیز درباره معارف دینی است که موجب کفر و فسق می‌شود؛ به‌دلیل آیه بعد؛ «عن قولهم الإثم و أکلهم السحت».

صاحب «المیزان» می‌افزاید: «در دنباله، عالمان و دانشمندان یهودی را سرزنش کرده است؛ چراکه در برابر [کردار زشت] مردم سکوت نموده، آنان را از انجام گناهان و معاصی بزرگ نهی نمی‌کردند، با آن‌که می‌دانستند معصیت و گناه است. آیه، صریح در مذمّت و سرزنش کسانی است که نهی از منکر را ترک کردند. کسی نگوید که آیه مزبور مربوط به یهود است؛ زیرا در آن صورت پاسخ داده می‌شود که: احکام شریعت‌های پیشین، در دینِ ما ثابت است، تا وقتی که نسخ نشده باشد و این افزون بر احادیث ویژه‌ای است که دلالت دارد؛ امام‌ علیه السلام بدین آیه تمسک می‌جست تا لزوم نهی از منکر را بیان کند. پس می‌توان در این زمینه به منابع حدیثی مراجعه کرد. [آیه هفتم] «لعِن الذَّین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داود و عیسی بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون. کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون».[۱۹] صاحب «مجمع‌البیان» در ذیل «کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه» می‌نویسد: یکدیگر را نهی نمی‌کردند و نهی‌پذیر نبودند؛ یعنی از آنچه نهی می‌شدند، دست نمی‌شستند. این سخن به دو معنا اشاره دارد:

۱. از معاصی دست بر نمی‌داشتند، بلکه بر آن اصرار می‌ورزیدند.

۲. یکدیگر را از منکر نهی نمی‌کردند.

هر دو معنا در لغت ثابت است. در «اقرب الموارد» می‌نویسد: «تناهی عن الشیء تناهیا: کفّ القوم عن المنکر، أی نهی بعضُهم بعضا عنه». هر دو معنا در روایات ثابت است؛ از جمله «ثواب الأعمال» به نقل از امیرمؤمنان علی علیه السلام آورده است: «لما وقع التقصیر فی بنی إسرائیل جعل الرجل منهم یری أخاه علی الذنب فینهاه فلا ینتهی فلا یمنعه من ذلک أن یکون أکیله و جلیسه و شریبه حتی ضرب‌الله تعالی قلوب بعضهم ببعض و نزل فیهم القرآن حیث یقول عزوجل: «لُعِن الَّذین کفروا» إلی قوله عزّوجلّ «کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه...». «تقصیر و کوتاهی میان بنی‌اسرائیل بدان حد رسید که هر کسی، دیگری را می‌دید که گناه می‌کند و او را نهی می‌کرد. پس گناه‌کار دست از گناه بر نمی‌داشت، لیکن این وضع او را باز نمی‌داشت از این‌که هم‌نشین، هم‌خوراک و هم‌پیاله او باشد، تا این‌که خداوند میان دل‌هایشان اختلاف افکند و درباره‌شان آیه نازل کرد و فرمود: «لعن الذین کفروا» تا «کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه...».»[۲۰]

هم‌چنین «تحف العقول» به نقل از امام حسین علیه السلام به روایت از امام علی علیه السلام آورده است: «اعتبروا أیّها الناس بما وعظ الله به أولیاءهُ من سوء ثنائِهِ علی الأحبار، إذ یقول: «لولا ینهاهم الربّانیّون...» و قال: «لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل» إلی قوله: «لبئس ما کانوا یفعلون» و إنّما عاب الله ذلک علیهم لأنّهم کانوا یرون من الظَّلَمة المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة ممّا یحذرون والله یقول: «فلا تخشوا الناس و اخشون»...». «ای مردم، پند گیرید به موعظه‌ای که خداوند به اولیای خود، با سرزنش عالِمان یهودی داد و فرمود: «لولا ینهاهم الربّانیون...» نیز: «لعن الذین کفروا مِن بنی‌اسرائیل» تا «لبئس ماکانوا یفعلون». خداوند عمل عالِمان یهود را زشت شمرد؛ زیرا ظلمتِ منکر و فساد را می‌دیدند، اما از آن نهی نمی‌کردند، چون بدانچه از مردم می‌گرفتند، طمع داشتند و از آنچه بر حذر بودند، می‌ترسیدند، در حالی‌که خداوند می‌فرماید:«فلا تخشوا الناس و اخشون...».»[۲۱] در صورتی می‌توان به آیه تمسک کرد که از آن نهی بر آید، نه کفّ [حفظ و بازداشتن]. با وجود این دو احتمال، تمسک به آیه مشکل است.

[آیه هشتم] «واتقوا فتنةً لاتصیبنّ الذین ظلموا منکم خاصة و اعْلموا أنّ الله شدید العقاب».[۲۲] در «المیزان» می‌گوید: کلام الهی این‌گونه معنا و تأویل می‌شود که مسلمانان از کنار اموری که در امر اختلافات داخلی وحدتشان را تهدید می‌کند و موجب دو دستگی می‌شود و یکپارچگی‌شان را از بین می‌بَرَد، به آسانی نگذرند. سپس می‌افزاید: این فتنه‌ای است که گروهی خاص؛ یعنی ستمکاران انجام می‌دهند، اما اثر گناه فراگیر است و همگان را در بر می‌گیرد و در نتیجه، دچار ذلت و خواری می‌شوند و در اثر اختلاف میان خود، به تلخ کامی گرفتار می‌آیند؛ اما همگی نزد خدا مسؤل‌اند، کیفر خدا سخت و شدید است. صاحب «المیزان» پیش‌از این گفته است: «مقتضای چنین وضعی آن است: به‌رغم این‌که فتنه مذکور توسط برخی از افراد قوم به پا شده، اما بر همه امت است که مبادرت به دفع فتنه کرده، ریشه آن را برکنند و شعله آتش فتنه را فرونشانند؛ از طریقی که خداوند بر آنان واجب کرده؛ یعنی نهی از منکر و امر به معروف. [۲۳] اما چنین برخوردی مختص برخی منکرات اجتماعی است.

[آیه نهم] «فلولا کان منِ القرون مِن قبلکم اُولوا بقیّة ینهون عن الفساد فی‌الأرض الاّ قلیلاً ممّن أنجینا منهم واتّبع الذین ظلموا ما أترفوا فیه و کانوا مجرمین».[۲۴] در «المیزان» آمده است: «لولا» به معنای «هلاّ» و «ألاّ»[هان چرا] است و تعجب و توبیخ را می‌فهماند. معنا چنین است: در قرونی [و اقوامی] که پیش‌از شما بودند و ما به عذاب و هلاکت، آنان را از بین بردیم، چرا صاحبان قدرت؛ یعنی قومی مانا و ماندگار نبودند که از فساد در زمین نهی و جلوگیری کنند تا از این راه در زمین اصلاح‌گری کرده، امت خود را از فنا و نابودی حفظ نمایند!؟ [۲۵] صاحب «مجمع البیان» می‌نویسد: آیه بر وجوب نهی از منکر دلالت دارد؛ زیرا خدای سبحان به سبب ترک نهی از فساد، اینان را سرزنش کرد و خبر داد که اندکی از آنان را نجات می‌دهم، چون نهی از فساد کردند. خداوند آگاه‌کننده است که اگر افراد بسیاری، چونان گروه اندک نهی از منکر می‌کردند هلاک نمی‌شدند.

منبع: هفته نامه افق حوزه

................................

 پی‌نوشت‌ها

۱. رسائل، ص۳۳۶، چ قدیم و ج۲، ص۵۷۴، چ جدید

۲. زبدة‌البیان، ج۱، ص۳۲۱

۳. جامع‌المدارک، ج۵، ص۳۹۹

۴. مائده: ۱۰۵

۵. کهف: ۶

۶. یوسف: ۱۰۸؛ ر. ک.به: المیزان، ج۲، ص۱۷۶

۷. بقره: ۲۵۶

۸. المیزان، ج۲، صص۳۶۰و۳۶۱

۹. آل عمران: ۱۱۰

۱۰. بقره: ۲۳۳

۱۱.کنزالعرفان، ج۱، صص۴۰۶۴۰۵

۱۲. توبه: ۷۱

۱۳.لقمان: ۱۷

۱۴. اعراف: ۱۹۹

۱۵.. جامع‌المقاصد، ج۱، ص۲۰۰، چ قدیم.

۱۶. مجمع‌البیان، ج۴، ص۵۱۲

۱۷. المیزان، ج۸، ص۳۹۷

۱۸. مائده: ۶۲و۶۳

۱۹. مائده: ۷۸و۷۹

۲۰.نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۴۸

۲۱. وسائل‌الشیعه، ج۱۱، ص۴۰۲ و ۴۰۳

۲۲.انفال: ۲۵

۲۳. المیزان، ج ۹، ص ۴۸ و ۴۹

۲۴. هود: ۱۱۶

۲۵. المیزان، ج۱۱، ص۶۳

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha