پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ |۸ شوال ۱۴۴۵ | Apr 18, 2024
نفوذ دشمن

حوزه/ پرسش قابل بحث و گفتگو در محافل علمی این است که آیا نفاق سازمانی یا جریان نفاق و نفوذ، محدود به مدینه و دوران پس از هجرت یعنی دوره حکومت پیامبر(ص) و قدرت سیاسی مسلمانان بوده؟ یا شکل‌گیری آن در مکّه پیش از هجرت، رخ داده است؟

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام محمّد علی مروّجی طبسی، مدرّس سطح عالی مرکز تخصّصی تفسیر ائمه اطهار(ع) مطلبی را به عنوان «آغاز جریان نفوذ و نفاق در انقلاب نبوی(ص) از منظر قرآن؛ مکّه پیش از هجرت یا مدینه؟» در اختیار رسانه رسمی حوزه قرار داده که بدین شرح است:

۱. نفاق در لغت عرب توصیف رفتار موش صحرایی است که در دل زمین تونل حفر می‌کند. این حیوان ابتدا برای مخفی‌گاهش یک ورودی می‌سازد به نام «قاصعاء» که آن را با خاک می‌پوشاند تا از جانوران آسیب‌زننده در امان باشد. دیگری راه خروج و گریزگاه است به نام «نافقاء». کلاکموش این خروجی را به صورت لایه نازک در سطح زمین در لانه‌اش ایجاد می‌کند و هنگام خطر با ضربه سر از آن خارج می‌گردد. (الغریب‌المصنّف، الجمهرة، المحیط، تهذیب‌اللغة) بنابراین فعل «نافَقَ» به معنای آن است که کلاکموش در گریزگاه پنهانی‌اش وارد شد تا از «نافقاء» خارج شود. (لسان‌العرب)

با توجّه به این معنا، منافق که اصطلاح قرآنی است، کسی است که کفرش را در دل پنهان می‌سازد. وانمود می‌کند مسلمان است. اما در واقع، از یک در وارد اسلام می‌شود و مخفیانه از در دیگر، از دین می‌گریزد. (المقاییس؛ المحکم) لازم به یادآوری است که «نفاق» و «ریا» در آیات قرآن مترادف نیستند؛ بلکه صفت «ریا» علاوه بر «منافق» (ماعون/۴ـ۶)، در انسان مؤمن هم یافت می‌شود. (انفال/۴۷) لذا گفته‌اند «نفاق» آشکارنمودن ایمان و پنهان‌کردن کفر است؛ ولی ریا اظهار کار نیک با انگیزه جلب تعریف و تمجید مردم است، بدون آنکه هدفش رسیدن به ثواب الهی باشد. خواه به خدا و معاد معتقد باشد یا نباشد. (الفروق فی‌اللغة، ص۵۴۷)

آری! واژه «نفاق» در لسان روایات توسعه معنایی یافته و در مصادیق دیگری چون ریاکاری و دروغ‌گویی هم به کار رفته است. (الکافی، ج۲، ص۲۹۰ـ۲۹۱؛ بحارالانوار، ج۶۹، ص۲۰۷ـ۲۰۸)

   

۲. نفاق سازمانی و جریان نفوذ، پدیده‌ی خطرناک اجتماعی است که حیات هر انقلابی را از درون تهدید می‌کند. این پدیده مطابق با برخی آیات قرآن، در نهضت آسمانی انبیاء و امتهای پیشین نیز به صورت خطر جدّی وجود داشته است. (الاحزاب/۶۰ـ۶۲؛ زادالمسیر، مجمع‌البیان، الکشّاف؛ التوبة/ ۶۹؛ المیزان)

انقلاب نبوی(ص) نیز این پدیده و آسیب‌های آن را از ناحیه کسانی که نقاب ایمان بر چهره داشتند و با هدف اخلال و تحریف در آیین پیامبر(ص) (حجّ/۵۲ـ۵۳)، خود را در جمع صحابه پیامبر(ص) جازده بودند؛ فراوان تجربه کرده است.

  

۳. آن‌دسته از آیات قرآن که از یکسو اقدامات هماهنگ و خراب‌کارانه منافقان را مانند تفرقه‌افکنی میان مؤمنان(توبه/۱۰۷)، توطئه‌چینی برای ترور پیامبر(ص) و براندازی حکومت‌اسلامی(توبه/۷۴)، و تحریک اهل‌کتاب برای نبرد با مسلمانان(حشر/۱۱) افشا می‌کند و از سویی دیگر، پیامبر(ص) را به شدّت عمل و إعمال خشونت در برابر آنان مأمور می‌سازد(توبه/۷۳؛ تحریم/۹) و حتی این گروه را تهدید به سلب امنیت جانیشان می‌کند(احزاب/۶۰ـ۶۱)، از وجود «نفاق سازمان‌یافته» به معنای وجود یک جریان فعّال، پنهان، آسیب‌زا و خطرناک که به ظاهر مسلمان و در واقع کافرند، در مدینة‌النبی(ص) و جامعه‌اسلامی پس از هجرت، خبر می‌دهد. ‌

   

۴. پرسش قابل بحث و گفت‌گو در محافل علمی این است که آیا نفاق سازمانی یا جریان نفاق و نفوذ، محدود به مدینه و دوران پس از هجرت یعنی دوره حکومت پیامبر(ص) و قدرت سیاسی مسلمانان بوده؟ یا شکل‌گیری آن در مکّه پیش از هجرت، رخ داده است؟ آیا می‌توان گفت آغاز جریان نفوذ و نفاق در انقلاب نبوی(ص)، پیش از هجرت پیامبر(ص) به مدینه بوده است؟ اگر پاسخ مثبت باشد، باید دید با توجّه به اینکه مکّه برای اسلام‌آورندگان، فضای خوف و خفقان بود نه محیط امن و آزاد، چه عاملی موجب شکل‌گیری پدیده نفاق سازمانی در آن دوره و دیار شده است؟ آیا ممکن است شکل‌گیری جریان نفاق در مکّه، معلول ترس از کفّار و مشرکان باشد!؟

نکته دیگر اینکه اگر وجود نفاق سازمانی در مکّه پیش از هجرت، با آیات قرآن اثبات شود؛ دیگر «اسلام‌آوردن در مکّه» به تنهایی عامل ارزشگذاری ایمان صحابه‌پیامبر(ص) نخواهد بود. بلکه میزان اطاعت از خدا و رسولش(ص) تا واپسین لحظات، ملاک داوری و ارزشگذاری عملکرد صحابه قرار می‌گیرد.

   

۵. از آنجا که منافق سکه دورویی است که یک رویش آشکارنمودن دروغین ایمان و روی دیگرش پنهان‌کردن کفر است، لذا در بررسی عوامل شکل‌گیری نفاق، این دو عنصر اصلی باید با هم لحاظ شود.

آنچه از آیات قرآن قابل برداشت است این است که اوّلا پدیده نفاق معلول عوامل متعدّد است نه یک علّت منحصره. برخی از این عوامل عبارتند از: «آینده‌نگری دنیاطلبانه و طمع به منافع دراز مدّت» (العنکبوت/۱۰ـ۱۱)؛ طمع به منافع نقدی و غنائم جنگی(فتح/۱۵)؛ ترس بر جان، از دست‌دادن مال و رسوایی(بقره/۱۹؛ نور/۵۰؛ منافقون/۴) تفرقه‌افکنی میان مؤمنان(توبه/۱۰۷)؛ اخلال و ایجاد انحراف در برنامه پیامبر(ص) (حج/۵۲ـ۵۳) ثانیا انگیزه‌های نفاق‌ورزی به دو دسته تقسیم می‌شود: برخی مربوط به عنصر «پنهان‌کردن» کفر است مانند عامل «ترس از قدرت و شوکت مسلمانان». برخی دیگر مربوط به عنصر «آشکارکردن» دروغین ایمان است. مانند عامل «طمع».

گرچه این بدین معنا نیست که «ترس بر جان» نمی‌تواند انگیزه اظهار دروغین «اسلام» باشد. بلکه سخن این است که «طمع» به منافع مادی هم یک عامل قوی برای استفاده از نقاب «ایمان» است و هم یک انگیزه نیرومند برای نفاق‌ورزی جریانی و سازمانی.

   

۶. اگر به آیات قرآن بر اساس ترتیب نزولشان بنگریم، نخستین‌بار واژه «المنافقین» به صورت «جمع» (گروه منافقان) در سوره عنکبوت که سوره‌ای مکّی است، به کار رفته است: «وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقینَ» (عنکبوت/۱۱) مقصود از «منافق» به قرینه «الذین آمنوا» کسانی‌اند که کفرشان را پنهان، و به دروغ تظاهر به ایمان کرده‌اند.

همچنین این آیه به قرینه آیه قبل که مشتمل بر شکنجه(فتنه) است، مکّی است نه مدنی. و به گفته برخی مفسّران، «این آیه نزدیک هجرت پیامبر(ص) از مکه نازل شده است. آن زمانی که مردم بیش از پیش مسلمان می‌شدند.» (تفسیر ابن‌عاشور، ج۲۰، ص۱۴۱)؛ لذا خداوند در این سوره از طبقه‌ای نوظهور در مکّه خبر می‌دهد که با دیدن نشانه‌های پیروزی مسلمانان، به ظاهر اسلام می‌آوردند و کفر خود را در دل پنهان می‌کردند. این گروه که با اسلام آوردن خود، به آینده سیاسی و منافع مادی نهضت پیامبر(ص)، امید داشتند، به صورت زبانی ایمان می‌آوردند تا بعدها بهانه‌ای برای بهره‌مندی از چنین منافعی داشته باشند.

لحن آیه به خوبی نشان می‌دهد که چنین ایمانی فقط با انگیزه طمع قابل توجیه است نه رغبت و اشتیاق درونی. پس عامل «طمع» و «آینده‌نگری» منفعت‌طلبانه نخستین انگیزه و عامل برای نفاق جریانی و سازمانی در مکّه پیش از هجرت پیامبر(ص) بوده است.

   

۷. البته افزون بر سوره عنکبوت، از برخی سوره‌های مکی قرآن که نزولشان پیش از سوره عنکبوت بوده است، پدیده «نفاق‌ورزی» و وجود گروه «منافقان» در مکّه پیش از هجرت استفاده می‌شود.

در سوره «مدّثر/۳۱» که چهارمین سوره مکّی قرآن است (التهمید فی‌علوم‌القرآن، معرفت، ج۱، ص۱۶۸)، می‌فرماید: «وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً...» برخی مفسّران اهل‌تسنّن مانند ابن‌جوزی، زمخشری و فخررازی مقصود از «فی قلوبهم مرض» را «منافقان» دانسته‌اند. (زادالمسیر، الکشّاف، مفاتیح‌الغیب) مؤید نظر آنان تقابل «فی قلوبهم مرض» و «الکافرون» در این آیه کریمه است. به گفته ابن‌جوزی، این تفسیر، نظر اکثر مفسّران است. (زادالمسیر) ‌ همچنین در سوره «ماعون/۴» که هفدهمین سوره مکّی است، می‌فرماید: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ» مفسّران یادشده ذیل این آیه شریفه، تصریح کرده‌اند که مقصود از «للمُصلّین» منافقان هستند. (زادالمسیر، الکشّاف، مفاتیح‌الغیب)

از این آیات فهمیده می‌شود که گروه منافقان در مکّه حضور فعّال داشته‌اند. از جمله اقدامات ایذائی منافقان در مکّه، «منع ماعون» یا خودداری‌کردن از دادن وسائل ضروری زندگی به نیازمندان بوده است. بعید نیست گفته شود منافقان مکّه برای جلوگیری از پیشرفت اسلام، سیاست و راهبرد تحریم اقتصادی مسلمانان کم‌درآمد را دنبال می‌کردند. منافقان مدینه نیز این سیاست را ادامه داده‌اند: «هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی‌ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا ...»(منافقون/۷) «آنانند(منافقان) که می‌گویند: به آنان که نزد پیامبر خدایند، انفاق مکنید تا [از پیرامون او] پراکنده شوند...»

   

۸. نتیجه آنکه از برخی آیات قرآن، نفاق‌ورزی آزمندانه و آینده‌نگرانه به منافع درازمدّت به مثابه یک جریان و سازمان، در محیط مکّه پیش از هجرت، قابل برداشت است. منافقان مکّه با علمای اهل‌کتاب مرتبط بودند و اطلاعات فراوانی را از آنان درباره آخرین پیامبر(ص)، گسترش چشمگیر دین او و نیز آینده سیاسی نهضت نبوی(ص) دریافت کرده ‌بودند. («الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ ...»بقره/۱۴۶؛ انعام/۲۰)

منافقان از روی طمع‌ورزی و به دروغ، ایمانشان را آشکار و کفرشان را پنهان کردند تا بعدها در متن انقلاب و حکومت اسلامی نبوی(ص) سهم‌خواهی کنند، بتوانند با نقاب «ایمان» در مواضع حسّاس قدرت نفوذ نمایند و به تحریف آیین و نهضت وحیانی پیامبر(ص) بپردازند.

لازمه این سخن آن است که نفاق سازمان‌یافته در میان برخی از صحابه پیامبر(ص) در مکّه پیش از هجرت، رخ داده است. توجّه به این مطلب که پشتوانه قرآنی دارد، سبب می‌شود که از مطلق‌نگری، خوش‌خیالی و ساده‌لوحی درباره شخصیت «صحابه» خصوصا کسانی که در مکّه اسلام آورده‌اند؛ پرهیز شود و آنچه ملاک ارزیابی و ارزشگذاری در شخصیّت‌سنجی «صحابه» قرار می‌گیرد، میزان «ولایت‌پذیری» آنان از خداوند و رسولش، و استقامتشان در این راه، باشد نه مجرّد «ایمان‌آوردن» در محیط مکّه.

این نکته برای حوزه و دانشگاه انقلابی بلکه همه دلسوزان و جریان های انقلابی هم می‌تواند سودمند و راهگشا باشد. اینکه شاخص اصلی ارزشگذاری چهره‌ها و شخصیّتها، صرفا سبقت‌جستن و پیوستن به نهضت مردمی و اسلامی امام عظیم‌الشأن(ره) نیست. بلکه آنچه معیار داوری است، استقامت و پایداری در راه «ولایت» و «امامت» و «راهبری» این انقلاب تا آخرین لحظات زندگی است.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha