شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024
آیت الله سید مصطفی خمینی(ره)

حوزه/بعضی از بحث‎هایی که حاج آقا مصطفی کرده، به خصوص همین بحث ولایت فقیه بسیار جالب و نیازمند برگزاری همایش‎های متعدد برای معرفی آن است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه،آیت‎الله محمدجواد فاضل لنکرانی  در گفت و گویی به اندیشه های فقهی و اصولی آیت الله سید مصطفی خمینی(ره) پرداخته که به این شرح است:

دیدگاه ایشان درباره ولایت فقیه را تبیین بفرمایید.

مرحوم حاج آقا مصطفی اساتید بسیار قوی را دیده بود. می‎توانیم بگوییم کسی در زمان حاج آقا مصطفی نبود که صاحب‎نظر باشد و ایشان به لحاظ علمی درکش نکرده باشد.

این یعنی فقط از حضرت امام استفاده نکرده بود؛ هر چند از برخی بیاناتش برمی‎آید که برای والد خود اعتبار فقهی و اصولی دیگری قائل بود. همان‎طور که در بعضی از مصاحبه‎ها گفته‎ام، امام در اصول ابتکاراتی داشت. خود حاج آقا مصطفی هم در این زمینه ابتکاراتی داشت. متأسفانه در حوزه به دیدگاه اصولی حاج آقا مصطفی کمتر توجه می‎شود. به نظرم باید در این زمینه همایشی برگزار بشود و ابداعات و نظریات وی مطرح بشود. اگر کسی مطالب اصولی حاج آقا مصطفی را بخواند، می‎بیند که تمام ارکان اصولیون، اعم از قدما و هم‎عصران وی در دستش هست و بر آن‎ها مسلط است. هم در نقل و تبیین آن دیدگاه‎ها و مبانی و هم در نقد آن‎ها.

حاج آقا مصطفی رساله‎ای تحت عنوان «ولایت فقیه» دارد. همان برداشتی که امام از اصول دین داشت، مرحوم حاج آقا مصطفی هم آن برداشت‎ها را دارد و این خیلی نکته مهمی است. در بحث ولایت فقیه، اشکالی را مطرح می‎کند و آن این است که «أن الناس والغرائز الموجودة فیهم، کافیة لاصلاح حال البشر، ولا یحتاج الانسان بما هو مدنی بالطبع إلی رسول متکفل بالقوانین السیاسیة؟!».

 در زمان ما برخی از روشنفکران این اشکالی را مطرح می‎کنند و متأسفانه علمای عامه دارند به همین سمت سیر می‎کنند. می‎گویند عقل و غرایز بشر به حدی از بلوغ رسیده که خودش بتواند قوانینی را برای جامعه تدوین کند و دیگر نیازی به این نیست که پیامبری متکفل این امر باشد. مرحوم حاج آقا مصطفی به این اشکال این‎گونه پاسخ می‎دهد: «فهذه الشبهة واهیة، ولا یمکن أن یعتقد أحد من المسلمین بأن الاسلام دین کافل لأمهات الأمور الراجعة إلی سعادة البشر، من حیث تبعات الأعمال من العقوبات والمثوبات وحسب فالأنبیاء أطباء النفوس، والسلاطین أمراء وحکام علی الخلق، و کافلون لأمور الناس، و علیهم نظم البلاد والعباد. بل الاسلام دین متکفل بجمیع المصالح والمفاسد علی حد الاعتدال». می‎گوید اسلامی که ما ادعایش را داریم متکفل رفع تمام مفاسد و برآوردۀ تمام مصالح است.

در ادامه می‎فرماید: «ولا نبالی أن نقول: إن الاسلام یضاد الدنیا، ودین یوجه الناس إلی الآخرة توجیها أشد من التوجیه إلی الدنیا»؛ یعنی ما ابایی از این نداریم که بگوییم توجه اسلام به آخرت بیشتر از امور دنیوی است؛ اما اسلام متصدی امور دنیوی هم شده است. سپس ذکر می‎کند: «ولیس کلمة الدین - کما یتبادر منه بدوا - ما کان یوجه البشر إلی الآخرة محضا، بل الدین هی السیاسة العظمی الکافلة لجمیع أنحاء السعادات الجزئیة والکلیة، الدنیویة والأخرویة، ولذلک نجد أن الاسلام جامع شتات المسائل الروحیة والمادیة والفردیة والاجتماعیة، بخلاف سائر القوانین والملل، فإن قوانینهم الأساسیة قاصرة عن الأحکام الفردیة و الروحیة، بل هی قواصر حتی فی أمور دنیاهم، والتفصیل یطلب من مواقف أخر»؛ یعنی دین فقط این نیست که انسان را به آخرت متوجه کند؛ بلکه دین سیاست بزرگی است که متکفل همۀ انواع سعادت جزئیه و کلیه و دنیوی و اخرویه است.

«ولعمری إنه إذا کان رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) خاتم الرسل، ولا یأتی من بعده نبی ولا رسول، وکان شغل الرسول الأعظم الختمی(صلی الله علیه وآله وسلم) هذا الذی أسمعناک، فهل یمکن أن نلتزم بأن یکون دینه بلا وصی ولا قیم فی مختلف الأمصار والأعصار، لا فی عصر خاص دون عصر؟! أفنحتاج إلی الدلیل اللفظی علی لزوم تصدیه لما یلزم من إهماله الهرج والمرج... .» یعنی وقتی حضرت محمد(ص) پیامبر خاتم است و هیچ پیامبری پس از ایشان مبعوث نمی‎شود و چنین پیامبری باید سیاست عظما را برای بشریت بیاورد، چطور ممکن است که چنین دینی بدون وصی باشد؟ اصلاً ما نیاز داریم دلیل روایی پیدا کنیم و بگوییم که پیامبر متصدی اموری شد که اگر نمی‎شد، هرج و مرج لازم می‎آمد.

«أو ترضی أن تقول: إن الله تعالی تقضی رحمته الواسعة وعفوه الکریم ولطفه العمیم ببعث الرسل وإنزال الکتب، ولا تقضی بأزید من ذلک،» آیا رحمت خدا به همین مقدار بود که پیامبر اسلام را بفرستد و کتابی هم نازل کند و بیشتر از این رحمتش جایی نداشت؟!

«أم العقل السلیم والذهن المستقیم لا یصطفی ذلک، ولا یحتمله فی حقه تعالی، فإن ذلک من شعب تلک الرسالة العظیمة، ومن أغصان هذه الشجرة الطیبة.»

 نمی‎توانیم بگوییم که خدا پیامبر را فرستاد، کتاب قرآن را هم نازل کرد تا پیامبر آن را ابلاغ کند و کارش دیگر تمام شده است! چنین دینی بدون حکومت با حکمت خدا سازگاری ندارد. اگر ما بخواهیم یک دلیل برای لزوم حکومت بیاوریم، آن دلیل عقلی است. خدا که پیامبران را فرستاده، انزال کتب هم کرده است و پیامبران هم رسالت را ابلاغ کردند، چطور می‎شود به همین‎جا ختم بشود؟! دین بدون حکومت اصلاً به نتیجه نمی‎رسد.

حاج آقا مصطفی در این کتاب بعد از اینکه لزوم و ضرورت حاکم و ولی را در هر زمانی و در هر عصری مطرح می‎کند، به تبیین جایگاه ولایت فقیه می‎پردازد و می‎نویسد: «وهذا معنی ما اشتهر عنا: أن العلماء فی هذه الأمة کأنبیاء بنی إسرائیل، لأنهم أنبیاء عن الرسول الأعظم بعد وصول الکتاب الالهی إلیهم، والمتون النبویة لدیهم، وإلی هذه البارقة الالهیة یشیر ما فی الأحادیث: أن الفقهاء أمناء الرسل، وأنهم حصون الاسلام وهکذا».

 به روایاتی اشاره می‎کند که می‎فرمایند الفقها امنا همه انبیاء هستند. معنایش این است که علمای امت اسلام انبیای از پیامبر اسلام هستند. تمام انبیاء گذشته هم از رسول اعظم خبر داده بودند و فقها هم امنای همه پیامبر گذشته هستند.

«فلعمری إن هذه المسألة لا ینبغی أن تعد من النظریات، بعد الغور فیما هو السبب لبعثة الأنبیاء والرسل» ولایت فقیه اصلاً از بحث‎های نظری نیست. بعد از اینکه کسی اندک تأملی کند می‎فهمد اینکه علت بعث انبیا و رسول چه بوده است.

مرحوم والد ما(رضوان الله تعالی علیه) می‎فرمود: «ولایت فقیه از واضحات فقه است و اصلاً نیازی به دلیل ندارد.» مرحوم حاج آقا مصطفی در این کتاب هم همین را می‎خواهد بگویید.

در ادامه می‎نویسد: «إذا عرفت و أحطت بما تلوناه علیک، و علمت أن الخاتمیة تقتضی التصدی لنصب القیم و الرئیس و السائس بین العباد، لصون البلاد عن الفساد، وإلا فیحتاج البشر إلی رسول آخر، یتکفل أمر معاشهم ومعادهم» خاتمیت مقتضای این را دارد که قیم و رئیس بین العباد وجود داشته باشد؛ در غیر این صورت بشر به پیامبر دیگری نیاز پیدا می‎کند تا مشیت امور دنیوی و اخروی آنان را بر عهده بگیرد.

«ولکن لما کان الناس والفقهاء مختلفی الفهم والادراک، فکم من فقیه جامع لعلوم القرآن، ولا یدرک حقیقة الاسلام، وکم من رجل لا یعلم اجتهادا مسألة من المسائل الشرعیة، ولکن الله فتح قلبه لادراک لزوم مثل تلک الحکومة فی الأدیان» بعضی از فقها جامع علوم قرآن هستند، اما حقیقت اسلام را درک نکرده‎اند. و چه بسا افرادی به اجتهاد نرسیده باشند، اما اینکه اسلام سیاست و حکومت دارد را خوب بفهمد و در این احکام اسلام و فرستادن انبیا و انزال کتب بدون حکمتی وجود دارد.

این سخن بسیار جالب و لطیفی است. این‎طور نیست هر کسی که حوزه برود و درس بخواند و به مقام اجتهاد برسد، بفهمد که اسلام حکومت دارد. عده‎ای که ممکن است اصلاً درس هم نخوانده باشند، اما چون این موضوع، امر واضحی است و امر نظری نیست، بفهمند.

واقعاً کسی که ضرورت حکومت برای اسلام را درک نکرده باشد، اصلاً اسلام را درک نکرده است. از نظر حاج آقا مصطفی خمینی اصلاً کسی که بخواهد به ضرورت حکومت در اسلام پی ببرد، نیازی به مجتهد شدن ندارد. اینکه یک مجتهد می‎گوید در اسلام حکومت هست، مجتهد دیگری می‎گوید حکومت در اسلام نیست. ما نباید این بحث را در ریل اجتهادی بیندازیم که بعد عده‎ای نیایند بگویند که دیدگاه مجتهدان در این زمینه مختلف است. برخی می‎گویند اسلام حکومت دارد و برخی می‎گویند اسلام حکومت ندارد.

ببینید که حاج آقا مصطفی چقدر عمیق نظریه امام خمینی را فهمیده و خودش هم این‌قدر به مباحث احاطه دارد. می‎گوید اصلاً این بحث که اسلام حکومت دارد یا ندارد، بحث نظری نیست. در همین زمان فعلی برخی از حوزویان می‎گویند که امام در مقام یک مجتهد فرمود که اسلام حکومت دارد؛ ما هم با اجتهاد می‎گوییم اسلام حکومت ندارد. این‎ها ناشی از این است که وجود حکومت امری اجتهادی نیست. حاج آقا مصطفی می‎گوید اصلاً کسی که اجتهاد هم نکند، ممکن است خدا قلبش را بگشاید و فهم را به او عطا کند. مثل اینکه این است که بگوییم آیا اسلام نسبت به فقر و فقیران توجه دارد یا ندارد؟ بعد این را در ریل اجتهاد بگذاریم. یک چند مجتهد بگویند اسلام به فقر و فقیران توجهی ندارد! اساساً چنین مسئله‎ای اجتهادی نیست؛ چون امر واضحی است. به نظرم این مطلب بسیار جالبی است که ایشان در اینجا مطرح می‎کند.

واقعاً بعضی از بحث‎هایی که حاج آقا مصطفی کرده، به خصوص همین بحث ولایت فقیه بسیار جالب و نیازمند برگزاری همایش‎های متعدد برای معرفی آن است.

آیا شما تاکنون از کسی این را شنیده‎اید که بگوید بحث ولایت فقیه امری واضح است و نیازی به اجتهاد ندارد؟ من البته از مرحوم والد خودم این را شنیده بودم که فرمود ولایت فقیه بحث نظری نیست. نمی‎شود بگوییم که تا زمان معصومین حکومت بوده و بعد دین طی بیش از هزار سال بدون حکومت ماند! بعد این را هم رها کنیم تا امام زمان(علیه السلام) ظهور کند.

اسلام حکومت دارد و لذا در زمان غیبت اگر فقهی وصیت پیدا کرد، مثل کاری که امام انجام داد، او هم باید حکومت تشکیل بدهد. هر کجا زمینه برای تشکیل حکومت اسلامی فراهم باشد، تشکیل حکومت لازم و ضروری است. گاهی جامعیت دین چنین اقتضایی دارد و گاهی خاتمیت دین. حاج آقا مصطفی می‎فرماید که شما فقط در بحث رسل و انزال کتب تأمل کنید. آیا با حکمت خدا سازگاری دارد که بگوییم خدا این همه پیامبر فرستاد و بعد فرمود این کتب را برای مردم بیان کنید و بروید دنبال کارتان(!) این مثل این است که به همه رموز کارخانه‎ای اطلاع دارد و بیاید کارخانه را بسازد و افراد هم پای کار بیاورد و آخر سر خودش کنار برود. مسلماً چنین کاری لغو است.

آیا حاج آقا مصطفی در مسائل فقهی و اصولی همیشه همنظر با حضرت امام بود؟


به نظر من مهم‎ترین نظریه ابتکاری امام در اصول؛ «خطابات قانونیه» است. حاج آقا مصطفی خمینی در جلد سوم کتاب تحریرات الاصول درباره اهمیت خطابات قانونیه می‎نویسد: «و لعمری، إن من ألقی حجاب العناد، و تدبر بعین الإنصاف و السداد، لا یتمکن من رفض هذه البارقة الملکوتیة التی تنحل بها کثیر من المعضلات، و أساس طائفة من المشکلات» قسم به جان خودم، کسی که عناد را کنار بگذارد و با چشم انصاف تدبّر کند، این نظریه را نمی‌تواند رد کند. از این نظریه هم تعبیر می‌کند «هذه البارقة الملکوتیّة التی تبحل بها کثیرٌ من المعضلات و أساس طائفةٍ من المشکلات» با این نظریۀ خطابات قانونیّه کثیری از معضلات و مشکلات حل می‌شود.

ایشان نظریه امام در خطابات قانونیه را تکمیل می‎کند.

امام در بحث برائت در اقل و اکثر ارتباطی، راهی غیر از راه مرحوم شیخ، مرحوم فشارکی، مرحوم شیرازی، مرحوم حائری و مرحوم اصفهانی دارد. آقا مصطفی بعد از اینکه نظر امام را در آنجا نقل می‎کند، می‎نویسد که «احسن من ورد فی هذا المیدان، والد المحقق... » یعنی بهترین کسی که وارد این میدان شده است، والد محقق من است. امام در آنجا خودش نظراتی را ابداع کرده است. در اغلب نوشته‎ها از مرحوم والد خود با تعابیر زیبایی تجلیل می‎کند.

البته دیدگاه امام در این زمینه در تهذیب الاصول آیت‎الله سبحانی هم آمده است؛ اما تقریر حاج آقا مصطفی از این نظریه دقیق‎تر و جامع‎تر است.

قدری از مبانی اصولی حاج آقا مصطفی برایمان بگویید و دیدگاههای ایشان را در مسائل مورد اختلاف بیان کنید.


از جمله مباحث اصولی، بحث «حجیت خبر واحد» است. حاج آقا مصطفی تمام کتب اربعه را مقطوع الاعتبار می‎داند. مرحوم نائینی کتاب کافی را مقطوع الاعتبار می‎داند؛ اما حاج آقا مصطفی تمام کتب اربعه را مقطوع الاعتبار می‎داند. خود ما در مباحث گفته‎ایم که تمام مرسلات کتاب من لایحضره الفقیه، حتی مرسلات «روی»، مقطوع الاعتبار هستند. مرحوم آیت‎الله بروجردی و مرحوم امام و مرحوم والد ما بین مرسلاتی که به صورت جزمی بیان شده‎اند و مرسلاتی که غیرجزمی هستند، تفکیک می‎کنند.

حاج آقا مصطفی در ذیل دیدگاه مرحوم آخوند در این زمینه می‎نویسد که من از آخوند خراسانی تعجب می‎کنم چرا بدون مراجعه به قرآن، این آیه «وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولًا» را فقط در مسائل اعتقادی آورده است. ایشان می‎نویسد که در همین سوره اسراء آیات قبل از این آیه، مربوط به فروع است. مثل این آیه: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُم إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْءًا کَبِیرًا» یا این آیه: «وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبیلاً‌« یا آیۀ: «وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا».

 تمام این آیات مربوط به فروع است. چرا فقط آن آیه را مرحوم آخوند مربوط به مباحث اعتقادی دانسته است؟! در اینجاست که دیدگاه آخوند را رد می‎کند. در آیه «حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ»، عموماً مشهور قریب به اتفاق آن را بلوغ شرعی برشمردند. حاج آقا مصطفی در اینجا مقداری بالاتر پیش رفته است. مثلاً حد عرفی بلوغ را معنا کرده است.

در باب اجزاء واجبات، هم می‎فرماید: «فالأجزاء بما هی أجزاء، لیست متعلّق الأمر أصلاً، ولا یعقل أن یدعو الأمر‏‎ ‎‏المتعلّق بالمعنی الوحدانیّ إلی الأجزاء» در باب مرکبات ما دیگر امری غیر از آن امری که به کل تعلق پیدا کرده، متعلق به اجزاء نداریم. این بحث ثمراتی دارد.

مطالبی که حاج آقا مصطفی در اینجا نقل می‎کند با مطالب کتاب تهذیب الاصول آیت‎الله سبحانی تفاوت دارد.

در ادله برائت با بعضی از آیاتی که اصولیون دیگر به آن تمسک نکرده‎اند، تمسک می‎کند. یکی از نظریات ابتکاری امام در این زمینه همین است. ایشان برخلاف همه منطقیون که می‎گویند هر قضیه‎ای سه جز دارد: محمول و موضوع و نسبت میان این دو، امام نسبت را در قضایا منکر می‎شود. ایشان نظریه امام را در نفی نسبت در قضایا می‎پذیرد و می‎گوید که این قضیه که «الانسان ممکن» یا «الله تبارک و تعالی موجود» و... مبادشان همان هویت است، هیچ نسبتی میان موضوع و محمول وجود ندارد.

البته دوتا فرق میان دیدگاه امام و حاج آقا مصطفی وجود دارد.

یکی از نظریات ابتکاری حاج آقا مصطفی که من جای دیگری آن را ندیدم؛ در اصول که می‎گویند اشتغال یقینی، برائت یقینی می‎خواهد، امر مسلمی است، حاج آقا مصطفی اثبات می‎کند که این قاعده فقط مربوط به دیون است؛ اما ربطی به تکالیف ندارد. یعنی امور مربوط به تکالیف شرعیه که خدای تبارک و تعالی برای ما قرار داده است، می‎گوید ملاک این نیست که اشتغال یقینی، برائت یقینی می‎خواهد. البته من در نوشته‎ام آورده‎ام که ایشان اصل حرف را از امام گرفته است؛ چون امام هم این را دارد که در تکالیف چیزی به نام اشتغال ذمه نداریم.

مرحوم حاج آقا مصطفی در اصول دیدگاه‎های معاصرین را زیاد نقل می‎کند؛ مثل نظریه مرحوم آیت‎الله خویی و... و این‎ها را مورد مناقشه قرار می‎دهد. یکی دیگر از ابتکارات اصولی حاج آقا مصطفی که من باز جای دیگری آن را ندیدم، این است. می‎فرماید که من رساله‎ای در نوشته‎ام که الان در نزد حکومت طاغوت ایران است و آن‎ها مکتوبات دیگر من را هم به سرقت بردند... . وقتی این‎ها را می‌گوید، نفرینی هم به حکومت طاغوت می‎فرستد.

با این حال اشاره‎ای به دیدگاه خودش می‎کند و آن اینکه اوصاف هم متعلق ملکیت است. مشهور این است که انسان مالک عین می‎شود. مانند اینکه کسی مالک خانه‎ای می‎شود. مالک منفعت هم می‎تواند بشود. وقتی کسی خانه‎ای را اجاره می‎کند، منافع آن را هم تصاحب می‎کند. اما اوصاف، یعنی چیزی که نه عین است و نه منفعت را هم می‎توان متعلق ملکیت دانست. اوصاف امروزه به چه اموری تعلق می‎گیرد؟ اموری مانند حق تألیف و امتیازات و ... و همه این قبیل امور را شامل می‎شود. این خودش مبنای بسیار مهمی است که ایشان در آثار خودش ذکر کرده است.


مرحوم حاج آقا مصطفی از شخصیت‎های علمی است که باید همه آثارش را مورد اعمال نظر قرار داد و همایش‎های متعددی برای تجلیل و معرفی آثار وی برگزار بشود.

در پایان اگر خاطراتی از مرحوم والدتان درباره حاج آقا مصطفی به یاد دارید، برای ما بازگو بفرمایید.

مرحوم والد ما می‎فرمود که حافظۀ حاج آقا مصطفی از امام قوی‎تر بود؛ اما به استقامت استعداد امام نبود. یکی از علمای تهران برای من نقل می‎کرد و می‎گفت: «قبل از سال ۱۳۴۰ گاهی که به فیضیه می‎آمدم، سروصدای زیادی می‎شنیدم. جمعیت زیادی پشت در یکی از حجره‎ها می‎دیدم. می‎گفتم چه خبر است؟ می‎گفتند که آقا مصطفی با آقای فاضل دارد مباحثه می‎کند. از مباحثه آنان فضای فیضیه حس و حال دیگری داشت.»

مرحوم والدم نقل می‎کند : «یک شب وارد نجف شدم. با خودم گفتم الان دیگر شب است و به حتم هم حضرت آقا دارد استراحت می‎کند و هم آقا مصطفی. در مسافرخانه‌ای نشسته بودم، یک‎مرتبه دیدم آقایی آمد و گفت آقا شما چرا اینجا آمده‎اید؟ آقا مصطفی منتظر شماست. با اینکه شب‌هنگام و دیروقت هم شده بود. وسایلم را جمع کردم و رفتم. تا رسیدم دیدم که ایشان از دیدارم خیلی خوشحال شد. نشسته بودیم و به من گفت: آقا الان معمولاً وقت استراحت و خوابشان است و امکان ندارد بیاید. إن‎شاءالله فردا ایشان را می‎بینید. من هم گفتم: بله، این را می‎دانستم و بنا داشتم فردا بیایم. چند دقیقه‎ای گذشت تا اینکه دیدم حضرت آقا دارند تشریف می‎آورند. عبایی روی دوش مبارکشان انداخته بودند و می‎آمدند. به من فرمودند: من صدای شما و مصطفی را شنیدم و متوجه رسیدن شما شدم. رفته بودم که بخوابم؛ اما دیدم تا صبح نمی‎توانم صبر کنم. شما هر وقت به اینجا نزد ما می‎آیید یاد قم و خاطرات آنجا می‎افتم.»
مرحوم حضرت امام(رحمة الله علیه) به والد ما خیلی علاقه داشت.

خداوند ان‎شاءالله همه آن بزرگان را اعم از حضرت امام و حاج آقا مصطفی و والد ما را غریق رحمت کند. مطمئن هستم که آنان الان در عالم برزخ در کنار همدیگر هستند. تردیدی در این قضیه ندارم.

إن‎شاءالله با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت طاهرینش(علیهم السلام) محشور شوند.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha