یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024
کد خبر: 978614
۲۷ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۳
قرآن

حوزه/ یکی از معارف مهم قرآن، بقای روح پس از جدایی از بدن است و این که مرگ پایان زندگی انسان نیست، بلکه روزنه ای است به زندگی دیگر، آن هم به جهان برتر.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام علیرضا سبحانی در نوشتاری به موضوع تجرّد روح از نظر قرآن پرداخته است که متن آن بدین شرح است:

     

در مکتب الهیون، انسان واقعیتی وراء ماده و آثار آن دارد و نفس انسانی با تجلیات گوناگون خود از قبیل أمّاره، لوّامه، پیراسته از جسم و جسمانیات است، هرچند از ماده و آثار آن به عنوان ابزار بهره می گیرد.  

اگر در فعالیت مادی خود نیاز به ابزار مادی دارد ولی در مقام ذات از هر نوع ماده و آثار آن پیراسته است، اینک داوری قرآن را منعکس می کنیم و با نظر قرآن در این مورد آشنا شویم:

با اثبات تجرد روح و روان انسانی دو مطلب اساسی در جهان بینی الهی ثابت می شود:

      

۱. گستردگی عینیت ها و اصالت ها و این که دایره هستی به ماده و انرژی منحصر نیست، و هستی وسیع تر از آن است که ابزار مادی آن را تحدید کند.

۲. جاودانگی روح انسان پس از نابودی بدن که پایه ای است برای اثبات حیات اخروی و این که زندگی انسان با فنای بدن، از بین نمی رود، بلکه زندگی بهتری را آغاز می کند.

یکی از معارف مهم قرآن، بقای روح پس از جدایی از بدن است و این که مرگ پایان زندگی انسان نیست، بلکه روزنه ای است به زندگی دیگر، آن هم به جهان برتر.

به دیگر سخن، مرگ دروازه فنا نیست، بلکه دروازه ابدیت است و بشر از این راه به دروازه جهان ابدی که آن نیز برای خود فرازهایی دارد، گام می نهد و پاسدار این دروازه، فرشته مرگ است که دست انسان را می گیرد و او را به سرای دیگر روانه می سازد.

     

قرآن برخلاف اندیشه باطل عرب جاهلی که زندگی را منحصر به همین زندگی مادی می دانست و جز این حیات، به زندگی دیگر معتقد نبود و پیوسته می گفت:

«ما هِیَ إلاّ حیاتُناَ الدُّنیا نموتُ و نَحْیا و ما یُهلِکُنا آلاَّ الدَّهرُ»([۱]).

زندگی جز زندگی دنیا نیست و تنها مرور زمان ما را نابود می سازد.

قرآن برخلاف این اندیشه، می گوید: نه تنها بشر پس از پدید آمدن رستاخیز، از یک زندگی جاودانی برخوردار خواهد شد، بلکه پس از مرگ و قبل از رستاخیز نیز، رشته زندگی او از هم نگسسته و حیات وی ادامه دارد.

دارندگان نظریه فنای روح پس از مرگ، حیات و زندگی را جز آثار مادی بدن و واکنش های فیزیکی و شیمیایی مغز و سلسله اعصاب بیش نمی دانند و معتقدند که با فرو نشستن گرمی بدن و توقف سلول ها از حرکت و تولید، حیات انسان فروکش کرده و شخص به صورت جماد در می آید. روح و روان در این مکتب، جز انعکاس ماده و خواص آن چیز دیگری نیست و با بطلان این خواص و از میان رفتن تأثیرات متقابل اجزای بدن در یکدیگر، روح و روان به کلی باطل شده، دیگر از وجود روح و بقای آن و جهانی به نام ارواح خبری نیست.

چنین نظریه ای درباره روح و روان انسان، از اصول «ماتریالیسم» الهام می گیرد، در این مکتب انسان جز یک ماشین، چیز دیگری نیست که از ابزار و آلات مختلف ترکیب یافته و تأثیرات متقابل اجزای آن، مایه پیدایش نیروی تفکر و درک در مغز می گردد و با پراکندگی اجزاء آن، تفکر و حیات به کلی نابود می شود.

نظریه ماتریالیست ها درباره روح و روان، در نظر فلاسفه بزرگ جهان و دانشمندان الهی به کلی مردود است و آنان برای انسان علاوه بر نظام مادی بدن و سلسله اعصاب و واکنش های متقابل مادی آن، جوهر اصیلی به نام روح و روان قائلند که مدتی با این بدن همراه می باشد، و بعداً پیوند خود را از بدن بریده و در محیط ویژه خود با بدن لطیف تر به سر می برد.

مسأله بقای روح پس از مرگ در فلسفه اسلامی به صورت یک مسأله قطعی درآمده و فلاسفه بزرگ اسلام مانند شیخ الرئیس و شیخ الاشراق و صدرالمتألّهین، هرکدام پیرامون این موضوع بحث های عمیق دارند و بر اساس بقاء روح انسان پس از مرگ مسائلی را پایه گذاری کرده اند([۲]).

آیاتی که درباره تجرد روح و بقای آن وارد شده اند، بیش از آن است که در این جا مطرح گردد، ولی از میان آیات، سه آیه را برگزیده و به تفسیر آن می پردازیم:

     

قرآن و بقای روح پس از مرگ

آیه اوّل: «و قالُوا أئِذا ضَلَلنا فِی الأَرضِ أَئِنّا لَفِی خَلق جدید بَل هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم کافِرُون»([۳]);گفتند: آیا وقتی ما در زمین گم شدیم (اجزاء بدن ما به صورت خاک در اطراف زمین پراکنده شد) باز در آفرینش جدیدی خواهیم بود، بلکه آنان به ملاقات پروردگار خود منکرند.

۲. «قُل یتوفّاکُم مَلَکُ المَوْت  الَّذِی وُکِّلَ بِکُم ثُمَّ إلی رَبِّکُم تُرْجَعُون»([۴]); بگو فرشته مرگی که برای شما گمارده شده است شما را می گیرد، سپس به سوی پروردگار خود باز می گردید.

دلالت آیه دوم بر بقای نفس نیاز به بیانی دارد که توجه شما را به آن جلب می کنیم:

برای آگاهی از دلالت آیه بر تجرد روح، باید دید اعتراض مشرکان بر حیات مجدد چه بود، سپس ملاحظه کرد که کدام یک از جمله های آیه، پاسخ اعتراض آن ها است و نحوه پاسخگویی آن چگونه است؟

اعتراض آنان این بود که مرگ انسان موجب پوسیدگی و انحلال بدن در دل زمین و پراکندگی اجزای آن در اطراف جهان است، در این صورت چگونه این اجزاء جمع و جور می شود و انسانی را به وجود می آورد. این اعتراض با جمله و قالُوا أئِذا ضَلَلنا شروع شده و با جمله: لَفِی خَلق جدید پایان می پذیرد.

پس از این جمله، دو مطلب دیگر وارد شده است:

                   ۱.  «بل هُم بِلقاء ربِّهِم کافرُون».

                   ۲. «قُل یتوفّاکُم مَلَکُ المَوْت».

جمله نخست نمی تواند پاسخ اعتراض آن ها باشد، بلکه بیانگر انکار و اعتراض آن ها بر زندگی مجدد است، تنها چیزی که می تواند پاسخگوی اعتراض آن ها باشد، همان آیه دوم است که می فرماید: «بلکه فرشته مرگی که برای شما گمارده شده است، شما را می گیرد و به سوی خدا باز می گردید».

اکنون باید دید، چگونه این آیه می تواند پاسخگوی اعتراض آن ها باشد. هرگاه توجه داشته باشیم که جمله «یتوفّاکُم مَلَکُ المَوْت» به معنی گرفتن فرشته است نه میراندن او([۵]) پاسخ آیه از اعتراض آنان به روشنی معلوم می گردد.

زیرا این آیه می گوید درست است که بدن شما پس از مرگ در زمین گم و پراکنده می شود، اما یک چیز از شما هرگز کم نمی شود و پیوسته محفوظ است و آن، روح شما است و فرشته الهی مأمور است آن را بگیرد و اخذ کند و هر موقع خواستیم شماها را به وسیله همان روح محفوظ به سوی خدا بر می گردانیم.

به عبارت روشن تر: اگر همه چیز شما در روی زمین پراکنده می شد و تمام حقیقت انسان به صورت خاک های پراکنده در می آمد و سرانجام تشخیص و تمیز از میان می رفت، در این صورت جا داشت اعتراض کنید که چگونه این خاک ها و ذرات پراکنده همان انسان های سابق می گردند؟ چگونه ارتباط این دو محفوظ است و چگونه می توان گفت که این انسان دومی، همان انسان اولی است؟ درحالی که جریان از این قرار نیست، بلکه واقعیت شما پیش ما باقی می ماند و آن روح شما است که فرشته مرگ می گیرد و در روز رستاخیز با هر بدنی توأم گردید، همان انسان نخست خواهد بود.

خلاصه: آیه دوم، در صورتی می تواند پاسخگوی اشکال اول باشد که به شرحی که توضیح دادیم تفسیر شود، در این صورت بقای روح با فساد بدن، جز نشانه تجرد روح و پیراستگی روح از ماده و آثار آن، چیز دیگری نخواهد بود.

آیه دوم: «اللّهُ یَتَوفَّی الإَنفُسَ حینَ موتِها والّتی لَم تَمُتْ فِی منامِها فَیُمسِکُ الّتی قضی علیهاَ الموتَ و یُرسِلُ الأُخری»([۶]); خدا است که جان ها را هنگام مرگ و خواب می گیرد، پس جان های کسانی را ک محکوم به مرگ هستند، نگاه می دارد و گروه دیگر را رها می سازد.

لفظ «توفّی» در این آیه و در آیات مشابه آن، به معنی اخذ و گرفتن است و اخذ جان و امساک و ارسال آن، همگی حاکی از وجود موجودی غیر از بدن است که در تبدیل اوضاع و احوال بدن از هر نوع تغییر و تبدیل، مصون و محفوظ می ماند و تا روز رستاخیز فنا و نیستی و دگرگونی به آن راه ندارد و موجودی که چنین حالات دارد، قطعاً مجرد و پیراسته از ماده خواهد بود.

آیاتی که در آن ها سخن از حیات مجاهدان و بشارت دادن آنان به میان آمده است([۷]) هرچند حاکی از بقای روح و زندگی برزخی است، ولی درعین حال، می تواند به گونه ای گواه بر یک نوع تجرد باشد البته نه تجرد کامل، بلکه تجرد مناسب با جهان برزخ، همچنان که گواه بر بقاء روح و جاوانگی هست.

     

تجرّد روح و اخلاق جاودان

اخلاق جاودان یکی از کاوش های داغ علوم انسانی است و حقیقت آن این است: آیا ارزش های اخلاقی می توانند همیشگی و جاودان باشند و تحولات زندگی و پدید آمدن فرهنگ های گوناگون در آن اثرگذار نباشد و یا این که تمام اصول اخلاقی جنبه نسبی دارند و تا روزی که مصالح انسان را تأمین می کند، می توانند ارزش به شمار آیند و پایدار باشند. و اگر شرایط دگرگون شد و منافع انسان با آن اصل در تضاد باشد، اصالت آن از میان رفته و در شمار ارزش ها نخواهد بود، مثلا آزادی بیان که یک ارزش اخلاقی است و می تواند مصالح جمعی را تأمین کند، در این شرایط پایدار می باشد، ولی اگر با منافع و مصالح عالی در تضاد باشد یا موجب تشویش افکار عمومی گردد یا افشاگری اسرار افراد بی گناه باشد در این گونه موارد از فهرست ارزش ها حذف می شود.

متأسفانه امروز آمریکا و دولت های غربی از اصل «آزادی بیان» به صورت ابزاری استفاده می کنند و مانند مفاهیمی چون حقوق بشر، دموکراسی، تروریسم، تعریف دلخواه می کنند. امروز موضوع هلوکاست را «تابو» درست کرده اند. یک مقام سازمان ملل را که بیست و سه سال پیش جمله طنزآمیزی در مورد صهیونیسم گفته بود، از کار برکنار کردند! در حالی که در مکتب الهی، ارزش های اخلاقی جاودان بوده و رنگ نسبیت به خود نمی گیرد، زیرا معتقدند رعایت این اصول با نادیده گرفتن آن ها پس از زندگی انسان اثرگذار است، از این جا می توان گفتة اعتقاد به تجرد روح و بقای آن پس از زندگی، یکی از پایه های اخلاق جاودان است و لذا مخالفان آن به چنین روحی و تجردی و حیاتی پس از مرگ عقیده ندارند انسانی که در مکتب او این اصل محترم است، إن خیراً فخیرٌ و إن شرّاً فشرٌّ، ارزش های اخلاقی را در تمام شرایط محترم می شمارد.

برگرفته از بیانات والد معظم

       

پی نوشت ها:


[۱] جاثیه، آیه ۲۴.

[۲] رک:  ملل و نِحَل شهرستانی و اسفار صدرالمتألّهین.

[۳] سوره سجده، آیه ۱۰.

[۴] سوره سجده، آیه ۱۱.

[۵] با مراجعه به فرهنگ های عربی و آیات مشابه، قاطعانه می توان گفت که: «توفی» در این آیه به معنی اخذ و گرفتن است نه میراندن و شاید لفظ «توفی» بیش از یک معنی نداشته باشد و آن اخذ وگرفتن است، آن گاه به همین مناسبت در موارد گوناگونی استعمال شده است چنان که جریان در بسیاری از لغات عرب چنین می باشد.

[۶] سوره زُمر، آیه ۴۲.

[۷] سوره بقره، آیه ۱۵۴، و سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha