پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
شهید طلبه سید عبدالصمد امام پناه

حوزه/ شهید طلبه سید عبدالصمد امام پناه در سال ۱۳۴۸ از تبار پاک پیامبر(ص) دیده به جهان گشود و منتظران خویش را در موجی از شادی فرو برد.

به گزارش خبرگزاری حوزه از تبریز، شهید طلبه سید عبدالصمد امام پناه سال ۱۳۴۸ نوزادی از تبار پاک پیامبر(ص)دیده به جهان گشود.

«عبدالصمد» در خانه‌ای لبریز از الطاف الهی در دامان پدر و مادری مؤمن و مهربان از سلاله پاک حضرت رسول (ص)رشد یافت و محیط مذهبی خانواده زمینه‌ساز پرورش او بود.

تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و به عنوان شاگرد ممتاز با کسب بالاترین معدل برای همه شناخته شده بود. دوران راهنمایی و دبیرستان را به همین صورت پشت سر گذاشت.

او انسانی بسیار وارسته، مؤمن و با صداقت بود. کم استراحت می‌کرد و بسیار مطالعه می‌ کرد و در کنار دوستانش از دستاوردهای انقلاب حمایت و حراست می‌کرد و به خاطر عشق و علاقه زیادش به علوم اسلامی به جرگه طلاب علوم دینی پیوست و به فراگیری دروس حوزوی پرداخت و خیلی زود در این زمینه هم رشد نمود و بیش از پیش وجودش برای انتشار تعلیمات عالی اسلامی مثمر گردید و طی چهار سال تحصیل در حوزه علمیه قم مکاتباتی هم با مقام معظم رهبری داشت و حرف دلش را با ایشان در میان می‌گذاشت.

او اندیشه‌ای فرا جغرافیایی داشت و دلش برای همه مسلمانان می‌تپید. شاید این حس او از همان عِرق شیعی او نشأت گرفت و خواب خوش را از چشمان او می‌ربود. ‌بالاخره زه کمانی که طی ای سالها جمع شده بود در تاریخ ۱۳۷۴/۰۶/۰۴ آزاد شد و نیروی آن، صمد را به سوی آرمانش هدایت کرد. ابتدا به سوریه رفت و از آنجا وارد لبنان شد تا در کنار سایر برادران دینیش مقابل ظلم و جور رژیم صهیونیستی بایستد و با خون خود با آنها مقابله کند. مدت هفت ماه در جبهه لبنان با دشمنان غاصب اسرائیلی جنگید و بالاخره ۲۶/۰۱//۱۳۷۵ آسمانی شد و پنج روز بعد پیکر خون آلود و پاره پاره‌اش به دست خانواده‌اش رسید. خانواده‌ای که هر آن انتظار شنیدن چنین خبری را داشت پیکرش را تشییع کردند و در گلزار شهدای وادی رحمت به خاک سپردند.

او رفت تا عشق به معشوق ماندگار شود و ثابت کند که راه شهادت هنوز باز است، اگر عاشق پرواز باشیم…

شهید طلبه ای که در نبرد با صهیونیست ها آسمانی شد

وصیت نامه شهید طلبه سید عبدالصمد امام پناه:

صوفی به ره عشق صفا باید کرد عهدی که نموده‌ای وفا باید کرد پدر و مادر گرامی، برای آخرین بار دستتان را می‌بوسم و امیدوارم همیشه ایام را مثل امروز خوش بگذرانید.

چون دیدم آمادگی پذیرش واقعیت را ندارید، لذا مجبورم این‌گونه خداحافظی کنم. ولی راضی نمی‌شوم، دلم می‌خواست صاف کنار هم بایستید و من پایتان را ببوسم و بعد با روی گشاده و بشاش از همدیگر جدا شویم.

البته باز هم به همدیگر می رسیم. ان شاءالله اگر خداوند بخواهد، در آن دنیا تلافی می‌کنم. چون این دنیا را کوچک‌تر و پست‌تر از آن دیدم که بتوانم به وسیله اشیایش شما را مسرور کنم. علی‌اَیّ‌ُ‌حال، من این را از خداوند سال‌ها است که خواسته‌ام و منتظر بودم. حال خداوند راضی شده و جوابم را داده است.

پس شما هم راضی باشید به رضای خداوند و بدانید هر حرفی غیر از این کفر و وسوسه شیطان است. اگر بغضی هم دست داد، فقط و فقط به یاد مصائب اباعبدالله الحسین -علیه‌السلام- اشک بریزید. چون من گناهکار و عاصی چیزی نیستم که قابل این باشم. هر چه هست در دامن این بزرگواران است.

گریه کنید تا دست همه ما را بگیرند. از مادرم حضرت زهرا -سلام‌الله‌علیها- صبر بخواهید. او بود که مرا به ساحل نجات رسانید و الاّ خدا می‌داند در چه سرگردانی‌ای بودم. مبادا فکر کنید که مرا از دست داده‌اید. بهتر است از قول شهید بهشتی برایتان بگویم که می‌گفت: ما شهیدان را از دست نداده‌ایم، بلکه به دست آورده‌ایم و غلط است که می‌گویند از دست رفته؛ خودمان هم موقعی به دست می‌آییم که روزی به شهادت برسیم. وصیتی هم دارم که نگذارید بعد سوء استفاده‌ای بشود. از همه آشنایان حلالیت بخواهید. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

شهید طلبه ای که در نبرد با صهیونیست ها آسمانی شد

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha