پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۵ شوال ۱۴۴۵ | Apr 25, 2024
روایتی از یک روز متفاوت در زیارتگاه شهدای هویزه

حوزه/ همزمان با سالروز ولادت امیرمؤمنان علی(ع) یک زوج جوان از هویزه مراسم عقد ازدواج و عهد آسمانی شان را در زیارتگاه شهدای مظلوم هویزه و در فضایی متبرک به تلاوت قرآن کریم، ذکر صلوات و عطر و بوی شهیدان کربلای ایران برگزار کردند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، میلاد کریمی در یادداشتی با موضوع «آغاز زندگی مشترک در جوار شهدای هویزه» آورده است:

سه ساعتی از ظهر گذشته که کم کم سر و کله مهمان ها پیدا می شود. داماد، طلبه است و این را از ترکیب حاضران می توان فهمید. طلاب جوان و اساتید حوزه زودترآمده اند تا به قدر کافی برای زیارت شهدا فرصت داشته باشند. حجت الاسلام برهانی (رئیس اداره تبلیغات اسلامی هویزه و از روحانیون جوان و فعال منطقه) زودتر از بقیه رسیده است. بعد از مختصر خوش و بشی، سریع می رود سراغ معرفی داماد و اینکه «از طلاب جوان و فاضل هویزه است و در حوزه علمیه آیت الله نظافت مشهد درس می خواند.»

طولی نمی کشد که بقیه دعوتی ها هم از راه می رسند؛ مهمان‌های عروس و داماد دور تا دور روی زمین و در کنار قبور مطهر شهدا نشسته‌اند و بی شک متفاوت ترین مجلس عروسی شان را تجربه می کنند. تعدادشان زیاد نیست. خانم‌ها یک طرف و آقایان طرف دیگر.

سمت خانم ها و در کنار مزار شهید علم الهدی را سفره عقد چیده اند؛ طوری که مزار سید حسین درست وسط سفره قرار گرفته و این یعنی شهدا تا ابد وسط زندگی و روز و روزگار ما خواهند بود.

به یکی از رفقا می گویم اگر عکس این صحنه را خانواده شهید علم الهدی ببینند احتمالا ناراحت می شوند؛ مخصوصا خواهرها که حتما خیلی دوست داشتند حسین را در رخت دامادی پای این سفره ببینند. سید حسین تا قبل از شهادت واسطه چند ازدواج بوده، اما خودش...

پایین دست زیارتگاه را هم دکوری زده اند جمع و جور با ساتن سفید و بادکنک آرایی به رنگ پرچم و تصاویری از حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس.

مولودی خوانی کربلایی حسین طاهری با صدای بلند پخش می شود «بادا بادا مبارک به همه؛ عروسی علی و فاطمه...» و دختربچه ها سرخوشانه با لباس عروس های سفید و صورتی شان بین قبور شهدا چرخ می زنند.

مجری پشت بلندگو می رود. به عربی تبریک و خوشامد می گوید و قاری را دعوت می کند برای تلاوت مجلسی قرآن کریم.

قرآن که تمام می شود؛ نوبت به حجت الاسلام هاشمی (مدیر سابق مدارس علمیه شهرستان های هویزه و حمیدیه) می رسد. استاد هم به عربی سخن می گوید، اما این قسمتش را متوجه می شوم که «شعار ما در مقابل استکبار، نه تسلیم و نه سازش است؛ اما درزندگی مشترک به زوج ها تأکید می کنیم هم تسلیم و هم سازش...»

بخش پر انرژی برنامه، اما شعرخوانی «سلیم بوعذار» شاعر برجسته منطقه است که بارها در سالگرد شهدای هویزه نیز حماسی شعر خوانده است. اینجا هم اشعارش حاضران را به وجد می آورد. اگر در جوار شهدا نبود حتما خیلی از جوان ها «یزله» می رفتند؛ اما خب اینجا جایش نیست و با اجازه از روحانیت حاضر در مجلس به همان کف زدن بسنده می کنند.

حالا دیگر عروس و داماد بالای مجلس روی صندلی هایشان که دور تا دورش با پارچه سفید و تور پوشیده شده نشسته اند و این یعنی لحظه عهد آسمانی نزدیک است.

حاج آقا هاشمی همراه یک روحانی دیگر نزد عروس و داماد می رود. از تور سفید و کله قندهایی که بر سر عروس و داماد می سابند خبری نیست. نمی دانم عاقد چند بار می پرسد؟، اما همین که صدای صلوات بلند می شود یعنی عروس خانم با اجازه بزرگ‌ترها و شهدا «بله» را گفته است.

نوبتی هم که باشد نوبت هدایاست. حلقه ها که رد و بدل می شود؛ خانم دکتر حکیم زاده همسر تنها «مهندس شهید کربلای هویزه محمد بهاءالدین»، همراه حاج حسن بوعذار مدیر زیارتگاه جلو می روند و هدیه های متبرک شهدای هویزه را تقدیم عروس و داماد می کنند.

یک پرچم ایران که حداقل یک سالی را همسایه مزار مطهر شهیدان هویزه بوده است؛ یک جلد قرآن و یک جلد نهج البلاغه که سفارش سیدالشهدای کربلای هویزه سید محمد حسین علم الهدی است؛ دسته ای از گل های سرخ و هدیه ای دیگر که برکت زندگی عروس و داماد باشد.

سید حسین جرعه نوش نهج البلاغه بود و مگر می شود در چنین مراسمی این خاطره از او که دامادشان نقل می کند را فراموش کرد:« سال ۵۵ بود و تازه با خواهرش ازدواج کرده بودم. از ما کوچکتر بود. همان اوایل یکبارکه به خانه ما آمده بود به من و خواهرش گفت: «سعی کنید روزی یک صفحه نهج البلاغه بخوانید.»

اینجا هویزه است تنها جایی که مقتل و مدفن شبیه ترین شهدای دفاع مقدس به کربلای اباعبدالله (ع) است و حالا در روز ولادت مولای متقیان، میعادگاه «محمدعلی بوعذار» و همسرش شده که شاید با وجود مخالفت برخی دور و بری ها می‌خواستند مراسم عقدشان ساده و صمیمی، در جایی برگزار شود که به فرمایش رهبر عزیز انقلاب:« روزی، جمعی از بهترین جوانان و پاکیزه‌ترین عناصر مؤمن و خالص و صالح ما، با غربتْ به خاک افتادند و شربت شهادت نوشیدند. آن روز، کسی گمان هم نمی‌کرد که به این زودی، این شهدای عزیز و غریب، این‌طور جاه و جلال معنوی پیدا کنند و مردم از راه های دور و نزدیک به زیارتشان بیایند. اما خدای متعال اراده کرد و آنچه گمان نمی‌رفت، تحقّق پیدا کرد و آنچه دور می‌نمود، نزدیک شد. امروزْ گنبد و بارگاه و دستگاه معنوی این شهیدان، وسیله‌ای برای توجّه دلها به قدرت لایزال پروردگار عالم است.»

محمد علی و همسرش با اینکه مثل شهدای هویزه جوانند، اما این صحبت های آقا را خیلی خوب فهمیده اند.

مراسم به انتها رسیده و بازار عکس یادگاری داغ داغ است؛ از فرصت استفاده می کنم تا کمی بیشتر با آقا داماد آشنا شوم «من طلبه پایه ۵ مدرسه علمیه حضرت مهدی (عج) مشهد مقدس هستم. اهل هویزه ام و از بچگی با شهدای هویزه و این مکان مقدس آشنا شدم. در این سال های انس با شهدا چیزهای ارزشمندی از شهید علم الهدی و شهید ابراهیم هادی گرفته ام و خودم را مدیون شان می دانم؛ برای همین هم خواستم به رسم قدرشناسی یکی از بهترین روزهای عمرم را در کنارشان رقم بزنم و ان شاءالله همیشه در خدمت شهدا باشم.»

از محمد علی می پرسم: عروس خانم با تصمیمت مشکلی نداشت؟ صادقانه جواب می دهد: «واقعیتش را بخواهید در فرهنگ و آداب و رسوم شهر ما برگزاری مراسم به این صورت مرسوم نیست و طبیعی است که مخالفت هایی وجود داشته باشد، اما خب در نهایت ایشان قبول کرد و الان خوشحال است.» می گویم خودت بهتر می دانی یکی از زمان های استجابت دعا پای سفره عقد است؛ جوان ها را فراموش نکن؛ با خنده می گوید: «ان شاءالله به حق شهدا همه ی مجردها داماد شوند. دعا می کنم جوان ها قدر شهدا را بدانند؛ چون واقعا امنیت این مملکت مرهون زحمات ۸ سال دفاع مقدس است. اگر حق شهدا را ادا نکنیم در قبالشان ظلم کرده ایم.»

برایشان خوشبختی آرزو می کنم، اما حرفم را قطع می کند و با ذوق می گوید «می خواهم از همسر شهیدی که هدیه شهدای هویزه را به ما دادند تشکر کنم؛ مراسم عقدمان یک طرف؛ این هدیه هم یک طرف.»

هنوز از یکدیگر جدا نشده ایم که کاروان دانش آموزی استان قم وارد زیارتگاه می شود. دخترهای دانش آموز که عروس و داماد را می بینند، ذوق زده برایشان دست تکان می دهند؛ با همه انرژی شان کف می زنند و هورا می کشند و با تشویق های راوی همراه کاروان! بدرقه شان می کنند تا پای ماشین.

مدتی بعد همه چیز آرام می شود و حمید بوعذار روایت را آغاز می کند در حالی که زیارتگاه شهدای هویزه یکی از متفاوت ترین روزهایش را تجربه کرده است.

 روایتی از یک روز متفاوت در یادمان شهدای هویزه + عکس

 روایتی از یک روز متفاوت در یادمان شهدای هویزه + عکس

 روایتی از یک روز متفاوت در یادمان شهدای هویزه + عکس

 روایتی از یک روز متفاوت در یادمان شهدای هویزه + عکس

 روایتی از یک روز متفاوت در یادمان شهدای هویزه + عکس

 روایتی از یک روز متفاوت در یادمان شهدای هویزه + عکس

 روایتی از یک روز متفاوت در یادمان شهدای هویزه + عکس

 روایتی از یک روز متفاوت در یادمان شهدای هویزه + عکس


انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha