شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۷:۵۱
درسی بزرگ از تواضع و احترام به مؤمن

حوزه/ داستان امروز، ماجرای یک بوی خوش است؛ بوی مشکی که نه از عطر، بلکه از روح بلند یک مومن روستایی برخاست، این روایت، به ما یادآوری می‌کند که ارزش انسان‌ها را نباید با چشم ظاهر سنجید زیرا هر یک از آن‌ها، ممکن است در نزد خداوند جایگاهی ویژه داشته باشند

به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب «داستان‌هایی از نماز» که با بهره‌گیری از میل و علاقه‌ی فراوان انسان به شنیدن و خواندن داستان‌ها به نگارش درآمده است، با داستان های متنوع و آموزنده از نماز نگاشته شده که در شماره‌های گوناگون تقدیم شما فرهیختگان خواهیم کرد.

لزوم حفظ حرمت مؤمن

عالم متقی جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام فرمود: من عادت داشتم همیشه پس از فراغت از نماز جماعت با کسی که طرف راست و چپ من بود، مصافحه می کردم.

وقتی در نماز جماعت مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه - در سامرا پس از نماز، با شخصی که طرف راستم نشسته بود، که یک نفر از اهل علم و بزرگوار بود، مصافحه کردم و در طرف چپ، یک نفر روستایی بود که به نظرم کوچک آمد و با او مصافحه نکردم، بلافاصله از خیال فاسد خود پشیمان شدم و به خود گفتم شاید همین شخصی که به نظر تو شأنی ندارد، نزد خداوند محترم و عزیز باشد.

فورا با کمال ادب با او مصافحه کردم، پس بوی مشک عجیبی که مانند مشک های دنیوی نبود به مشامم رسید و سخت مبتهج، خوشوقت و دلشاد شدم و احتیاطا از او پرسیدم با شما مشک است؟

فرمود: نه من هیج وقت مشک نداشتم.

یقین کردم که از بوهای روحانی و معنوی است و نیز یقین کردم که شخصی است آن جلیل القدر و روحانی.

از روز متعهد شدم که هیچ وقت به حقارت به مؤمنی را نظر نکنم.

داستانهای شگفت، دستغیب، ص ۹۰.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha