حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی طباطبایی استاد حوزه و دانشگاه و از شاگردان حضرات آیات حسنزاده آملی و جوادی آملی در گفتگوی اختصاصی با مرکز خبر حوزه، به مناسبت فرارسیدن سالروز ولادت سراسر نور حضرت فاطمه زهرا (س) ابعاد و زوایای زندگی امّابیها را در تفسیر روایت «حجتالله علیالحجج» تشریح کرد.
آنچه میخوانید متن کامل گفتگوی با این نویسنده و محقق حوزه است که از نظر مخاطبان ارجمند میگذرد.
همانطور که میدانید در مجامع روایی ما درباره حضرات معصومین (ع) و حضرت زهرا (س) روایاتی نقل شده است که نیازمند توضیح و تبیین میباشند یکی از آن روایات روایتی است که از امام حسن عسکری درشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد شده است و در آن از حضرت تعبیر به «حجة الله علی الحجج» شده است ، اگر ممکن است دراین خصوص توضیح دهید؟
درباره حضرت زهرا (س) و «حجةالله علی الحجج» بودن ایشان لازم است در ابتدا به دو نکته اشاره کنم، نکته اولی که درباره حضرت زهرا قابل توجه میباشد این مطلب است که تاریخ آغاز و انجام حیات ظاهری حضرت زهرا سلام الله علیها در بستر وحی خدا رقم خورده است.
توضیح مطلب:
میلاد حضرت زهرا مصادف است با اوائل بعثت پیامبر و نزول قرآن کریم و شهادت او هم مقارن است با ارتحال وجود خاتم انبیا و انقطاع وحی، یعنی عمر شریف حضرت زهرا (س) با نزول قرآن شروع شد و با ختم قرآن پایان پذیرفت، اگر بخواهیم دوران نزول قرآن بر پیامبر (ص) را در نظر بگیریم میبینیم حضرت زهرا سلام الله علیها در بستر نزول وحی بزرگ شده است و با نزول وحی آمدند و با ختم وحی رفتند و حیات ظاهری حضرت در این جهت با قرآن و نزول قرآن همراه شده است.
مطلب دوم این است که حضرت فاطمه زهرا (س) دارای مقالاتی عرشی است که هر جمله آن اصلی محکم از حکمت متعالیه و عرفان است و این مقالات، مناجات و دعاهای حضرت در تعقیب نمازهایشان است؛ سید بن طاووس که به تعبیر علامه طباطبایی جز کمل اولیاست و به تعبیر ایشان در بین علما سه نفر داریم که جزو کمل اولیا بودهاند؛ یعنی ایشان را نمیشود با دیگر فقها و اولیا مقایسه کرد، این سه نفر عبارتند از جناب «ابن فهد حلی» و «سید بن طاووس» و «علامه بحر العلوم» وقتی سند، روایتی به یکی از ایشان برسد ما مطمئن هستیم ایشان این مطلب را از جای مطمئنی نقل میکنند، نمیشود سید بن طاووس روایتی را نقل کند و سند آن روایت مجهول باشد، چرا که ایشان علاوه بر وثاقت سندی و علمی، بر اساس طهارت روح، توانایی پیدا کردهاند که روایت را میفهمند و میشناسند.
حضرت زهرا (س) در این تعقیبات جملاتی دارند مثلاً میفرمایند؛ «و الحمدالله الذی لم یجعلنی جاحدا لشی من کتابه و لا متحیرا فی شی من امره » ( صحیفه فاطمیه ص 16 ) در مقام حمد و شکر گزاری حق تعالی میفرماید: خدای سبحان من را در فهم حقایق قرآن در هیچ آیهای و در هیچ مرحلهای معطل نگذاشته است» این حرف بسیار بزرگی است، یعنی اگر ما بخواهیم بگوییم حضرت ممثّل قرآن است، به حق است؛ چرا که بدو و ختم حیات ظاهری او، همراه با نزول قرآن است و خود ایشان هم میفرماید: خدای سبحان من را در هیچ مرحلهای از قرآن معطل نگذاشت.
ما تا قرآن را نشناسیم حضرت زهرا (س) را نمیشناسیم، قرآن کریم صحیفه الهی و کتاب هدایت و خزانه لایتناهی عرفان است که حدی برای آن نیست، قرآن کریمی که عصاره حقایق بی کران جهان هستی است، حضرت زهرا سلام الله علیها میفرماید: خداوند من را در هیچ مرحلهای از مراحل قرآن معطل نگذاشت، این قرآن مراحل دارد، باطن دارد و باطن او باطن دارد، اسرار و حقایق دارد. حضرت میفرماید، در هیچ مرحلهای نه در ظاهر قرآن و نه در تفسیر قرآن و نه در حقایق و اسرار قرآن من معطل نیستم و به معنای دیگر، جان عرشی آن حضرت مساوی حقیقت و تفسیر عینی قرآن است، در قرآن همه چیز هست منتهی قرآن با همه حرف نمیزند، این مربوط به حقیقتی است که حضرت زهرا (س) در آن سهیم است، پس این دو نکته که در کنار هم قرار میگیرد، میبینیم حضرت را بدون شناختن قرآن نمیشود شناخت.
آن بانوی لاهوتی همانا حجت الهی است؛ گاهی اوقات میخواهیم کسی را از نظر علمی ارزیابی کنیم؛ مثلاً میگوییم فلان آقا علامه هست، این آقا از نظر علمی به اجتهاد مسلم رسیده است و... اما درباره حضرت زهرا سلام الله علیها نمیتوانیم بگوییم که او مثلاً جزو نوابغ بشری است؛ زیرا این بحث تخصصاً خارج است و نمیشود به ایشان نوابغ بشری گفت؛ اگر به امثال ابو علی سینا گفته میشود که او جزو نوابغ بشری است به ملاصدرا و فارابی و... نوابغ بشری گفته میشود، نمیتوانیم بگوییم که یک مقدار بالاتر از آنها، ائمه اطهار (ع) هستند، چنین سخنی اصلاً درست نیست، این یک واقعیتی است ؛ اگر در زمان حال که در حدود هفت میلیارد نفر در کره زمین زندگی میکنند، تمام این جمعیت در حد بو علی سینا و ملاصدرا و شیخ و اشراق و فارابی و امثال آنها باشند، این نوابغ ؛ وقتی در خدمت وحی قرار میگیرند میشوند «امی» محض، برای اینکه وحی و آنچه که ائمه اطهار (ع) و حضرت زهرا (س) دارند، اموری نیستند که از کلاس درس بشری آموخته باشند، اینها آن نگاران مکتب نرفتهاند که با یک غمزه، مسئله آموز صد مدرس شدهاند، یعنی نوابغ بشری در مقابل آنها قطره هستند، الآن ما اگر بخواهیم اوج اندیشه حضرت زهرا (س) را بیان کنیم، گاهی گفته میشود که او الگوی زنان است و به نظر من این جسارت است به حضرت که آنقدر او را تنزل بدهیم و بگوییم او الگوی زنان است، حضرت؛ نه تنها الگوی زنان است بلکه الگوی مردان نیز هست بلکه او اسوه انسانیت است و انسانیت نه زن است و نه مرد.
*اوج اندیشه حضرت زهرا در اثر عصمت و طهارت همان «حجّیت» اوست او حجت الله است یعنی قول و فعل و تقریر او منبع حجیت دینی برای احکام است حضرت «حجت خدا» است یعنی چه؟
کسی را میگوییم حجت خداست تمام شئون وجودی او که در اصطلاح از آن تعبیر به فعل و قول و تقریر میکنند حجت است و از این هم وسیعتر و بالاتر، بلکه تمام شئون وجودی حجت خدا، تبلور اراده الهی در مقام فعل است یعنی؛ برای انسان چیزی حجیت ندارد و تنها چیزی که برای انسان حجیت دارد، اراده الهی میباشد و انسان باید آن را میزان قرار بدهد، اراده الهی را میتوانیم نزد کسی که او حجت خداست جستجو کنیم؛ چرا که حجت خدا تمام شئون وجودیاش تبلور اراده الهی است، اگر میخواهی بدانی خدا چه میگوید ؛ ببین او چه میگوید و این شخص به نفسه موضوعیت ندارد، بلکه ولیّ خدا و امام معصوم، چون تبلور اراده الهی است، میشود «حجت»؛ همان طوری که رسول الله (ص) و امام صادق (ع) و ائمه هدی (ع) حجت الله هستند، یک فقیه در مقام فتوا دادن اگر کلامی از امام صادق (ع) به دستش برسد، آن را کارشناسی میکند، بعد که برای او یقین حاصل شد که این کلام امام صادق (ع) هست، میشود معیار و منبع او.
قول و فعل و تقریر حضرت زهرا (س) نیز حجت است از این بالاتر ما در روایت داریم: گاهی از امیر المومنین (ع) مسئله شرعی سؤال میکردند و حضرت میفرمودند؛ فاطمه (س) زهرا اینگونه میفرمود، این امور چه چیزی را میخواهد به ما بفهماند؟ سؤال از امیرالمومنین (ع) میکردند و ایشان میگفتند: «فاطمه اینگونه فرمود»؛ یعنی همان طوری که قول پیامبر (ص) حجت بود، قول فاطمه (س) هم حجت است.
* اگر معنای حجت خدا بدون تبلور اراده الهی است، پس آن شخص که حجت است چه کسی میتواند باشد؟
تعبیری دارند، میگویند؛ کسی که انسان کامل است و حجت خداست چه نشانهای باید داشته باشد ؟ هر کسی نمیتواند این ادعا را داشته باشد بلکه باید نشانهای داشته باشد، انسان کامل معصوم باید نشانهای داشته باشد تا هر کسی نتواند ادعای این مقام را داشته باشد، عرفا نشانه انسان کامل و حجت خدا را این مطلب میدانند که حجت الهی باید مبین حقایق هستی باشد و این کار؛ کار هر کسی نیست، من یک جمله در توضیح مبیّن بودن حقایق هستی، عرض میکنم، خدمت امام صادق علیهالسلام عرض کردند؛ کار ما بازرگانی است و در بیابان حرکت میکنیم و در بیابان تخم پرندگان را میبینیم و از یک طرف نیاز داریم و گرسنهایم و از یک طرف نمیدانیم این تخم از پرندگان حلال گوشت است یا حرام گوشت؟
امام صادق علیه السلام که حرف او کلیت دارد، چرا که مبین حقایق هستی است و تعابیری مانند ؛ «نمیدانم» و «شاید» و «گاهی» و امثال آن در قاموس امام (ع) یافت نمیشود فرمود: هرگاه تخمی دیدید اگر تخم پرنده مخروطی شکل است این از حلال گوشت است و اگر تخمی دید که دو طرف آن تیز است و حالت مخروطی ندارد از پرنده حرام گوشت است (آسمان و جهان-ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج9، ص: 230 )و این کلام مختص به یک زمان و مکان نیست و برای همه زمانها است و مثالها و شواهد فراوانی در همین مورد داریم که مبین بودن حقایق هستی در آن روشن میشود .
*اما حضرت زهرا که قول و فعل او حجت است، چه ویژگیای میتواند داشته باشد، که به این بارگاه رسیده است ؟
اینجاست که ضرورت بحث عصمت پدیدار میشود، میگوییم: کسی به این مرحله میتواند برسد که دارای عصمت الله کبری باشد؛ یعنی حجیت اهل بیت، لازمهاش عصمت الله کبری است، مگر ما میتوانیم بگوییم این عمل را من انجام دادم مثلاً شهید ثانی این عمل را انجام داده است؟ فعل شهید اول و ثانی که برای ما حجت نیست، حجیت صفت فعل کسی که دارای عصمت کبری باشد .
*اگر ممکن است مسئله عصمت کبری را بیشتر توضیح دهید ؟
متأسفانه مسئله عصمت کبری، مسئلهای است که در جامعه ما «مغفول عنها» واقع شده است، آیا معصوم کسی است که گناه نمیکند ؟ بله معصوم کسی است که گناه نمیکند، اما «عصمت کبری» غیر از «عصمت» در حد متوسط است، ما افرادی از قبیل آیت الله بهجت داشتیم که گناه نمیکردند، خودشان فرموده بودند : من از وقتی به سن تکلیف رسیدهام عمداً گناه نکردهام و راست هم گفت، اساتید او در حق آیت الله بهجت فرمودند : رمز موفقیت آیت الله بهجت این بود که قبل از رسیدن به سن بلوغ سالک شد؛ در مورد حضرت زینب (س) چه دلیلی داریم که گناه کرده باشد، او هم معصوم است، حضرت معصومه (س) هم دارای عصمت است، عصمت به معنای گناه نکردن در همه ایشان وجود دارد، اما درباره این ذوات قدسی که میگوییم: دارای عصمت کبری هستند، حرف یک چیز دیگر است.
«عصمت کبری» باید معنای خاص خودش را پیدا کند و آن به این معناست که ایشان در یک اوجی از این عالم قرار دارند نه تنها گناه نمیکنند، بلکه به یک معنا ایشان به یک حبل خاصی معتصم هستند هر چیزی که برای انسان نقص حساب میشود و عیب محسوب میگردد از آن مبری هستند.
*انسان کامل و حجت الهی از هر جهت در اوج اعتدال است
فردی میگفت من در مشهد بودم و حضرت صاحب الامر (عج) را در آن جا دیدم، گفتم چطور ؟ گفت از حرم بیرون آمدم و دیدم ایشان در کنار حوض دارند وضو میگیرند گفتم، شما از کجا فهمیدی که ایشان حضرت صاحب الزمان بودند؟ گفت؛ از نورانیتش معلوم بود، عینکش را درآورد و وضو میگرفت؟ گفتم: امام زمانی که عینک میزند بدرد ما نمیخورد، چون حجت الهی در هیچ شأن از شئون وجودی نباید نسبت به دیگران کمبود داشته باشند و اگر بگوییم حجت خدا چشمش ضعیف بود نسبت به آقایی که عینک نمیزند حجتش تمام نیست، چون شما یک برتری نسبت به او دارید، حجت خدا از تمام عیوب ظاهری و باطنی مبری است و نسبت به انسانهای زمان خودش هیچ کمبود علمی ، اخلاقی ، اعتقادی و بدنی ندارد و نمیشود مسئلهای از امام و حجت الهی بپرسید و او بگوید که بگذارید تأمل و فکر بکنم! اصلاً درباره ایشان تأمل کردن، راه ندارد، لذا «نمیدانم» و «متوجه نبودم» و «شاید» و «ندیدم» و «نشنیدم» و.. در قاموس حجت الهی وجود ندارد، چون ایشان به مقام عصمت کبری رسیدهاند.
*لطفا در خصوص فقره دیگر یعنی «بحث حجت الله علی الحجج» بودن حضرت فاطمه اطهر (س) را بیشتر توضیح دهید؟
ما در کتابت تجلی اعظم ص 69 مطالب را ذکر کردهایم؛ بنا براین مطالب عرض شد که آن حضرت حجت خداست و قول و فعل و تقریر او منبع دینی برای احکام شرعی میشود، بلکه برتری آن وجود عرشی بر فرزندان معصومش، همان کلام امام حسن عسکری علیهالسلام است که جناب سید عبدالحسین طیب در تفسیر اطیب البیان، نقل کردهاند: که «نحن حجج الله علی خلقه و جدتنا فاطمة حجت علینا (تفسير اطيب البيان ج 13، ص 225 ) ما حجت خداییم بر خلقش ولی حضرت زهرا حجت خداست بر ما» و این حدیث شریف خیلی مهم است و فهم آن یک «تلطیف سرّی» میخواهد و خیلی از روایات است که برای فهم آن صرف استعداد کافی نیست و فهم آن «لطافت سرّ» میخواهد، شاید مرحوم غروی اصفهانی توانسته باشد که یک مرحله بالایی از مقامات حضرت زهرا (س) را در اشعارشان بیاورند :
دامن کبریای او دسترس خیال نی****پایهی قدر او بسی پایه به زیر پا کند
لوح قدر به دست او، کلک قضا به شصت او****تا که مشت الهیّه چه اقتضا کند
در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان****در نشآت کن، فکان، حکم به ما تشا کند
عصمت او حجاب او عفت او نقاب او****سر قدم حدیث از آن سرو از آن حیا کند
نفخه ی قدس بوی او، جذبهی انس خوی او****منطق او خبر ز«لاینطق عن هوی» کند
قبلهی خلق روی او کعبهی عشق کوی او****چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند
"دامن کبریای او دسترس خیال نی" یعنی اینکه ما با خیال و تفکرات عادی و اندیشههای عرفیمان نمیتوانیم درباره حضرت زهرا (س) حرف بزنیم " در جبروت حکمران " یعنی اینکه حضرت زهرا کسی است که در جبروت حکمران است و جبروت همان عالم قیامت کبری است و این حرفی نیست که به راحتی بشود فهمید و همه این حرفهایی که گفته شده است خواستهاند یک چیزی را بگویند و بفهمند ولی نشد، اینکه امام حسن عسکری علیه السلام میفرماید: او حجت خداست بر ما است سر این مطلب واقعاً چه میباشد؟!
آدم یک طواف دور این کلمات نورانی میکند ولی سرّ مطلب را به خوبی نمیفهمد و فهم آن روزی هر کسی نیست، مثلا نقل شده است که وجود مبارک پیامبر (ص) گاهی که حضرت زهرا (س) در خدمتشان بودند او را میبویید و دیگران اعتراض میکردند و ایشان میفرمودند که حضرت زهرا سوغاتی معراج من است ، از یک طرف حضرت فرمودند: که حضرت زهرا پاره تن من است ؛ هر پدری نسبت به فرزندش این مطلب را دارد که فرزندم پاره تن من است، اما حرف پیامبر (ص) این نیست او از یک طرف میگویید فاطمه سوغاتی معراج من است و از یک طرف میگویند فاطمه پاره تن من است ؛ ما تا "حقیقت ختمیه" را نفهمیم معنای پاره تن ختمیت را نمیفهمیم ما تا معراج را نفهمیم سوغاتی معراج را نمیفهمیم.
*اگر ممکن است اشارهای به معنا و مفهوم «حقیقت ختمیه» داشته باشید ؟
ما این معنا را در مقدمه «رسالة الولایة علامه طباطبایی» آوردهایم و گفتهایم : حقیقت ختمیت یک منظومهای است که مرکز او وجود مبارک پیامبر (ص) است و این «شمس ختمیت» دارای سیزده ماه است که دور این خورشید را گرفتهاند و هر یک از این سیزده ماه قدسی، هر چه دارند از آن خورشید حقیقت ختمیت دارند و حقیقت ختمیت حقیقتی است که همه انبیاء، شأنی از شئون وجودی اویند و او میشود گل سر سبد نظام هستی و شاید از همینجا بتوان یک معنایی فهمید و آن مطلب این است : وجود مبارک پیامبر(ص) که «حقیقت ختمیه» است و شمس این منظومه میباشد، آیینه ایزد نماست و کسی است که خداوند سبحان به هر که هر چه داد از مشکات او داده است و همه انبیا از او کسب نور میکنند و ذوات قدسی ائمه اطهار(ع) نیز همه از او استضائه میکنند به طوری است که امام صادق علیه السلام فرمودند؛ «مادرمان فاطمه زهرا(س) «لیلةالقدر» است» و از این شب قدر است که امامان معصوم و قرآن ناطق صادر شدهاند و حضرت زهرا(س) سوغاتی معراج است و این مقام روحانیت را پیامبر(ص) در معراج بدست آورده است و حضرت زهرا(س) پاره تن آن حقیقت ختمیه شده و ائمه(ع) هر چه بخواهند از حقیقت ختمیه دریافت میکنند و به واسطه حضرت زهرا(س) دریافت میکنند لذا حضرت زهرا(س) میشود حجت بر آنها، چون واسطه دریافت حقایق است از یک طرف امام صادق(ع) فرمود که هر شب جمعه بر علم ما افزوده میشود، اگر افزوده نشود، ما هلاک میشویم این علم حصولی معمولی نیست، بلکه حقایقی است فرا زمانی و مکانی و آنچه که ایشان دریافت میکنند از جانب حضرت زهرا(س) دریافت میکنند چرا که او پاره حقیقت ختمیه است، وقتی جبرییل بر او وارد میشود و حقایق را به او میدهد، امیر المومنین که حجت خدا است کاتب او میشود و زهرای اطهر(س) حقیقتی است که از یک طرف «لیلةالقدر» است و قرآنهای ناطق از او صادر شدهاند و از طرفی هم امام حسن عسکری علیه السلام در شأن او فرمود او «حجت خداست بر ما» و به یک معنا فرمود «ما که میخواهیم حقایق را دریافت کنیم» به واسطه او دریافت میکنیم؛ او مشکات و چشمهای است که ائمه در عالم واقع از او حقایق را دریافت میکنند، حقایقی که اصلاً در اندیشه ما نمیگنجد، این دو سه کلمه را هم که من عرض کردم از کلمات خودشان گفتم؛ اگر این معنا درست باشد باز هم یک معنی رقیقی از حقیقت این روایت است و این معانی در اندیشه انسان نمیگنجد و جزو اسرار محسوب میشود و اگر از اسرار شد، اصرار دارند که اسرار نباید علناً مطرح شوند
*در زیارتنامه آن حضرت آمده است السَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ وَ كُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صَابِرَةً اگر ممکن است توضیحی در خصوص این مطالب بدهید که مراد از قبل از خلقت و آن چه مورد امتحانی بوده است چه بود ؟
مراد از خلقت، وجود عنصری ایشان است، ما معتقدیم این ذوات قدسی فرا زمانی و زمینی هستند به دلیل روایات فراوانی که نقل شده است و تعبیراتی نظیر آنچه در زیارت جامعه کبیره داریم ما انواری بودیم در عرش و همه چیز را به میمنت ما آفریدند و خداوند برای اینکه حضرت زهرا(س) را به مرحلهای برساند که «حجةالله علی الحجج» بشود، یقیناً باید یک مراحلی را طی بکنند تا به این مرحله برسند و این امتحان، امتحانات عالم نوری است که فوق امتحانات عالم ذهن ماست و وجود ایشان محدود به عالم عنصری نیست و قبل از اینکه ایشان به دنیا بیایند و بعد از اینکه از این دنیا بروند، ایشان در این عالم همه کاره هستند.
*بعضی میگویند؛ ائمه منبع قابلی بودن، اگر خدا به بقیه هم این قابلیت را میداد و همه مانند ایشان میشدند ؟ چه جوابی بر این مطلب دارید ؟
من با تمثیلی این اشکال را توضیح میدهم، اگر در مدرسه ابتدایی، معلم یکی از شاگردان را میخواهد مسئول کلاس کند با یک محاسبهای میگوید، فلانی مبصر کلاس باشد و باید ویژگی خاصی در آن شاگرد باشد که معلم او را انتخاب کند، و الا دیگر شاگردان حق اعتراض دارند، چون یکی از خودشان را مبصر کرده است، ولی اگر معلم میخواهد جایی برود و یکی از شاگردان کلاس پنجم را سر کلاس اول بیاورد و بگوید: او جای من است هر چه گفت گوش کنید در اینجا کلاس اولیها نمیتوانند اعتراض کنند، چون معلم در جواب ایشان میگوید : او از سنخ شما نیست، بلکه جانشین من از یک کلاس بالاتر است و این ذوات قدسی هم از سنخ ما نیستند و قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم ( سوره کهف آیه 110 )، «بشرٌ» یعنی پوست، ائمه و انبیا، در ظاهر مثل ما هستند، ولی در واقع ایشان یک واقعیت دیگری دارند و از جای دیگری هستند و خداوند ایشان را خلیفه خودش قرار داده است و شئون وجودی ایشان تبلور الهی شده است و اصلاً در حریم ایشان نقص و گناهی وجود ندارند و از عالم دیگری هستند، امتحانی از حضرت زهرا(س) گرفته شده است تا بشود «لیلةالقدر» که در این لیلهالقدر یازده قرآن ناطق از او ساطع بشود و یک حقیقتی است که میشود «کفو علی بن ابیطالب» از او در عوالم نوری امتحاناتی گرفته شده است، امتحان که میگوییم؛ نباید معانی دنیوی و ذهنی تصویر کنیم و باید ذهن را در افق بالاتری سیر دهیم و من مثال بسیار دوری میزنم شاید رهگشا باشد؛
در قدیم که برای طبخ نان، تنور میساختند گِل آن تنور، گل معمولی نبود، آن گل را ده روز میزدند تا یک گل خاصی میشد، تا بتواند در مقابل آتش قرار بگیرد، هر گلی که در مقابل آتش نمیتواند قرار بگیرد و باید «ورز» بیاید هر چیزی به حسب خودش سنجیده میشود و اگر کسی بناست به این درجه برسد که در ملکوت حکمران شود باید امتحانی از او گرفته شود، مطابق عوالم نوریه، ما در این حد میفهمیم، در ادامه همین بحث داریم که لولاك لما خلقت الافلاك و لولا علي لما خلقتك و لولا فاطمه لما خلقتكما(سفينه البحار، ج2 ) بله اگر حضرات معصومین و حضرت زهرا(س) نبودند، هیچ چیز نبود چرا که او منشأ ایجاد عالم میباشد و حضرت زهرا کوثر است و تازه میفهمیم درباره حضرت زهرا(س) هنوز کسی چیزی نفهمیده است.
در صلوات مخصوصه ابن عربی آمده است در آنجا اوج این حرف است، این عبارت را باید لا بلای کتب عرفانی یافت و در حوزه فقه و اصول یافت نمیشود « و علی الجوهرة القدسیه فی تعین الانسیه صورة النفس الکلیه جواد العالم العقلیه بضعة الحقیقة النبویة مطلع الانوار العلویة عین الاسرار الفاطمیه » او چشمه اسرار الهی است « الناجیة المنجیة لمحبیها عن النار» او کسی است که دوست داشتن او نجات دهنده از آتش است «المعروفة بالقدر المجهوله بالقبر، قرة عین الرسول الزهراء البتول علیها الصلوة و السلام » ( مناقب ابن عربی فصل سوم ) و من این صلوات را در کتاب تجلی اعظم در مقاله مطلع انوار توضیح دادهام و اگر کسی این مطالب را شرح دهد تازه میفهمیم که حضرت را نمیشناسیم
* تجلی خصوصی خانم فاطمه زهرا(س) در چه اسمی ظاهر است ؟
نکته قابل توجهی است، مثلاً راجع به امام رضا علیه السلام ؛ چرا رضا میگویند ؟ اسامی ائمه اطهار (ع) تکوینی است و اعتباری نیست و هر یک از این ذوات قدسی در عین حال که مظاهر اسمای الهی است، ولی در عین حال یک ظهور خاص دارند، مثلا امام رضا(ع) را رضا(ع) گفتهاند، چون او مظهر رضوان الهی است، از صبح ازل تاشام ابد، خداوند سبحان هر کسی راکه خواست چیزی به او بدهد که او خشنود و راضی بشود از مشکات رضوی داده است، چون هر کس وارد حرم رضوی میشود، دل او شکفته میشود؛ وجود امام حسین علیه السلام در وادی توحید است و اگر خداوند بخواهد به کسی توحید بدهد از مشکات حسینی میداد، اما نکته اینجاست که هر یک از ائمه(ع) شانیت خاصی در یک اسم مخصوص دارند حضرت زهرا سلام الله یک حقیقتی است که همه این اسما در او ظهور خاص دارد ؛ امام باقر علیه السلام هنگامی که در بستر بیماری می افتاد، آبی خنک می طلبید. سپس جرعه ای چند از آن می نوشید و بعد با صدای بلند و از ته دل، مادرش فاطمه زهرا علیهاالسلام را صدا می زد و می فرمود: «ای فاطمه! ای دختر محمد صلی الله علیه و آله درباره حضرت به راحتی نمیشود یک اسم خاص پیدا کرد، امام رضا(ع) اگر مظهر رضوان الهی است از مشکات فاطمی دریافت کرده است. در عین حال زهرا بودن او در نظام هستی ظاهر است و حکم نورانیت حضرت است که ظهور در قیامت پیدا می کند و قیامت را دگرگون میکند اسم زهرا یک اسم خاص در این نورانیت اوست.