سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۲۱ شوال ۱۴۴۵ | Apr 30, 2024

در تاریخ زندگانی امیرمؤمنان علی‌(ع) مناظرات زیبایی هست که نقل همه آنها امکان‌پذیر نیست، آن حضرت پس از درگذشت پیامبر گرامی اسلام‌(ص) لحظه‌ای از ارشاد ناآگاهان، اعمّ از مسلمانان و غیرمسلمانان باز نایستاد...

اشاره : در تاریخ زندگانی امیرمؤمنان علی‌(ع) مناظرات زیبایی هست که نقل همه آنها امکان‌پذیر نیست، آن حضرت پس از درگذشت پیامبر گرامی اسلام‌(ص) لحظه‌ای از ارشاد ناآگاهان، اعمّ از مسلمانان و غیرمسلمانان بازنایستاد ولی تا رسول گرامی در قید حیات بود، حتی کلمه کوتاهی از آن حضرت در معارف، در اخلاق و یا احکام، شنیده نشد. و این خود یکی از نقاط برجسته امام‌(ع) است که با وجود پیامبر گرامی اسلام‌(ص) به خود اجازه نمی‌داد که به سخن درآید، در حالی که این امام پس از درگذشت پیامبر‌(ص) همان شخص پیشین بود، اما ادب، ایجاب می‌کرد که تا پیشوای بزرگ در قید حیات است، لب به سخن نگشاید، ولی پس از درگذشت آن حضرت چه در دوران محرومیت از خلافت و چه پس از خلافت ظاهری، بسان دریا موج می‌زد.

حضرت آیت‌الله سبحانی در نوشتاری تحت عنوان مناظره امیرمومنان با خوارج به سلسله پاسخ‌های آن حضرت به خوارج پرداخته است.

مناظره با خوارج

در رویارویی سپاه امام‌(ع) با لشکر معاویه به نام جنگ صفین، رهبری امام به قدری مؤثر بود که نزدیک بود جنگ به نفع امام‌(ع) پایان پذیرد و شجره خبیثه از بیخ کنده شود، ولی نقشه خائنانه عمروعاص، صبب شد که جنگ متوقف گردد، زیرا در گرماگرم جنگ که مالک اشتر نزدیک بود به خیمیه معاویه برسد، عمروعاص دستور داد که قاریان شام که همراه لشکر آمده بودند، قرآن‌ها را بر سر نیزه کنند و بگویند: بیایید همگی به قرآن پناه ببریم و خونریزی را متوقف کنیم و حکم قرآن را بپذیریم.

مسلّماً هدف؛ جلوگیری از پیشرفت سپاه امام بود و اگر بنا بود که قرآن میان آن‌ها حکومت کند، در روز نخست این کار انجام می‌گرفت، امیرمؤمنان‌(ع) وقتی از نقشه خائنانه او آگاه شد و دید برخی از نفوذی‌ها مانند اشعث‌بن‌قیس، سپاه را به خودداری از جنگ دعوت می‌کنند، آنان را جمع کرد و فرمود: «ای مردم! آگاه باشید، این یک حیله و فریب است. آنان با این نقشه می‌خواهند جلو شکست خود را بگیرند و فرصت بی‌نظیری که نصیب شما شده است، از بین ببرند».

امام فرمود: «دعوت به قرآن، ظاهر آن، ایمان و درون آن، عدوان و تجاوزگری است. آغاز آن رحمت، و پایان آن پشیمانی است، به کار خود ادامه دهید، دندان‌ها را روی هم بفشارید، به این صداهای بی‌خردانه گوش ندهید (احتجاج طبرسی، ج1، ص439، احتجاج شماره100)».

ولی سخنان امام‌(ع) در آنان کمتر اثر کرد زیرا گروه بزرگی از سپاه امام، فریب ظاهرسازی را خوردند و به امام فشار آوردند که پیشنهاد آتش‌بس را بپذیرد. سرانجام قرار شد که طرفین، دست از جنگ بکشند و در تعیین تکلیف، به قرآن مراجعه کنند و حکم قرآن را نافذ بشمارند.

گروهی که به امام فشار آوردند تا آتش‌بس را بپذیرد، گروه خوارج بودند که بعداً از کار خود پشیمان شدند و از امام خواستند قرار و توافق را به هم بزند و مجدداً‌ با سپاه معاویه بجنگد. این گروه، مشکلاتی را برای حکومت امام به وجود آوردند.

پس از یک رشته کشمکش‌ها، سرانجام طرفین صلح‌نامه‌ای را امضا کردند و قرار شد که ابوموسی اشعری، از طرف امام و عمروبن‌عاص از طرف معاویه در یک نقطه بی‌طرف گرد آیند و به مذاکره بپردازند و حکم قرآن را اعلام کنند. ما فعلاً‌با این که سرانجام قرارداد صلح، به کجا انجامید و چگونه عمروعاص، ابوموسی را فریب داد، کاری نداریم. روی سخن درباره مناظره‌ای است که امام با سران خوارج انجام داد، زیرا چنان‌که گفته شد، همان خوارج که در واقع گروه فشار بودند، بعداً از نظر خود بازگشتند و اصرار ورزیدند که امام‌(ع) آن عهد و پیمان را بشکند، در حالی که امام کسی نبود که عهدی را که بسته، بشکند.

سپاه معاویه که سپاه قاسطین بودند، به شام و سپاه امام به کوفه بازگشتند ولی خوارج از سپاه امام منشعب شده و اردوگاهی در نهروان تشکیل دادند. آنان پیوسته پشت‌سر امام بدگویی می‌نمودند و اموری را دستاویز قرار داده و اهانت می‌نمودند.

از سوی دیگر آنان پیوسته برای مسلمانان ایجاد مزاحمت می‌کردند، حتی عبدالله فرزند خبّاب‌بن‌الأَرَتّ را که از عُبّاد و قاریان قرآن بود، با همسر حامله‌اش به خاطر علاقه به امام علی‌(ع) کشتند، امام‌(ع) سرانجام، تصمیم گرفت که ریشه فساد را قطع کند و لذا با سپاهی گران که عازم حرکت به صفین بود، به سمت نهروان حرکت کرد و در آن نقطه هر دو طرف به آرایش نظامی پرداختند. پیش از آغاز جنگ، خوارج، ابن عباس را خواستند تا علت جدایی خود را به گوش امام برسانند، و لذا این گفت‌وگو و مناظره به واسطه ابن عباس برگزار شد. اینک متن کامل مناظره را به گونه‌ای روشن از نظر خوانندگان می‌گذرانیم:

خوارج: چرا به هنگام نگارش صلح‌نامه، علی‌(ع) لقب امیرمؤمنان را از کنار اسمش پاک کرد؟ اکنون که او خود را امیرمؤمنان  نمی‌داند، پس ما به فرمانروایی او گردن نمی‌نهیم!

پاسخ امام: من در این کار، از پیامبر خدا‌(ص) پیروی کردم، او به هنگامی که صلح‌نامه‌ای را با مشرکان مکه اما کرد، بعد از نام خود، لقب رسول‌الله را نوشت، نماینده مشرکان که سهیل‌بن‌عمرو بود، گفت: ما تو را رسول خدا نمی‌دانیم، اگر می‌دانستیم، با تو نمی‌جنگیدیم‍! رسول خدا به من که نویسنده صلح‌نامه بودم، امر کرد لقب رسول خدا را از کنار نام مبارک او پاک کنم، حتی فرمود:‌ »بسم الله الرحمن الرحیم»، بسمک‌اللهم بنویسیم، آیا رسول خدا اسوه و پیشوا نیست؟

خوراج: او در حقانیت خود تردید نموده، زیرا در صلح‌نامه چنین نوشت: حَکَمین (داوران) بنگرند و اگر من اولی هستم، مرا به خلافت بشناسند، و اگر حق با معاویه است، او را تثبیت کنند و بنابراین او در حقانیت خود شک و تردید داشت و چنین فردی شایسته امامت و حکومت نیست‍!

پاسخ امام‌(ع) : من در این مورد شک و تردیدی نداشتم و خود را وصیّ منصوص پیامبر‌(ص) می‌دانم، ولی این نوع سخن گفتن، نوعی انصاف دادن در سخن است و در این مورد، از قرآن پیروی کردم، در حالی که خدا می‌گوید: «إنّا أو إیّاکُم لَعَلی هُدیً أو فی ضلالٍ مبین»(سبأ:24). یکی از ما و شما بر حق، و دیگری در گمراهی آشکار است.

مسلماً خدا و رسول او بر حق هستند و طرف مخالف، بر گمراهی آشکار، ولی برای جلب نظر طرف، این نوع سخن گفتن، راه زیبا و عادلانه است.

خوارج: شما داوری را به دیگری واگذار کردید و ابوموسی را حَکَم و داور قرار دادید، درحالی که شما بهترین حاکم بودید.

پاسخ امام‌(ع) : من در این مورد، از پیامبر گرامی اسلام‌(ص) پیروی کردم و او به گفته خدا، اسوه حسنه است‌ (احزاب:21). او درباره سرنوشت بنی‌قریظه داوری را به سعد بن معاذ سپرد، که هرچه بگوید طرفین بدان گردن نهند.

خوارج: شما غیر خدا را حکم قرار دادید و در این مورد چنین حقی نداشتید، زیرا حکم از آنِ خداست «إنِ الحُکُم الّا لله».

پاسخ امام‌(ع) : من قرآن را حکم قرار دادم، مسلماً قرآن، کلام صامت و ساکت است و باید فرد آشنایی آن را به سخن درآورد و این راه همان است که قرآن،در مورد مُحرِم که حیوانی را صید کند معین فرموده، خدا می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، در حال احرام، حیوانات را شکار نکنید و هر کس در حال احرام حیوانی را عمداً بکشد، باید کفاره‌ای معادل آن از چهارپایان بدهد. کفاره‌ای که دو نفر عادل از شما معادل بودن آن را تصدیق کنند و به صورت قربانی به حریم کعبه برسد...» (مائده:95).

خوارج: در جنگ با ناکثان (پیمان‌شکنان) در بصره، چهارپایان و سلاح‌های طرف مقابل را تقسیم کردید ولی هرگز اجازه ندادید زنان و دختران آنان را به کنیزی بگیریم.

پاسخ امام‌(ع) : من در این مورد از پیامبر‌(ص) پیروی کردم، او به هنگامی که بر مردم مکه مسلط شد، بر آنان منت نهاد. من نیز بر مردم بصره منت نهادم و دختران و زنان آنان را به خود آنان واگذار کردم. از این گذشته، کدام یک از شماها، حاضر بود که امّ‌المؤمنین عایشه را در سهم خود بگیرد؟

خوارج: شما از روز نخست خود را وصی پیامبر می‌خواندید، پس چرا به وصیت عمل نکردید؟

پاسخ امام‌(ع) : من وصی بودم، متأسفانه شما از من فرمانبرداری نکردید و کار را از دست من گرفتید. پیامبر به من فرمود: علی تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی نیز فرمود: منزلت تو منزلت کعبه است. همه به زیارت کعبه می‌روند و کعبه به سراغ افراد نمی‌آید.

این گفت‌وگوها که به هنگام صف‌آرایی خوارج در برابر امیرمؤمنان، برگزار شد، آن‌چنان محکم و نافذ بود که گروهی از آنان، از صف خوارج بیرون آمدند و به صف امام پیوستند ولی 4000نفر بر عناد و ستیزه‌جویی خود پابرجا ماندند ولی همگی در جنگ نهروان طعم تلخ مرگ را چشیدند و تنها چند نفر بیشتر جان به سلامت نبردند (احتجاج طبرسی، ج17 ص442-446، احتجاج 102).

منبع: مکتب اسلام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha